اثر پروانه‌ای

۲۴ خرداد ۱۳۸۸ | ۲۰:۳۶ کد : ۴۹۳۰ اخبار اصلی
نویسنده خبر: ماکان عیدى پور
اثر پروانه‌اى نام پديده‌اى است که به دليل حساسيت سيستم‌هاى آشوب‌ناک به شرايط اوليه ايجاد مى‌شود. بحران اقتصادی در واقع همان بال‌زدن پروانه‌ها بود که در انتخابات پارلمانی اتحادیه اروپا افراط‌گرایان راست را پیروز کرد.
اثر پروانه‌ای

اثر پروانه‌اى نام پديده‌اى است که به دليل حساسيت سيستم‌هاى آشوب‌ناک به شرايط اوليه ايجاد مى‌شود. اين پديده به اين اشاره مى‌کند که تغييرى کوچک در يک سيستم آشوب‌ناک چون جو سياره‌ زمين (مثلاً بال‌زدن پروانه) مى‌تواند باعث تغييرات شديد (وقوع توفان در کشورى ديگر) در آينده شود.

دکتر ماکان عیدی‌پور معتقد است که بحران اقتصادی در واقع همان بال‌زدن پروانه‌ها بود که در انتخابات پارلمانی اتحادیه اروپا افراط‌گرایان راست را پیروز کرد.

در دنباله حوادثی که بعد از بحران اقتصادی اروپا اتفاق افتاد، دامنه آن به تدریج به صحنه‌های سیاسی و مخصوصا سیاست داخلی اتحادیه اروپا کشیده شد. در مرحله اول مردم با شوک اقتصادی روبه‌رو بودند و احساس می‌کردند این شرایط شاید زودگذر باشد، بنابراین واکنش منسجمی از خودشان نشان ندادند. منتها در این مرحله به این باور رسیدند که بحران اقتصادی یک مسئله زودگذر و فصلی نیست و این حداقل 2 سال ادامه خواهد داشت، بنابراین به این فکر افتاده‌اند که یک واکنش طبیعی به این مسئله نشان دهند. البته واکنش مردم به هیچ وجه ایدئولوژیک یا از نظر تئوریک منسجم نیست. به این معنا که مردم تفکر خاصی را مسوول بحران نمی‌دانند اما بسیار سطحی معتقد هستند که تمام مدیریت‌های گذشته مقصرند. البته در بین نخبگان و تحصیل‌کردگان جامعه اروپا مرتبا این مسئله بیان می‌شود که هزینه‌ای که امروز اروپایی‌ها یا دیگر متحدان غرب و یا اساسا بازار جهانی می‌پردازد به دلیل سیاست‌های نادرست امریکا است. این یک سری احساسات منفی را تبلیغ می‌کند.

همانطور که می‌دانیم در اروپا بعد از جنگ جهانی دوم که قرار بود ساختار سیاسی منجر به این شود که هیچ حزبی اعم از افراط‌گرای چپ و افراط‌گرای راست هیچ‌گاه اکثریت را در پارلمان هیچ کشوری به دست نیاورد. ساختارها تمام تلاش خود را بر این گذاشتند تا اولا اندیشه‌های مارکسیسیتی به معنای مارکسیسم انقلابی و اندیشه‌های فاشیستی به معنای ناسیونالیسم افراطی به صحنه سیاست نیایند. یک برخورد، اروپایی‌ها با ساختار سیاسی خود انجام دادند تا جلوی این را بگیرند و یک برخورد دیگر با نحوه اداره اقتصاد و مسائل اجتماعی خود. آنها سعی کردند از کارگران و از کشاورزان و از اقشار ضعیف‌تر حمایت ویژه‌ای به عمل آید و اینها در واقع خوراکی برای تبلیغات مارکسیست‌ها نشوند. از سوی دیگر سعی کردند که ارزش‌های قدیم، مسئله جنگ‌ها و افتخارات اروپا کاملا به حاشیه رانده نشود تا فاشیست‌ها هم خوراک تبلیغاتی کافی نداشته باشند. این موضوع اتفاق افتاد و موفق هم بود. چنانچه در همه دولت‌های اروپایی از جمله بریتانیا، فرانسه، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا عمدتا راست میانه‌رو در تقابل با جبهه سوسیالیست میانه‌رو قرار داشت. این میانه‌روی سبب شده بود تا اروپایی‌ها به سلامت جنگ سرد را طی کنند. پس از پایان دوران جنگ سرد و فروپاشی شوروی قدری ایدئولوژی مارکسیست در اروپا فروکش کرد و هیچ پایگاه قدرتی برای حمایت از آن وجود نداشت. مردم اروپا راضی شدند و این نحوه زندگی را پذیرفتند و به این ساختار معمولا دو حزبی خو گرفتند. در این میان یک خلایی به وجود آمد و این خلا را گروه جدیدی به نام سبزها پر کردند. سبزها خلا به وجود آمده در آن بخشی از جامعه را که جسارت بیشتری برای انتقاد‌ طلب می‌کرد را پر کردند. سبزها در دهه 90 وارد عرصه جدی سیاسی شدند. اروپای متحد هم از 1991 به بعد جسارت پیدا کرد برای اینکه به عنوان یک بازی‌گر بین‌المللی وارد عرصه بازی‌های سیاسی جهانی شود.

پارلمان اروپا به عنوان قوه مقننه اروپا در کنار کمیسیون اروپایی که به عنوان قوه مجریه اروپا محسوب می‌شود، آغاز به فعالیت‌های جدی کردند و احزاب مختلف رقابت‌های خودشان را به پارلمان اروپا کشاندند. دولت مردان اروپا که موافق اتحادیه اروپا بودند امید داشتند که این حرکت سبب شود تا مردم مشروعیت جامعه اروپایی را بیشتر قبول کنند.

با فروکش کردن آتش جنگ سرد و با اتفاقاتی که موجب خدشه‌دار شدن چهره امریکا و چهره غرب شد و آن تعارضاتی که پیش آمد کم کم افکار عمومی امریکا، خودش را تا اندازه‌ای از امریکا جدا کرد و سعی کرد که هویت جدیدی برای خودش پیدا کند. فشاری که از طرف افکار عمومی وجود داشت، دولت مردان را به سمت سیاست، سیاست خارجی مستقل و حتی موضع‌گیری‌های متفاوت و حتی تشکیل نیروی واکنش سریع اروپایی برای تهدیدات احتمالی علیه خاک اروپا سوق داد. ایده پارلمان اروپایی هم از همین جا ریشه می‌گیرد. این مسئله قدری احساسات مردم را در مورد اینکه اروپای متحد ممکن است تعارض زیادی هم با احساسات ملی نداشته باشد و نهایا اروپا قوی‌تر از یک کشور اروپایی است. این موضوع سبب شد که تغییراتی مانند پول واحد در سال 1999، افزایش مرزهای شنگن و عضو گیری جامعه اروپایی مخصوصا از اروپای شرقی به سرعت انجام شد. همه اینها باعث شد اروپا، خیزی به سمت جلو بردارد. این روند تا 11 سپتامبر ادامه پیدا کرد و در 11 سپتامبر آن حادثه به وقوع پیوست و واکنش آن در افکار عمومی جهان تاثیر خاصی گذاشت. 2003 اشغال عراق شروع شد، بنابراین به موازات احساسات ضد شرقی و ضد اسلامی، احساسات ضد امریکایی هم شکل گرفت و این پدیده عجیبی است. خیلی‌ها فکر می‌کنند که آن بخشی از افکار عمومی که منتقد امریکاست، طرفدار شرقی‌ها و مسلمانان است. نه این طور نیست. این مخالفت در دو جبهه جریان دارد و شما می‌بینید که میزان احساسات ضد بیگانه در هر اردوگاهی بالا برود تنها ایدئولوژی که ظرفیت پذیرش آنها را دارد، ناسیونالیست و محافظه کاری است. اساسا وقتی یک گروهی یا ملتی احساسات مشترک منفی نسبت به دیگران پیدا می‌کنند، اینها ناچار به اتخاد مواضع دفاعی می‌شوند و بهترین مواضع دفاعی در ناسیونالیست است.

ادامه دارد...

ماکان عیدى پور

نویسنده خبر


نظر شما :