تاثیرات برجام بر تماسهای تهران و واشنگتن
رابطه آمریکا و ایران تغییر کرده است
نویسنده: جان لیمبرت، گروگان سابق سفارت آمریکا در تهران
دیپلماسی ایرانی: تهران و واشنگتن ظاهرا متن های سخنرانی مشابهی را در بیانیه های پایانی توافق هسته ای (برنامه جامع اقدام مشترک موسوم به برجام) داشتند. در هر دو پایتخت اعلام شد که توافق هسته ای یک واقعه مجزا بوده و قرار نیست تاثیری بر روابط ایالات متحده ـ ایران داشته باشد، قرار نیست هیچ تغییری در خصومت ۳۵ ساله دو کشور ایجاد شود، شیطان، همچنان شیطان است حتی اگر مجبور باشیم که با آن توافق کنیم، و طرف مقابل گمراه، سلطه گر و غیرقابل اعتماد باقی می ماند و دست از تلاش بلندمدت خود برای شرارت علیه ما (ایران) برنمی دارد.
حتی برای اصرار بر این که به دلیل خصومت (میان ایران و آمریکا) برجام یک اپیزود محدود و منحصر به فرد باقی خواهد ماند، رقابتی میان دو طرف وجود دارد. سوزان رایس، مشاور امنیت ملی باراک اوباما اخیرا به نشریه آتلانتیک گفته است: «توافق ایران هرگز قرار نبوده به معنی تلاش برای آغاز دوره ای جدید از روابط میان ایالات متحده و ایران باشد. هدف این توافق فقط کاستن از خطر ایران بود. هیچ کس انتظار نداشت که ایران قدرتی سازنده (در عرصه منطقهای و جهانی) شود.»
(در نهایت) به این نقطه می رسیم که هر دو طرف موافقند که ایالات متحده و ایران دوستان یکدیگر نبودند، دوستان یکدیگر نیستند و قرار نیست که با یکدیگر دوست باشند. در تهران، آمریکا هنوز هم «شیطان بزرگ» و «استکبار جهانی» است و در واشنگتن، ایران به عنوان کشور ردیف اول در حمایت از تروریسم باقی می ماند، کشوری که رویای تسلط بر منطقه را نیز دارد.
بازی با کلمات در برابر واقعیت
به رغم انکار ها، واقعیت چیز دیگری است. اگرچه مقام های دو طرف هرگز اذعان نخواهند کرد (اما) تغییر قابل ملاحظه ای در روابط (آن ها) ایجاد شده است و ما شاهد تعاملاتی هستیم که تا چندی پیش حتی قابل تصور هم نبودند. از سال ۱۹۷۹ (در ۳۴ سال گذشته) ویژگی های روابط ایالات متحده و ایران به شرح زیر بود:
دو طرف به ندرت با یکدیگر صحبت می کردند و تعاملات آن ها شامل توهین ، (ایراد) اتهامات و تهدید بود.
تلاش ها برای تغییر رابطه حاصلی جز سوءظن، بی اعتمادی، تند تر شدن سیاست داخلی (علیه یکدیگر) و... نداشته است.
دو طرف شکایت هایی واقعی و خیالی را پروردند که دشمنی ها را عمیق تر کرد.
به دلیل نبود ارتباط، سوءتفام های کوچک حوادث بزرگی را به دنبال داشت. به عنوان مثال، ماجرای دستگیری سه کوهنورد آمریکایی سرگردان در نزدیکی مریوان که به جنجالی سیاسی میان دو کشور تبدیل شد.
مذاکره کنندگان گروه ۱+۵ بر سر برنامه هسته ای ایران وارد چانه زنی ها بی ثمر سطحی چون چانه زنی بر سر زمان و محل مذاکرات بعدی شدند.
هر دو طرف خود را قانع کرده بودند که داشتن مواضع «سخت» در برابر طرف مقابل مهم تر از زیرک بودن است.
دوست داشته باشیم یا نه، این مشخصه ها از میان رفته است. تغییرات (روابط دو کشور) در طول سه سال گذشته عمیق تر شده است، حتی اگر دو طرف انکار کنند که چنین تغییراتی اتفاق افتاده است. واشنگتن و تهران متوجه شده اند که گفتن «بله» ـ اگرچه دشوار است ـ اما با گفتنش آسمان به زمین نمی آید. حتی مخالفان سرسخت (ارتباط با آمریکا) در ایران و کسانی که ایران هراسی را در ایالات متحده ترویج می کنند نیز، به رغم بی میلی خود، مجبور خواهند شد اعتراف کنند که همه چیز تغییر کرده است.
گذشته از جزئیات قانونی و علمی توافق هسته ای، مذاکره و امضای این توافق دستاورد مهمی بود. هر دو طرف مجبور شدند که شعارهای حداکثری محبوب خود را برای رسیدن به محدودیت های قابل بازبینی در برنامه هسته ای ایران (در واشنگتن) و رهایی از تحریم های اقتصادی و مالی بین المللی (در تهران) کنار بگذارند. بیشتر انتقاد ها از توافق هسته ای ارتباطی به نقاط قوت یا ضعیف محتوای این توافق ندارد. در عوض، مخالفان از کل فرایند دیپلماسی، با تاکید بر ماهیت شیطانی و مکار آمریکا از یک طرف و درخواست برای تسلیم شدن تهران به جای توافق از طرف دیگر، انتقاد می کنند. در یک سو مخالفان (در آمریکا)، برجام را از توافق مونیخ بد تر می خوانند، توافقی که در سال ۱۹۳۸ با آلمان نازی منعقد شد و به نماد مماشات با نازی ها تبدیل شده است و از طرف دیگر، مخالفان (در ایران) این توافق را بد تر از ترکمنچای می خوانند، توافقی که یادآور معاهده تحقیرآمیز ۱۸۹۲ روسیه تزاری و قاجار است که به قیمت قلمرو ارزشمند و حاکمیت قاجار تمام شد.
شواهدی از پیشرفت
گذشته از این که مخالفان و موافقان درباره این توافق، فرایند مذاکره و کل ماجرا چه فکری می کنند، مجبور خواهند بود اعتراف کنند که اکنون هیچ چیز شبیه آنچه در چند سال گذشته بود، نیست. برای مثال، تا چند سال پیش قابل تصور نبود که:
جان کری، وزیر خارجه آمریکا و محمدجواد ظریف، وزیر خارجه ایران، ارتباط مداومی با یکدیگر داشته باشند و به طور منظم درباره مسائل مربوط و غیرمربوط به توافق هسته ای با یکدیگر دیدار کنند.
ارنست مونیز، وزیر انرژی آمریکا، و همتای ایرانی اش علی اکبر صالحی برای رفع پرسش ها درباره مسائل تکنیکی برجام به طور مرتب با یکدیگر در ارتباط باشند.
روابطی که در دو مورد بالا اشاره شد (همواره) مثبت و سازنده توصیف شود و خبری از اتهامات و تنش های سه دهه گذشته آمریکایی ـ ایرانی شنیده نشود.
مقام های رده پایین نیز با یکدیگر در ارتباط باشند و به طور مستقیم پیام های ایمیلی با یکدیگر رد و بدل کنند، چیزی که تا چند سال پیش اصلا شنیده نشده بود.
این تعاملات، سیاست نامفهوم «بدون تماس» واشنگتن را خرد کرده است، سیاستی که مقام های آمریکایی را از ارتباط با همتایان ایرانی منع می کرد.
مقام های ایرانی قادرند با حمایت آشکار رهبر ایران با همتایان آمریکایی خود تماس داشته باشند ـ حتی ظریف و روحانی با باراک اوباما.
این سطح بی سابقه از تماس میان دو طرف مانع از ایجاد سوءتفاهم های اجتناب ناپذیر شده است، سوءتفاهم هایی که می تواند توافق هسته ای و کل فرایند تعامل را از میان ببرد. در ژانویه ۲۰۱۶ بود که فضای جدید در روابط دو کشور باعث آزادی سریع سربازان نیروی دریایی آمریکا از طرف ایران شد، سربازانی که قایقشان وارد آب های سرزمینی ایران شده بود. در شرایطی که مخالفان برجام در آمریکا با فریاد این واقعه را «بحران گروگانگیری» می خواندند، جان کری توانست در تماس خود با محمدجواد ظریف قائله را ختم کند. (اما) تا چند سال کسی نبود تا به تماس تلفنی جان کری پاسخ دهد.
دیدار ۲۲ آوریل میان کری و ظریف در نیویورک نیز تصویر دیگری از یک واقعیت جدید ارائه کرد. همچنانکه دو کشور به انتشار بیانیه هایی با این مضمون که توافق هسته ای هیچ چیز را تغییر نداده و دو طرف (همچنان) دشمنان قسم خورده یکدیگر باقی می مانند، ادامه می دهند کاملا روشن است که چیزهای بسیاری (در این میان) تغییر کرده است.
منبع: لوب لاگ/ ترجمه تحریریه دیپلماسی ایرانی/ ۳۰
نظر شما :