جایی که با لیبرالیسم متفاوت می شود

جامعه آرمانی سوسیالیسم

۱۲ خرداد ۱۳۹۸ | ۱۱:۰۰ کد : ۱۹۸۳۸۴۵ اقتصاد و انرژی نگاه ایرانی
موسی غنی نژاد در یادداشتی می نویسد: تفاوت لیبرالیسم و سوسیالیسم در این است: لیبرالیسم انسان را آن گونه که هست می‌پذیرد و تلاش می‌کند برای مشکلات وی واقع‌بینانه و با شیوه‌ای صلح‌آمیز چاره‌جویی کند؛ اما سوسیالیسم درصدد تغییر دادن ماهیت انسان و آفرینش نوع جدیدی است، اقدامی ناممکن که عملا نتیجه‌ای جز نابودی میلیون‌ها نفر ندارد.
جامعه آرمانی سوسیالیسم

نویسنده: دکتر موسی غنی نژاد

دیپلماسی ایرانی: کار مارکس شعار جامعه آرمانی کمونیست‌ها را این گونه توصیف می‌کند، «از هرکس به اندازه توانش، به هرکس به اندازه نیازش.» طبق این شعار در جامعه کمونیستی انسان تا حد توان خود تلاش خواهد کرد و تنها به اندازه نیازش مطالبه خواهد کرد. این تصور آرمانی از انسان کاملا در تضاد با گرایش طبیعی انسان واقعی است که ترجیح می‌دهد با کمترین زحمت بیشترین سهم را ببرد، انسانی که موضوع بحث اقتصاد سیاسی کلاسیک و لیبرالیسم است.

مارکس چنین انسانی را طبقاتی، بورژوایی و فاسد می‌داند که محصول تحول تاریخی ناشی از شکل‌گیری مالکیت خصوصی و از خود بیگانه شدن انسان است. او با تکیه بر رویکرد خاص «دیالکتیکی» مدعی است انسان در جریان تحول تاریخی در عین حال که به لحاظ تمدنی پیشرفت کرده اما فطرت او از اصل خود دور افتاده و دچار انحطاط شده است. تنها با انقلاب ناگزیر سوسیالیستی و پدید آمدن انسان طراز نوین است که او انسانیت از دست رفته خود را باز خواهد یافت. در این رویکرد «گنوسی»، انقلاب سوسیالیستی نقش تغییر دادن ماهیت انسان طبقاتی یا بورژوایی را بر عهده دارد.

اما اگر انسان‌ها نخواستند طراز نوین شوند و منافع دیگران را بر منافع خود مقدم بدارند تکلیف چیست؟ پاسخ همان ساختن بهشت سوسیالیستی در روی زمین و اجبار مردم به وارد شدن به آن است. قرن بیستم فاجعه بر پا ساختن سوسیالیسم واقعا موجود در قرن بیستم را نشان داد.

تفاوت لیبرالیسم و سوسیالیسم در این است: لیبرالیسم انسان را آن گونه که هست می‌پذیرد و تلاش می‌کند برای مشکلات وی واقع‌بینانه و با شیوه‌ای صلح‌آمیز چاره‌جویی کند؛ اما سوسیالیسم درصدد تغییر دادن ماهیت انسان و آفرینش نوع جدیدی است، اقدامی ناممکن که عملا نتیجه‌ای جز نابودی میلیون‌ها نفر ندارد.

کلید واژه ها: سوسیالیسم لیبرالیسم


( ۳۸ )

نظر شما :

سیمین تقوی راد ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ | ۱۹:۱۴
۱." از هر کس به اندازه توانش" شعار معقولی است و منصفانه و انسانی است که در صورتی که افرادی نتوانند خود را تامین کنند شرایطی حداقلی برای همگان وجود داشته باشد. ۲.اما "هر کس به اندازه نیازش" قطعا با طبیعت و تربیت فعلی انسان کنونی سازگار نیست.
ابراهیم قدیمی ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ | ۲۲:۴۵
سوسیالیسم ولیبرالیسم دو روش اداره اجتماعات است که به تنهائی در اجتماعات حضور ندارند.این دو روش همواره در حضور یک دیگر وجود وبه نسبت وجود دارد.بعبارت دیگر ما جامعه ای باهیچ گونه مولفه سوسیالیستی در جوامع بشری نداشته ایم ونداریم وجامعهای بدون هیچگونه مولفه لیبرالیستی نیز وجود ندارد. انسان کاملا تنها در سرزمینی بدون حضور دیگری کاملا لیبرال است . اگر انسان یک نفر تنها در جزیره ای تنها وجود داشت. نه پیامبری لازم بود ونه قانونی ونه سوسیالیسمی. زمانی که دونفر شدند قانون وسوسیالیسم ومحدودیت لیبرالیسم لازم است .زمانی که تعداد دونفر شد جهت زندگی با هم به نسبت امکانات ، توانائی ها وعلاقمندیها وقانونمندیهای مقبول لیبرالیسم کاهش و سوسیالیسم افزایش می یابد. سوسیالیسم نیازمندی اجتماعات متکثر است نه اجتماع واحد. انسان واحد ، خانواده واحد ، روستایواحد ،شهر واحد ،کشور واحد وجهان جهان وطن واحد سوسیالیسمی بین خود نیاز ندارند. لیبرالیسم نوعی خود خواهی است و سوسیالیسم نوعی همه خواهی.پس نسبت سوسیالیسم ولیبرالیسم در اجتماعات بایستی مورد توجه باشد.این نسبت بستگی به علاقمندی به پیشرفت عمومی وامکانات موجود ومیزان قدرت مورد نیاز در جامعه خود ودر جامعه رقیب خود دارد.در جوامع انسانها رقیب یکدیگرند، خانواده ها رقیب یکدیگرند، روستاها وشهرها وکشورها رقیب یک دیگرند این میزان رقابت بدون صلح وقانونمندی نسبی سوسیالیستی امکان پذیر نیست سوسیالیسم کاهش جنگ وافزایش صلح است در اجتماعات..هیچ اجتماعی بدون هم بستگی سوسیالیستی نه وجود داشته نه میتوان حضور داشته باشد. کوچک یا بزرگ.
ابراهیم قدیمی ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ | ۰۰:۲۷
با توجه به تفاوت های بنیادین وژنتیکی وگرایش های افراد مختلف در زمینه های مختلف که غیر قابل انکار است. فرامین حکومتی و اموزش وقانونمندیهای اجتماعی لازم الاجرا ومستوجب مجازات یعنی تغییر رفتار افراد مختلف ورسیدن به سطحی معقول وقابل قبول با ضوابط اجتماعی تدوین شده. لذا سعی در تغییر انسانها با اموزش وقانونمندی وتقوی همواره در همه جوامع وجود دارد. این کم وزیاد بودن ازادیهای اجتماعی بستگی زیاد به امکانات اجتماعی وشرایط دارد.یکی از نکاتی که در بررسی لیبرالیسم غربی که نوعی سوسیال سرمایه داری است و سوسیالیسم غیر سرمایه داری غیر غربی در امکانات طبیعی محیط رشد لیبرالیسم است. لیبرالیسم و سوسیال سرمایه داری در اروپا وا مریکاساخته وپرداخته شد پس از حرف وحدیث های زیاد ازامکانات بدست امده وتصرف شده بسیار بیش از نیازها بود.بیاد داشته باشید در امریکا اروپائیان لیبرال امروزی دویست سال تا صد واندی سال پیش نه هزاران سال پیش برده داری ونسل کشی بومیان باشیوه ای غیر انسانی کردند.بوئی ان جوامع از لیبرالیسم وازادیهای اجتماعی وجود نداشت.امروز هم لیبرالیسم سرمایه داری است. هرکسی پایش را به اندازه گلیمش دراز میکند. به اندازه سرمایه اش .با در نظر گرفتن برخی سوسیالیسم های قانونی اجتماعی جهت حفظ نظام.نظام سرمایه داری صنعتی و کشاورزی بعلت پیوستن قاره اروپا به سرزمین های جدید با امکانات نامحدود وعملیات قدرتمدارانه غیرلیبرال بود.این شرایط برای اسیا وجود نداشت.
سیروان ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ | ۰۲:۳۹
البته نباید دستاوردهای سوسیالیسم را نادیده گرفت، مثل هشت ساعت کار، ممنوعیت کار کودکان و ... ولی مشکل سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها این بود و هست که تمامیت‌خواه شدند و خواستار حکومت خالص شدند و به روشهای چپ در قوانین قانع نشدند. در حالی که همین هشت ساعت کار خود یک انقلاب بزرگ بود.‌یک مشکل سوسیالیست‌ها در حال حاضر میدان دادن بی‌حد‌شان به فمینیستها و گرایشهای جنسی به همجنس است که آینده سوسیالیسم را با ایجاد تضاد با راست مذهبی که حتی در آمریکا قدرتمند است، به مخاطره می اندازد. از یادمان نرود یکی از دلایل عدم پیروزی حزب دموکرات در انتخابات پیشین آمریکا فمینیست بودن کلینتون و سوسیالیستی بودن بزنی سندرز بود، در حالی که شخصی مثل جو بریدن یک شانس پنجاه پنجاه واقعی برای پیروزی بر ترامپ را دارد.
محمد ۱۳ خرداد ۱۳۹۸ | ۱۲:۵۹
سلام لیبراسیم در جامعه غربی کنونی نیز نقدهای فراوانی دارد و امثال هابرماس و فوکو و ... اعتقاد دارند که انسان لیبرال انسانی است که برخی ابعاد مهم وجودی خود نظیر معنویت و معنای زندگی را از دست داده است و به همین علت خواستار گذر از لیبراسیم شدند.
رضا ۱۵ خرداد ۱۳۹۸ | ۱۵:۱۲
موجز، شفاف ، رسا و گویا بدون آسمان به ریسمان بافتن
دولتیان ۱۶ خرداد ۱۳۹۸ | ۲۳:۱۲
اگر انسان‌ها نخواستند لیبرال شوند تکلیف چیست؟
علیرضا ۲۰ تیر ۱۳۹۹ | ۲۲:۱۰
واقعیت آن است که این شعار و پیشرفت‌های فردی انسان‌ها در دو سوی طیف حضور داشته و با یکدیگر در تقابل هستند. تالکوت پارسونز، شایسته‌سالاری و برابری را مقابل یکدیگر قرار می‌داد. اما من می‌گویم در صورتی که دولت این محدودیت‌های مذکور در شعار فوق را قائل شود، اذن ترقی فردی از اشخاص گرفته می‌شود و «فهم انسانی» از بین رفته و النهایه اتفاقا «elination» مورد نظر مارکس، دوباره محقق خواهد شد. رهایی بیش از حد اقتصاد و تحدید بیش از حد آن، ازخودبیگانگی ایجاد می‌کند. شخصا نظریات مارکس را مملو از تضادهای مختلفِ ناشی از عدم شناخت صحیح طبیعت انسان می‌دانم. جامعه آرمانی‌اش با تمام خصوصیاتش در نهایت منجر به بازگشت به جامعه طبقاتی مورد انتقاد خودش می‌شود.