دیپلماسی افغانستان کنونی در کدام مکتب قابل تعریف است
سیاست خارجی حکومت طالبان

نویسنده: امیرحسام هاشمی
دیپلماسی ایرانی: سیاست خارجی به مثابهی مبنا و الگوی تصمیم، کنش و جهتگیری واحدهای سیاسی، از اهمیت بالایی در شکلدهی به جایگاه و نقش حکومتها در عرصه جهانی برخوردار است. رهیافت سیاست خارجی کشورها در نظام بینالملل، به طور معمول به چهار دستهی کلی تقسیم میشود. این تقسیمبندی، واحدهای سیاسی را وابسته، غیر متعهد، مستقل و یا منزوی با ویژگیهای متفاوت از هم مفروض میپندارد. در تاریخ پر فراز و نشیب حکمرانی در افغانستان و با آمد و شد نظامهای سیاسی متنوع، میتوان گفت که تقریباً هر چهار رویکرد فوق به وقوع پیوسته است. در این میان، یکی از مهمترین ادوار حکومتداری در تاریخ معاصر افغانستان، دوران حکومت طالبان یا همان امارت اسلامی افغانستان است.
دوران ظهور و حکومت اول طالبان
خروج ارتش سرخ شوروی از خاک افغانستان، با اتحاد ثمربخش مجاهدین افغان و حمایتهای مالی و لجستیکی ایالات متحده آمریکا همراه بود. با پایانیافتن جهاد و بالاگرفتن تنش و درگیری میان احزاب جهادی برای کسب قدرت، وقوع ناامنی گسترده، ریزش اعتماد مردم نسبت به مجاهدین سابق و ناامیدی دولت پاکستان از تداوم پیشبرد سیاست عمق استراتژیک خود از طریق گلبدین حکمتیار، رفته رفته جرقههای شکلگیری جنبش طالبان زده شد. پایگاه اولیه شکلگیری جنبش طالبان ریشه در بافت قومی – مذهبی جنوب افغانستان داشت و با حمایت و طرفداری برخی از مجاهدین سابق و نیروهای حزب اسلامی (شاخه یونس خالص) و حرکت انقلاب اسلامی همراه بود. این جنبش تدریجاً متصرف بخش عظیمی از جغرافیای افغانستان شد و توجه قدرتهای منطقه و جهان را به خود واداشت. در این میان، ایالات متحده آمریکا برای عبور منابع مهم انرژی آسیای میانه از طریق افغانستان به بندرهای تجاری پاکستان، نیاز مبرمی به امنبودن مسیر خطوط انرژی افغانستان داشت. با این نگاه، دولتمردان آمریکایی اتمام درگیریهای خونین حزبی و تهدیدات موجود در مسیرهای مواصلاتی افغانستان را مطلوب میدانستند. فلذا در ابتدا ایالات متحده مبتنی بر رویکرد تاکتیکی و منفعتمحور خود از پیشروی و سلطه طالبان بر افغانستان حمایت کرد و ارتش پاکستان نیز به تأسی از آمریکا و برای پیشبرد اهداف استراتژیک و منطقهای، حکمرانی طالبان را بر ابقای دولت برهانالدین ربانی مرجح دانست. در این دوران علیرغم تأمین امنیت مناطق تصرف شده و پایانبخشیدن به فسادهای جنسی و مالی برخی قوماندانان پیشین توسط طالبان، نیروهای عمدتاً روستایی، کمتجربه و پرشور این گروه درک بالایی از شیوهی حکمرانی و شهرنشینی نداشتند و با حضور نیروهای غیربومی و تندرو موسوم به افغان العرب در بدنه نظامی و سیاسی طالبان، اقدامات افراطی و رعبآمیزی به وقوع پیوست که با واکنش جدی جامعهی بینالملل و افکار عمومی مواجه شد. سیاست خارجی حکومت طالبان نیز در این بازه، مبتنی بر وضعیت انزوا و طرد جهانی تعریف میشود که واگرایی عموم کشورهای منطقه و جهان را به دنبال داشت. تنها سه کشور پاکستان، امارات متحده عربی و عربستان سعودی به رسمیتشناسی و حمایت مالی از حکومت طالبان دست زدند که با وضعیت امروز این حکومت، بسیار فاصله دارد.
خروج ارتش آمریکا و استقرار دوباره طالبان
با وقوع حمله ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی و همانطور که انتظار میرفت، اتهام اصلی متوجه سازمان القاعده و رهبر آن اسامه بن لادن شد. ایالات متحده درخواست تحویل بن لادن را به حکومت طالبان داد اما این موضوع به دلیل تقید اعضای طالبان به اصل نَنَواتی (حق پناهندگی پشتونوالی) و عدم ارائه شواهد و دلایل کافی از سوی آمریکا، با جواب منفی آنها روبرو شد. همین امر بهانهی بزرگی به دست مقامات ایالات متحده داد تا با تشکیل ائتلافی بینالمللی برای مبارزه با تروریسم، وارد خاک افغانستان شوند و فرایند اشغال و دولت-ملت سازی را آغاز کنند. به موازات تصمیم مقامات آمریکایی برای هجوم به افغانستان و نیاز آنها به همراهی و استفاده از خاک پاکستان، رویکرد دولت پاکستان نیز در قبال حکومت وقت افغانستان دگرگون شد. ژنرال پرویز مشرّف نخستوزیر وقت پاکستان در این باره مینویسید:« صبح روز ۱۲ سپتامبر، در حالی که در کراچی ریاست جلسهای را به عهده داشتم، منشی نظامی من وارد جلسهای شد و گفت که کولین پاول، وزیر خارجه آمریکا پشت خط تلفن است و میخواهد با شما صحبت کند. گوشی را برداشتم، پاول به اختصار و صریحاً گفت که " شما یا با ما هستید یا علیه ما؟" من هم پاسخ دادم که ما سالهاست قربانی تروریسم هستیم و اکنون در مبارزه با تروریسم در کنار آمریکا خواهیم بود...» بعد از حدود ۲۰ سال حضور و فعالیت اشغالگرانه ایالات متحده آمریکا در خاک افغانستان، به دلایلی از جمله شکست پروژه دولت-ملتسازی، فشار افکار عمومی آمریکا، هزینههای بالای نبرد، ناتوانی در دفع و نابودی گروه طالبان، تغییر تمرکز آمریکا بر مهار قدرت نوظهور چین و... ، نظامیان این کشور پس از سالها کش و قوس برای اتمام جنگ، سرانجام در سال ۲۰۲۱ به خروج مفتضحانه از خاک افغانستان تن دادند. استقرار دوبارهی حکومت طالبان بر کرسی قدرت افغانستان این بار با تجربه و درک سیاسی - اجتماعی بیشتری همراه بود و به دلیل سالها مبارزه و مجبور ساختن ارتش آمریکا و دولت دستنشاندهی آن به خروج و واگذاری قدرت، آیندهای متمایز از گذشته نوید داده میشد که برخی نمودهای آن نیز امروزه در شیوهی حکمرانی و بالأخص رویکرد سیاست خارجی حکومت طالبان هویدا میباشد.
سیاست خارجی متوازن و اقتصاد محور
بعد از استقرار دوباره حکومت طالبان و پایان سالها جنگ و اشغال و خرابی، مقامات طالبان به خوبی فهمیدند که باید وقت و تلاش زیادی را مصروف اصلاح و آبادانی زیرساختهای کشور افغانستان بکنند. تبعات تلخ حضور بلندمدت اشغالگران آمریکایی در بسیاری از بخشهای کشور اثر خود را گذاشته بود و با خروج آنها، گرچه حکومتی بر سرکارآمد که سابقهی درخشانی نداشت اما به هر حال روحی تازه در رگهای افغانستان خسته از جنگ دمیده شد. این بار اما حکومت طالبان سختگیریهای خود را به مراتب کمتر کرد و دریافت که برای حکمرانی بلندمدت بر جغرافیای افغانستان، باید اقتضائات آن را بیاموزد و حرکتی اساسی برای رفع مشکلات اقتصادی، بهداشتی و اجتماعی انجام دهد. فلذا آنها مهمترین راه چاره را گسترش ارتباطات و تعاملات تجاری با کشورهای منطقه و جذب سرمایهگذاریهای خارجی برای توسعهی زیرساختهای افغانستان تشخیص دادند. در این میان، کشور افغانستان به دلیل ژئوپلیتیک بینظیر خود، قرار داشتن در چهارراه مواصلاتی شرق و غرب، پل ارتباطی آسیای مرکزی و آسیای جنوبی و همچنین دارابودن ظرفیتها و منابع فراوان معدنی مانند مس، طلا، آهن، سنگهای قیمتی، لیتیُم و... ، از جذابیت بالایی برای سرمایهگذاری برخوردار است. پاشنه آشیل افغانستان در دهههای اخیر نیز وجود ناامنی و میزان بالای تهدیدات تروریستی بوده است که با خروج آمریکا و حاکمیت بلامنازع طالبان بر جغرافیای افغانستان، این موضوع که نگرانی سرمایهگذاران خارجی بوده تا حدود زیادی رفع شده است. با این وجود، برای استفادهی بهتر از ظرفیتهای همکاری تمامی کشورهای منطقه، میبایست سیاستی اتخاذ میشد که در عین استقلال و درونزا بودن، تلاش کند تا توازن و تعادل را در قبال قدرتهای منطقهای و جهانی حفظ کند. بدین صورت که از وابستگی کشور به یک قدرت خاص پرهیز گردد و تلاش شود تا سیاست درهای باز البته مشروط بر احترام به حاکمیت و استقلال امارت اسلامی افغانستان سرلوحه کار قرار گیرد. موارد فوقالذکر باعث شده است تا کشورهای مهم منطقه از قبیل چین، روسیه، ایران و کشورهای حاشیه خلیج فارس و آسیای مرکزی زودتر از گذشته به همکاری اقتصادی جدی و گسترده با حکومت طالبان روی بیاورند و حتی سفارتخانههای دولت مخلوع جمهوریت افغانستان را نیز به سفرای طالبان واگذار نمایند. حکومت طالبان نیز تمرکز خود را بر اعتمادسازی، اصلاح تصویر سابق خود و جلب اطمینان دولتهای منطقه گذاشته و وعدهی عدم تعرض از خاک افغانستان علیه کشورهای منطقه را داده است. وعدهای که با الگوی حکمرانی حکومت طالبان یعنی امارت اسلامی همسو بوده و برخلاف برخی گروهها نظیر القاعده و داعش، داعیهی خلافت جهانی نداشته و صرفاً به حاکمیت بر جغرافیای افغانستان اکتفا کرده است.
عدم شناسایی دوژور
مشکلی که هنوز دامنگیر حکومت طالبان است، عدم به رسمیت شناخته شدن قانونی آن یا اصطلاحاً عدم شناسایی دوژور میباشد. در حقوق بینالملل عمومی دو شرط برای به رسمیت شناخته شدن کشورها وجود دارد. این دو شرط عبارتند از؛ حاکمیت و سیطرهی یک دولت بر تمام جغرافیای آن کشور و تعهد به رعایت معاهدات وضعشده از سوی سازمان ملل متحد. از این دو شرط، حکومت طالبان شرط اول را دارا میباشد اما به دلیل منع دختران بالای کلاس ششم از تحصیل، مسائل حقوق بشر و... هنوز از شناسایی حقوقی و رسمی بیبهره است. البته نکتهای که باید توجه شود اینست که بسیاری از معیارها و قوانین بینالمللی بدون توجه به زیستبوم و اقتضائات کشورهای جهان سوم جعل شده است و در جامعهی سنتی و عمدتاً روستایی افغانستان، میل به تحصیلات عالیه در میان برخی دختران وجود ندارد و یا اساساً با ممانعت خانوادههایشان روبرو میشود. با این حال، عدم شناسایی دوژور مشکلی است که همچنان گریبانگیر حکومت طالبان است و تبعاتی برای آن به دنبال داشته است.
نسبت حکومت طالبان با رژیم صهیونیستی
کشور افغانستان در ادوار مختلف تاریخی هرگز رژیم صهیونیستی را به رسمیت نشناخته است و حکومت طالبان نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد. تقیدات اسلامی مردم افغانستان، مظلومیت اهالی ستمدیده غزه، اقدامات سبُعانه باند جنایتکار صهیونیستی، باور به قداست مسجدالاقصی و پیشینهی درگیری نیروهای طالبان با ارتش اشغالگر آمریکا باعث شده است که رویکرد حکومت طالبان نسبت به رژیم صهیونیستی خصمانه و محکومیتآمیز باشد. وزارت خارجه طالبان بارها در بیانیههای خود اقدامات رژیم صهیونیستی را شدیداً محکوم کرده و بر خلاف برخی دولتهای عربی منطقه، رویکرد دو دولتی را نفی و بر پایان اشغالگری اسرائیل و واگذاری سرزمین فلسطین به صاحبان اصلی آن همواره تأکید میکند. روابط این حکومت با گروه حَماس نیز به دلیل قرابتهای فکری موجود مثبت ارزیابی میشود و دفتر سیاسی حماس در اعلام تبریک و شادباش به حکومت طالبان پس از استقرار مجدد آنان، جزو اولینها بود. همچنین در سال گذشته و به دستور مقامات طالبان و برای نشاندادن اهمیت مسئله قدس شریف، چندین نماد مسجدالاقصی در کابل و سایر شهرهای افغانستان جایگذاری شد. ملا هبتالله آخندزاده رهبر طالبان نیز بارها اعلام کرده است که پس از جهاد با اشغالگران آمریکایی تنها جایی که جهاد را روا میدارد، جهاد علیه رژیم صهیونسیتی و حمایت از فلسطینیها میباشد. با این حال، باید توجه کرد که به دلیل فراغت تازهی افغانستان از جنگ، حجم بالای آسیبدیدگیها و مشکلات این کشور و اولویتبخشیدن به مسائل تجاری و اقتصادی، گرچه اسرائیلستیزی حکومت طالبان واقعی و غیرتاکتیکی است اما در مقام عمل محدودیتهای بسیاری برای آنان وجود دارد که نباید انتظار زیادی از آنان داشت.
جمعبندی
همانطور که ذکر شد، حکومت طالبان پس از سقوط و درگیری طولانیمدت با نیروهای آمریکایی و دولت جمهوریت افغانستان، دوباره توانست بر کرسی قدرت افغانستان تکیه بزند و حاکمیت بلامنازع خود را به رخ بکشد. مقامات طالبان که حالا از تجربه و توانمندی سیاسی و دیپلماتیک بیشتری برخوردارند، به خوبی دریافتهاند که برای ماندگاری و تحکیم پایههای حکومت خود نیاز به اتخاذ سیاستی متفاوت از گذشته دارند. این امر در زمینه سیاست خارجی، به صورت برقراری ارتباط و همکاری با کشورها مبتنی بر اصل توازن و اقتصادمحوری ارزیابی میشود که تعریف آن در سطور پیش گذشت. پیشبرد این سیاست در کنار رفع تهدیدات امنیتی از خاک افغانستان و برخورداری عظیم از ظرفیتهای معدنی و طبیعی، منجر به جلب نظر کشورهای منطقه به خصوص چین و روسیه شده است و ادامهی جدی و گسترش این روند، میتواند کشور خسته و جنگزده افغانستان را تدریجاً به سوی پیشرفت و آبادانی رهنمون سازد و افقهای تازهای را پیش روی این کشور بگشاید.
نظر شما :