جنگی که هنوز ادامه دارد
بحران سر در گم اوکراین
دیپلماسی ایرانی: قبل از آن که وارد بحث روابط روسیه و اوکراین و به تبع آن روسیه و اروپا شویم که البته دو موضوع مرتبط به هم و وابسته به هم در روابط روسیه با اروپا است باید منافع و استراتژی هر کدام از دو طرف اروپا و روسیه را بررسی کنیم. در این جا می گوییم اروپا چرا که از سال 1993 که به موجب معاهده ماستریخت اتحادیه اروپا شکل گرفت دیگر منافع و مواضع کشورهای اروپایی یکپارچه شد و همه اروپا در قالب یک خانواده نسبت به سرنوشت تک تک کشورهای عضو مسئول شدند. از این رو دیگر نمی توانیم یک عضو از اتحادیه اروپا را جدا کنیم و گمان کنیم فقط منافع آن کشور است که اهمیت دارد و باید به طور جداگانه در تعامل با کشورهای دیگر بررسی شود. از سال 1993 روابط کشورهای اروپایی با کشورهای جهان بر اساس رابطه اروپا با کشورهای جهان تعریف شد، از جمله در مورد روسیه که هر دو طرف سابقه دیرینه ای در کش مکش های سیاسی با یکدیگر داشتند.
نگاه اروپا به روسیه
روابط روسیه و اروپا از دیرباز همواره در کش و قوس بوده است. روسیه همیشه تلاش می کرده حوزه نفوذی خود را در قلب اروپا گسترش دهد یا بخش هایی از خاک اروپا را ضمیمه خاک خود کند (در قرن 17 تا 19) یا کشورهای اروپایی را وابسته به خود کند و پیرو ایدئولوژی و مسلک خود کند، یعنی دوران جنگ سرد که بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد و تا سال 1989 یعنی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ادامه داشت. در طول حدودا این 56 سال روسیه همیشه تلاش داشته کشورهای بیشتری از اروپا را ضمیمه بلوک شرق یا کشورهای اقماری وابسته به خود کند. این زیاده خواهی دائمی سبب رویارویی روسیه و اروپا در طول قرن گذشته شده است. اروپایی ها که پیرو مکتب لیبرالیسم سرمایه داری بودند کمونیسم شوروی را همواره تهدیدی برای بقا و امنیت خود می دانستند.
بعد از سقوط اتحاد جماهیر شوروی به دلیل ضعیف شدن روسیه تا مدتی از شدت تنش ها در روابط دو کشور کاسته شد اما هیچ گاه اروپا نگاه احتیاط آمیز خود نسبت به روسیه را کنار نگذاشت. همچنان رسوبات دوران جنگ سرد در تعریف روابط دو کشور نقشی موثر داشت.
از ابتدای هزاره سوم و با افزایش قیمت نفت که به احیای جایگاه جهانی روسیه کمک شایانی کرد، اصطکاک در روابط روسیه و اروپا از سر گرفته شد. روسیه بار دیگر تلاش های تازه ای برای نفوذ به قلب اروپا را آغاز کرد و در وهله نخست بازگرداندن کشورهای اقماری شوروی سابق به جمع کشورهای هم سو با خود را در دستور کار خود قرار داد. با این تفاوت که این بار روسیه به دنبال القای ایدئولوژی کمونیستی به کشورهای پیرو نبود بلکه صرفا همسو ساختن آنها با منافع کلان روسیه را مد نظر قرار داده بود. بر همین اساس شاهد جنگ روسیه با گرجستان و اوکراین هستیم تا این کشورها را از دامن غرب جدا کند و به جمع کشورهای متحد با خود به معنای واقعی کلمه تبدیل کند. در این میان روسیه دو مقوله را تهدید برای خود تعریف کرده است، یکی، گسترش ناتو به سوی شرق و دیگری گسترش اعضای اتحادیه اروپا و عضوگیری از کشورهای همسایه با روسیه. این دو مساله در حقیقت آتش زنه بحران اروپا و روسیه محسوب می شوند. در حالی که اروپا ناتو را ضامن امنیت خود می داند و عضویت کشورهای بیشتر اروپایی و همسایه با اروپا را ضامن تقویت امنیت خود قلمداد می کند، روسیه کوچکترین توسعه ناتو را تلاش برای ضربه زدن به امنیت ملی روسیه برداشت می کند. هر چه اتحادیه اروپا افزایش شمار اعضای خانواده اتحادیه اروپا را به سود تقویت جایگاه اروپا در جهان می داند، روسیه بزرگتر شدن اروپا را به معنای فشار بیشتر به روسیه و تضعیف جایگاه جهانی آن قلمداد می کند.
نگاه روسیه به اروپا
وجه دیگری که در روابط روسیه و اروپا اهمیت پیدا می کند، تعریف استراتژی روسیه در روابط بین الملل است. روسیه در وهله نخست استراتژی خود را حفظ موقعیت و جایگاه برتر خود در کشورهای همسایه تعریف کرده است. از آن جا که روسیه بزرگترین کشور جهان محسوب می شود، حوزه استراتژیکش نیز گسترده می شود، یعنی از دورترین نقطه آسیا و شرق آلاسکا تا قلب اروپا و جنوب سراسر آسیا برای روسیه حوزه استراتژیک تعریف می شود. روسیه غفلت از هر منطقه از محیط پیرامونی خود را ضربه به منافع کلان خود قلمداد می کند و آن را اشتباهی نابخشودنی و غیرقابل جبران تعبیر می کند. برای همین از آلاسکا که روسیه با ایالات متحده مرز دریایی دارد تا مغولستان که میان روسیه و چین محصور شده تا منطقه اسکاندیناوی همگی حوزه نفوذ روسیه تعریف می شود. این نگاه کلان و استراتژیک روسیه است. با توجه به این مساله اکنون بهتر می توان مناسبات روسیه با اوکراین را تجزیه و تحلیل کرد.
مساله اوکراین
تا قبل از وقوع انقلاب های مخملی در سال 2004 حکومت حاکم بر اوکراین که ریاست آن را لئونید کوچما بر عهده داشت، متمایل به روسیه بود. در طول این مدت روسیه خود را مسئول تامین امنیت اوکراین می دانست و با حکومت حاکم بر این کشور قراداد امنیتی امضا کرده بود. در سال 2004 انتخابات ریاست جمهوری اوکراین بدون حضور کوچما برگزار شد. از سال 2004 به بعد که انقلاب در اوکراین به وقوع پیوست و ویکتور یوشچنکو، نامزد مورد حمایت غرب در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد و مسموم شد و نامزد رقیب یعنی ویکتور یانوکوویچ را مسئول مسمویت خود دانست، اوضاع در اوکراین تغییر کرد. در پی این رقابت تظاهراتی بزرگ به پا شد و معترضان با تصرف پارلمان حکومت طرفدار روسیه را سرنگون کردند. روسیه دائما سازمان امنیت امریکا، سی آی ای، را متهم می کرد که در پس انقلاب مخملی اوکراین که ترتیب دهندگان آن را انقلاب نارنجی اش می نامیدند، قرار دارد. یوشچنکو از سال 2004 تا 2010 به همراه متحدانش از جمله یولیو تیموشنکو اداره امور کشور را بر عهده داشت. دوره ریاست جمهوری وی چندان موفقیت آمیز نبود. اقتصاد اوکراین آن طور که خود یوشچنکو به پشتوانه حمایت غرب و ایالات متحده وعده داده بود با موفقیت همراه نشد و متحدان غربی او به ویژه ایالات متحده به وعده های خود برای شکوفاسازی اقتصاد اوکراین عمل نکردند. البته به دلیل آغاز بحران اقتصادی در جهان که از سال 2008 شروع شد، امریکا نتوانست به وعده هایی که به یوشچنکو داده بود، عمل کند. بحران اقتصاد جهانی حتی سبب شد تا امریکا بیشتر مشغول امور داخلی خود شود و از رسیدگی به کشورهایی نظیر اوکراین که قرار بود متحدان اصلی اش در شرق اروپا شوند، باز بماند. بحران اقتصادی حتی کشورهای اروپایی را نیز از کمک به اوکراین ناتوان کرد. در این میان تداوم فساد مالی در دوران دولت یوشچنکو سبب شد تا بر مشکلات او افزوده شود.
در سال 2010 ویکتور یانوکوویچ، نامزد مورد حمایت روسیه توانست در رقابت با یولیو تیموشنکو، رقیب مورد حمایت غربش با 48.23 درصد در برابر 46.14 درصد آرا پیروز شود و قدرت را در این کشور در دست بگیرد. وی تا سال 2014 در راس قدرت باقی ماند. با وجود این که از عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا دفاع می کرد تا به این ترتیب حمایت غرب را هم داشته باشد، مورد اعتماد کامل روسیه نیز بود. تا این که در فوریه 2014 در پی تشدید اعتراض های خیابانی پارلمان اوکراین دستور به عزل یانوکوویچ داد و به این ترتیب دولت او سرنگون شد و وی مجبور شد که به روسیه بگریزد و در آن جا پناهنده شود. دولت روسیه می گفت که معترضان با تحریک کشورهای اروپایی به خصوص دستگاه های امنیتی آلمان، فرانسه و ایالات متحده به طور سازماندهی شده علیه دولت قانونی و مشروع یانوکوویچ تظاهرات کردند. روسیه البته از واژه اغتشاش به جای تظاهرات استفاده می کرد. مسکو می گفت معترضان نئوناسیونالیست و نئونازی های آشوب طلبی هستند که مورد حمایت غرب قرار گرفته اند. رسانه ها و دستگاه های مستقل اروپایی تایید کردند که شاکله اصلی تظاهرکنندگان را نئونازی ها و آنارشیست های مورد حمایت غرب تشکیل می دادند.
با سرنگونوی یانوکوویچ استراتژی سیاسی روسیه نسبت به اوکراین تغییر کرد. روسیه از ضعف ناتو و اروپایی ها خبر داشت و می دانست اگر دست به تحرکات نظامی در خاک اوکراین بزند همانند گرجستان غربی ها هیچ تحرکی از خود نشان نمی دهند. در نخستین اقدام روسیه اقدام به تحریک روس تبارهای اوکراین کرد تا علیه دولت مرکزی قیام کنند. به این ترتیب جنگ داخلی بزرگی آغاز شد که هنوز هم کم و بیش ادامه دارد. در اقدام بعد روسیه اقدام به ضمیمه کریمه به خاک خود کرد. به این ترتیب روسیه سیاست فروپاشی اوکراین را آغاز کرد. اروپایی ها می گویند که به مکالمات شنود شده ای دست یافته اند که نشان می دهد ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه در مکالمات مختلف خود از جمله در گفت وگو با رئیس مجلس اوکراین گفته است باید اوکراین از روی نقشه محو شود و کاملا از هم بپاشد و به کشورهای کوچکتر تجزیه شود و آن دسته از مناطقی که در آن روس تبارها اکثریت دارند ضمیمه خاک روسیه شوند. در حال حاضر جدایی طلبان شرق اوکراین در حال جنگ با ارتش این کشور هستند. جنگ ها دائمی نیستند، در مناطق مختلف شدت و قلت دارد اما کم و بیش در شرق اوکراین وضعیت جنگی حاکم است. در واکنش به این اقدامات اروپا و امریکا روسیه را مورد تحریم اقتصادی قرار دادند که همچنان ادامه دارد. در سال 2015 کشورهای روسیه، اوکراین، آلمان و فرانسه در نشستی به میزبانی بلاروس در مینسک توافق کردند آتش بس در شرق اوکراین اعمال شود. ایالات متحده نیز از این توافق حمایت کرد. این آتش بس کم و بیش اعمال شده است. اما فضای جنگی همچنان بر شرق اوکراین حاکم است. روسیه در شرق اوکراین حضور نظامی و امنیتی دارد و حاضر به توقف حمایت ها از جدایی طلبان اوکراینی نیست. روسیه می گوید تنها گزینه راه حل بحران اوکراین اعمال فدرالیسم است. به اعتقاد روسیه با اعمال فدرالیسم دولت مرکزی تضعیف می شود و استیلای روسیه بر مناطق متمایل به روسیه در اوکراین کامل می شود. نتیجه این که غرب برای پایان دادن به بحران اوکراین دست و پا می زند اما تا کنون هیچ پیشرفت ملموسی حاصل نشده است. مسکو بر مواضع خود پافشاری می کند، کیف دست به دامن اروپا برای نجات از نفوذ روسیه است و غرب از اعمال فشارهای بیشتر به روسیه برای پایان دادن به این بحران ناتوان است.
نظر شما :