سیاست را چگونه قابل پیش بینی کنیم؟
روش درست اندیشیدن برای آینده
نویسنده: پروفسور فیلیپ تدلاک
دیپلماسی ایرانی: هر "سیاست"، یک پیش بینی است: مالیات، اقتصاد را حرکت می دهد، تحریم ها، برنامه هسته ای ایران را کند می کند، منع سفر، گسترش کووید 19 را کند می کند. این ادعاها، همگی دربردارنده یک رابطه معمول میان ابزارها و اهداف هستند. هیچ سیاستمداری، صرف نظر از گرایش های حزبی، ایدئولوژیک یا انگیزشی، نمی خواهد که نسخه هایی که برای اقدام می نویسد، پیامدهای پیش بینی نشده داشته باشد. همین است که هر سیاستگذاری یک پیش بینی است. اما پیش بینی، کاری است دشوار بویژه هنگامی که به ژئوپولیتیک می رسد، حوزه ای که در آن قواعد بازی به درستی فهمیده نمی شوند، در اطلاعات و آگاهی ها کاستی وجود دارد و شگفت اینکه تخصص هم اغلب، امتیاز چندانی برای پیش بینی درست رخدادهای آینده به شمار نمی آید.
این چالش ها، نشانگر دشواری های عملی برای تصمیم سازان در دولت آمریکاست. در یک سو، محدودیت نیروی تصور، نقاط کوری را موجب می شود که سیاستگذاران می خواهند آن را به یاری تجربه گذشته شان پر کنند. آنها اغلب بر این گمانند که خطرات فردا همانند دیروز هستند، همان نقشه ذهنی را حفظ می کنند حتی اگر محیط اطرافشان به شکل کارسازی دگرش یافته باشد. در سوی دیگر، اگر سیاستگذاران همه تهدیدهای قابل تصور را هم چاره کنند، آمریکا باز هم نیازمند چنان ساختار امنیت ملی بزرگ و گرانی است که کشور دستش برای کارهای دیگر بسته می شود. ارزیابی های زیادی نشان می دهد که ما به این نقطه نزدیک شده ایم.
ایالات متحده آمریکا در بیش از هفتاد کشور و منطقه جهان، پایگاه نظامی دارد با بیش از چهار میلیون نفر کارکنان امنیتی رسمی، یک میلیون و سیصد هزار نیروی فعال به خدمت نظامی با یک میلیون نفرات ذخیره. یک برآورد نشان می دهد که آمریکا سالانه 1.25 تریلیون دلار صرف امنیت ملی اش می کند. اما هنگامی که نوبت به پیش بینی آینده می رسد، آمریکا در هر دو جهان، بدترین دستاورد را دارد. به رغم هزینه های هنگفت، در پیش بینی رخدادهای کارسازی همچون شیوع کووید 19 ناتوان است و غافلگیر می شود.
یک راه بهتر وجود دارد که به آمریکا امکان می دهد تا تصمیاتش را نه بر پایه برداشت های ساده انگارانه از گذشته بلکه بر پایه برآوردهای هوشمندانه از آینده انجام دهد. این روش در بردارنده آشتی میان دو رویکردی است که اغلب به عنوان مغلطه های فلسفی دیده می شوند: طراحی سناریو و پیش بینی احتمالگرا. طراحان سناریو بر این گمانند که می توان احتمال وقوع نتایج ممکن را سنجش کرد و از گذر آن احتمالات غیرقطعی را به ریسک های قابل اندازه گیری، دگرش داد.
از آنجا که هر روشی، نقاط قوت خودش را دارد، مناسب ترین رویکرد این است که آنها را با هم ترکیب کنیم. این روش کل گرا، سیاستمداران را از یک طیفِ آینده های قابل تصور و نیز به روزرسانی منظم برخوردار می کند تا به این درک برسند که کدام گزینه به احتمال بیشتری رخ می دهد. به این ترتیب، برای یک بار هم که شده آنها می توانند امروز، پیش بینی های زیرکانه ای درباره فردا انجام دهند.
طراحی برای غیرمسلمات: نخستین عنصر از ین رویکرد دو قلو، یعنی طراحی سناریو، از نگرانی های امنیت ملی در دوران پس از جنگ جهانی دوم، سر برآورد بویژه از بی تکلیفی فراگیر بر سر انقلاب هسته ای. پیشتر گمان می رفت که تجربه مادی سرمشقی برای گذر از گرد و غبار جنگ است. اما جنگ افزارهای هسته ای، مشکل تازه ای را پدید آورد. جوامع کارآمد، با توانایی نوینی که برای انهدام یکدیگر آن هم ظرف چند دقیقه یا چند ساعت به دست آوردند، آمریکا و شوروی با وضعیتی بی سابقه روبه رو شدند و بدیهی است که وضعیت های بی سابقه، غیرقطعی و بی تکلیفند و هیچ وجه تشابهی هم با گذشته ندارند که به تصمیم سازان امکان دهد احتمال نتایج ممکن را سنجش کنند.
با این حال، آمریکا برای طراحی یک جنگ هسته ای، تلاش می کرد که این مشکل را به مشکلی قابل سنجش تبدیل کند. در طول جنگ دوم جهانی، متحدان دسترسی زیادی به زمینه های تازه ای از پژوهش های عملیاتی داشتند؛ بکارگیری روش های آماری برای بهینه سازی نتیجه تعاملات تاکتیکی. پس از جنگ، موسسه راند RAND Corporation که یک "کارخانه اندیشه" بود که نیروی هوایی آمریکا آن را به عنوان مخزن پژوهشگران برجسته تاسیس کرده بود، امید داشت که این موفقیت را به یک رویکرد تازه و منطقی تر به جنگ تبدیل کند که کمتر بر حدس و گمان های ژنرال ها و بیشتر بر سنجشی متکی باشد که با تکیه بر الگوها و داده ها، به انجام می رسد.
متاسفانه روش هایی که در سطح تاکتیکی جواب می دادند، در سطح راهبردی تقریبا خنده دار از آب در آمدند. آن گونه که دیوید یاردینی، تاریخدان، گزارش کرده است نخستین تلاش موسسه راند برای مدل سازی یک راهبرد هسته ای، چنان متغیرهای زیادی را نادیده گرفت که به شکلی بی معنی خواهان بکارگیری ناوگانی از بمب افکن های قدیمی توربوپروپ می شد که هیچ بمبی حمل نمی کردند چرا که آمریکا به اندازه کافی مواد شکافت پذیر در اختیار نداشت که آنها را مسلح کند. تنها هدف این بود که دفاع هوایی شوروی را سردرگم کنند بی آن که به امنیت جانی خلبانان توجهی شده باشد. در پی چنین ناکامی هایی، روشن شد که تحلیلگران نمی توانند از عدم قطعیت پرهیز کنند. چالرز هیتچ، که در سال 1960 یک اقتصاددان ارشد موسسه راند بود، هشدار داد که "هیچ ویژگی ای در تصمیم سازی، فراگیرتر از عدم قطعیت نیست."
منبع: فارن افرز / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11
نظر شما :