در مقولة خليج فارس دچار شتابزدگى در تصميمات هستيم
متن سخنرانى سيد محمد صادق خرازى در روز ملى خليج فارس
به نظر مىرسد گاهى مرور خاطرات تلخ و شيرين گذشته در دوران نقاهت يگانه تسکيندهندة آلام جسمانى و گاه روحى مىتواند باشد. در چنين شرايطى براى اينجانب وقتى موضوع بزرگداشت و گراميداشت روز ملّى خليج فارس از ناحية انديشمند فاضل و مجاهد نستوه جناب آقاى بجنوردى مطرح شد، ناخواسته صفحات نه چندان دورى از فصول گذشتة تلاش در دستگاه ديپلماسى و در معيت ياران همراه بر ذهنم رقم خورد، که در اين فرصت به برخى از جنبه هاى آن اشاره خواهم نمود.
حوزة مأموريتى که در سال 1377 بر آن گمارده شدم، بخشى از پژوهشها و تحقيقات مبنايى براى کمک به فضاى بيشتر سياست خارجيِ شکوفايى بود که مىکوشيد در عين عزّت و با درايت از منافع ملّى و بنيادى کشورِ ديرپاى ايران، و اصول و ارزشهاى نظام جمهورى اسلامى صيانت به عمل آورد.
بديهى است که در صدر اين نکات مقولة مطالعات در حوزة همسايگان، مرزها و طبيعتاً خليج فارس اولويتى غيرقابل انکار بوده و هست. در شرايط آن عهد نه چندان دور، ايجاد يک سلول فکر و انديشه براى تعيين ضرورتهاى مطالعاتى گام نخستى بود که در حوزههاى تابعة مسئوليت اينجانب شکل گرفت. در اين گوشههايِ انديشهورزى، اينجانب و همکاران ميزبان اهالى تحقيق و معرفت در حوزههاى مرتبط بوديم. ميهمانانى که گاه به لحاظ سليقة سياسى يا گرايشهاى فکرى با ما همراه نبودند اما به دليل اصل خدمت به تاريخ و فرهنگ غنى ايران اسلامى دستگير و همراه دلسوزى در پيشبرد اهداف بودند. مرور اين خاطرات شايد به صرف بيان و انتقال تجربهاى مختصر در آغاز راهى دشوار که اينک توسط بنياد دايرهالمعارف بزرگ اسلامى و تحت مديريت دوست ارجمند و برادر بزرگوارم جناب آقاى بجنوردى برگزيده شده است، خالى از لطف و اثر نباشد.
مهمترين عملکرد سازمانى دستگاه وزارت امور خارجه طى دو سدة اخير صيانت از مرزها و حقوق تاريخيِ ايرانى است، که اگرچه امروز در جغرافياى سياسى کوچکترى از مرزهاى فرهنگى خود جاى گرفته است، اما همواره تلاش داشته خاطرة عزّت و شرافت کهن پدران خود را زنده نگاه دارد.
سخن از نياکانى است که در مرزهايى گستردهتر از تصوّر کنونى ما، از کاشغر تا قازان، يا از قازان تا قيروان، و از قيروان تا زنگبار و سرانجام از زنگبار تا طوطيستان هند و بنگال؛ نام ايران، ايرانى، پارس و پارسى را گسترانيدند.
اگر درياى مازندران ما که امروز آن را خزر مىنامند آبراهى بسته براى ارتباط با صفحات شمالى مرزهاى تاريخى بود، خليج فارس دروازهاى دريايى براى گسترش حضور فرهنگى، تجارى و حتى سياسى ايران از يک سو به افريقا و از ديگر سو تا آسياى جنوب شرقى به شمار مىآمد. بىسبب نبود که دريانوردان ايرانى چند قرن پيش از آنکه اروپاييان به عصر اکتشافات دريايى قدم نهند، بادبان برکشيده و از زنگبار و يمن، تا صيام و جاوه را درنورديده بودند.
روايت دوران کمک به اعادة حاکميت ملوک يمن در عهد ساسانى يا گسترش اسلام به جزاير جنوب شرق آسيا و ديگر خاطرات بازمانده از اين تاريخ کهن، شاهدى بر صدق اين سخن و تأييدى است بر ضرورت توجه فراگير جامعة علمى کشور به بازشناسى هويت، تاريخ، جغرافيا، اقتصاد و سياست خليج فارس.
اينجا به دليل تنگى زمان بايستى به اختصار نکات و اشاراتى را از آنچه که طى آن سالها مسئوليت هماهنگى و اجراى آن را داشتهام، برگزيده و به حضار محترم و دستاندرکاران گزارشى از آنها را ارائه نهم.
شايد اصلىترين موضوع براى ما در رابطه با مطالعات خليج فارس تعيين ضرورتها باشد. سخن از ضرورت به معناى آنست که بينديشيم امروز چه مقولهاى در ارتباط با خليج فارس مورد دستبرد و يا تغيير در مفاهيم و معانى قرار گرفته است.
بىمناسبت نيست اگر بگوييم وقتى خبرى از مشکلات آبزيان اين پهنة دريا به ساحل زدن دلفينها را مىشنويم متأثر شده و درمىيابيم که محيط زيست اين جانداران در معرض تهديد است. پس اگر نيک بينديشيم ضروريست نخست مسئوليت خود را نسبت به آنچه که خليج فارس را تهديد مىکند، دريافته و در مسير اهتمام به ايفاى نقش منطقهاى و تاريخى خود عمل کنيم. اگر بخواهم مثالى را در اين زمينه برگزينم بايد از خود پرسش کنم که وقتى دلفينهاى خليج فارس براى هُشيارى ما نسبت به محيط زيست دريايى خود را به ساحل زده و خود از خويش مردن را برمىگزيند، ما در برابر تهديد نسبت به هويت تاريخى و ملّى خود در برابر خليج فارس چه سياقى را بايد انتخاب کنيم؟
دفاع از خليج فارس و تعصب نسبت به تاريخ و هويت تاريخى آن نه ريشه در ناسيوناليسم دارد و نه حاصل تبليغات عوام فريبانانه حکومتها است. بلکه اهتمامى غيرتمندانه از سوى انسانى که همچون دلفين اين آبها مى کوشد با هُشدار خود به هُشيارى عمومى بيافزايد.
سهم تاريخى ايرانيان و نقش حاکميتى آنان در خليج فارس امرى نيست که با تبليغات حاصل از دلارهاى نفتى دهههاى اخير ناديده انگاشته شود. شايد اين لوح زريّن تمدن ايرانى در منطقة خليج فارس از چنين تبليغاتى غباراندود شود. اما زنگارزدايى از اين جعليات امر دشوارى نيست؛ اگر همت ملّى ايرانيان همراه شده و اينک که اهل انديشه و قلم چون دلفينهاى خليج فارس مىکوشند به هُشيارى عمومى بپردازند، از آنها حمايت و تجليل کنند.
در مقولة خليج فارس ما سالهاست که دچار گونهاى شتابزدگى در تصميمات و در جازدگى در تحقيقات هستيم. در چنين فضايى رقباى ما کوشيدند، سرمايه گذاشتند و بهره بردند. الفاظ و عبارات بَرساخته و هويت جعلى را سامان دادند و ما نيز گاه به ضرورت شتابزدگى در تصميمات فردى در زير تابلوى تحريف شدة آنها از خليج فارس، به عنوان ناينده عظمت ايرانى مسلمان جاى خوش کرديم و نابخردانه خرسند از آن بوديم که مىتوانيم با عباراتى چون «اسلامى» و «دوستى» فصل مشترکى را پيدا کنيم و بحرانهاى حاصل از کم کارى علمى – پژوهشى خود را کاهش دهيم. غافل از آن که خليج فارس نه پسوندى دارد و نه اطلاقى ديگر غيراز دو واژة سادة ؛ «خليج فارس».
در آن سالها ما در زمينة ضرورتها مىانديشيديم که بايد مأخذسازى و تکنگارى مقدم بر جامعنگرى رايج در سنت دايرهالمعارفنويسى شود. چرا که چهار دهه کمتوجهى در مطالعات دقيق و علمى پيرامون خليج فارس از ناحية ما و سفارشات و توليدات بىشمار رقبا سبب شده بود در هر نوع توصيف عمومى از مقولات مختلف با خليج فارس حجم منابع و مصادر تحقيقى بر منابع کلاسيک و مراجع تاريخى رجحان يابد.
تحقيقاتى که با پول رقبا و با خامة محققان اروپايى يا امريکايى و طى سالهاى اخير چينى و ژاپنى گردآورى شده و امروز در عصر ارتباطات در قالب مقالات و کتب، تارنماها و شبکههاى رسانهاى عرضه مىشود. اينجا ديگر سخن از سياست و سياستورزى صِرف نيست که با نگرش سنتى خود بگوييم عصر استعمار يا شوونيسم عربى سبب شده چنين اقبالى به مطالعات مربوط به تاريخ منطقه جلوه نمايد. بلکه در کنار اين دو عامل قديمى شوق و اشتياقى به بازيافتن هويت و تاريخ خود نيز جلوه نموده که اگر آنرا درست تشخيص ندهيم به خطا رفته ايم.
اينجانب بر تأثير تفکر استعمارى و شوونيستى تأکيد دارد اما بر اين واقعيت نيز تصريح دارم که موج هويتيابى جديدى که در منطقه ما طى دو دهة اخير ظهور يافته و اشتهاى سيرناپذير جامعة جوان مردمان اين نواحى در بازشناسى هويت خود، سبب شده بازار تحقيقات و تتبعات دربارة خليج فارس و خاورميانه رونقى بيش از آنچه که در گذشته بود بگيرد. پس در اين ميان مى تواند بروز اعوجاجات اذهان مشوّش و مخرّب با سياستهاى توسعهطلبانة بيگانگان درهم آميخته و توليداتى را سبب شودکه محک زدن و قضاوت کردن دربارة آنها خود نياز به دهها سال نقادى نکتهسنجان و صاحب نظران مسلط دارد.
چه بسا اگر ضرورت توليد منابع اسنادى و تحقيقات ميدانى از سواحل و جزاير خليج فارس ايجاب نمىنمود در آن ايام و مسئوليت سياست ما در دستگاه ديپلماسى گونهاى متفاوت از حمايت اينگونه پژوهشها بود.
جمعآورى نقشههاى تاريخى خليج فارس، بازکاوى اسناد و ساماندهى به آرشيو غنى مرزى وزارت امور خارجه جمهورى اسلامى ايران، انتشار اطلسهاى چند زبانه، اعزام محققان به منطقه و حمايت از تحقيقات محلى بيشتر از ناحية پژوهندگان بومى براى نگارش تک نگاشتهايى مختصر اما مهم، همچون آجرهاى ساخت يک بناى فاخر، اولويت اصلى رويکرد سازمانى ما بود.
از اين رو مراکز تحقيقاتى متعددى چون بنياد ايرانشناسى، بنياد فارسشناسى، بنياد بوشهرشناسى، دانشگاه خليج فارس، دانشگاه شيراز را در منطقه و مؤسسات متعدد بىشمارى را در مرکز به يارى فراخوانده با استفاده از امکانات وزارت خارجه در ارتباط با خارج از مرزها خواسته در حوزة همسايگان و سپس مراکز علمى زمينة برقرارى ارتباطات اين مجموعهها را سامان بخشيده بر آن شديم، از تحقيقاتى چون اطلس نقشههاى خليج فارس که با مشارکت مرکز اسناد و تاريخ ديپلماسى وزارت امور خارجه و بنياد فارسشناسى انتشار يافت، يا اطلس سه زبانة خليج فارس که توسط مرکز اسناد با مشارکت مدرسة مطالعات جغرافيايى سوربن فرانسه و دانشگاه تهران به همراه دو سمينار در تهران و پاريس انتشار و ارائه گرديد، حمايت کنيم.
در کنار اين وجه در قالب تکنگاشتهاى متنوعى زمينههاى مأخذسازى در حوزة تحقيقات جديد براى مطالعات بعدى را نيز در دستور قرار داديم. در اين ميان موضوع انتشار دانشنامة سياسى خليج فارس به دليل تبعات حقوقى ناشى از تولد دولتهاى جديد در منطقه و تثبيت اسناد حقوقى مرتبط با آنها نيز گام ديگرى بود که در آن به پيش رفتيم.
يک دهة پيش، رويکرد ما چنين بود که ضرورت توليد مأخذ و مستندسازى بر اولويتها برترى دارد. اينک اگرچه از ارزش ضرورتها کماکان کاسته نشده اما بر اولويتها در رويکردهاى مطالعاتى نسبت به خليج فارس نيز افزوده شده است. اولويتى که ما را موظف مىدارد تا تدوين دانشنامة خليج فارس را با کمک محققان ايرانى و غيرايرانى و بدور از شتابزدگى و با عبور از در جازدگى سنت تحقيقاتى خود پيشنهاد همت خويش قرار دهيم.
در آستانة چنين تلاش ميمون و خجستهاى که به همت اين بنياد محترم آغاز شده است اشاره به برخى از اولويتها به نظر اينجانب قابل تأمل است.
· باید پذیرفت مخاطبان این دانشنامه دیگر نه تنها اهل تحقیق و تاریخ یا فرهنگ و جغرافیا نیستند، بلکه خیل گسترده ای از مسافران، صاحبان شرکتها، اصحاب رسانه، سیاست ورزان و منتقدانی از کشورهای مختلفی جهان هستند که صرفنظر از قلت دانش عمومی خود درباره این جغرافیا و پیرامون آن فارغ از قیود و رسومات اهل معنا و اندیشه به مطالعه و قضاوت برخواهند نشست. فلذا در نگاه این مخاطبان کاربردی بودن این دانشنامه هنگامی نمایان است که دامنه مداخل متنوع تر باشد.
· گسترش دامنه عناوین - ولو به ضرورت کاستن از حجم آنها - ما را از مسیر جمع آوری و مُنقح سازی توصیفات عمومی دور ساخته و به مسیر خلق هویتهایی نو خواهد کشاند که با طرح آنها و گزینش مناسب خواهیم توانست تصویرحضور تاریخیِ ایرانی خود در منطقه را بیش از آنکه در کلیات و عناوین عمومی قوام و دوام دهیم، در اجزا موضوعات توسعه بخشیم.
· یک وجه دیگر این رويکردى، مشمول ساختن تمام عناوین مرتبط و حتی غیر ایرانی موجود در منطقه با عنوان کلی « خلیج فارس » است. در تشریح این مصداق باید به رویکرد مصادره مفاخر و میراث فرهنگی خود در سنوات گذشته توسط ترکها، اعراب یا جمهوریهای مستقل مشترک المنافع توجه داشت. به عنوان مثال وقتی ازبکستان بوعلی سینا، خوارزمی ، امام بخاری و ... را ترک و اعراب ایشان را عرب می شمارند ما می توانیم با مستندات و احتجاجات خود وجه علمی این جعل را مورد سوال قرار داده حتی با اینکار - اگر همت کنیم - بر ترویج فرهنگ ملی خود چه در داخل و چه در صحنه جهانی بیافزائیم. اما تصور نمائید وقتی ما با افزایش دامنه شمول عناوین خصوصا در ساحه عربی منطقه، به معرفی آنها تحت عنوان عمومی خلیج فارس بپردازیم، میراث داران این مداخل برای گریز از اطلاق این نام و پیوند به آن به چه استدلال هایی باید رجوع کنند؟
· در يک بيان ديگر، می توان پنداشت تصویر دانشنامه ای با عناوین بیشمار از هرآنچه که امروز موجب تفاخر آن سوی آب است، در حالیکه توصیف آن مداخل به سطوری محدود و تقریبا مشابه منتهی خواهد گشت، در برابر حجم عناوین میراث بالادستی آب در سواحل شمالی ( اعم از رجال، اماکن، و ...) با گستره در ساحت فرهنگ، جغرافیا، تاریخ، متون، و .. چه قضاوتی را در ذهن مخاطب برخواهد انگیخت؟ آیا غیر از این است که هر مطالعه کننده این مجموعه به سیطره وسیع و پُردامنه میراث ایرانی و فقر تاریخی و فرهنگی بخش ديگر خلیج فارس معترف خواهد شد؟
· یکی از مقولات مهم که ما را اسیر خود کرده ابعاد و پیکره کهن و پُربار فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران زمین است. بنظر می رسد که جغرافیای ذهن ما چنان در تسخیر این هویت درخشان قرار گرفته که گاه لغزشها، خباثتها و دخالتها در تحریف ابعاد این تاریخ را در بعضى مقاطع بی اثر و کم دامنه برمى شمارد. لذا به جای توجه به حرکت خزنده آنها به صرف تنآوری فرهنگ و تمدن خود به مواجه با این رویه ها برنخاسته، اجازه می دهیم این مسیر در طول زمان بر شاهراه منتهی به تمدن و فرهنگ کهن ما طعنه زند. به عنوان مثال بی توجهی به اطلاق واژه خلیج، خلیج عربی، خلیج عربی – فارسی، خلیج اسلامی، خليج دوستى و ... طی این سالها، و پناه گرفتن جامعه فرهنگی ما در پَس اسناد قابل تغییر سیاسی چون سند شورای امنیت که خاستگاه تدوین آن برپایه درک افکار عمومی یا سیاست بین الملل شکل گرفته و نه تاریخ - و چه بسا مجددا در قالبی دیگر و براساس همین دو معیار تصحیح و تجدید شود – خطری است که ناشی از کم توجهی اهل تحقیق به وظیفه ملی و میهنی خود است. البته این درست است که ما در این سالها دهها آلبوم و اطلس، مقاله و کتاب در اثبات نام خلیج فارس انتشار داده و می دهیم، اما کراهت توجه به واژه خلیج عربی هم متاسفانه سبب شده که اهل پژوهش و صاحبان آرا با اثبات یکی، به ضرورت رّد دیگری کمتر توجه کنند. از این رو شاید یکی از مهمترین عناوین ضروری برای نگارش در این دانشنامه که از سر همین باور مورد توجه واقع نشده، مدخل خلیج عربی و امثالهم است که می طلبد عالمان و محققان این دانشنامه در قالب رّدیه های مستند و متقن، چرایی، سوابق و دلایل بهرگیری از این عنوان را مستدل به نقد برگیرند.
نظر شما :