امریکا در سال 98 وارد تنش با تهران می شود
هموارتر شدن مسیر تقابل با ایران در صورت دیدار ترامپ و اون
عبدالرحمن فتح الهی – خبر دیدار احتمالی کیم جونگ اون و دونالد ترامپ هنوز در کانون توجه رسانه های بین المللی قرار دارد. برخی این دیدار احتمالی را در صورت وقوع معجزه دیپلماتیک قرن نامیده اند. در همین راستا نیز ترامپ در توئیت پنج شنبه خود نوشت که کیم جونگ اون در ملاقات با نماینده کره جنوبی فقط از تعلیق برنامه هسته ای نگفت، بلکه درباره غیر اتمی شدن صحبت کرد. همچنین از توقف آزمایش موشکی برای این مدت؛ پیشرفتی عظیم در جریان است، اما تحریم ها تا حصول توافق برجاست. ملاقات در حال برنامه ریزی است. حال این برنامه ریزی که ترامپ از آن در توئیتش نوشته است، در یک تصادف معنادار با پایان وعده 120 روزه رئیس جمهور آمریکا در خصوص برجام در ماه می (12 می پایان وعده ترامپ) همزمان شده است. اکنون هم اگر چه به قول رکس تیلرسون تا وقوع این معجزه راه طولانی در پیش است، اما برخی معتقدند که این دیدار در صورت انجام می تواند ابعاد بسیار گسترده ای برای پیونگ یانگ و واشنگتن داشته باشد. حتی می تواند به نوعی توافق هسته ای و سایر ابعاد دیپلماتیک تهران را نیز حال مثبت یا منفی درگیر خود کند. دیپلماسی ایرانی برای تحلیل ابعاد، چرایی و بسترهای شکل گیری این معجزه دیپلماتیک و نیز بررسی آثار و تبعات آن، گفت وگویی را با محسن جلیلوند، پژوهشگر و کارشناس روابط بین الملل انجام داده که در ادامه می خوانید:
درپی دیدار روز یکشنبه هیات اعزامی کره جنوبی با رهبر کره شمالی، سئول روز سه شنبه هفته گذشته از تمایل پیونگ یانگ برای حصول یک توافق برای مذاکره سران دو کره در اواخر آوریل خبر دادند. اما مهمتر از آن خبر درخواست دیدار کیم جونگ ایل با دونالد ترامپ بود. ارزیابی کلی شما از چرایی و بسترهای شکل گیری این تحولات در چند روز گذشته چیست؟
برای پاسخ به سوال شما باید به کمی عقب تر باز گردیم. زمانی که جورج بوش پسر سه کشور ایران، عراق و کره شمالی را محور شرارت جهان نامید، به واقع نوعی تداعی معنا برای جامعه جهانی در خصوص سه کشور آلمان، ایتالیا و ژاپن در سال های جنگ جهانی دوم بود. به عبارت دیگر در این تداعی کاخ سفید سعی داشت تا سه دولت کنونی را با متحدین جنگ جهانی دوم مقایسه کند و عنوان کند که این سه کشور جهان را به سمت جنگی بزرگ سوق می دهند. از همین رو تنها راه را مقابله با آنها دید. در 2003 که با عراق وارد چالش جدی شد و به آن کشور حمله کرد. دوره تحریم های جدید و شدید از دوره بوش پسر علیه ایران آغاز شد. اما نقطه گریز دیپلماتیک در خصوص پیونگ یانگ تعریف شد که در ادامه با رفتار های کره شمالی آن نقطه هم کور شد. زمانی که چین و روسیه هم در شورای امنیت به قطعنامه ها علیه کره شمالی رای می دهند، این به معنای بسته شدن همان نقطه گریز است. اما در زمان اوباما دور تحریم های بوش پسر در خصوص ایران با مدیریت به برجام رسید و نهایتا هم بحث هسته ای ایران با توافق تهران با 1+5 به یک استندبای و تعلیق رسید. از همین رو نیز کره شمالی به کانون تنش ها بدل شد. در دوره ترامپ تنش ها و درگیری های لفظی سران دو کشور به اوج خود رسید. مساله مهم دیگر بده بستان های سیاسی و دیپلمتیک میان واشنگتن با مسکو و پکن در خصوص تایوان، کریمه و اوکراین و حتی سوریه و عراق بود تا بتواند راه گریز کره شمالی بسته شود، چرا که تهدید بالقوه کره شمالی با آزمایش های بمب هیدروژنی در حال تبدیل شدن به بالفعل بود. از همین رو در دوره ترامپ صبر استرتژیک و دامنه غروب دیپلماتیک میان پیونگ یانگ و کاخ سفید در حال پایان بود. از آن سو نیز با مرگ کیم جونگ ایل پدر و حضور یک رهبر جوان، تحولات در داخل کره شمالی هم در حال شکل گیری بود. اگر چه در سیاست خارجی تندتر از قبل عمل می کرد، اما تحولات داخلی نشان از این می داد که کانون های تصمیم گیری به خصوص اعضا و سران ارتش که همگی جزء حزب "جوچه" (حزب کارگر کره شمالی) بودند هم به دنبال یک تحول هستند. چون که کره شمالی به واقع کشوری است در داخل یک پادگان و ساختار ارتش سالارانه که حرف اول و آخر را می زند، ارتش هم به این باور رسیده بود که توان مقاومت در برابر حجم گسترده و بی سابقه تحریم های اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک را ندارد. لذا دیوار اعتقادات کمونیستی- میلیتاریستی پیونگ یانگ ترک برداشت.
اما در این میان رفتار چین هم در برخی از مواقع شکل گیری برخی از بسترها را سبب شد.
بله. پکن در چند ماهه اخیر دید که رفتارهای پیونگ یانگ با هیچ منطقی قابل دفاع نیست. در همین رابطه هم در شورای امنیت قطعنامه ها را تایید می کرد. از سوی دیگر چین در مقابل آمریکا بعد از حضور ترامپ نمی توانست مقاومت کند، چرا که ترامپ به عنوان یک کاسب این بار شاهرگ تجاری چین را تنگ کرده است و تقابل دیپلماتیک در خصوص کره شمالی، تایوان، ژاپن و حتی بخشی از مساله دریای چین جنوبی شرایط را برای راهبرد اقتصادی چین بر هم خواهد زد. لذا چین هم در یک سیاستی فرصت طلبانه در برخی از مواقع پشت کره شمالی را خالی می کرد. کره شمالی هم با رصد این شرایط به این نتیجه رسید که باید به تحول برسد. البته زمانی که روسیه و چین خطر کره شمالی را جدی دیدند و آز آن طرف ترامپی بر سر کار آمده بود که وعده حمله به کره شمالی را مطرح کرده بود و احتمال یک جنگ اتمی در جهان و آسیای جنوب شرقی در پیش بود، باعث شد تا روسیه و چین هم در دیدارهایی با مقامات پیونگ یانگ آنان را به سمت متقاعد کردن همراهی با عرصه بین الملل بکشانند.
اما به واقع پکن حاضر به از دست دادن حیات خلوت و تنها اهرم آلترناتیو دیپلماتیک خود در مقابل راهبرد محاصره چین از سوی آمریکا با حمایت کاخ سفید از تایوان، ژاپن و کره جنوبی خواهد بود؟
در این خصوص دو تحلیل وجود دارد. اول این که چین هم مانند سران ارتش و کانون های تصمیم گیری در پیونگ یانگ احتمال فروپاشی درونی کره شمالی را در آینده ای نزیک اجتناب ناپذیر می داند، لذا برای گریز از این مساله نزدیکی کره به آمریکا برای کاهش میزان تبعات این فروپاشی می تواند گرینه مناسبی باشد. البته مساله فشار آمریکا به کره شمالی و احتمال جنگ در منطقه آسیای جنوب شرقی هم برای چین که محیطی بدون تنش را برای سیاست های اقتصادی طلب می کند، می تواند در حکم یک اقدام نابود کننده برنامه های چین باشد. از همین رو یقینا چین هم برای کاهش تنش حاضر به از دست دادن حیات خلوت خود خواهد بود. تحلیل دوم ناظر به نکته مهم شما در خصوص راهبرد محاصره چین است. در این تحلیل اکنون پکن برای مقابله با محاصره خود در حال جابه جا کردن تایوان با کره شمالی است.
اما جناب جلیلوند مساله بسیار مهمی که نباید نادیده گرفته شود این است که شاید انجام مذاکرات یک پروسه بلند مدت را طلب می کند و به قول رکس تیلرسون تا وقوع و تحقق گفت وگوهای سازنده راه طولانی در پیش است، اما در صورت انسجام دو کره و تلفیق توان اقتصادی و تکنولوژیک کره جنوبی به همراه توان نظامی کره شمالی که تا مرز تست بمب هیدروژنی هم پیش رفته است، می تواند تهدید جدی برای چین تلقی شود؟
مساله مهم شما مطمئنا می تواند کانون بسیاری از تحولات در آینده آسیای شرقی و جنوب شرقی باشد، چرا که در صورت اتحاد دو کره و تلفیق توان اقتصادی و تکنولوژیک سئول با قدرت نظامی پیونگ یانگ، آن چه محقق می شود شکل گیری امپراطوری ژاین در جنگ جهانی دوم برای چین است، منتها این بار امپراطوری ژاپن در قامت اتحاد دو کره در کنار مرزها با حمایت آمریکا یقینا می تواند نه یک تهدید که عامل نابودی چین باشد. لذا چین حاضر است که حیات خلوت خود را از دست بدهد. کره شمالی مدیریت و تعدیل هم بشود، اما از یک متحد استراتژیک به یک عامل تهدید راهبردی بدل نشود. آن چنانی که اتحاد آلمان شرقی و غربی و فرو ریختن دیوار برلین سبب شکل گیری عامل تهدید جدی این اتحاد دو آلمان برای حیات شوروی در ادامه شد.
پس می توان گفت که سیاست های خورسید تابان "مون جائه این"، رئیس جمهوری کره جنوبی با این که کمتر از یک سال از روی کار آمدنش گذشته (9 می 2017)، در خصوص کره شمالی جواب داده است. با این که این سیاست ها قبلا هم در خصوص مهار کره شمالی به کار گرفته شده بود؛ چراکه ملاقات ماه آوریل رئیس جمهوری کره جنوبی و رهبر کره شمالی، سومین ملاقات بین رهبران دو کشور از زمان پایان جنگ کره در سال ۱۹۵۳ است؟
البته تمامی موفقیت های این دیدار به سئول و شخص مون جائه اختصاص ندارد. چرا که در سایه حمایت جدی آمریکا از کره جنوبی است که امروز شرایط و بسترهای تغییر در کره شمالی محقق شده است. امروز کار به جایی رسیده است که همسایه شمالی به هیات اعزامی سئول گفته اگر تضمین امنیتی داشته باشد، نیازی به سلاح هسته ای ندارد و قول داده از تسلحیات هسته ای و سلاح های متعارف خود علیه سئول استفاده نکند.
با در نظر گرفتن اقتضائات و تحولات چند ماه گذشته اساسا باید رفرم سیاسی - دیپلماتیک کره شمالی را عامل و بسترساز اصلی این دیدار دانست و یا سیاست های جدید ترامپ علیه کره شمالی؟
هر دو عاملی که شما بیان کردید عوامل شکل دهنده این واقعه هستند. مساله مهم این است که این دو عامل در طول هم قرار دارند، نه در عرض هم. زمانی که تحریم و جنگ به عنوان اهرم فشار کره شمالی را به بن بست می رساند، این کشور هم به فکر رفرم می افتد. این سیاست اکنون، نه در خصوص کره شمالی که در خصوص کوبا هم در حال انجام است. زمانی میان دو کشور کوبا آمریکا یک بن بست بدون حل دیده می شد، اما با رفتار آمریکا و سیاست جدی کاخ سفید اکنون واشنگتن در این کشور سفارت دارد. در ادامه هم به فکر ایجاد سایر مناسبات در آینده خواهد بود. اکنون با مرگ فیدل کاسترو و بعد هم در آینده رائول کاسترو، آن نسل انقلابی کمونیستی برچیده خواهد شد. لذا کوبا هم مانند کره شمالی یگانه راه برون رفت را رفرم می داند. اما در هر حالت چین و حتی خود کره شمالی به این نتیجه رسیده است که کشور با این ساختار نمی تواند بیش از این ادامه دهد و نیاز به تغییر جدی و اساسی است.
این تغییر را در کشورهای پس مانده کمونیسیتی ارتدوکسی را باید رفرم دانست یا انقلاب؟
در هر کشوری این تغییرات فرق می کند. اما با تحلیل شرایط می توان گفت که نوعی رفرم شبه انقلابی در حال شکل گیری است.
پس لیبرالیسم و نئو لیبرالیسم در حال سیطره بر جهان است؟
لیبرالیسم در حال سیطره بر جهان نیست. لیبرالیسم جهان را در سیطره خود در آورده است. زمانی می توانستیم بگوییم که در حال سیطره است که اتحاد جماهیر شوری در شرف از هم پاشیدن بود.
از شوروی گفتید؛ ورود روسیه به عنوان مهره اثر گذار دیگر چگونه بستر ساز این مساله شد؟
اساسا ورود مسکو بازی را به هم زد. چرا که اکنون روسیه در مقابل آمریکا در خصوص سوریه و اکنون مساله غوطه شرقی و بعد هم اوکراین تحت فشار جامعه جهانی است. لذا روسیه برای این کاهش فشار بده بستان خود را با آمریکا در خصوص کره شمالی انجام داد. اما وقتی می گویم که بازی را به هم زد، منظورم این است که با چنین راهکاری که روسیه در پیش گرفت، سبب شد تا چین را هم به نوعی با خود در خصوص متقاعد کردن پیونگ یانگ همراه کند.
تا کنون چندین بار پیشنهاد مذاکره و دیدار میان کاخ سفید با پیونگ یانگ مطرح شد که هیچ کدام به نتیجه نرسید. آیا این بار هم چنین افتاقی روی خواهد داد؟
به نظر می رسد که کره شمالی این بار سخت بتواند میز مذاکره را به هم بزند. اکنون بسیاری از کودکان در کره شمالی از سوءتغذیه شدید رنج می برند. در این کشور متوسط وزن به زیر 45 کیوگرم کاهس یافته است. شما خود کیم جونگ اون را نبینید که اضافه وزن دارد. وضعیت اقتصادی و معیشتی در کره به شدت بغرنج و جدی است. لذا احتمال انقلاب مردمی و خیزش های اجتماعی در کره کمی جدی تر شده است. بنابراین مساله مذاکره که برای تعدیل شرایط از سوی مقامات پیونگ یانگ حساس خواهد بود.
اکنون در دیدار احتمالی ماه می حتی نقش روسیه، چین و حتی کره جنوبی هم دیده نمی شود و دیدار اول دو جانبه است. این مساله به معنای چیست؟
یقینا این مساله به این معنی است که ترامپ سعی دارد خود را به عنوان تمام کننده پرونده کره شمالی معرفی کند که از آن هم خروج دیپلماتیک و دست پری را در انتخابات کنگره سال جاری داشته باشد. از آن سو با این برگ برنده می تواند نیم نگاهی هم به انتخابات ریاست جمهوری دور دوم داشته باشد. البته راه طولانی در پیش است. حتی احتمال داد که میز مذاکره ای شکل نگیرد. هر چند که پیشتر هم گفتم این احتمال بسیار کم رنگ است. اما ما چندین بار شاهد این وعده ها بوده ایم اما سرانجامی برای آنها وجود نداشته است. لذا باید منتظر ماند و دید که نهایتا آیا مذاکره شکل خواهد گرفت یا خیر؟ حتی در صورت دیدار، نتایج مثبت خواهد بود یا نه؟
پس استراتژی مذاکره در نقطه جوش، آن هم نقطه جوشی از جنس هسته ای جواب داده است، چرا که 24 سال پیش هم توافقاتی میان بیل کلینتون و پیونگ یانگ به وقوع پیوست و حتی چندین میلیارد دلار هم به کره شمالی داده شد، اما نهایتا به مذاکره در نقطه جوش نرسید؟
بله. البته برنامه و راهبردها در کاخ سفید ثابت است. اما این تاکتیک ها هستند با هر رئیس جمهوری تغییر می یابد. اکنون هم سیاست ترامپ برای مذاکره در نقطه جوش در سایه تحریم و تهدید به نتیجه رسیده است.
اما در سایه این مسائل عملا مساله تنش زای کره شمالی با این دیدار به محاق می رود. در سایه این مساله تنها ایران در میان سه کشور محور شرارت بوش پسر باقی می ماند. به واقع باید بیش از پیش کانون توجه شدن ایران در جهان را منتظر باشیم؟
به نکته مهمی اشاره کردید. برای پاسخ به این سوال شما من بخشی از گزارش موسسه اینترپرایس را بیان می کنم که می تواند سیاست های کاخ سفید را تا حدودی در این رابطه مشخص کند. در بخشی از این گزارش آمده است که آمریکا باید در طول سال 2018 خود را با لجستیک در خاورمیانه به نهایت آمادگی برساند که در 2019 وارد اصطکاک با ایران شود. اکنون هم از معامله 500 میلیارد دلاری عربستان و رقم بی سابقه ترامپ برای بودجه دفاعی آمریکا هم چنین آمادگی لجستیکی به چشم می خورد. لذا به نظر می آید که کاخ سفید با کره شمالی وارد مذاکره می شود تا بتواند با مهار یکی از دو عاملی که با آن با مشکلات جدی روبه رو است، بتواند بیشترین توجه خود را به لجستیک منطقه خاورمیانه بدهد، نه کره شمالی. برای آمریکا خاورمیانه و ایران به مراتب مهم تر از کره شمالی است.
جناب جلیلوند بسیاری از کارشناسان در ذیل تئوری هارتلند "هالفورد مکیندر" معتقدند که اکنون جهان در حال گذار از هارتلند خاورمیانه به جنوب شرق آسیا و چین است؟
دو نکته در سوال شما وجود دارد که پاسخ به آنان می تواند همه ابهامات را روشن کند. اول این که هارتلند در سند استراتژی امنیت ملی در دوره اوباما که در سال 2011 منتشر شد، آسیای شرقی است چون تهدید جدی در آینده امنیت ملی آمریکا از جنوب و جنوب شرق آسیا و به خصوص چین تعریف شده است. لذا مهار چین در دستور کار قرار گرفت. اما نکته اینجا است که در همان سند بازه زمانی تا سال 2030 میلادی برای این مهار مطرح شده است. پس تا آن زمان یقینا باز خاورمیانه هارتلند جهان خواهد بود. دوم این که مطرح شدن آسیای شرقی و جنوب شرقی به عنوان هارتلند ذیل استراتژی مهار چین برای راهبرد امنیتی آمریکا تنها و تنها برای خود کاخ سفید مطرح است، در صورتی که منظور و مراد من از مطرح شدن خاورمیانه به عنوان هاتلند، در سطح گلوبال و جهانی است، نه از دید آمریکا. خاورمیانه به دلایل متعدد از مسائل و اقتضائات خاص و بی بدیل ژئو استراتژیک تا ویژگی های ژئوپولتیکی و ژئوکالچریک از 4 هزار سال پیش تا اکنون هارتلند جهان بوده و خواهد بود. یقینا باب المندب، خلیج عدن، تنگه هرمز، کانال سوئز و خلیج فارس اهمیتی به مراتب بیشتر از دریای چین جنوبی دارد.
در سایه این نکته شما و نیز مساله مذاکره کره شمالی، اساسا می توان گفت که گره خوردن برجام به مسائل موشکی، حقوق بشر و نقش ایران در خاورمیانه همان تکرار راهبرد مذاکره در نقطه جوش، این بار برای ایران است؛ در این خصوص سال آتی را چگونه سال برای دیپلماسی ایران ارزیابی می کنید؟
ببینید پیش از این داستان ها مقام معظم رهبری بارها از احتمال کشیده شدن مساله برجام به موشک، حقوق بشر و نقش ایران در خاورمیانه سخن گفتند. اکنون هم اروپا در حال همراهی با آمریکا در این خصوص است. امروز آمریکا یقینا سیاست و راهبرد خود را برای مهار ایران با مذاکره در نقطه جوش پیش خواهد برد. لذا سال آتی سال بسیار سخت و پیچیده ای برای دیپلماسی و سیاست خارجی ایرانی است. البته این سختی و پیچیدگی شدت پیدا خواهد کرد چرا که ایران دیگر نمی تواند روی کمک اعضای 1+5 هم حساب باز کند، زیرا سال آتی خبری از این کمک ها نیست. ببینید اروپا متحد آمریکا نیست بلکه از اقمار آمریکا است. شما اخیرا شاهدید که با یک تحریم ساده فولاد از جانب ترامپ چگونه اتحادیه اروپا در موضع انفعال قرار گرفت. از سوی دیگر روسیه به دلیل تحریم های جدی، انتخابات پیش رو و نیز اقتصاد شکننده، نمی تواند در چندین جبهه حضور یابد. برای چین هم راهبرد کاهش تنش و نیز عدم تقابل با آمریکای ترامپی در خصوص مسائلی چون ایران در دستور کار است. پکن حتی در خصوص تایوان که در نزدیکی مرزهای خود است، وارد تنش نمی شود؛ لذا تقابل با آمریکا به دلیل حمایت ار ایران از سوی چین کمی دور از ذهن است. پس می بینید که آمریکا ایران را در سال 97 به سمت تنش و چالش جدی، این بار بدون حمایت عضوی از اعضای 1+5 پیش خواهد برد. البته این تحلیل من از همان گزارش موسسه اینتر پرایس است. یعنی باید آمریکا به سمت لجستیک شدن در طول سال 97 باشد تا در سال 98 وارد تنش شود، البته تنش به معنای جنگ نیست به معنای مذاکره در نقطه جوشی است که شما به درستی گفتید. در این میان هم مساله مذاکره کاخ سفید با کره شمالی می تواند راه را برای آمریکا کمی هموارتر کند. چون در این صورت تمام تمرکز واشنگتن در صورت تحقق دیدارها با پیونگ یانگ به تهران، برجام، توان موشکی، حقوق بشر و نقش ایران در خاورمیانه اختصاص پیدا می کند.
انتشار اولیه: دوشنبه 21 اسفند 1396 / انتشار مجدد: شنبه 26 اسفند 1396
نظر شما :