ترامپ و کلینتون نمی‌توانند کاری کنند

افسانه نجات اقتصاد آمریکا

۱۳ خرداد ۱۳۹۵ | ۱۹:۳۰ کد : ۱۹۵۹۲۷۳ اخبار اصلی آمریکا
درک تامپسون می نویسد: اگر چه ریئس جمهور در اموری مثل نظارت، امنیت و روابط خارجی از قدرت بلامنازعی برخوردار است، اما وقتی سخن از منحنی تولید ناخالص داخلی به میان می آید، دست رئیس جمهور بسته است.
افسانه نجات اقتصاد آمریکا

نویسنده: درک تامپسون

دیپلماسی ایرانی: هیلاری کلینتون به دنبال باز گرداندن شرایط اقتصادی دهه 90 است. وی با تمجید از شرایط اقتصادی آمریکا در دوران بیل کلینتون، آن را طولانی ترین دوره رونق اقتصادی می داند و وعده داده است که همسر خود را مسئول سر و سامان دادن به وضعیت اقتصادی کشور کند.

دونالد ترامپ به دنبال احیای دهه 50 قرن بیستم است. ترامپ با وعده های خود مبنی بر بازگشت به مشاغل کارخانه ای و تعدیل کسری تجاری آمریکا با چین، مکزیک و دیگر کشورها به دنبال بستن درهای اقتصاد است، تجربه ای که مربوط به دورانی می شود که آمریکا غول صنعتی جهان بود.

هر دو دهه را می توان از جمله تجربه های ارزشمند اقتصادی آمریکا قلمداد کرد. اما در اینجا خوب است که به یک واقعیت مهم اشاره شود: آن اندازه که اقتصاد به روسای جمهور و مشی آنها شکل می دهد، روسای جمهور توان شکل دهی و مشخص کردن مسیر راه اقتصاد را ندارند. اگر چه رئیس جمهور در اموری مثل نظارت، امنیت و روابط خارجی از قدرت بلامنازعی برخوردار است، اما وقتی سخن از منحنی تولید ناخالص داخلی به میان می آید، دست رئیس جمهور بسته است.

دهه 1950 و 1990 هر دو بهترین مثال هایی هستند که نشان می دهند شرایط خارج از کنترل هر فردی بیش از سیاست های کاخ سفید، رشد اقتصادی را تحت تاثیر قرار می دهد.

در دهه 1950 آیزنهاور به مثابه مسئول حفظ توازن اقتصادی و انتقال رونق تولید در دوران جنگ به دوران صلح پس از آن بود. در دوران جنگ جهانی دوم کارخانه هایی آمریکایی در زمینه تولید نکات ارزشمندی آموختند که پس از جنگ از آنها برای خودرو و دیگر محصولات استفاده کردند. اقتصاد توانست بهره قابل توجهی از روی آوردن مردم به تکنولوژی های روز مانند سیستم های تهویه و تلویزیون بدست بیاورد. اگر چه این موارد چندید دهه پیش اختراع شده بودند اما به خاطر جنگ و رکود مردم اقبالی به آنها نداشتند. در شرایطی که کشورهای دیگر مجبور به دست و پنجه نرم کردن با شرایط پس از جنگ بودند، آمریکا به کارخانه جهان تبدیل شده بود و سطح دستمزد کارگران نیز به شکل قابل توجهی افزایش یافته بود.

هیلاری کلینتون دهه 90 را شاهد موفقیت عملکرد اقتصادی همسرش معرفی می کند. اما بیل کلینتون نیز مانند آیزنهاور تنها از این فرصت برخوردار بود که در مقطع مناسبی دوران ریاست جمهوری خود را طی کند. کلینتون سیاست هایی را از کنگره گذراند که توانست به رشد اقتصادی کمک کند، اما ظهور اینترنت علت اصلی بالا رفتن قابل توجه سطح درآمد طبقه متوسط در این برهه از زمان بود.

برنامه نجات رونالد ریگان به قدری مورد ستایش قرار گرفته که برخی دهه 1980 را تنها با آن به یاد می آورند. اما با ریگان نیز بخت یار بود و توانست در فرصتی مناسب وارد کاخ سفید شود. امروزه حتی برخی از حامیان ریگان نیز معترفند که مهم ترین عامل بهبود شرایط اقتصادی در دهه 1980 کاهش های مالیاتی یا افزایش بودجه نظامی نبود. پاول ولکر، رئیس وقت فدرال رزرو با سیاست پولی انقباضی در اوایل دهه 1980 در صدد کنترل تورم بر آمد. وقتی که تورم به شکل قابل توجهی کاهش یافت، وی سیاست های پولی را کاهش داده و اقتصاد مجددا به گردش افتاد.

در نهایت می توان گفت که روسای جمهور یا به اقصاد آسیب وارد کرده اند یا با کمک کنگره از بروز فجایع اقتصادی جلوگیری کرده اند. اما اینها موارد فوق العاده است و غالبا با استمداد فوق العاده از کنگره صورت می گیرد. حکومت آمریکا مانند یک کشتی بزرگ اقیانوس پیما است و رئیس جمهور مانند یک سکان کوچک است و اختیارات آن کمتر از آن است که بتواند تحولات عظیمی بیافریند.

سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که اگر نمی توانیم روئسای جمهور را در نقش حافظان اقتصاد ببینیم، پس سهم آنها در وضعیت اقتصادی آمریکا چیست؟

وقتی سخن از رشد اقتصادی به میان می آید، نقش رئیس جمهور بسیار کوچک است. عواملی مانند سیاست های پولی، تحولات جمعیت شناختی، اختراع و کاربرد تکنولوژی های جدید و سیاست های مربوط به حوزه مسکن نوعا نقش مهم تری در رشد اقتصادی نسبت به قانون بودجه ای که رئیس جمهور تصویب می کند یا دستورات اجرائی آن دارند.

زمانی که سخن از ارزیابی برنامه رئیس جمهور در امر بودجه و مالیات به میان می آید، بهتر است که به جای پرداختن به اینکه چه برنامه ای می تواند رشد اقتصادی را تامین کند، به بررسی ارزش و امکان پذیری آن برنامه ها بپردازیم. به گفته ویلیام گیل و اندرو سامویک، هیچ شاهدی وجود ندارد که کاهش مالیاتی می تواند منجر به رشد اقتصادی شود. تحقیقات مشابهی نیز نشان می دهد که شواهد قابل توجهی ارتباط رونق اقتصادی و کاهش مالیاتی را تصدیق می کند. در چشم انداز کلی، انتظار وجود یک فرمول مالی کلان برای دستیابی به رونق غیرواقع بینانه است. اخذ مالیات روشی غیرمستقیم برای تحت تاثیر قرار دادن تولید ناخالص داخلی است. اما مالیات همچنین ابزاری بسیار کارامد برای جمع آوری پول و هزینه کردن آن در اموری است که عموم آن را مهم تلقی می کنند. ممکن است رئیس جمهور نتواند رشد تولید ناخلص داخلی را چندان تحت تاثیر قرار دهد، اما می تواند در بازتوزیع آن نقش موثری ایفا کند.

منبع: آتلانتیک / ترجمه: تحریریه دیپلماسی ایرانی / 25 

کلید واژه ها: هیلاری کلینتون دونالد ترامپ ایالات متحده امریکا اقتصاد امریکا


( ۸ )

نظر شما :