درس‌هایی درباره رابطه‌ی علم و اخلاق در عصر جدید

وجدان علمی پس از هیروشیما و ناگازاکی

۱۱ آذر ۱۴۰۴ | ۱۲:۰۰ کد : ۲۰۳۶۵۴۹ اخبار اصلی آمریکا آسیا و آفریقا
حسن فتاحی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: تجربه‌ی زیسته‌ی دانشمندانِ پروژه‌ی منهتن و حتی کسانی که از دورتر دست‌اندرکار پدیدآمدن شکافت هسته‌ای برای ساخت بمب بودند، به یکی از مهم‌ترین پرونده‌های اخلاق علم در تاریخ بشر تبدیل شد.
وجدان علمی پس از هیروشیما و ناگازاکی

نویسنده: حسن فتاحی: پژوهشگر سیاست‌گذاری هسته‌ای

دیپلماسی ایرانی: انفجار دو بمب اتمی در هیروشیما و ناگازاکی نه‌تنها سرنوشت جنگ جهانی دوم را رقم زد، بلکه روح و اندیشه‌ی بسیاری از دانشمندانی را که در خلق این جنگ‌افزار سهمی داشتند، برای سال‌ها و حتی تا پایان عمرشان دستخوش آشوب کرد. علم، که تا پیش از آن نماد پیشرفت و رهایی بشر از جهل و بیماری بود، ناگهان در برابر چشمان خالقانش به ابزاری برای مرگِ جمعی تبدیل شد. تجربه‌ی زیسته‌ی دانشمندانِ پروژه‌ی منهتن و حتی کسانی که از دورتر دست‌اندرکار پدیدآمدن شکافت هسته‌ای برای ساخت بمب بودند، به یکی از مهم‌ترین پرونده‌های اخلاق علم در تاریخ بشر تبدیل شد.

مرگ دلخراش هیساتو ایتو، قربانی ژاپنیِ پرتوهای مرگبار انفجار هسته‌ای، یکی از نخستین چهره‌های انسانی فاجعه است. روایت او و مرگ مادرش بر اثر همان اثرات رادیواکتیو /پرتوزا، یادآور واقعیتی است که آمار و تحلیل‌های نظامی قادر به بازتاب آن نیستند: فاجعه‌ی اتمی/هسته‌ای فقط یک تراژدی لحظه‌ای نیست، بلکه زخمی است که سال‌ها بر تن و روان قربانیان باقی می‌ماند. مرگ ایتو نه یک واقعه منفرد و فردی، بلکه سمبلی از رنج هزاران انسانی بود که از انفجار جان سالم به در بردند؛ اما در سال‌های پس از جنگ زیر سایه‌ی مرگ تدریجی ناشی از تشعشعات زندگی کردند.

در سوی دیگرِ این تراژدی، دانشمندان غربی قرار داشتند؛ مردانی که بسیاری از آنان هرگز گمان نمی‌کردند ایده‌هایشان – ایده‌هایی که در فضایی کاملاً علمی و کنجکاوانه رشد کرده بود – سرانجام به مرگ جمعی انسان‌ها منتهی شود. آلبرت اینشتین، که اگرچه در پروژه‌ی منهتن نقشی اجرایی نداشت اما نامه‌ی مشهورش به روزولت جرقه‌ی اولیه‌ی این پروژه را زد، پس از شنیدن خبر بمباران ژاپن در اندوه و پشیمانیِ عمیقی فرو رفت. در ادامه‌ی عمرش، شاید بیش از هر چهره‌ی علمی دیگر، وقت و اعتبار خود را صرف هشدار نسبت به مسابقه‌ی تسلیحاتی و تلاش برای صلح کرد. او بارها گفت که اگر می‌دانست آلمان نازی قادر به ساخت بمب نیست، هرگز آن نامه‌ی تاریخی را نمی‌نوشت. وجدان علمی او تا پایان عمر زیر بار این احساس گناه سنگینی می‌کرد.

نمونه‌ی دیگر اوتو هان بود؛ مردی که کشف شکافت هسته‌ای به دست او را می‌توان به‌نوعی آغازگر عصر اتم یا هسته‌ای دانست. وقتی خبر هیروشیما را شنید، همراه با نه دانشمند آلمانی دیگر در بازداشتگاهی انگلیسی در کمبریج بود. هان چنان از شنیدن خبر نابودی یک شهر و ده‌ها هزار انسان دچار افسردگی شد که همکارانش نگران جان او بودند. این واکنش نشان می‌دهد که حتی میان دانشمندانی که مستقیماً در پروژه‌های نظامی آمریکا دخیل نبودند نیز نوعی احساس مسئولیت اخلاقی سربرآورده بود؛ گویی جریان علم دیگر نمی‌توانست بدون توجه به پیامدهای اخلاقی‌اش ادامه یابد.

در شیکاگو و لوس‌آلاموس، جایی که قلب پروژه‌ی منهتن می‌تپید، اوضاع پیچیده‌تر بود. بسیاری از دانشمندان در ابتدا با این انگیزه به پروژه پیوسته بودند که نازی‌ها به بمب نزدیک‌اند و باید پیش از آنان دست به کار شد. وقتی جنگ پایان یافت، برخی در وهله‌ی اول احساس آسودگی کردند؛ چون گمان می‌کردند تلاش‌شان به پایان جنگ کمک کرده است. اما با آشکار شدن تصاویر، گزارش‌های پزشکی و شرح ابعاد واقعی فاجعه‌ی انسانی، موجی از احساس گناه و تردید در میان آنان ایجاد شد. مردانی که تا چند ماه پیش درگیر محاسبات ریاضی و مهندسی فوق‌العاده پیچیده بودند، اکنون با پرسشی بنیادین روبه‌رو بودند: آیا علم می‌تواند از پیامدهای اخلاقیِ نتایج خود چشم بپوشد؟

در سال‌های پس از جنگ، تلاش چشم‌گیری شکل گرفت تا قدرت‌های بزرگ به ایجاد نظام کنترل بین‌المللی انرژی اتمی تن دهند؛ تلاشی که بسیاری از چهره‌های برجسته‌ی پروژه‌ی منهتن در آن نقش داشتند. اما این تلاش‌ها در برابر بی‌اعتمادی سیاسی، رقابت ایدئولوژیک و محاسبات ژئوپلیتیکی بی‌رحمانه‌ی جهانِ پس از جنگ به نتیجه نرسید. نه آمریکا، نه بریتانیا و نه اتحاد جماهیر شوروی، حاضر نشدند کنترل و بازرسی مشترک را بپذیرند. به این ترتیب دقیقاً همان کابوسی که نیلز بور از نخستین روزها درباره‌اش هشدار داده بود، رخ داد: جهان به سرعت وارد یک مسابقه‌ی تسلیحاتی هسته‌ای شد. رقابتی که با هر آزمایش جدید، هر بمب قوی‌تر و هر دکمه‌ای که بر میز رهبران جهان قرار گرفت، انسان را یک گام به پرتگاه نابودی کامل نزدیک‌تر ‌کرد.

این تحولات درس‌هایی مهم برای رابطه‌ی میان علم و اخلاق در عصر جدید دارد. نخست اینکه کار علمی هرگز در خلأ اتفاق نمی‌افتد. داده‌ها، فرمول‌ها، آزمایشگاه‌ها و محاسبات ظاهراً عینی و بی‌طرف، در بستر تصمیم‌های سیاسی و انسانی معنا پیدا می‌کنند. هیچ کشفی «خنثی» نیست. همان‌طور که بمب اتمی/هسته‌ای نشان داد، ظرفیت تکنولوژی برای خیر و شر، هر دو نامتناهی است.

دوم اینکه مسئولیت اخلاقی دانشمندان با پایان آزمایش و انتشار نتایج تمام نمی‌شود. اگرچه دانشمندان نمی‌توانند به‌طور کامل مسیر آینده‌ی فناوری‌ها را کنترل کنند، اما می‌توانند و باید از اعتبار و نفوذ خود برای هشدار، نقد و دخالت در حوزه عمومی استفاده کنند؛ همان کاری که اینشتین و بسیاری از همکارانش بعد از ۱۹۴۵ با جدیت انجام دادند.

سوم اینکه تاریخ نشان می‌دهد دولت‌ها اغلب در میدان رقابت امنیتی، گرایش بیشتری به قدرت‌افزایی دارند تا همکاری. همین گرایش بود که ایده‌ی کنترل بین‌المللی انرژی اتمی را شکست داد و جهان را وارد جنگ سرد و دهه‌ها اضطراب کرد. اما این واقعیت نباید بهانه‌ای برای کناره‌گیری دانشمندان از میدان سیاست شود؛ بلکه دقیقاً برعکس، نشان می‌دهد که بدون فشار اجتماعی و اخلاقی گسترده، سیاست‌مداران به‌سختی به سمت همکاری و صلح سوق داده می‌شوند.

در نهایت، موارد گفته‌شده یادآور این حقیقت است که علم بدون اخلاق، قدرتی کور است. تراژدی هیروشیما و ناگازاکی نه محکومیت علم، بلکه هشدار نسبت به جهتی است که علم می‌تواند بدون بُعد انسانی و اخلاقی بپیماید. میراث این رویداد ما را وامی‌دارد که به پیوند میان دانش و مسئولیت بیندیشیم؛ و این پرسش را بار دیگر تکرار کنیم: اگر ما توانایی ساخت چیزی را داریم، آیا حق ساختن آن را نیز داریم؟

کلید واژه ها: بمب اتم حسن فتاحی جنگ علم پروژه ی منهتن بمب هیروشیما ناگازاکی هیروشیما و ناگازاکی بمباران هیروشیما و ناکازاکی


نظر شما :