۱۲ نکته از ۱۲ روز جنگ
آن چه آتش گفت!

نویسنده: رامین کیانی، دبیر مرکز دیپلماسی جوانان
دیپلماسی ایرانی: تحولات ژئوپلیتیکی اخیر و تجربهی تلخ ۱۲ روز جنگ، فرصتی فراهم کرده است تا با نگاهی تحلیلی و با اتکا بر دانش روابط بینالملل، الزامات سیاست خارجی، امنیت ملی و قدرت بازدارندگی کشور را مرور کنیم. این یادداشت، ۱۲ نکتهی کلیدی و راهبردی را واکاوی میکند که طی این بحران، به صورت عینی و ملموس نمایان شد. نکاتی که بیتوجهی به آنها، در آینده ممکن است هزینههای غیرقابل جبرانی برای ایران در پی داشته باشد.
۱. ایران در وضعیت تنهایی استراتژیک قرار دارد
جنگ اخیر بار دیگر نشان داد که ایران در وضعیت تنهایی استراتژیک قرار دارد و از پیمانهای دفاعی دوجانبه، اتحادهای معنادار و پیوسته با قدرتهای بزرگ و عضویت مؤثر در بلوکهای نظامی فعال محروم است. کشورهایی که شاید در سخن از حمایت ایران دم بزنند، در بزنگاهها نه تنها اقدامی مؤثر انجام نمیدهند، بلکه عمدتاً منافع خود را در موازنهسازی میان ایران و رقبایش تعریف میکنند.
لازم به ذکر است تنهایی استراتژیک ایران را نمیتوان صرفا محصول تحولات معاصر یا رویکردهای خاص یک حکومت دانست، بلکه این وضعیت ریشه در مجموعهای از عوامل تاریخی، جغرافیایی و سیاسی دارد. این وضعیت، لزوم بازنگری در راهبردهای سیاست خارجی را دوچندان کرده است.
در غیاب اتحادهای استراتژیک دائمی، ایران میتواند با پیگیری شراکتهای محدود به همکاریهای مبتنی بر منافع مشترک رو آورد. این مدل همکاری ضمن حفظ استقلال عمل، امکان بهرهبرداری از فرصتهای اقتصادی، فناوری و امنیتی را فراهم میکند. در دنیای چندقطبی و پیچیده امروز، اتحادهای سنتی جای خود را به شراکتهای عملگرایانه و همکاریهای چندجانبه دادهاند.
۲. دیپلماسی، اولین خط دفاع ملی است
برخلاف تصور رایج که دیپلماسی را امری نرم و ثانویه در برابر قدرت سخت میپندارد، واقعیت آن است که دیپلماسی، اولین خط دفاعی هر کشوری است. در عصر پیچیده کنونی، که از ویژگی آن چندجانبهگرایی و شبکهای شدن منافع است، دیپلماسی خود بهمثابه نخستین و اساسیترین خط دفاعی در برابر تهدیدات تلقی میشود. دیپلماسی با بهرهگیری از ابزارهایی چون گفتوگو، مذاکره، اجماعسازی، میانجیگری و طراحی چارچوبهای حقوقی و نهادی، نقش کلیدی در پیشگیری از بروز بحرانها ایفا میکند. ایجاد و تحکیم کانالهای ارتباطی با سایر کشورها، نهادهای بینالمللی و افکار عمومی جهانی، به یک کشور امکان میدهد تا اختلافات را پیش از آنکه به مرحله تقابل سخت برسند، مدیریت و کنترل کند. زمانی که ظرفیتهای دیپلماتیک به هر دلیل ناکام بمانند، جنگ و تقابل سخت آغاز میشود. اما در شرایط بروز جنگ نیز، دیپلماسی نقشی حیاتی در تأمین حمایتهای سیاسی، اقتصادی و افکار عمومی جهانی ایفا میکند.
به طور کلی دیپلماسی نه یک ابزار جانبی، بلکه بخشی از زیرساخت اصلی دفاع ملی محسوب میشود؛ زیرساختی که بدون آن، قدرت سخت نیز فاقد اثربخشی پایدار خواهد بود.
۳. افکار عمومی جهانی مهم و تعیین کننده هستند
جنگ تنها در میدان نبرد نظامی رخ نمیدهد، بلکه همزمان در میدان معنایی نیز جریان دارد. واقعیت بینالمللی نه فقط محصول نیروهای مادی، بلکه ساخته و پرداختهی ادراکات، هنجارها و معناهای مشترک میان بازیگران است. ادراک بینالمللی از مشروعیت کنشها، تعیینکنندهی حمایت یا مخالفت جهانی و در نهایت تأثیرگذار بر پیامدهای سیاسی، حقوقی و حتی اقتصادی یک بحران است. بازیگری که در این میدانِ معنایی غایب باشد، در واقع کنترل روایت را به رقیب واگذار کرده است. به همین دلیل دیپلماسی غیررسمی، رسانههای فراملی و شبکههای اجتماعی نه ابزارهای جانبی بلکه مؤلفههای اصلی کنش بینالمللی در عصر نوین به شمار میآیند. ایران به عنوان بازیگری که در بسیاری از مواقع با محدودیتهای ژئوپلیتیکی و فشارهای سیاسی مواجه بوده، بیش از هر زمان به ارتقای توان خود در مدیریت ادراک جهانی نیازمند است. این امر مستلزم طراحی راهبردی برای دیپلماسی عمومی و استفاده از ظرفیت ایرانیان خارج از کشور است.
۴. نهادهای بینالمللی عرصه نبردند
نهادگرایی در روابط بینالملل به معنای بهرهگیری از ظرفیتهای سازمانها و نهادهایبینالمللی برای مدیریت بحرانها، حلوفصل اختلافات و تسهیل همکاریهاست. پدیده همکاری نه یک استثنا در شرایط آنارشیک، بلکه یک امر معمول و همیشگی است. دولتها با تمسک به نهادهای بینالمللی، مشکلات اقدامات جمعی را که به تنهایی از عهده حل آنها برنمیآیند، حل میکنند. کشورها از روی حسن نیت و گرایشهای ذاتی به همکاری رو نمیآورند، بلکه منفعت محوری و اجبار ناشی از این امر، آنها را به سوی همکاری سوق میدهد. نهادهای بینالمللی عرصههایی جدی برای اعمال فشار، جلب حمایت، جلوگیری از تحریم یا تهاجم و مشروعسازی اقدامات هستند. غیبت ایران در برخی از این نهادها، مشارکت پایین در روندهای حقوقی و دیپلماتیک بینالمللی و ضعف در ارائه روایت حقوقی خود، به معنای واگذاری کامل میدان به طرفهای مقابل است.
نهادگرایی و همکاریهای بینالمللی راهبردی کلیدی برای کاهش فشارهای خارجی و افزایش تعاملات سازنده با جهان است. ایران باید حضور حرفهای، مستمر و مؤثر در این نهادها را بخشی از راهبرد امنیت ملی خود تعریف کند.
۵. عصر موشکها تمام نشده است
آنچه طی این جنگ مشخص شد، این است که عصر موشکها تمام نشده، بلکه پیچیدهتر شده است. امروزه دقت اصابت، قابلیت هدایت، برد موثر و توانایی عبور از سامانههای پدافندی، اهمیت بالاتری از قدرت تخریبی دارند.
۶. تکیه بر یک بعد از قدرت نظامی به تنهایی ضامن امنیت کشور نیست
همانگونه که اقتصاد فقط با نفت نمیچرخد، امنیت نیز فقط با موشک تأمین نمیشود. نیروی زمینی حرفهای، پدافند هوایی پیشرفته، ناوگان دریایی چابک، سامانههای اطلاعاتی و جنگ سایبری، همگی اجزای مکمل قدرت نظامیاند. تکیه بر یک بعد، نه تنها بازدارندگی ایجاد نمیکند، بلکه آسیبپذیری را افزایش میدهد. آینده دفاعی ایران نیازمند سرمایهگذاری هوشمند در طیف وسیعی از ابزارها و فناوریهای مکمل است.
۷. مفهوم امنیت ملی باید دقیق و فنی تعریف شود
سالهاست که در سیاستگذاریهای کلان کشور، مفهومی مخدوش و انحصاری از «امنیت ملی» شکل گرفته است؛ برداشتی که در آن، هرگونه دگراندیشی، اعتراض مدنی، گفتوگوی آزاد، انتخاب سبک زندگی، پوشش فردی یا مشارکت مستقل علمی میتواند تهدید امنیتی تلقی شود. مفهوم امنیت ملی باید دقیق و فنی تعریف شود. گفتوگوهای اجتماعی، پوشش و سبک زندگی مردم، تهدید علیه امنیت ملی نیستند؛ موشکهای اسرائیلی تهدید امنیت ملیست، هواپیماهای آمریکایی تهدید امنیت ملیست، کارگاههای تولید ریزپرنده در تهران تهدید علیه امنیت ملیاند. استفاده ابزاری از واژه «امنیت» برای سرکوب مخالفتها یا کنترلهای اجتماعی، بیاعتبار شدن این مفهوم حیاتی در ذهن جامعه را موجب میشود.
۸. تکنولوژی، موئلفههای سنتی قدرت را تغییر میدهد
در عصر حاضر، فناوریهای نوظهور همچون هوش مصنوعی، تحلیل کلانداده و جنگ سایبری بهطور بنیادین در حال تغییر دادن مفهوم قدرت هستند. مؤلفههای سنتی قدرت نظیر جمعیت، موقعیت ژئوپلیتیکی، وسعت سرزمینی و منابع طبیعی، اگرچه همچنان دارای اهمیتاند، اما دیگر به تنهایی تعیینکننده جایگاه یک بازیگر در معادلات جهانی نیستند. کشوری که نتواند در حوزههای نوین فناوری سرمایهگذاری و بومیسازی کند، در رقابت امنیتی آینده حرفی برای گفتن نخواهد داشت. نگاه سنتی به قدرت، باید با درک پیچیدگیهای فناوری جایگزین شود.
۹. بازدارندگی یعنی افزایش هزینهی دشمن
تجربه تاریخی نشان داده است که مماشات با دشمن، او را جسورتر میکند. بازدارندگی مؤثر زمانی حاصل میشود که هر اقدام متجاوزانه برای دشمن، هزینهای فراتر از حد تحمل و سود مورد انتظارش به همراه داشته باشد. در نقطه مقابل، بیپاسخ گذاشتن تهدیدات یا ارائه واکنشهای نمادین، نه تنها کارکرد بازدارنده ندارد، بلکه دشمن را به اقدامات تهاجمیتر ترغیب میکند.
بازدارندگی، یک شعار یا نمایش نیست؛ بلکه مستلزم طراحی سناریوهای عملیاتی مشخص، تقویت زیرساختها و ظرفیتهای داخلی و مهمتر از همه، داشتن ارادهی جدی برای اجرای قاطع و به موقع پاسخهاست.
یک سیاستمدار مسئول و آیندهنگر، در وهلهی اول، در وهلهی دوم و در وهلهی سوم باید از ورود کشورش به جنگ جلوگیری کند، اما اگر جنگ یا درگیری اجتنابناپذیر شد، آنگاه مماشات بدترین گزینه ممکن خواهد بود.
۱۰. شکست در روایت، شکست در افکار عمومی است
شکست در روایت، اغلب به مراتب خطرناکتر از شکست میدانی است. افکار عمومی داخلی و جهانی، به فهم و اقناع نیاز دارند. در این عرصه، رسانهها، چهرههای فرهنگی، دیپلماسی عمومی و فعالان فضای مجازی نقش بیبدیلی دارند. روایتها باید هم مستند باشند، هم جذاب، هم دقیق و هم قابل فهم. بدون تسلط بر روایت، هیچ پیروزیای پایدار نخواهد بود.
۱۱. پشتوانهی مردمی، ستون اصلی امنیت کشور است
پشتوانهی مردمی، ستون اصلی امنیت کشور است. اعتماد عمومی، سرمایه اجتماعی، مشارکت داوطلبانه و احساس تعلق شهروندان به سرنوشت کشور، منابعی بیبدیل برای امنیت ملی هستند؛ منابعی که نه در زرادخانهها یافت میشوند و نه در بودجههای نظامی قابل تأمیناند. سرکوب فرهنگی، فشار اجتماعی و نادیده گرفتن مطالبات مشروع مردم، این سرمایه ارزشمند را تضعیف میکند و پایههای امنیت را سست میسازد.
عمق استراتژیک ایران نه در آنسوی مرزها، بلکه در درون مرزهایش نهفته است. برخلاف تصوری که امنیت را با نفوذ خارجی در منطقه پیوند میزند، عمق استراتژیک ایران در پیوند حاکمیت با مردم، در رضایت اجتماعی و در انسجام ملی ریشه دارد. امنیتی که از دل اعتماد متقابل میان دولت و ملت برخیزد، از هر سپر دفاعی و اتحادی مؤثرتر و پایدارتر است.
۱۲. ایراندوستی، نقطه اشتراک ایرانیان است
در شرایطی فعلی، بازسازی گفتمان ملی فراگیر بیش از همیشه ضروری است. گفتمان ملی فراگیر میتواند محور انسجام و همدلی باشد. ایراندوستی، نقطه اشتراک همه اقشار، اقوام، زبانها، مذاهب و سلیقههای فکری در داخل و خارج از کشور است. باید بر پایه این اشتراک، روایت همدلی و وحدت ملی بازسازی شود. نهادهای آموزشی، رسانهها و نخبگان فکری مسئولیت دارند که از شکافافکنی فاصله بگیرند و بر ایران دوستی و هویت مشترک ملت ایران تأکید کنند. ما در نقطهی عطفی از تاریخ معاصر ایران ایستادهایم.
نظر شما :