چرا رخ می‌دهد؟

جنگ از دیدگاه علوم شناختی

۲۴ تیر ۱۴۰۴ | ۱۴:۰۰ کد : ۲۰۳۳۹۶۶ اخبار اصلی خاورمیانه
محمدرضا حاجی کریمی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی می‌نویسد: در پی جنگ تحمیلی ۱۲روزه علیه ایران، این روزها اندیشمندان ایرانی و تحلیل‌گران سیاست خارجی در سطح کشور، مکررا از عبارت جنگ شناختی استفاده می‌کنند. در اینجا هدف ما تعریف جنگ شناختی نیست، بلکه یک مرحله پیش از آن، یعنی دریافتن این نکته است که از دیدگاه شناختی، چرا جنگ رخ می دهد؟  
جنگ از دیدگاه علوم شناختی

دیپلماسی ایرانی: امروزه در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی، یکی از موضوعات مهم مورد بحث، عوامل موثر بر تصمیم‌گیری است. به عنوان مثال، ممکن است تصمیمات تصمیم‌گیران در شرایط بحرانی و عادی، یکسان نباشد، زیرا هیجانات، احساسات و فوریت‌ها، بر تصمیم آنها تاثیرگذار هستند. همچنین ممکن است تصمیم یک فرد در جایی که فقط خود او تصمیم می‌گیرد با تصمیم مورد حمایت همان فرد در موضوعی مشابه، اما در یک شورا، متفاوت باشد؛ زیرا مخالفت با نظر کلی حاکم بر شورا، سخت است. بنابراین به نظر می‌رسد که توجه به رویکرد شناختی در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی، امری اجتناب‌ناپذیر است، همان‌گونه که این حقیقت، در مورد بسیاری دیگر از رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی صادق است. امروزه روانشناسی شناختی تاثیر به‌سزایی در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی دارد.

علوم شناختی، شاخه‌ای میان‌رشته‌ای از دانش است که به مطالعه ذهن و فرآیندهای ذهنی انسان و سایر موجودات از جمله ادراک، توجه، حافظه، زبان، تصمیم‌گیری، یادگیری و آگاهی می‌پردازد. این حوزه ترکیبی از روان‌شناسی، علوم اعصاب، زبان‌شناسی، فلسفه ذهن، علوم رایانه، هوش مصنوعی و انسان‌شناسی است و می‌کوشد با بهره‌گیری از روش‌های تجربی و نظری، چگونگی پردازش اطلاعات در مغز و سازوکارهای شناختی را توضیح دهد. هدف نهایی علوم شناختی، درک عمیق از ماهیت ذهن و هوش، و بازسازی یا شبیه‌سازی آن در سامانه‌های مصنوعی است. 

گفته می‌شود که در دنیای دیپلماسی و مذاکرات، کشورهای پیشرفته مانند ایالات متحده، سامانه‌های مجازی را با استفاده از علوم شناختی و هوش مصنوعی برای اداره و پیشبرد مذاکرات، طراحی کرده و کاملا کاربردی ساخته‌اند؛ ابزاری که هنوز برای ما ناشناخته اند. خوشبختانه موسسه آموزش عالی علوم شناختی در جمهوری اسلامی ایران موفق شده طی دو دهه‌ی گذشته، چند صد فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد و دکتری را در زیرشاخته‌های متنوع علوم شناختی، تربیت و به جامعه‌ی علمی ایران عرضه کند. این در حالی است که در اغلب کشورهای پیرامون ایران، علوم شناختی هنوز وارد مراکز علمی و تحقیقاتی نشده است. 

در پی جنگ تحمیلی ۱۲روزه علیه ایران، این روزها اندیشمندان ایرانی و تحلیل‌گران سیاست خارجی در سطح کشور، مکررا از عبارت جنگ شناختی استفاده می‌کنند. در اینجا هدف ما تعریف جنگ شناختی نیست، بلکه یک مرحله پیش از آن، یعنی دریافتن این نکته است که از دیدگاه شناختی، چرا جنگ رخ می دهد؟  

علل شناختی جنگ: چرا جنگ رخ می‌دهد؟

از منظر علوم شناختی (Cognitive Sciences)، ریشه های جنگ در سازوکارهای ذهنی، ادراکی، هیجانی و اجتماعی انسان نهفته و صرفاً نتیجه‌ی اختلافات سیاسی یا منافع اقتصادی نیست. به بیان دیگر، شناخت انسان از عواملی همچون خود، «دیگری»، تهدید، امنیت و قدرت، نقشی تعیین‌کننده در وقوع جنگ دارند. بنابراین، گاه عوامل شناختی و روان شناختی، علت وقوع جنگ می‌شود بدون آن که منافع واقعی امنیتی، اقتصادی و سیاسی مطرح باشد، به حدی که ممکن است تنها یک توهم توطئه، عامل وقوع جنگی ویرانگر شود. 

از دیدگاه شناختی، درک ریشه‌های جنگ در ذهن انسان، به‌اندازه‌ی تحلیل از اوضاع سیاسی و اقتصادی در پیش‌گیری از جنگ اهمیت دارد. از این منظر، جنگ محصول تعامل پیچیده‌ی فرآیندهای ذهنی، احساسی، ادراکی و هویتی است و صرفا نتیجه‌ی محاسبه و تصمیمات عقلانی نیست. عناصر شناختی موثر در وقوع جنگ، عبارت از درک و یا احساس تهدید، خطاهای ذهنی، ساختارهای تقابلی هویتی در قالب «ما و آنها»، هیجانات و احساسات جمعی، و روایت‌سازی اشتباه و ساده‌سازی صورت مسئله است که ذیلا به توضیح آنها می‌پردازیم. وقتی این عوامل با هم در یک راستا قرار می‌گیرند، احتمال بروز جنگ افزایش می‌یابد، حتی اگر به طور عینی، تصمیمی غیرعقلایی باشد. 

عوامل شناختی موثر در وقوع جنگ   

1. ادراک (یا احساس) تهدید (Perception of Threat)

یکی از قوی‌ترین محرک‌های جنگ، احساس تهدید است؛ نه الزاماً تهدید واقعی. ذهن انسان تمایل دارد در شرایطی که نمی‌تواند از قطعیت موضوعی یقین حاصل کند، یا به عبارت دیگر، در شرایط عدم قطعیت، نشانه‌هایی مبهم را به‌عنوان خطر تفسیر کند. این فرآیند به مانند یک سازوکار عمل می‌کند به نحوی که دولت‌ها یا گروه‌ها، حتی اقدامات دفاعی طرف مقابل را به‌عنوان تهدید درک کنند و وارد رقابت یا جنگ شوند. به عنوان مثال، ممکن است کشوری صرفاً به دلیل تقویت نظامی همسایه، بدون حمله‌ای واقعی، دست به حمله پیش‌دستانه بزند.

2. خطاهای شناختی در تصمیم‌گیری  (Cognitive Biases)

ذهن انسان که نقش اصلی را در اتخاذ تصمیمات ایفا می‌کند، بعضا ممکن است دچار خطاهایی سیستماتیک در تصمیم‌گیری ‌شود. ذیلا به برخی از خطاهای شناختی که می‌تواند منجر به وقوع جنگ شود، اشاره می‌کنیم:

• سوگیری تأییدی: (Confirmation Bias) تصمیم‌گیرندگان تنها اطلاعاتی را مورد توجه و دخیل در تصمیم‌گیری قرار می‌دهند که با باورهای قبلی آن‌ها درباره دشمن همخوانی داشته باشد. 

• توهم کنترل: (Illusion of Control) ممکن است تصمیم‌گیرندگان، تصور اغراق‌آمیزی از قدرت خود و توان کنترل شرایط داشته باشند. 

• نسبت‌دادن به عوامل غیرواقعی: (Fundamental Attribution Error) به عنوان مثال، ممکن است دلایل ساختاری رفتار دشمن نادیده گرفته شود و رفتار آن به خصومت ذاتی یا بدطینتی نسبت داده شود.

3. ساختار هویتی و «ما در برابر آنها» (Ingroup vs. Outgroup Dynamics)

از دیدگاه شناختی، انسان تمایل دارد جهان را به دو دسته‌ی «ما» و «آن‌ها» تقسیم کند. این دسته‌بندی به شکل‌گیری هویت جمعی منجر می‌شود. زمانی که گروهی دیگر تهدیدی برای هویت یا ارزش‌های «ما» تلقی شود، احتمال تقابل و در نهایت جنگ افزایش می‌یابد. این دسته از جنگ‌ها ممکن است در راستای دفاع از هویت، ناموس، ارزش‌ها یا مقدسات توجیه ‌شوند. در واقع، جنگ‌هایی که موجودیت یک کشور و یا ملت را هدف قرار می‌دهند. 

4. هیجانات جمعی  (Collective Emotions)

هیجاناتی مانند ترس، خشم، تحقیر یا غرور ملی نقش مهمی در بروز جنگ دارند. این احساسات، اغلب در فضای رسانه‌ای یا سیاسی به‌شدت تحریک می‌شوند و بر تصمیمات شناختی اثر می‌گذارند. احساس «انتقام» یا «عدالت‌خواهی» می‌تواند به توجیه‌گر جنگ بدل شود.

5. ساده‌سازی شناختی و روایت‌سازی  (Simplification and Framing)

ذهن انسان برای فهم پدیده‌های پیچیده، به روایت‌ها و چارچوب‌های ساده‌سازی‌شده متوسل می‌شود. در این چارچوب‌ها، طرف مقابل به «شر مطلق» و خودی به «قهرمان» بدل می‌شود. این روایت‌ها، زمینه‌ی روان‌شناختی جنگ را فراهم می‌کنند.

سخن پایانی 

رویکردهای ماهیتا عقلانیت‌گرا فرض می‌کنند که تصمیم‌گیران، اولویت‌های پایدار و مشخصی دارند؛ به تمام اطلاعات مرتبط و موجود توجه دارند؛ احتمال وقوع رویدادهای مختلف و احتمال سودمندبودن تمام نتایج ممکن را به دقت سبک و سنگین می‌کنند؛ و در صورت ارائه شواهد جدید، باورهای خود را به شیوه‌ای نظام‌مند با هدف رسیدن به یک تصمیم بهینه، روزآمد می‌کنند. در حالی که ظرفیت‌های شناختیِ محدود، تصمیم‌گیران را از پردازش اطلاعات، سنجش احتمالات، مشخص‌کردن دقیق سیاست‌های ممکن و بالاخره، یادگیری حداکثری از رویدادها، باز می‌دارد. علیرغم این محدودیت‌ها، تصمیم‌گیر هر چه در توان دارد به کار می‌بندد تا خط‌مشی بهتر را برگزیند، اما در عمل، به جای برگزیدن سیاستی که منافع حداکثری را به دنبال دارد، تصمیم‌گیران راضی می‌شوند به اتخاذ سیاستی که «به اندازه کافی خوب» ارزیابی می‌شود، حتی اگر تجزیه و تحلیل بیشتر مسئله بتواند آنها را به سیاستی با منافع بیشتر هدایت کند. این امکان برای تصمیم گیران وجود دارد که با تلاش ذهنی بیشتر، بر برخی از محدودیت‌های شناختی غلبه کنند. با این حال، ترکیبی از عوامل فوق، ممکن است خیلی زود آنها را به یک نتیجه‌گیری نهایی، مانند جنگ، برساند.

محمد رضا حاجی کریم جباری، دانش‌آموخته‌ی رشته‌ی روابط بین‌الملل، مدرس دانشگاه و سفیر اسبق ایران در کشورهای سوئیس، لیختن‌اشتاین، ساحل عاج، گابن و لیبریا و تحلیلگر مسائل بین المللی، ...

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: حافظ حاجی کریم جباری سیاست خارجی ایران و امریکا ایران و اسرائیل اسرائیل و ایران جنگ ۱۲ روزه حمله اسرائیل به ایران


نظر شما :