مخالف برنامه موشکی ایران، فروشنده سلاح به عربستان است
یک بام و دو هوای مرکل
نویسنده: محمد زارعی، پژوهشگر مطالعات کشورهای آلمانی زبان
دیپلماسی ایرانی: آنگلا مرکل صدراعظم آلمان در حالی از برنامه های موشکی ایران انتقاد می کند و آن را مخل برجام می داند، که آژانس بین المللی انرژی اتمی در تازه ترین گزارش خود تعهدات ایران پس از برجام را طبق برنامه توصیف کرده است. مرکل دقیقاً در روزی این موضع گیری را علیه ایران در پیش می گیرد که احزاب چپ و سبز این کشور در پارلمان آن به شدت مرکل و وزیر اقتصاد او را به دلیل صادرات بی رویه تجهیزات نظامی به کشورهای حوزه خلیج فارس و به ویژه به عربستان و قطر مورد انتقاد قرار می دهند. این رویکرد متناقض و غیرسازنده در حالی است که آلمان چندین سلاح هسته ای امریکایی را در خاک خود جای داده است و یا در اجلاس اخیر ناتو در اقدامی تحریک آمیز در مقابل روسیه چندین هزار سرباز خود را به مرزهای شرقی اروپا خواهد فرستاد. آلمان صادرات سلاح خود را از سال ۲۰۱۴ به بعد دو برابر افزایش داده است و نکته تأسف بار تر آنکه مقصد این تجهیزات نظامی عربستان و متحد آن یعنی قطر است، ائتلافی که روزانه جان چند صد نفر زن و کودک بی گناه را در یمن به بهانه جنگ با حوثی ها از طریق بمباران هوایی می گیرد. جنگی که از آن کمتر در رسانه های آلمانی شنیده می شود.
از سوی دیگر توسعه برنامه موشکی ایران به عقیده بسیاری از حقوقدانان و سیاستمداران لطمه ای به توافق هسته ای ایران نخواهد زد و از طرفی این نکته نیز حائز اهمیت است که ایران در معرض خطر جدی نیروهای افراطی مانند داعش قرار دارد و یا حداقل مرزهای همسایگی این کشور به علت جنگ و درگیری داخلی کشورهای دیگر از امنیت کافی برخوردار نیست. نگرانی آلمان و یا مرکل در مورد ایران می تواند ناشی از نگرانی در مورد رژیم اسرائیل نیز باشد، رژیمی که بار ها در طرح نقشه حمله به ایران در کنار متحدان خود مهره ای کلیدی به شمار می آید. از این رو است که شرایط موجود در منطقه، ایران را مجبور می کند تا نسبت به تحرکات نیروهای بیرونی حساس باشد و از باب ژئوپولیتیک رویکردی رئالیستی را دنبال کند. رویکردی که حداقل تلاش برای بقا را مدنظر داشته باشد. در اینجا این سوال مطرح می شود که چرا مرکل این اظهارات نسنجیده را عنوان کرده است و نقش آلمان در ثبات و یا بی ثباتی منطقه ای که صدراعظم آلمان نگران آن است، چگونه قابل توصیف است؟ در ذیل به صورت کوتاه به این دو سوال پاسخ داده خواهد شد.
سودای مسئولیت پذیری آلمان در عرصه بین الملل
پس از جنگ جهانی دوم خط مشی آلمان و تلاش قدرت های غربی و اروپایی بر این بود تا آلمان از سودای نظامی گری و قدرت طلبی جهانی فاصله گیرد و پتانسیل و نیروی نظامی آن کاهش یابد. کاهش نیروی نظامی و تحرکات نظامی آلمان پس از آن جنگ تنها تا زمان پیوستن این کشور به سازمان ناتو دوام پیدا کرد. از سال ۱۹۶۰ تا به حال آلمان بیش از ۴۵ عملیات نظامی خارج از خاک خود داشته که غالباً در عملیات های سازمان ملل و پیمان ناتو گنجانده می شوند. در واقع آلمان از بعد جهانی در خاک بسیاری از کشور ها در قالب نیروهای بین المللی و ائتلافی چه مشروع و چه غیرقانونی حضور داشته است و تنها می توان گفت که نیروی نظامی این کشور از لحاظ کمی کاهش یافته و در مقابل تحرکات وسیع بین المللی را تجربه کرده است. آلمان از سال ۲۰۱۰ آمادگی خود برای حضور پررنگ تر و پذیرش مسئولیت در عرصه بین المللی را با سخنان یوآخیم گائوک رئیس جمهور این کشور در کنفرانس امنیتی مونیخ اعلام کرده است. از آن زمان تا به حال پایه ریزی و ترسیم نقشه سیاست امنیتی و خارجی این کشور به شکل فشرده تر و با حمایت مالی بیشتری دنبال شده است. در همین سال جاری بودجه نظامی آلمان حدود پنج میلیارد یورو افزایش یافته است، فروش سلاح آن دو برابر شده و رویکرد سیاست خارجی آن آرام آرام تغییر یافته است. این روند در سال ۲۰۱۵ یعنی زمانی که آلمان و اتحادیه اروپا با چالش جدی روبرو شدند، بیشتر به صورت علنی مطرح شد. به عبارت دیگر این قدرت اقتصادی دیگر تمایلی به سیاست دسته چکی ندارد و سیاست در حرکت، فعال تر و مسئولیت پذیرانه تری را دنبال می کند. شاید بتوان روند فعلی آلمان و یا رایزنی های وسیع بین المللی وزیر خارجه این کشور را با آمریکای زمان کیسینجر مقایسه کرد. توافق هسته ای ایران نیز گام دیگری بود تا آلمان سهم خود را در تصمیم گیری یک موضوع مهم بین المللی در کنار شرکا و رقبای سیاسی و تجاری خود به انجام رساند. در آلمان نیروهای فشاری هستند که خواهان ورود آلمان به اعضای اصلی و دارای حق وتوی سازمان ملل می باشند. از همین رو است که آلمان با به قدرت رسیدن مرکل سیاستی آمریکایی و یا حتی اسرائیلی را در پیش گرفته است. در حال حاضر فرانسه دیگر شریک اول و مهم تجاری آلمان به شمار نمی آید، بلکه جای آن را امریکا گرفته است. شراکتی که به پیوند عمیق تر تجارت و سیاست منتهی شده و چشم انداز وسیع تری را در آینده خواهد داشت. آخرین نکته در این باب این است که در سند چشم انداز سیاسی و امنیتی این کشور یا همان کتاب سفید در سال جاری، چند محور مورد نظر سیاستمداران و نظامیان آلمانی قرار گرفته است. اول اینکه نقش آلمان با توجه به درگیری مستقیم این کشور با بحران جهانی مانند ترور و یا مهاجرت، بایستی افزایش یابد. ثانیاً حضور آلمان تنها به عرصه دیپلماسی گفتمان محدود نمی شود و نیروی نظامی این کشور از باب کیفیت و کمیت در عرصه بین المللی و ائتلاف با شرکای خود افزایش می یابد و سوم اینکه منافع آلمان یعنی منافع اروپایی و فراآتلانتیکی، در نتیجه دخالت بیشتر در امور کشورهای اروپای شرقی و یا پیشتازی در مقابله با پوتین در کنار اهمیت به منافع اسرائیل و پیوند عمیق با رژیم سعودی و متحدان امریکایی می توانند در آینده جزء ویژگی های سیاست خارجی آلمان به شمار آیند.
نقش آلمان در بی ثباتی خاورمیانه
در حالی که چند صد هزار فرد بی گناه و بی دفاع در یمن توسط نیروهای سعودی و قطری کشته شده اند، میلیون ها نفر آواره و بی خانمان شده و خطر جدی گرسنگی و قحطی و کمبود امکانات پزشکی و دارویی در یمن وجود دارد، وزرای مرکل و نمایندگان مجلس این کشور ساعت ها در مجلس و رسانه ها برای تضعیف رقبای حزبی خود بحث می کنند و قانون اساسی خود را برای این سوال به چالش می کشند، که آیا فروش سلاح و تجهیز رژیم سعودی مشروعیت دارد یا خیر؟! اظهارات مرکل در مقابل برنامه موشکی ایران و نادیده گرفتن تبعات حمایت از عربستان در جنگ و خونریزی مانند پاک کردن صورت مسأله و فرار از پاسخ به این سوال است که خطر واقعی در منطقه چیست و چه کسانی مسبب آن هستند؟ حمایت از رژیم سعودی و وهابیت و سکوت در قبال جنایت های آنان کمتر از همکاری آشکار در ترویج خشونت و یا بی ثباتی نیست. این نکته نباید فراموش شود که آلمان و نیروی امنیتی این کشور در شروع و طرح ریزی حمله امریکا به عراق بی تقصیر نیست. حمله ای که به اذعان رسانه ها و سردمداران این کشور تنها در پی یک تئوری توطئه و دنباله روی از توهمات یک شهروند عراقی شکل گرفت و یا در طرح حملات یازده سپتامبر که افرادی با تبعه سعودی در آن دخیل بودند و منجر به نابودی بیشتر افغانستان گردید، آلمان فارغ از نقش آشکار و گمانه های سیاسی مرکز مهم طراحی آن حمله بود. در شرایط حاضر نیز سیاست متناقض آلمان در خصوص سوریه، عراق، لیبی، یمن، مصر و بسیاری از نقاط بی ثبات نشان می دهد که این کشور نیز تنها به دنبال حفظ منافع خود و ائتلاف خود است. برای آلمان مهم نیست که امروز در مصر یک حکومت دموکراسی و قانونی سرکوب شود و یا با کودتای نظامی معاوضه شود. رفتار این کشور مانند دیگر قدرت های غربی نشان دهنده این است که هر رژیم و یا فرد مستبدی مانند عربستان و ژنرال السیسی که بله قربان گوی غرب باشد و در جهت منافع غرب همراه شود، از دید این سیاستمداران حکومت ایده آل به شمار می آید. سکوت آلمان در قبال اقدامات خشونت آمیز اسرائیل در قبال شهروندان فلسطینی از دیگر مثال های بارز رویکرد متناقض به امنیت و ثبات در منطقه خاورمیانه است. حتی اگر با وجود آن بخواهیم کمک های مالی آلمان در برنامه های توسعه ای کشورهای جنگ زده را در نظر بگیریم، ماهیت رفتار و منطق سیاسی این کشور در شرایط کنونی در جریان ثبات و امنیت منطقه پیش نمی رود.
علاوه بر نکته های فوق، باید نقش و فشار لابی های اسرائیلی در آلمان را در نظر گرفت. به گفته رسانه های آلمانی این اظهارات خانم صدراعظم می تواند در نتیجه فشار لابی ها نمایندگان اسرائیلی و یهودی باشد. همچنین نفوذ و تسلط عربستان اگر در سازمان ملل می تواند برای خروج از لیست سیاه کارساز باشد، در روند سیاست هم پیمانی مثل آلمان نیز بی تأثیر نیست. به هر جهت آلمان و پنج کشور عضو تیم مذاکره کننده با ایران باید فرصت توافق را غنیمت شمرده و برای حفظ و اجرای آن نیز قدم های جدی تری بردارند. بدیهی است که بدون در نظر گرفتن خطراتی که متوجه ایران است و نادیده گرفتن حق تعیین خط مشی امنیتی و دفاعی کشوری مانند ایران، نمی توان به یک راه حل و راهکار سازنده برای همکاری دست یافت. با توجه به نقش آفرینی نوین آلمان در صحنه روابط بین الملل، یادآوری نکات بالا ضروری است.
نظر شما :