خاورمیانه و قانون جنگـ(ـل)
سوریه جنگ داخلی خاورمیانه است
نویسنده: مهدی تدینی، مترجم، نویسنده و پژوهشگر
دیپلماسی ایرانی: مشکل فقط از اردوغان نیست. مشکل از خاورمیانه اردوغانپرور است. خاورمیانهای که کشورهایش در سیاست داخلی «حکومت قانون» را به سخره میگیرند و در سیاست خارجی «قوانین بینالمللی» را لگدمال میکنند. اردوغان هم یکی از بازیگران همین خاورمیانه جزامی و طاعونزدهای است که کانون همه نوع دیکتاتوری، افراطگرایی، بنیادگرایی و خودکامگی است. از آن گوشه شرقیاش که طالبان با پشتیبانی گسترده راهبردی ـ اطلاعاتی از پاکستان سه دهه است جهادی مقدس را ادامه میدهد، تا آن سر دیگرش، اسرائیل که جنگی دائمی را از دهه ۱۹۳۰ به خاورمیانه آورده است. در جنوبش یمن چندپاره و بمبارانهای کور است و در شمالش، کشاکش کردها یک روز با داعش و فردایش با ترکیه. این همه جنگ در یک محدوده جغرافیایی عقبمانده و گاه قرونوسطایی که پول نفت آن به جای توسعه زیرساختها و تربیت نیروی انسانی کارآمد، خرج خرید تویوتای شاسیبلند و دوشکا، خرید و ساخت این جنگافزار و آن جنگافزار زهرماری میشود.
قانون جنگل نه، اینجا «قانون جنگ» حاکم است. هر که زورش بیش، حرفش پیشتر! اگر امروز اردوغان میتواند دست به عملیات نظامی گسترده در مناطق کردنشین بزند، در اصل دلیلش این است که اینجا قانون جنگـ(ـل) حاکم است. در انتخابات اخیر ترکیه اردوغان تزلزل را به خوبی حس کرد و حالا برای ماندن در قدرت باید شهوت ناسیونالیستی بخشی از مردم ترکیه را ارضا کند، همانگونه که پیش از آن برای جذب اسلامگرایان به هر ترفندی متوسل شده بود. اما همه اینها به تنهایی نمیتوانست باعث شود او بتواند هر کاری دوست داشت انجام دهد. این زیست سیاسی خاورمیانه است که به هر کسی اجازه هر کاری میدهد.
جنگ مخمر بیقانونی و آشوبزدگی خاورمیانه است. اگر اینجا حکومت قانون و روابط بینالمللی قانونمدار پا نمیگیرد دلیلش «جنگ» است. هیچ ساتوری به بُرندگی جنگ نمیتواند قوانین مکتوب و عُرفهای نانوشته اما کارآمد را تکهتکه و نابود کند. جنگ جای قانون را میگیرد؛ با شروع جنگ «حق» دیگر یک اصل انسانی مسلّم نیست؛ بلکه زور عین «حق» است و بازیگر هر چه زورمندتر باشد محقتر خواهد بود.
وقتی کشوری درگیر جنگ میشود از لحظه شلیک اولین گلوله قانون «معلق» میشود. فرقی نمیکند آن کشور چقدر قانونمدار و مشروطه باشد، جنگ همان اندازه قوانین موجود را معلق میکند، حال چه این قوانین گسترده، دقیق و مردمسالارانه باشند، و چه جزئی و ناقص. از این پس، قانون را جبهه رقم میزند. «جبهه» زمانی میتواند موفق باشد که «پشتجبهه»ای قوی و ایمن داشته باشد و واقعیت این است که قانون پشتجبهه را تضعیف میکند. در قانون حقوقی برای شهروندان تعریف شده است که رعایت آنها در زمان جنگ دیگر صلاح نیست، چون پشتجبهه را تضعیف میکند و تضعیف پشتجبهه به معنای تضعیف جبهه و احتمالاً شکست است.
شاید گمان کنیم «هر جنگی یک روز تمام میشود» و پس از جنگ شرایط به حالت عادی بازخواهد گشت. اما این واهیترین خیال ممکن است! جنگها دیر یا زود تمام میشوند، ولی جنگ چنان تغییرات گستردهای در جامعه و سیاست ایجاد میکند که عملاً سرنوشت کشورها را عوض میکند. میتوانم اثبات کنم اگر جنگ جهانی اول رخ نداده بود، فاشیسم و ناسیونالسوسیالیسم (نازیسم) بر اروپا حاکم نمیشد و جنگ جهانی دومی هم رخ نمیداد. اگر در تأثیر ماندگار جنگها شک دارید، فقط به یاد آورید در کشوری مانند آمریکا که در هر دورهای الگوی دموکراسی بود، پس از جنگ جهانی دوم یک ژنرال، آیزنهاور، رئیسجمهور شد! یا در آلمان پس از جنگ جهانی اول، ارتشبدی سالخورده (هیندنبورگ) رئیسجمهور شد، یا در فرانسه پس از جنگ جهانی دوم، ژنرال دوگل یک دهه قدرت بیرقیب فرانسه بود. پس حتی در کشورهای دموکراتیک، جنگ ژنرالها را به قدرت میرساند.
پس جنگ، چه داخلی و چه خارجی، با سرنوشت کشورها چنین میکند. حال در نظر بگیرید اینهمه جنگ با خاورمیانه چه کرده است. جنگ سوریه دقیقاً همان بلایی را سر خاورمیانه آورد که معمولاً جنگهای داخلی سر یک کشور میآورد. به همین دلیل معتقدم باید جنگ سوریه را «جنگ داخلی خاورمیانه» بنامیم. خاورمیانه، با همه جنگزدگی و بیقانونی دیرینهاش، پیش و پس از جنگ سوریه قابل مقایسه نیست. همان اندک عرفها و قوانین بینالمللی ناچیزی که در خاورمیانه وجود داشت با جنگ سوریه از میان رفت. خاورمیانه امروز از آن خاورمیانهای که صدّامش میتوانست بمب شیمیایی سر مردم غیرنظامی بریزد، بیقانونتر است.
و در خاورمیانه در این بیقانونی محض، هر روز فرقهگرایی، اینگرایی و آنگرایی، برتریطلبی و بیگانهستیزی چه در ابعاد محلی و چه در گستره منطقهای رنگارنگتر و پرشمارتر میشود. نه؛ ما از خوردن هم سیر نمیشویم...
نظر شما :