وقتی یک تفکر افراطی ظاهر می شود
شکست «بازارهای حیثیتی»، تشدید پوپولیسم و قصه ونزوئلا
نویسنده: ریکاردو هاسمن (وزیر سابق برنامه ریزی در ونزوئلا و کارشناس اقتصادی بانک «توسعه بین آمریکایی» و مدیر کنونی مرکز توسعه بین المللی در دانشگاه هاروارد و استاد علوم اقتصاد در دانشکده کندی هاروارد است. او اخیرا از سوی خوان گوایدو رئیس جمهوری خود خوانده ونزوئلا در سمت فرماندار ونزوئلا در بانک توسعه بین آمریکایی منصوب شده است.)
دیپلماسی ایرانی: یکی از شعارهای اتحادیه کارگری اتحادیه کارگران روحانی و فنی و فناوری هاروارد این است: «با حیثیت نمی شود سیر شد.» منظور از این شعار این است که دانشگاه نمی تواند صرف اینکه کار کردن در آن برای حیثیت و منزلت کارکنان خوب است، دستمزد کمی به آنها بدهد. اما با این حال که حیثیت و منزلت شکم کسی را سیر نمی کند، همچنان مطرح و مورد توجه است. در حقیقت منطق پشت اعتبار و حیثیت و ارتباط آن با فنی و فناوری و هویت افراد ارتباط زیادی با ظهور پوپولیسم و با مخاطرات سیاست های پوپولیستی دارد.
اهمیت دادن به اعتبار و حیثیت در خون ماست. طبق گفته جوزف هنریچ، انسان شناس بیولوژیک، اعتبار و حیثیت (پرستیژ) به این دلیل ظهور می کند که ما یک گونه فرهنگی هستیم به این معنا که بقای فردی ما وابسته به کسب دانشی است که در مغز جمعی وجود دارد. ما آن را از طریق تقلید به دست می آوریم، اما تصمیم گیرنده درباره اینکه از چه کسی تقلید کنیم، خود ما هستیم. مطالعات علمی بسیاری نشان داده اند که ما تمایل به تقلید از افرادی داریم که با پرستیژ انگاشته می شوند و این احساس از همان اوایل دوران کودکی در ما شکل می گیرد.
هنریک در ادامه این طور توضیح می دهد که این روند نتیجه یک بازی تکاملی است که در آن اعتبار پاداش سخاوت افراد با پرستیژی است که دانش خود را به اشتراک می گذارند. ما در برتری مرد آلفا با دیگر گونه های مشابه خود اشتراکاتی داریم، اما پرستیژ نوعی از «پاداش» است که فراتر از پول، دستمزد و گزینه های سهامی و به طور ذاتی مختص انسان است.
اگرچه اعتبار و حیثیت مشکلی را که در سراسر دوران تکامل با ما همراه بوده را حل کرده، اما در هین حال لازم است در تعاملی سازنده با پیشرفت های فنی و فناوری در نیم قرن گذشته به کار گرفته شود. به ویژه، آنچه کارشناسان اقتصادی آن را ظهور «تغیر فنی و فناوری مهارت محور» می خوانند یا به عبارت دیگر همان اتکای فنی و فناوری های نوین به کارگران با سطح مهارت بالا، به تفاوت های فزاینده در سطوح دستمزدها منجر شده است.
پل کالیر در کتاب جدید خود تحت عنوان «آینده سرمایه داری» اینگونه استدلال می کند که این افزایش نابرابری دستمزد ادراک شخصی از سطح بالای مهارت را تغییر داده است: هویت حرفه ای آنها از احساسشان درباره خودشان به عنوان اعضای جامعه اهمیت بیشتری یافت. کالیر با استفاده از یک الگوی روابط انسانی ارائه شده توسط جورج آکرلف و ریچل کرانتون این مساله را مطرح کرده که میزان رضایت فردی مبتنی بر مهارت به گفته و تمجید دیگران وابسته است و ارجحیت یافتن آن به هویت ملی به این مساله بستگی دارد که این گونه هویت سازی ارجحیت دیگران هم باشد یا خیر.
با افزایش نابرابری دستمزدها و با تغییر تمرکز هویتی افراد با مهارت از ملیت به شغل، ارزش حفظ هویت ملی برای افراد کاهش یافته است. افرادی که مهارت کمتری دارند در تله هویت ملی گرفتار شدند که ارزش کمتری در قیاس با هویت مبتنی بر موقعیت کاری دارد.
به گفته کالیر این اتفاق می تواند دلیل رای دادن به برگزیت را در بریتانیا و ظهور ملی گرایی جناح راستی را در برخی از دیگر کشورهای ثروتمند توضیح دهد: تمرکز رای دهی به جدایی از اتحادیه اروپا در میان افراد کم مهارت تر مناطق روستایی، محیط هایی که از نظر قومیتی تنوع کمتری داشتند، بیشتر بود. این مساله همچنین کاهش اعتماد به نخبگان را نیز توضیح می دهد: از آنجایی که سران کشوری عمدتا با هویت شغلی جهانی خود بیشتر شناخته شده هستند، تصور بر این است که اهمیت کمتری به تعهدات خود در قبال سایر افراد جامعه قائل هستند: واگذار کردن انتخاب به کارشناسان درست نیست برای اینکه آنها دیگر به باقی ماها اهمیتی نمی دهند.
اما افزایش نابرابری دستمزدها احتمالا این معادله ای که هنریچ به آن اشاره کرد را بر هم می زند. اگر افرادی که از شان و منزلت خوبی برخوردار هستند و برداشت عمومی هم این است که درباره اشاعه اطلاعاتشان سخاوتمند عمل نمی کنند، آنگاه شان و منزلت از بین می رود. این مساله می تواند یک مورد دیگر از عدم همخوانی عملکرد اقتصادی و اخلاقیات جمعی باشد که ساموئل بوئلز در کتاب خود تحت عنوان «علوم اقتصادی اخلاقی» بر آن تاکید کرده است: «رفتار مبتنی بر منافع شخصی که امروز شاخصه بازار به شمار می رود، در خانواده یا جامعه پذیرفته نیست.»
فروپاشی معادله پرستیژ می تواند آسیب های شدیدی به جامعه وارد کند به این دلیل که می تواند معامله ضمنی که در آن جامعه از مهارت های مهم سود می برد را بر هم بزند. برای درک چرایی و چگونگی این مساله می توان به وضعیت ونزوئلا نگاهی انداخت.
هوگو چاوز، رئیس جمهوری فقید ونزوئلا در 2002 در اظهارات پوپولیستی جناح چپی خود شرکت نفت ملی این کشور را هدف گرفت. این شرکت در آن زمان هم یک شرکت دولتی بود و از این رو، مطرح کردن مسائل ملی گرایانه درباره آن مفهومی نداشت. از نظر چاوز، فرهنگ شایسته سالاری شرکت ملی نفت ونزوئلا هم مشکلی نداشت: ارتباطات سیاسی در موفقیت در این شرکت هیچ فایده و تاثیری نداشتند. بیشترین چیزی که در این شرکت به آن ارزش داده می شد، دانش مورد نیاز برای مدیریت یک سازمان پیچیده بود. موانع اجتماعی برای ورود به این شرکت اندک بودند چون ونزوئلا سابقه ای 50 ساله از تحصیلات رایگان در دانشگاه و چندین دهه کمک هزینه سخاوتمندانه برای تحصیل در خارج از کشور به ویژه در رشته های مرتبط با نفت را در تاریخچه خود داشت. اما پس از ورود به این شرکت، پیشرفت در آن بر مبنای لیاقت و شایستگی فردی بود. فرهنگی مشابه در بخش برق، بانک مرکزی، دانشگاه ها و دیگر نهادهایی که برای توانایی کشور اهمیت داشتند نیز رواج یافت.
هجوم پوپولیستی دانش را با امتیاز سنجید و از پنجره به بیرون انداخت. وقتی فرهنگ شایسته سالاری مورد تهدید قرار گرفت، شرکت دست به اعتصاب زد و بیش از 18 هزار نفر از کارکنان آن که بیش از 40 درصد از نیروی کار آن را تشکیل می دادند و عمدتا از مدیران ارشد آن بودند، اخراج شدند. در نتیجه، صنعت نفت ونزوئلا با مشکل در عملکرد مواجه شد و در نهایت این اتفاق برای دیگر نهادهایی که با جنگ بر سر دانش و مهارت مواجه شده بودند نیز رخ داد و نتیجه، فاجعه ای شد که امروز گریبان ونزوئلا را گرفته است.
پیام این مساله روشن است. با توجه به الزامات جامعه فنی و فناوری امروزی، نادیده گرفتن تخصص به عنوان یک امتیاز، خطرناک است. از آنجایی که کسب تخصص به زمان و تلاش نیاز دارد و عمدتا به صورت مجانی در دسترس «مردم» قرار نمی گیرد، تنها راه برای به دست آوردن آن از طریق بازار ضمنی پرستیژ است: کارشناسان باید در ارتباط با دانش خود سخاوت به خرج دهند و به ملت خود متعهد باشند. جامعه بهای این تعهد را با حمایت از آنها به صورت در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی برای آنها می پردازد که موقعیت آنها را حتی اگر سطح تفاوت دستمزدها اندک باشد، مطلوب می سازد چراکه در عمده موارد همچون ونزوئلا، بیشتر این کارشناسان در بخش دولتی کار می کنند.
جایگزین برای پوپولیسم مناسباتی است که بر طبق آن کارشناسان نشان دهند که به عموم مردم اهمیت می دهند و در مقابل، از سوی مردم جامعه مورد حمایت و احترام قرار بگیرند که این مساله عمدتا در ارتباط با فرماندهان ارتش، شخصیت های دانشگاهی و پزشکان صدق می کند. برای بازیابی پیشروی فنی و فناوری و فنی و فناوری و حفظ سلامت سیاسی یک جامعه وجود یک بازار پرستیژ کارآمد الزامی است.
منبع: پراجکت سیندیکت / مترجم: طلا تسلیمی
نظر شما :