افغانستان و معادلات پییچده
بگرام؛ آزمون دشوار طالبان

محمدحسین عمادی
دیپلماسی ایرانی: در دو هفته اخیر، دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده، با چرخشی شتابزده و در تخطی آشکار از مفاد توافقنامه دوحه، خواستار مالکیت مجدد بر پایگاه نظامی بگرام شده است. ابتدا با پیامهای سیاسی و اظهارنظرهای رسمی، سپس با پیشنهادهایی که به تطمیع شباهت دارد و در نهایت با تهدیداتی ضمنی، تلاش کرده است طالبان را تحت فشار قرار دهد.
هرچند ریشه این بحران در رقابت آمریکا و چین نهفته شده، اما این امر نشانگر آن است که واشنگتن ترجیح میدهد به جای درگیری مستقیم در دریای چین یا پیرامون تایوان، صحنه مقابله با چین را به قلب آسیا بکشد. هماکنون تیم رهبری طالبان، پس از سه سال حاکمیت نسبی در افغانستان و موفقیتهایی در استقرار امنیت داخلی و مبارزه با مواد مخدر، با آزمونی دشوار روبهرو شدهاند؛ آزمونی ناخواسته اما گریزناپذیر که نهتنها مواضع و سرشت چندوجهی آنها را در معادلات منطقهای و جهانی عریان خواهد کرد، بلکه سرنوشت آنها را نیز رقم خواهد زد.
پایگاه بگرام که اولین بار توسط شوروی سابق ساخته شده، یکی از مهمترین پایگاهای نظامیای بود که آمریکا در طول حضور خود در افغانستان تجهیز کرده بود. پس از خروج نیروهای آمریکایی در سال ۲۰۲۱، طالبان کنترل این پایگاه را به دست گرفتند. ترامپ اخیرا در سفر خارجی و در کنفرانس مطبوعاتی اعلام کرده که آمریکا «در حال تلاش است بگرام را پس بگیرد» و اگر طالبان همکاری نکنند، «چیزهای بدی اتفاق خواهد افتاد!».
طالبان اما در پاسخ، این خواسته را رد و تصریح کردهاند که استقلال و تمامیت ارضی افغانستان غیرقابل مذاکره است. همچنین طالبان تأکید کردهاند که هیچ بخشی از خاک افغانستان را به کسی واگذار نخواهند کرد. این مناقشه جدید اگرچه ظاهرا بین دو طرف (آمریکا و طالبان) است، اما تأثیرات گستردهای بر سیاستهای داخلی طالبان، مناسبات منطقهای و مواضع ایران، روسیه، پاکستان و چین خواهد داشت. در یک تحلیل گذرا به عوامل تأثیرگذار بر مواضع طالبان خواهیم پرداخت و گزینههای پیشروی طالبان و فرصت-هزینههای آن را مرور میکنیم. اما در ابتدا اشارهای داریم به چالشهای اصلی طالبان در مواجهه با بحران بگرام:
۱. مشروعیت سیاسی و ثبات داخلی
طالبان هنوز به صورت کامل از سوی جامعه بینالمللی به رسمیت شناخته نشدهاند. مشروعیت آنها مشروط است بر توانایی تأمین امنیت داخلی، کنترل گروههای شورشی باقیمانده و همکاری در مسائل منطقهای مانند مهاجرت، امنیت مرزی و مبارزه با تروریسم و مواد مخدر. واگذاری پایگاه بگرام به آمریکا یا ورود مجدد نیروهای خارجی میتواند مشروعیت طالبان را نزد همسایگان و قدرتهای بزرگ منطقهای بهشدت زیر سؤال ببرد.
۲. بحران اقتصادی و معیشتی
افغانستان در سه سال اخیر با مشکلات جدی اقتصادی روبهرو بوده است؛ تحریمهای بینالمللی، قطع کمکهای خارجی، کاهش تولید و صادرات و مشکلات فساد و مدیریت مالی باعث شدهاند که دولت طالبان بیش از همیشه به نیازهای روزمره مردم مشغول باشد. چنین وضعیتی قدرت سیاسی را به لحاظ توان واکنش به بحرانهای خارجی و تصمیمگیری راهبردی محدود میکند.
۳. اختلافات داخلی در کادر رهبری طالبان
نهادهای رهبری طالبان شکل واحد و همجهتی ندارند؛ بین جناحهای سنتی، گروه حقانی، رهبران مناطق مختلف و کسانی که تمایل به نزدیکی با کشورهای خارجی دارند، شکافهایی وجود دارد. موضوع بگرام میتواند این اختلافات را تشدید کند؛ گروههایی ممکن است موافقت نسبی یا حتی مذاکرهای را بپذیرند، در حالی که جناحهای سختگیرتر این امر را خیانت به مفاهیمی چون استقلال، شریعت و مقاومت تلقی کنند.
۴. حساسیت شدید همسایگان و قدرتهای منطقهای
چین، روسیه، ایران و پاکستان نگراناند که دخالت یا بازگشت نیروهای آمریکایی به افغانستان موجب ناامنی و افزایش تنش منطقهای شود. این کشورها به ویژه چین، با توجه به نگرانیهای خود درباره امنیت در سینکیانگ و مسیرهای ترانزیتی آسیای مرکزی و امنیت راه ابریشم جدید حساسیت زیادی به حضور نظامی خارجی در نزدیک مرزهای خود دارند. هرگونه تغییر در وضعیت بگرام میتواند از سوی این کشورها واکنشبرانگیز باشد.
۵. تقابل ژئوپلیتیکی آمریکا و چین
ترامپ به صراحت گفته است که بخشی از دلیل خواست بازپسگیری بگرام، موقعیت استراتژیک آن «نزدیک به منطقهای است که چین تسلیحات هستهای تولید میکند». جغرافیای افغانستان دیگر در حاشیه امن نبوده و به این ترتیب، بگرام میتواند نقطه کانونی جدیدی در رقابت ژئوپلیتیکی میان واشنگتن و پکن باشد و دامنه آن میتواند کل آسیای مرکزی را تحت تأثیر قرار دهد. کنفرانس امنیتی شانگهای قطعا در این زمینه مداخله خواهد کرد چون طیف وسیعی از اعضا در این زمینه ذینفع هستند.
۶. اقتصاد منطقهای، ترانزیت و امنیت مرزها
افغانستان، یا به اعتباری قلب آسیا، هممرز چین، پاکستان، ایران و آسیای مرکزی بوده و مسیر مهم ترانزیتی و عبوری به شمار میرود. ناپایداری در افغانستان میتواند امنیت مرزی را مختل کند، موج مهاجرت را افزایش دهد و روابط تجاری را دچار اختلال کند. بنابراین کشورهای همسایه در مقایسه با آمریکا و طالبان، بیشتر به دنبال ثبات و پیشبینیپذیری هستند.
گزینههای پیشرو برای طالبان
در مواجهه با بحران پیشرو به نظر میرسد طالبان سه گزینه مشخص را پیشرو دارد. البته انتخاب در بین این سه گزینه به صورت جدی در گرو جنگ قدرت در تیم رهبری طالبان است که از ماهعسل آنها بیش از سه سال میگذرد:
۱- تداوم مقاومت با تکیه بر سنت تاریخی و با اتکا بر حمایتهای منطقهای
طالبان میتوانند به حمایت سیاسی و اقتصادی از کشورهایی نظیر چین، ایران، روسیه و پاکستان چشم داشته باشند. اگر این کشورها در مقابل فشار آمریکا همراهی کنند، طالبان فرصت پیدا میکند که در عرصه بینالمللی پایگاه بیشتری کسب کند، مشروعیت خود را در بین همسایگان تثبیت کند و هزینههای آمریکاییها را برای فشار بیشتر افزایش دهد.
۲- دیپلماسی و مذاکره محتاطانه
یک گزینه دیگر برای طالبان استفاده از کانالهای دیپلماتیک و ایجاد رقابت منفی یا مثبت میان قدرتهاست. به عنوان مثال، طالبان ممکن است پیشنهاداتی را از طریق قطر برای همکاری اقتصادی، امنیتی یا تبادل اطلاعات با آمریکا و متحدانش ارائه دهند، به شرطی که آمریکا و همپیمانان وی امارت اسلامی افغانستان را به رسمیت شناخته و ضمانت دهند استقلال افغانستان محترم شمرده شود.
۳- تسلیم نسبی یا مماشات در برخی جنبهها
چنانچه در سه سال گذشته نشان داده، گروههایی از داخل طالبان ممکن است تمایلی به حفظ مواضع سخت و تنشزا نداشته باشند و ترجیح دهند برخی امتیازات را بدهند تا فشارها کاهش یابد. این میتواند شامل اجازه استفاده محدود یا نظارتشده آمریکا یا متحدانش از تسهیلات الکترونیکی و سایبری در بگرام یا اطراف آن یا توافقاتی امنیتی باشد، اما این گزینه میتواند در داخل به قیمت ازدسترفتن بخشی از اعتبار و حیثیت طالبان در میان هواداران رادیکالتر باشد و حمایت چین، روسیه و ایران را از طالبان بهشدت کاهش دهد.
ارزیابی سناریوها و پیامدها
• اگر طالبان به طور کامل در مقابل خواسته آمریکا مقاومت کنند، ممکن است خطراتی برای ثبات امنیتی، تشدید مداخلات مخفی یا فشارهای فرامرزی (از طریق تحریمها، کمپینهای رسانهای، حملات سایبری یا عملیات اطلاعاتی) افزایش یابد.
• اگر طالبان بخشی از خواستهها را پذیرفته یا مذاکره کنند، این امر میتواند به کاهش تنش منجر شود؛ اما در عین حال ممکن است در داخل افغانستان مورد انتقاد شدید جناحهای سنتی یا ایدئولوژیک آنها قرار گیرد.
• نقش چین، روسیه، ایران و پاکستان تعیینکننده خواهد بود؛ اگر این کشورها آشکارا از طالبان حمایت کنند یا حداقل در مقابل فشارهای آمریکا مقاومت کنند، طالبان وضعیت بهتری خواهند داشت. اما اگر این کشورها مواضع مختلفی گرفته یا بخواهند از این منازعه بهرهبرداری کنند، طالبان در وضعیت بسیار پیچیدهتری قرار خواهند گرفت.
پایگاه بگرام، پس از سالها نمادی از اشغال و حضور نظامی خارجی (شوروی و آمریکا) در افغانستان، حالا به میدان آزمونی سرنوشتساز برای طالبان تبدیل شده است. خواست آمریکا برای بازپسگیری آن، هرچند از نظر ظاهری یک زورگویی و امر نظامی و تدارکاتی است، اما در باطن آزمونی برای تعیین مواضع ایدئولوژیک طالبان، تبیین ماهیت روابط بینالمللیشان و استراتژیشان در مواجهه با قدرتهای بزرگ ترسیم میکند، مواجههای که تیم رهبری طالبان تاکنون از آن پرهیز کرده است. اما هماکنون طالبان باید تصمیم بگیرد که آیا هسته سنتیشان با کمک سنت تاریخی و تکیه بر قدرتهای نوظهور منطقهای، مقاومتی استوار پیشه میکند، یا اینکه مشتاقان تحول و نزدیکی به غرب، همچون سوریه، راه تسلیم یا مماشات را برمیگزینند. در هر دو صورت، آینده افغانستان و سهم این رژیم در معادلات منطقه در گرو پاسخ دشوار به پرسشهایی است که بگرام اکنون پیشروی آنها گذاشته است./شرق
نظر شما :