همه چیز در حال حاضر به نفع تهران است

ایران و محور مقاومت، اهرم تعیین کننده پیروزی و شکست نتانیاهو و ترامپ در انتخابات

۲۱ شهریور ۱۳۹۸ | ۱۶:۰۰ کد : ۱۹۸۶۱۵۳ خاورمیانه انتخاب سردبیر
امیر موسوی در گفت و گو با دیپلماسی ایرانی بر این باور است: اکنون جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت به چنان قدرتی در حوزه سیاسی و میدانی رسیده است که علاوه بر تاثیرگذاری در تحولات جاری می تواند اقتضائات سیاسی سرزمین‌های اشغالی را هم تحت الشعاع قرار دهد و باعث شکست و یا پیروزی نتانیاهو شوند؛ چنان که اکنون پرونده ایران می تواند باعث شکست دونالد ترامپ در انتخابات سال ۲۰۲۰ در ایالات متحده آمریکا شود. این نشان می‌دهد که میزان اهمیت ایران و نفوذ جمهوری اسلامی و محور مقاومت در منطقه غرب آسیا و حتی در مناسبات جهانی تا چه اندازه جدی است.
ایران و محور مقاومت، اهرم تعیین کننده پیروزی و شکست نتانیاهو و ترامپ در انتخابات

گفت و گو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی

دیپلماسی ایرانی – به موازات تحولات سیاسی و دیپلماتیک که در سایه تلاش‌های فرانسه در حال پیگیری است، به نظر می رسد برخی تحرکات اسرائیل و شخص بنیامین نتانیاهو، چه در حوزه تحولات میدانی و نظامی و چه در عرصه تلاش های سیاسی و دیپلماتیک برای به شکست کشاندن برنامه های پاریس به شدت از جانب نخست وزیر اسرائیل در حال پیگیری است. در این راستا اخیراً وی اتهامات واهی را به ایران در خصوص برخی فعالیت های هسته‌ای داشته است. اما به واقع دلیل یا دلایل این تحرکات تل‌آویو در آستانه انتخابات پارلمانی سرزمین‌های اشغالی چیست؟ دیپلماسی ایرانی بررسی این مسئله را در گفت وگویی با امیر موسوی، مدیر مرکز تحقیقات استراتژیک و روابط بین‌الملل ایران، کارشناس مسائل خاورمیانه و پژوهشگر تحولات جهان عرب ترتیب داده است که در ادامه می خوانید: 

به موازات تحولات جاری در حوزه دیپلماتیک شاهدیم که علی رغم تمام تلاش‌های ایالات متحده آمریکا برای ایجاد ائتلاف گسترده بین المللی نظامی در تنگه هرمز، نهایتاً این طرح کاخ سفید به حضور انگلستان، بحرین و استرالیا ختم شد. اما به نظر می رسد که همین ائتلاف نیم بند کوچک طی هفته های اخیر تحرکات معناداری در منطقه خلیج فارس را در دستور کار خود قرار داده اند؛ در نگاهی کلی آیا این تحرکات بخش مکمل اقتضائات  دیپلماتیک حال حاضر است یا باید شرایط میدانی را از تحولات سیاسی جدا دانست؟

یقیناً نمی‌توان اقتضائات میدانی در حوزه امنیتی و نظامی را از تحولات دیپلماتیک و سیاسی جدا دانست. چون به هر حال این دو بُعد مکمل همدیگر هستند و در طول هم قرار دارند. اما نکته بسیار مهمی که نباید از نظر دور داشت این است که جمهوری اسلامی ایران بعد از اقدام خود در ساقط کردن پهپاد متجاوز آمریکایی توانست تحولات میدانی را به سمت خود تغییر دهد و این علاوه بر آن است که در حوزه سیاسی و دیپلماتیک هم با گام هایش در کاهش تعهدات برجامی ورق را به سود خود بازگرداند. لذا شرایط به سمتی پیش رفته بود که ایالات متحده آمریکا به سمت واکنش های تندتر برای محدود کردن جمهوری اسلامی ایران چه در حوزه سیاسی ودیپلماتیک و چه در حوزه میدانی به خصوص در منطقه سوق داد. 
پیرو همین مسئله طرح ایجاد ائتلاف نظامی را بعد از توقیف کشتی متخلف انگلیسی در تنگه هرمز در دستور کار خود قرار داد. اما نهایتاً این ائتلاف که قرار بود یک جمع بزرگ متشکل از کشورهای جهان باشد در نهایت به حضور انگلستان، بحرین و استرالیا محدود شد که البته حضور استرالیا، حضوری محدود، با احتیاط و تنها در زمان تردد کشتی های استرالیایی خواهد بود. این مسئله به معنای آن است که اساساً ایالات متحده آمریکا چنان که در صحنه تحولات سیاسی دست برتر را ندارد، در حوزه میدانی نیز از ایجاد یک ائتلاف نظامی، علیرغم تمام سفرها و تکاپوهای دیپلماتیک کسانی چون مایک پمپئو و جان بولتون که سابق بر این مشار امنیت ملی کاخ سفید بود، عاجز و ناتوان است. اتفاقاً همین دست برتر جمهوری اسلامی ایران در منطقه سبب شد که حتی عربستان سعودی و امارات متحده عربی حضور مستقیم در این ائتلاف را مانند دیگر کشورهای جهان نادیده بگیرند. 

ولی با این تفاسیر شاهدیم که به موازات مخالفت جدی کاخ سفید با تلاش‌های امانوئل مکرون دور جدید تحریم از تحریم سازمان فضایی ایران توسط کاخ سفید گرفته تا تحریم وزارت خزانه داری آمریکا در قبال شبکه انتقال نفت ایران متشکل از ۱۶ شرکت، ۱۰ فرد و ۱۱ نفت‌کش اعمال شد. اینها علاوه بر آن است که برایان هوک، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران روز چهارشنبه هفته گذشته در کنفرانسی خبری عنوان کرد که ایالات متحده برای هرگونه اطلاعاتی که موجب اختلال در چرخه مالی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شود، تا سقف ۱۵ میلیون دلار پاداش در نظر خواهد گرفت. در کنار آن برخی تحرکات میدانی مانند  تلاش واشنگتن بر استقرار برخی تجهیزات نظامی در خاک بحرین، مجهز کردن این کشور به سامانه دفاع موشکی پاتریوت توسط شرکت ریتان و نیز استقرار ناوشکن های موشک‌انداز کلاس آرلی برک در دو سوی تنگه هرمز به نام اجرای عملیات مشترک با استرالیا، بحرین و انگلستان موسوم به "گذربان" هم در حال وقوع است. آیا این مجموعه تحرکات سیاسی و میدانی می تواند در تغییر معادلات موثر باشد؟

علیرغم تمام نکاتی که شما برای اقدامات ایالات متحده آمریکا، هم در تحولات سیاسی و دیپلماتیک هم در مسئله فشار و تحریم و هم در حوزه نظامی به آن اشاره کردید تنها نشان از این دارد که ایالات این کشور در پیشبرد اهداف خود با یک شکست روبه رو شده است. نشانه بارز آن به برکناری جان بولتون باز می گردد. البته من نمی خواهم بگویم که همه دلایلی که باعث شد جان بولتون از مشاور سمت مشاور امنیت ملی کاخ سفید کنار گذاشته شود به واسطه همین ناکامی ها است، اما این مسئله بدون شک موثر بوده است. پس  اقدامات ایالات متحده آمریکا عملاً به یک دور باطلی بدل شده است که تنها و تنها برای ایجاد رضایت در افکار عمومی داخلی آمریکایی شکل می گیرد.
از تقریباً یک سال گذشته تاکنون شاهد تحریم های گسترده آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران هستیم دیگر اضافه کردن چند شرکت و یا نهاد و فرد و اعلام آن با یک موج گسترده رسانه ای در دوره های زمانی چند هفته ای تنها یک جنگ روانی برای ایالات متحده آمریکا است و گرنه این اقدامات تغییر معادلات تحریمی به همراه ندارد. یعنی ایالات متحده آمریکا از حربه تحریم دیگر نمی تواند برای فشار بر ایران استفاده کند، چون دیگر تحریمی نمانده که اعمال شود. از این رو این اقدامات در رابه با موج جدید تحریم ضد کشتیرانی و سازمان فضایی کشور بیشتر یک اقدامات نمایشی در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ است.
از طرف دیگر اگر شما به مسائل میدانی منطقه رجوع کنید می بینید که حضور تجهیزات امنیتی و نظامی ایالات متحده آمریکا در بحرین از سال های گذشته وجود داشته و استقرار سامانه موشکی پاتریوت نمی تواند معادلات را به سود آمریکا تغییر دهد و یقینا این اقدام کاخ سفید تنها به منظور نوسازی تجهیزات نظامی در بحرین صورت گرفته است. البته این را هم نباید فراموش کرد که این تجهیزات فقط تجهیزات دفاعی است، نه تجهیزاتی برای حمله. همین مسئله نشان می دهد که معادلات در منطقه به چه نحوی در حال پیگیری است. البته باز هم باید این نکته را بگویم که اساس این سامانه موشکی و دیگر تجهیزات دفاعی هم عملاً در تقابل با توان موشکی ایران و نیروهای همسو در منطقه چندان کارایی ندارد. چون این مسئله بارها به اثبات رسیده است. نمونه بارز آن را در جنگ یمن شاهد هستیم. به هر حال پس از نزدیک به ۵ سال تجاوز آشکار امارات متحده عربی و عربستان سعودی شاهد هستیم که توان موشکی انصارالله یمن به قدری جدی است که هیچ سامانه موشکی دفاعی در خاک عربستان سعودی و امارات متحده عربی نمی تواند مانع از تاثیرگذاری آن شود. البته این را هم باید بگویم که ایران هیچ گاه به دنبال جنگ و تنش نظامی نبوده است. اما در عین حال برای دفاع از خود هیچ تعارفی با هیچ بازیگر منطقه ای و فرامنطقه ای ندارد. در کنار آن هم این سامانه های موشکی ایران به راحتی پهپاد متجاوز آمریکایی را ساقط کرد. اگر توان موشکی دفاعی آمریکا در منطقه کارساز بود، می توانست مانع از اقدام ایران شود. 

در کنار این تحولات قدرت‌نمایی چند هفته اخیر اسرائیل در سوریه، عراق و لبنان، ضد مواضع ایران و نیروهای همسو با حمله (اول سپتامبر/10شهریور) حزب الله به چالشی جدی کشیده شد. اساسا تحولات منطقه غرب آسیا بعد از این اقدام حزب الله دستخوش چه تغییراتی شد و این تغییرات در آستانه انتخابات پارلمانی ۱۷ سپتامبر (۲۶ شهریور) چه آثاری را در پی خواهد داشت؟

به نکات مهمی اشاره کردید. اتفاقا در سایه همین نکات است که اکنون دست برتر به نفع ایران و محور مقاومت در منطقه در حال پیگیری است. چون همین اقدام حزب الله در حمله به شمال اسرائیل بود که انفعال جدی در تحرکات چند هفته اخیر نتانیاهو ایجاد کرد. به هر حال اسرائیل و شخص نتانیاهو سعی داشت در آستانه انتخابات پارلمانی شرایط را برای فشار به محور مقاومت در منطقه به منظور پیروزی خود افزایش دهد. در کنار آن نکته مهم دیگر این بود که بنیامین نتانیاهو سعی داشت با این عملیات های جسته و گریخته آمریکا را مجاب کند که ایران اکنون در یک لاک دفاعی و انفعال فرو رفته است و می تواند تحولات منطقه را ضد ایران و محور مقاومت در قالب نظامی پی گرفت. البته این اقدام با حمایت های گسترده جان بولتون که اکنون دیگر در کاخ سفید حضور ندارد، همراه بود. اما عملاً حمله حزب الله به شمال اسرائیل تحولات را تغییر داد، به گونه ای که بنیامین نتانیاهو نه تنها دیگر نمی تواند از تحرکات چند هفته اخیر خود در راستای فشار بر محور مقاومت در منطقه برای پیروزی در انتخابات سود بجوید و از آن به عنوان یک اهرم تبلیغات انتخاباتی استفاده کند، بلکه حتی اکنون مسئله افزایش توان نیروهای مقاومت، هم در غزه و هم در لبنان سبب شده است که سرزمین های اشغالی در یک سایه گسترده و سنگین امنیتی قرار گیرد و به همین واسطه انتخابات پیش رو عملاً می تواند به پاشنه آشیل و نهایتا مرگ سیاسی بنیامین نتانیاهو بینجامد. به خصوص که پرونده فساد مالی و اداری وی و خانواده‌اش هم می‌تواند در این راستا به شدت کارساز باشد .

ولی بعد از حمله حزب الله به شمال اسرائیل باز شاهد تحرکات میدانی صهیونیست ها از لبنان تا سوریه و مجددا عراق بودیم. با این تفاسیر آیا معادلات ضد نتانیاهو در حال پیگیری است؟ اگر چنین است چرا تل آویو دوباره به ماجراجویی دست زده است؟

در این مسئله شک نکنید چون اکنون شرایط دیگر تغییر کرده است. تمام اتفاقاتی که در قالب حملات محدود در منطقه از جانب اسرائیل بعد ا پاسخ قاطع حزب الله صورت گرفته به شدت محدود بوده و توام با شکست بوده است. شما شاهد بودید که در روزهای اخیر پهپادهای صهیونیست ها، هم در غزه و هم در لبنان یکی پس از دیگری ساقط شدند.  البته این نکته را هم باید بگویم که اسرائیل اکنون یک وضعیت بسیار متشتت سیاسی و امنیتی دارد و برای انحراف در افکار عمومی داخلی سرزمین های اشغالی و نیز حفظ پرستیژ خود بعد از حمله حزب الله سعی دارد با برخی اقدامات نمایشی، آن هم در آستانه انتخابات پارلمانی شرایط را طور دیگری رقم بزند. این در حالی است که تمام کارشناسان مسائل خاورمیانه به این مسئله معتقدند که اکنون رژیم صهیونیستی و به خصوص شخص بنیامین نتانیاهو از هیچ گونه کوشش سیاسی و دیپلماتیک در تحرکات میدانی برای خروج از این بحران جدی دریغ نمی کند.
 به موازات همین تحرکات است که ما می بینیم نتانیاهو سفرهای دیپلماتیک خود را به منظور شکست در تلاش های میانجیگرایانه و پروسه گفت وگوهای سیاسی ایران و اروپا در دستور کا خود قرار داده است و یا برخی مواضع عجیب و غریب و البته بی ارزشی را در خصوص پرونده فعالیت های هسته‌ای ایران مطرح می‌کند. اما تمام این تحرکات فقط و فقط برای پیروزی در انتخابات انجام گرفته است که البته من بعید می دانم بخت چندان جدی با بنیامین نتانیاهو در سایه این میزان از شکست های نخست وزیر با وی همراه باشد. چون دیگر شرایط به سود صهیونیست ها نیست. به گونه ای که علی رغم تمام تهدیدات و تلاش هایی که حتی تا مرز تماس مستقیم برایان هوک، رئیس کارگروه ایران با کاپیتان نفتکش آدیان دریا ۱ و پیشنهاد رشوه به آن پیش رفت، نهایتا ایران توانست نفت خود را در بندر طرطوس سوریه تخلیه کند. این نشان می دهد که اکنون تحولات به سود محور مقاومت و تهران در حال پیگیری است.

در این شرایط حساس که به سود اسرائیل نیست مسئله انضمام بخشی از کرانه باختری به سرزمین‌های اشغالی با چه هدفی صورت می گیرد؟

این مسئله هم در راستای همان جریان سازی ها برای پیروزی نتانیاهو در انتخابات است و عملاً این مسئله با حمایت ایالات متحده آمریکا در حال پیگیری است. چون در انتخابات پیشین ما شاهد بودیم که دونالد ترامپ چند امتیاز را به صهیونیست ها و شخص نتانیاهو تقدیم کرد؛ از قطع کمک به آنروا گرفته تا مسئله کاهش ارتباط با سازمان آزادیبخش فلسطین در لیست روابط خارجی ایالات متحده آمریکا و یا تایید قیمومیت اسرائیل بر جولان اشغالی نمونه آن است. لذا انضمام بخشی از کرانه باختری به سرزمین‌های اشغالی با همین هدف مطرح شده است. اما یقین بدانید این مسائل دیگر کاربردی ندارد. چون حجم شکست های نتانیاهو در هفته های اخیر به قدری بالا است که دیگر امیدی برای پیروزی میان افکار عمومی در سرزمین‌های اشغالی ندارد.

اما در این وضعیت آیا نتانیاهو و ترامپ ریسک تبعات سنگین و منفی انضمام بخشی از کرانه باختری به سرزمین های اشغالی را خواهند پذیرفت؟

این اقدام فعلا در سطح مواضع سیاسی پیگیری می شود و هنوز نمی‌توان گفت که این دست اقدامات می‌تواند در آینده اجرایی شود. البته نکته بسیار مهمی در این میان نباید فراموش کرد این است که واکنش کشورهای اسلامی و محور مقاومت نیز به شدت تاثیرگذار خواهد بود.

 با وجود تمامی نکاتی که به آن اشاره کردید اساساً به نظر شما شکست و عدم حضور بنیامین نتانیاهو در انتخابات پیش رو و جایگزینی فرد دیگری به عنوان نخست وزیر اسرائیل چه سودی برای ایران و نیروهای همسو در منطقه دارد. چون به نظر می رسد که برخی از گزینه ها به عنوان رقیب نتانیاهو به شدت متعصب تر از نخست وزیر کنونی هستند و در صورت به قدرت رسیدن آنها احتمالا وضعیت منطقه حساس تر هم خواهد شد؟

ببینید مسئله سود و یا منافع ایران و محور مقاومت نیست. پیرو گفته شما حتی احتمال دارد در صورت شکست نخست وزیر کنونی رژیم صهیونیستی گزینه های بسیار بدتری از بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل شوند و شرایط ضد جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت از جانب آنان پیگیری شود. اما نکته بسیار مهم به این واقعیت باز می‌گردد که اکنون جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت به چنان قدرتی در حوزه سیاسی و میدانی رسیده است که علاوه بر تاثیرگذاری در تحولات جاری می تواند اقتضائات سیاسی سرزمین‌های اشغالی را هم تحت الشعاع قرار دهد و باعث شکست و یا پیروزی نتانیاهو شوند؛ چنان که اکنون پرونده ایران می تواند باعث شکست دونالد ترامپ در انتخابات سال ۲۰۲۰ در ایالات متحده آمریکا شود. این نشان می‌دهد که میزان اهمیت ایران و نفوذ جمهوری اسلامی و محور مقاومت در منطقه غرب آسیا و حتی در مناسبات جهانی تا چه اندازه جدی است.

کلید واژه ها: امیر موسوی اسرائیل ایران آمریکا دونالد ترامپ بنیامین نتانیاهو حزب الله تنگه هرمز


( ۲ )

نظر شما :