واپسین مأموریت در پاریس (بخش آخر)

آخرین روزهای سفارت ایران در فرانسه از زبان آخرین سفیر شاه

۲۰ بهمن ۱۴۰۳ | ۱۸:۰۰ کد : ۲۰۳۰۹۶۰ اخبار اصلی مجله دیپلماسی
دکتر بهرام (شاپور) بهرامی دیپلمات کاردان و عالی رتبه وزارت امور خارجه از بهمن ۱۳۵۶ تا دی ۱۳۵۷ به عنوان آخرین سفیر شاه در پاریس خدمت کرد. همزمانی این مأموریت با رویداهای منتهی به انقلاب و حضور مخالفین شاه در فرانسه آن را مأموریتی بغرنج و دشوار ساخت. دکتر بهرامی اکنون صد ساله و مقیم فرانسه است. وی پیش از انتصاب به سفارت در پاریس، سفیر در قاهره بود؛ مأموریتی همزمان با جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل (کیپور) و دوران دوستی دو کشور ایران و مصر، و پیش از انتصاب به مقام سفارت، معاون مالی و اداری وزارت امور خارجه بود. وی تحصیل کرده علوم سیاسی و علوم اجتماعی از دانشگاه ژنو است و خدمات اداری خود را با وزارت بازرگانی، پیشه و هنر در سال ۱۳۲۹ شروع کرد و سپس در سال ۱۳۳۲ و در زمان وزارت عبدالله انتظام به وزارت امور خارجه منتقل شد. برادر ایشان (احمدعلی بهرامی) نیز وزیر کار و سفیر در پکن و رباط بود و پدر ایشان (فضل الله بهرامی) نیز وزیر کشور و وزیر پست و تلگراف (در دولت های قوام و سهیلی) بود. دکتر بهرامی در کتاب خود با عنوان «رویدادهای مهم زندگانی یک دیپلمات؛ آخرین سفیر شاهنشاه آریامهر در پاریس» خاطرات خود را منتشر ساخته است. در مطلب پیش رو، فصل مربوط به مأموریت ایشان در فرانسه تلخیص شده است. 
آخرین روزهای سفارت ایران در فرانسه از زبان آخرین سفیر شاه

تهیه کننده: معین نیک طبع 

دیپلماسی ایرانی:

• تلفن آقای اردشیر زاهدی از تهران با تقاضای شاهنشاه برای دعوت شدن به قاهره و رباط

نزدیک ۱۸ دی که اوضاع ایران به کلی دگرگون شده بود و از هر طرف اخبار بدی به گوش می رسید بی نهایت نگران بودم، به ویژه که در مقابل پرسش خبرنگاران و دیپلمات ها پاسخی نداشتم که از اوضاع ایران بدهم و سعی می کردم با جواب های کلی و مختصر از دست آنان خلاص شوم ولی امکان نداشت...!

ساعت ۹:۳۰ شب بود که تلفن اتاقم زنگ زد و آقای ارشیر زاهدی از تهران اظهار داشت: "چندین ساعت است که به اتفاق اعلیحضرتین سعی می کنیم با تو تلفنی صحبت کنیم ولی همان طوری که میدانی به علت اعتصاب کارمندان مخابرات تلفن کردن تقریبا غیر ممکن شده و حالا به طور اتفاق و شانسی ارتباط برقرار شده است. قبل از قطع مجدد تلفن در حضور اعلیحضرتین مطالبی را که شاهنشاه می خواستند خودشان به تو بگویند را تکرار می کنم؛ قرار است که اعلیحضرتین به زودی برای مدتی به خارج مسافرت کنند. البته مقصد اصلی آمریکاست اما مایلند قبل از آن مدتی در مصر و بعد در مراکش اقامت داشته باشند و چون به علت اعتصاب ها، ارتباط با پرزیدنت سادات و پادشاه مراکش فعلا غیرممکن است از تو می خواهند که فورا با آنها مذاکره کنی که از اعلیحضرتین دعوت کنند به آنجا مسافرت کنند"، و سپس چند کلمه دیگر در باره اهمیت این مطلب که باید با سرعت و عجله انجام شود تأکید کردند و تلفن قطع شد.

پس از تلفن ناراحتی فکری من صد برابر شد زیرا فکر کردم که آمریکا هنوز موافقت خود را با این مسافرت اعلام نکرده و از طرف دیگر فشار داخلی مخالفان به اندازه ای است که باید اعلیحضرتین زودتر از ایران خارج شوند ولی باز هم به خود امید می دادم که اقامت در این دو مملکت که نزدیک ایران است به این دلیل است که اوضاع داخلی را زیر نظر داشته باشند و به زودی به ایران باز خواهند گشت! به هر حال در همان ساعت با سفیر مصر در پاریس، ژنرال حافظ اسماعیل، که با وی ارتباط بسیار نزدیک و دوستانه داشتم تماس گرفتم و خواستم فورا تمایل شاهنشاه را در مسافرت به قاهره به پرزیدنت سادات آگاهی دهند ولی برای تثبیت کارها خودم نیز با شماره تلفن مخصوص پرزیدنت سادات در قاهره تماس گرفتم و خوشبختانه موفق شدم با خود پرزیدنت سادات در آن ساعت دیر وقت شب مذاکره کنم و پیام شاهنشاه را به ایشان بگویم. پرزیدنت سادات با مهربانی فوق العاده اظهار داشت: "مصر منزل شاهنشاه است و همیشه مقدم معظم له گرامی است. خودم مستقیما با شاهنشاه تماس خواهم گرفت." 

پس از این مذاکره فورا با دوست قدیمی خود، والاحضرت مولای عبدلله، برادر اعلیحضرت ملک حسن، پادشاه مراکش که در رباط بود مذاکره و از ایشان خواستم پیام شاهنشاه را به استحضار اعلیحضرت ملک حسن برسانند و به ویژه فوریت و اهمیت آن را نیز چند بار تکرار کردم. یک ساعت بعد والاحضرت مولای عبدلله آگاهی داد: "اعلیحضرت ملک حسن می فرمایند مقدم اعلیحضرت گرامی است و توسط سفیر خودمان در تهران تماس خواهیم گرفت." از ساعت 2 بامداد به بعد هر چه سعی کردم با تهران تماس برقرار کنم امکان نیافت و صبح زود چندین تلکس به عنوان آقای زاهدی به وزارت امور خارجه و دربار فرستادم که اوامر انجام شد ولی گویا این تلکس ها هرگز به مقصد نرسیدند! بعدها معلوم شد که پرزیدنت سادات توسط سفارت آمریکا در تهران با اعلیحضرت تماس گرفته اند.

• پایان مأموریت در پاریس

در تاریخ 16 دی ماه 1357 (6 ژانویه 1979) که دکتر بختیار به نخست وزیری منصوب شد و کابینه خود را حضور شاهشناه معرفی کرد، وزیر امور خارجه آقای احمد میرفندرسکی بود که موجب نهایت خوشوقتی ما هم شد. نزدیک به دو هفته پس از این انتصاب آقایان اردشیر زاهدی و امیرخسرو افشار به اتفاق، تلفنی از تهران خبر دادند که به زودی من را از پاریس احضار خواهند کرد. روز پس از آن آقای میرفندرسکی تلفن کرد و ضمن ابراز دوستی و صمیمیت اظهار داشتند که طبق قانون و مقررات وزارت امور خارجه انتصاب اینجانب به سفارت در پاریس به علت داشتن همسر فرانسوی غیر قانونی بوده است و ناچار هستند من را احضار کنند ولی چون این امر مقرراتی و نسبت به من همه نوع اعتماد و اطمینان وجود دارد مایلند در کشور دیگری از من استفاده شود و طبق دستور آقای دکتر بختیار، نخست وزیر، به زودی تقاضای آگرمان برای سفارت شما در دانمارک به عمل خواهد آمد و اظهار داشتند آیا با این پست تازه موافق هستید؟ به ایشان عرض کردم همیشه خادم وطن بوده‌ام و دستورات دولت و وزارت متبوعه را با کمال احترام اجرا خواهم کرد. روز پس از آن تلگراف رسمی وزارت امور خارجه مبنی بر خاتمه مأموریت اینجانب در فرانسه واصل شد و دستور داده شد که فورا سفارت را به نفر دوم تحویل دهم و تا جمع آوری اثاثیه خود یک ماه اجازه دارم در محل رزیدانس سفارت اقامت کنم و برای این یک ماه نیز تقاضای مرخصی کنم. به محض وصول تلگراف از رئیس تشریفات وزارت امور خارجه فرانسه وقت ملاقات گرفتم و روز پس از آن به دیدنش رفتم و پایان مأموریت خود را به وی اعلام و نفر دوم سفارت آقای کاردان را به عنوان کاردار موقت معرفی کردم. سپس از آقایان کاردان و زاهدی منش دبیر دوم سفارت که سمت منشی مخصوص من را داشت تقاضا کردم پرونده ها و نامه های خصوصی اینجانب را گردآوری کند و به کارها رسیدگی کند و اگر موضوع مهمی اتفاق افتاد که به من احتیاج داشتند تماس بگیرند و الا از این ساعت به هیچ وجه کاری و مسئولیتی در سفارت ندارم و همان روز نیز به اتفاق همسرم به شهری در جنوب فرانسه مسافرت کردم و به کلی دور شدم.

روز سه شنبه هفته پس از آن برای گردآوری اثاثیه به پاریس برگشتم و مستقیما به محل اقامت رفتم و مشغول گردآوری وسایل شخصی بودم که هنوز یک ساعت از ورودم نگذشته بود، یعنی نزدیکی های ساعت 10 بامداد، آقای کاردار موقت تلفنی آگاهی داد که گروه زیادی به سرکنسولگری در قسمت جنوبی پشت سفارت ریخته اند و آنجا را اشغال کرده اند. چه باید کنیم؟ به ایشان گفتم شما کارمند با سابقه وزارت امور خارجه بوده اید و فعلا کاردار موقت هستید و می دانید که من را احضار کرده اند بنابراین خودتان تصمیم بگیرید ولی حالا که از من می پرسید فورا درهای سفارت را ببندید و به پلیس اطلاع دهید که محافظت بیشتری کند و خودتان با مهاجمین ملاقات و سعی کنید آنان را به آرامی از سرکنسولگری خارج کنید. نیم ساعت پس از آن دوباره آقای کاردان تلفنی اطلاع داد که این افراد سفارت را هم اشغال کردند و جان ماها در خطر است. اقدامی بکنید! به ایشان گفتم شما را رسما به وزارت امور خارجه فرانسه معرفی کرده ام؛ نترسید و از پلیس بخواهید که مداخله کنند. ولی آقای کاردان با اصرار تقاضا می کرد که من اقدام و کمک کنم. فورا به تشریفات وزارت امور خارجه تلفن کردم و خواستم با رئیس تشریفات مذاکره کنم. گفتند در دفتر نیست و اگر کاری دارید پیغام بدهید! چون بیشتر کارمندان را شخصا می شناختم با معاون تشریفات مذاکره کردم و ماجرا را به ایشان گفتم و تقاضا کردم فورا پلیس مداخله کند و مهاجمین را از سفارت اخراج کند. معاون تشریفات نیم ساعت بعد اطلاع داد که چون شما چهار روز پیش رسما اعلام کرده اید که مأموریتتان تمام شده است بنابراین تنها کاردار سفارت می تواند چنین تقاضایی کند ولی به احترام شما به پلیس دستور داده شد که در مقابل سفارت آماده باشد و به محض وصول یادداشت رسمی کاردار اقدام خواهد کرد. یک ساعت پس از آن دوباره آقای کاردان تلفن کرد و اظهار داشت با کمک یک افسر پلیس از سفارت خارج شده است و اکنون از یک کیوسک تلفن صحبت می کند! و ادامه داد که این مهاجمین یا به اصطلاح خودشان، انقلابیون مشغول شکستن اثاثیه و پاره کردن پرونده ها هستند. به ایشان گفتم که فورا یادداشتی تهیه و به پلیسی که با شما است تسلیم کنید و شفاها از او بخواهید که نیروهای پلیس داخل سفارت بشوند و این اشخاص را بیرون کنند ولی آقای کاردان اظهار کرد نمی تواند چنین یادداشتی را تهیه کند و شفاها هم قادر نیست تقاضا کند چون جانش در خطر است؟! و متأسفانه اینجانب نیز دیگر دسترسی به مُهر سفارت نداشتم که مستقیما این کار را انجام هم. به آقای کاردار موقت گفتم پس تنها راه شما مذاکره با مهاجمین است و سعی کنید مذاکرات طولانی باشد تا شاید راه حلی پیدا کنیم. نزدیکی های ساعت 3 پس از نیمروز آقای کاردان دوباره تلفن کرد و اظهار داشت مهاجمین به دفتر رمز سفارت که ورود به آن بدون داشتن کلید مخصوص غیر ممکن بود راه یافته اند و تمام بایگانی سرّی را نیز تصرف کرده اند و من را مجبور کردند که تمام اتاق ها را مهر و موم کنم. به ایشان گفتم این گروه آشوبگر است و کارشان جنبه قانونی ندارد و تنها به مذاکرات ادامه دهید و تلاش کنید از سفارت خارج شوند. نزدیک ساعت 6 پس از نیمروز دوباره آقای کاردان تلفنی اظهار داشت سفارت کاملا تخلیه شده و اتاق ها مهر و موم شده است و ضمانت کرده ام تا فردا مهر و موم ها دست نخورده بماند و تمام همکاران و کارکنان سفارت را با اتوبوس به نوفل لوشاتو محل اقامت آیت الله برده اند تا با ایشان معارفه کنند!
یک ساعت پس از آن آقای کاردان به اتفاق آقای کفائی، رایزن درجه یک و سرپرست کنسولی، به محل اقامت سفیر آمدند تا تلفنی با آقای میرفندرسکی وزیر امور خارجه تماس بگیرند وگزارش وقایع را به نظر ایشان برسانیم. آقای وزیر امور خارجه در گفت‌وگو به اینجانب فرمودند: "شما دیگر سفیر نیستید و نفر دوم سفارت که کاردار است گزارش بدهد تا دستورات را بدهم!" آقای کاردان گزارش روز را به تفصیل آگاهی داد و آقای وزیر امور خارجه به ایشان دستور داد که از فردا سفارت را تعطیل کنید. پس از این دستور آقای کاردار موقت خیلی متوحش شد و اظهار داشت: "به مهاجمین قول داده ام که کارها طبق رویه جاریه ادامه خواهد داشت و آنها فردا بامداد به سفارت خواهند آمد و اگر سفارت را تعطیل کنم جان همه ما در خطر خواهد بود و باز هم با التماس تقاضای کمک و راهنمایی می کرد." پس از مذاکرات زیاد به ایشان گفتم همان طور که خودتان شنیدید من دیگر سفیر نیستم و مسئولیتی ندارم که به شما دستور بدهم و باید اوامر وزیر امور خارجه را اطاعت کنید و از فردا سفارت تعطیل باشد و در عین حال جان همکاران  نیز در خطر نباشد. بنابراین به نظر من که جنبه مشورتی دارد اول به پلیس آگاهی بدهید که محافظت بیشتر معمول دارد، دوم خود شما فردا می توانید در دفترتان باشید و بقیه همکاران در منزل خودشان در انتظار دستور شما باشند و با این ترتیب هم دستور وزیر امور خارجه را انجام داده اید و هم جان رفقا موقتا از خطر دور خواهد بود. مذاکرات ما در همین جا خاتمه یافت. آقای کفائی، رایزن درجه یک و سرپرست قسمت کنسولی به آقای کاردان ارشدیت داشتند ولی ایشان با بهترین وجهی امور مهم کنسولی را اداره می کردند و در میان ایرانیان محبوبیت زیادی داشت. تغییر ایشان از این قسمت مهم در این وضع بحرانی صلاح نبود و ناچار آقای کاردان رایزن درجه دو را به سمت کاردار معرفی کردم. باید از این گذشته از آقای کفائی که متوجه و نگران اهمیت مسئولیت خودشان در آن موقع حساس بودند سپاسگزاری کنم.

ساعت ده شب شاهزاده مولای عبدالله، برادر پادشاه مراکش از رباط تلفن کرد و اظهار داشت: "رادیو فرانسه اظهار داشته است که شما با اشغال سفارت موافق بوده اید!" به ایشان گفتم کاملا دروغ است و استدعا می کنم مراتب را به عرض شاهشاه که در رباط هستند و همچنین اعلیحضرت ملک حسن برسانید که اینها شایعاتی است که دشمن برای تضعیف روحیه بیشتر منتشر می کند و رسما تکذیب می کنم. روز پس از آن روزنامه های پاریس هم همین خبر را منتشر کردند و اینجانب شرحی مبنی بر تکذیب خبر و وفاداری و خدمتگزاری بی شائبه به وطنم به خصوص اینکه به هیچ وجه با آیت الله تماس نداشته ام و به وظایف خود عمل می کنم به رادیو فرانسه و دو روزنامه معروف فیگار و و لوموند برای چاپ فرستادم که در همان صفحه خبر روز گذشته چاپ کنند، و تلفنی از سردبیران لوموند و فیگارو که آشنایی نزدیک داشتم پرسیدم که شما که من را به خوبی می شناسید چرا چنین دروغی منتشر کرده اید و منبع خبر شما کی بوده است؟ هر دو آنان ضمن اظهار تأسف اظهار داشتند که منبع خبر سخنگوی آیت الله از نوفل لوشاتو بوده است! هر دو این آقایان از من خواستند که در تصمیم خود در چاپ خبر تکذیب تجدید نظر کنم زیرا عقیده داشتند که با دست خود حکم مرگم را نوشته ام! به آنان گفتم که حتما خبر را چاپ کنند. بعدها شنیدم خانم دکتر لوسا پیرنیا که در رکاب اعلیحضرتین بود تعریف کرده است وقتی رادیوها اطلاع دادند انقلابیون با موافقت سفیر ایران در پاریس سفارت را اشغال کرده اند اعلیحضرت از شدت تعجب فنجان چای از دستشان به زمین افتاد و فرمودند: "باور نمی کنم! و اگر این خبر صحت داشته باشد دیگر من به فرزندم رضا هم اعتماد نخواهم داشت." همان موقع به آقای اردشیر زاهدی که حضور داشتند دستور تحقیق می دهند. آقای زاهدی فورا به خانم صفیه افخمی که همکارم در پاریس بود و قبلا منشی ویژه آقای اردشیر زاهدی (در زمان وزارت ایشان) بودند تلفن کرد و جویای امر می شوند. خانم افخمی در جواب می گویند: "خیر، کاملا دروغ است و من با سایر همکارانم تمام روز در سفارت محبوس بودیم و بعدا همگی را با زور به دیدن آیت الله بردند. غیر از آقای بهرامی که تنها در محل اقامت با مراجعه به مقامات مختلف برای خارج کردن این عده از سفارت اقدام می نموده است!"

بامداد روز پس از آن آقای کاردار موقت به محل اقامت آمده و با خجالت!! اظهار داشتند همکاران می پرسند کی از اینجا می روید؟! فورا متوجه شدم که همکاران متأسفانه تغییر رویه داده اند و دیگر وجود من و اقامت در محل اقامت سفیر خطرناک است و باید هرچه زودتر محل اقامت را ترک کنم. به ایشان گفتم با وجود اینکه وزارت امور خارجه اجازه داده است که یک ماه مرخصی را در رزیدانس سفارت بمانم به همکاران بگویید که فردا شب برای خدا حافظی در انتظارشان هستم و ظرف ۴۸ ساعت محل اقامت را ترک خواهم کرد. شب پس از آن هنگامی که همگی کارمندان گرد آمده بودند به آنها گفتم متأسفم که در چنین وضعی شماها را ترک می کنم ولی در نظرداشته باشید که ما ایرانی هستیم و برای سربلندی ایران خدمت می کنیم و نباید تحت تأثیر گروهی ماجراجو قرار بگیریم و تغییر جهت بدهیم و از شما همکاران گرامی می خواهم به استقلال و آزادی و عظمت ایران وفادار باشید و از هدف خود منحرف نشوید. از گفتار من همگی هراسان و حیرت زده شده بودند و هیچ گونه واکنشی جز سکوت مشاهده نشد. در همان موقع به حسابدار سفارت گفتم چون اکنون سفارت را ترک می کنم بگویید چه مبلغ از حقوق را باید مسترد بدارم و باز در مقابل حیرت و تعجب همکاران چکی به مبلغ سی و دو هزار فرانک فرانسه که محاسب تهیه کرده بود امضا و تسلیم کردم و روز پس از آن پاریس را با اندوه فراوان به مقصد شهر دیگری در فرانسه ترک کردم.

• ضبط گذرنامه اینجانب و همسرم از طرف همکاران و اصرار کاردار سفارت به مراجعت اینجانب به تهران

در اواخر بهمن ماه برای کسب اجازه اقامت در فرانسه به دیدار سو پرفه (Sous Prefet) در شهری نزدیک محل زندگی ام رفتم. نامبرده با احترام زیادی اینجانب را پذیرفت و فورا به قسمت مربوط به پلیس دستور داد که اقدامات لازم برای اقامت من به عمل آید. شوربختانه چون همیشه مقرراتی بوده و تلاش کرده ام همواره قانون و مقررات را رعایت کنم و با وجود تجربه تلخی که ظرف دو ماه گذشته از همکارانم به دست آورده بودم، تلفنی با آقای کفائی، رایزن درجه یک سفارت و متصدی امور کنسولی که به کنسولگری مراجعت کرده بودند و کماکان به کار خود ادامه می دادند گفت وگو کردم و به ایشان گفتم چون مأموریت من در فرانسه پایان یافته و می خواهم اجازه اقامت بگیرم مایلم گذرنامه های خودم و همسرم را که سیاسی است و عنوان سفیر شاهنشاه آریامهر در فرانسه در آنها نوشته شده است به گذرنامه عادی تبدیل کنم، به ویژه در نظر دارم برای دیدن تنها فرزندم که در اسکاتلند تحصیل می کند به آنجا سفر کنم و به طوری که می دانید دریافت روادید روی گذرنامه سیاسی تنها با یادداشت سفارت میسر است و در وضع فعلی گمان نمی کنم سفارت چنین یادداشتی به من بدهد. آقای کفائی با محبت و احترام زیاد اظهار داشت هیچ مانعی ندارد، گذرنامه هایتان را بفرستید بدون کسب اجازه از تهران فورا دو گذرنامه عادی برایتان خواهم فرستاد. با توجه به گفته صمیمانه آقای کفائی فورا گذرنامه ها را به همراه تقاضای تعویض آنها به کنسولگری فرستادم. 

پس از دو هفته انتظار خبری از کنسولگری نرسید. ناچار تلفنی علت تأخیر را از آقای کفائی جویا شدم. آقای کفائی با شرمساری و معذرت اظهار داشت آقای کاردار موقت به محض آگاهی از این موضوع، گذرنامه ها را باطل و مراتب را تلگرافی به تهران اطلاع داده است و ما در انتظار پاسخ هستیم. خیلی ناراحت شدم ولی چاره ای نبود و اتفاقا چند روز پس از آن برای انجام برخی امور مربوط به هسمرم عازم پاریس شدم و باز هم از آقای کفائی جویای گذرنامه شدم. آقای کفائی تقاضا کرد به دیدنم بیاید و شفاها توضیح دهد، همان روز عصر قرار ملاقات گذاشته شد. نزدیکی های ساعت 6 پس از ظهر آقای کفائی به اتفاق آقای کاردار موقت وارد شدند و آقای کاردان اظهار داشت لازم بود من هم به اتفاق آقای کفائی بیایم زیرا تلگرافی از تهران رسیده است که جنابعالی باید از متن آن با خبر شوید. در این موقع یک ورقه تلکس به اینجانب تسلیم کرد؛ پاسخ تهران خیلی ساده بود!: «فورا برای بهرامی یک ورقه مراجعت صادر و سعی کنید هر چه زودتر نامبرده را برای ادای پاره ای توضیحات به تهران اعزام کنید». سپس آقای کاردار موقت اظهار داشت گمان می کنم برای جنابعالی شغلی در مرکز در نظر گرفته شده است که مایلند هر چه زودتر مراجعت بفرمایید! به ایشان گفتم دوست و همکار گرامی کاملا حدس شما صحیح است!! ولی پیش خودم مجسم کردم با وقایعی که در تهران انجام می گرفت به محض ورود به تهران موقتا در زندان و سپس در آن دنیا برایم محلی تهیه دیده اند!! آقای کاردار سکوت مرا کمی طولانی دید و اظهار داشت من مطمئن هستم که از جنابعالی تقدیر خواهند کرد چون با اقامت آیت الله در پاریس مخالفت نکردید! و چون باید پاسخ تلکس را بدهم لطفا بفرمایید چه تاریخی به تهران تشریف می برید تا اطلاع دهم در فرودگاه اتوموبیل و تسهیلات لازم را فراهم کنند!؟ از ایشان تشکر کردم و قول دادم تاریخ قطعی را اطلاع دهم. آقای کفائی هنگام خداحافظی دست به گردن من انداخت و با چشمانی اشکبار اظهار داشت من را ببخشید و باور کنید بی گناهم و در این کار کوچکترین دخالتی نداشته ام! در گفته ایشان تردید ندارم و در انجام وظیفه آقای کاردار موقت نیز شکی ندارم (!).

در این هنگام شاهشناه آریامهر در مراکش تشریف داشتند و من توسط آقای اردشیر زاهدی که در التزام رکاب بودند ماجرا را به شرف عرض رساندم و اجازه خواستم که گذرنامه مصری یا مراکشی بگیرم. روز پس از آن آقای زاهدی تلفنی اظهار داشتند که شاهنشاه می فرمایند: "چون همسر شما فرانسوی است سعی کنید مدارک فرانسوی بگیرید زیرا در آینده که به ایران برخواهید گشت نباید بهانه به دست افراد مستمسک داد." باز هم بی نهایت خوشحال شدم چون خیال کردم نقشه های دیگری در جریان است و به زودی وضع عوض خواهد شد!!

• گفت وگوی تلفنی با آقای بختیار، نخست وزیر که باید حتما هنگام ملاقاتشان با آیت الله با ایشان باشم، چگونگی اطلاع از لغو سفر نخست وزیر به پاریس و بازگشت فوری به شهر محل زندگی ام

بامداد زود، روز 7 بهمن ماه 1357، آقای زاهدی منش دبیر دوم سفارت در پاریس تلفنی آگاهی داد که از دفتر آقای دکتر بختیار نخست وزیر چندین بار تلفن زده و می خواهند فورا با من مذاکره کنند. فکر کردم ممکن است کار مهمی در پیش باشد و شاید بتوان در این لحظه های حساس خدمتی کنم. از محل زندگی ام مستقیما به دفتر نخست وزیر تلفن کردم و خود را معرفی کردم. گویی که در انتظارم بودند زیرا بلافاصله آقای دکتر بختیار از آن طرف سیم شروع به صحبت کرد. در آغاز پرسیدند که چرا در پاریس نیستم؟ به استحضارشان رساندم که مأموریتم طبق دستور خودتان خاتمه یافته است و همکاران سفارت هم با احترام زیاد! پافشاری کردند که فورا از سفارت خارج بشوم!! بنابراین در این گوشه در انتظارم که وضع روشن شود. آقای دکتر بختیار اظهار داشتند: "تصمیم گرفته اند برای دیدار آیت الله صبح روز بعد به پاریس بیایند و باید من هم در پاریس حاضر باشم و به اتفاق ایشان به دیدار آیت لله برویم، و اضافه کردند این یک وظیفه ملی است و شما باید حتما با من باشید. احضار شما از پست سفارت پاریس مربوط به داشتن همسر فرانسوی است و شما به دانمارک منتقل خواهید شد. ولی یک مطلب از شخص شما تقاضا دارم؛ طبق گزارش های واصله پس از اشغال سفارت از طرف طرفداران آیت الله، گذشته از عکس و پوسترها و شعارها و پرچم های مختلف که در آنجا نصب کرده اند متأسفانه پرچم شیر و خورشید ایران را پاره کرده اند و سوزانده اند. من به عکس و پوستر و پرچم های آنها اهمیتی نمی دهم ولی شما باید حتما پرچم ایران را بر فراز سفارت به اهتزاز درآورید!" این گفته آقای دکتر بختیار خیلی در من اثر کرد، به ایشان قول دادم که فورا به پاریس بروم و در انتظارشان خواهم بود.

بلافاصله به سفارت شاهنشاهی در پاریس تلفن کردم و مراتب را به آقای کاردار موقت اظهار داشتم. آقای کاردار که از جریان تلفن های دفتر نخست وزیری برای مذاکره با من آگاهی داشت، اظهار داشت که حتما اتوموبیل در فرودگاه در انتظارم خواهد بود و برای گفت وگوهای لازم در محل اقامت سفیر در انتظارم خواهد بود. بدون توجه به خطرهایی که در انتظارم بود نزدیکی های ساعت 5 پس از نیمروز همان روز به پاریس رسیدم و یکسره به محل اقامت رفتم. آقایان کاردار موقت و کفائی و معاون وابسته نظامی و یکی دو تن دیگر از همکاران در انتظارم بودند. بلافاصله آقای کاردار موقت اظهار داشت که تمام عکس های آیت الله و سایرین را از دیوارهای داخل و خارج سفارت و پرچم های مجاهدین و خرابکاران و غیره و غیره را جمع آوری کرده ایم تا استقبال باشکوهی از آقای نخست وزیر به عمل آید. از اینکه ایشان به فکر و نظر خود این کار را کرده بودند خیلی خوشحال شدم و اضافه کردم که آقای نخست وزیر دستور داده اند که پرچم شیر و خورشید ایران بر فراز سفارت در اهتزار باشد. آقای کاردار اظهار داشت که الساعه این کار را انجام می دهم و از شما تقاضا دارم شب را در سفارت بمانید چون ممکن است دستورات جدیدی برسد یا مقام های فرانسوی برای تهیه مقدمات سفر محرمانه نخست وزیر پرسش هایی کنند که حتما ما باید با شما مشورت کنیم. همکارم آقای کفائی که قسمت کنسولی را سرپرستی می کرد با اضطراب زیاد اظهار داشت آقای سفیر دو روز است که به علت تهدیدهای زیاد، همسر و دو فرزندم را به محل امنی فرستاده ام و خودم نمی توانم به منزلم بروم و همینجا مانده ام. استدعا دارم امشب از اینجا نروید! روحیه این همکاران را خیلی خراب دیدم و تلاش کردم آنها را مطمئن کنم که با آمدن نخست وزیر و ملاقات با آیت الله دیگر خطری متوجه آنها نیست و قول دادم شب را در سفارت بمانم.

تشویش و اضطراب خود من شاید بیش از دیگران بود و هر آن در انتظار حمله مخالفین می بودم و خواب از سرم پریده بود. نزدیکی های ساعت دو و نیم بامداد به رادیو تهران گوش می دادم که از آخرین اخبار مطلع باشم که یک باره گوینده اظهار داشت طبق اعلامیه دولت، آقای دکتر بختیار از انجام مسافرت به پاریس و مذاکره با آیت الله منصرف شده اند! فورا به اتاق آقای کفائی رفتم و او را از خواب بیدار کردم و ماجرا را گفتم. بی نهایت مضطرب شد و گفت با اقداماتی که کاردار سفارت برای تمیز و مهیا کردن دفاتر سفارت کرده است فردا همکاران اغوا می شوند و اطرافیان آیت الله همگی ما را خواهند کشت. بنابراین برای حفظ جان ما به کاردار دستور دهید که مجددا دفاتر سفارت را به صورت اولیه در آورد...! 

حقیتقا خود را در وضع عجیبی می دیدم که کاری از دستم بر نمی آید؛ سفارت در اشغال گروهی ماجراجو در آمده است و همکارانم نیز از ترس جان یا مقام تسلیم شده اند! به هر حال ضمن دلداری همکارم، به منزل آقای کاردار موقت تلفن کردم و موضوع لغو مسافرت نخست وزیر را به ایشان گفتم. آقای کاردار اظهار داشت قول بدهید پیش از دیدن من از سفارت نروید. بامداد زود، به محل اقامت می آیم و به اتفاق تصمیم لازم را خواهیم گرفت! ولی اینجانب که رفتار هفته پیش همکاران را نسبت به خودم فراموش نکرده بودم، متوجه شدم که ماندن من در سفارت گذشته از خطرات جانی که برایم دارد ممکن است موجب اشکال های دیگری نیز در مقابل مقام های فرانسوی بشود. بنابراین تصمیم گرفتم فورا به محل زندگی خود بازگردم. آقای کفائی که از تصمیم من مطلع شد تقاضا می کرد که پیش از عزیمت دستوراتی برای حفظ جان او بدهم. هنگامی که متوجه عجز من در این هنگامه شد، اظهار داشت اقلا به مسئول ساواک (مأمور حفاظت سفارت) دستور دهید که چند عکس آیت الله را مجددا بر دیوارهای سفارت بچسباند! نمی دانم چگونه ممکن است احساسات خودم را در این هنگامه بیان کنم؟! کسی که از طرف دولت مأمور حفاظت جان ما بوده است در واقع ستون پنجم انقلابیون در سفارت محسوب می شد. تمام ماجرای اشغال سهل و آسان دفاتر سفارت توسط اطرافیان آیت الله به خوبی روشن شد که چگونه طراحی شده و با همکاری عده ای غافل اجرا شده است. به هر حال روی دوستم آقای کفائی را بوسیدم و این بار سفارت را برای همیشه ترک گفتم. 

منبع: شاپور بهرامی، رویدادهای مهم زندگانی یک دیپلمات؛ آخرین سفیر شاهنشاه آریامهر در پاریس (پاریس: 2019)، صص 166-116.
 

******
شخصیت ها:
محمدحافظ اسماعیل (1997-1919م): سیاستمدار و نظامی مصری که در زمان جمال عبدالناصر رئیس سازمان اطلاعات مصر و سفیر در انگلستان، ایتالیا و فرانسه بود و در زمان انورسادات مشاور رئیس جمهور در امور امنیت ملی و سفیر در شوروی و فرانسه بود.
عبدالحسین اعتبار (1377-1290): تحصیل کرده اقتصاد و مهندسی راه و ساختمان بود. خدمات اداری خود را با وزارت دارایی شروع کرد و به نمایندگی مجلس شورای ملی، وزارت بازرگانی (در دولت منوچهر اقبال) و وزرات پست و تلگراف و تلفن (در دولت شریف امامی) رسید. وی با دختر شاپور بختیار ازدواج کرد.

امیرخسرو افشار (1378-1296): تحصیل کرده علوم بازرگانی در سوئیس بود. در سال 1320 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به مدیرکلی سیاسی و معاونت سیاسی و پارلمانی وزارت امور خارجه، سفارت در برلین غربی، پاریس و لندن رسید. وی همچنین مذاکره کنننده ارشد ایران برای استقلال بحرین و اعاده جزایر سه گانه ایرانی بود و در دولت شریف امامی و ازهاری وزیر امور خارجه بود.

علی امینی (1371-1284): تحصیل کرده اقتصاد در فرانسه بود. وی نوه دختری مظفرالدین شاه و همسرش، دختر وثوق الدوله بود. در دوران فعالیت های خود به نمایندگی مجلس شورای ملی، سفارت در واشنگتن و همچنین به وزارت دادگستری، اقتصاد رسید. وی از اردیبهشت 1340 تا تیر 1341 نخست وزیر ایران بود. علی امینی در مقام وزیر دارایی، قرارداد کنسرسیوم را مذاکره و امضا نمود. وی همچنین از نخستین کسانی بود که در جهت اصلاحات ارضی در ایران فعالیت کرد.

عبدالله انتظام (1362-1278): تحصیلات اولیه خود را در دارالفنون و مدرسه آلمانی تهران به پایان رساند و در رشته علوم سیاسی ازآمریکا فارغ التحصیل شد. در سال 1296 به وزارت امور خارجه راه یافت و به سرکنسولی در چکسلواکی، معاونت دفتر نمایندگی ایران نزد دفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنو، کارداری در برن، ریاست اداره جامعه ملل، ریاست اداره حفاظت منافع اتباع ایران در آلمان طی دوران جنگ جهانی دوم، مأمور رسیدگی به وضعیت اتباع ایران در آلمان پس از جنگ، سرکنسولی در اشتوتگارت و به سمت وزیر امور خارجه (1330 و 1333) رسید و پس از آن هم رئیس هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران شد. انتظام اطلاعات وسیعی در زمینه تصوف، سلسله های متصوفه و شناخت عرفان داشت و در شمار کسانی بود که دارای معارف عمومی وسیع اند. وی برادر نصرالله انتظام دیپلمات بین المللی نامدار ایران می باشد و پسر وی (از همسر آمریکایی او) دیپلمات وزارت امور خارجه آمریکا و سفیر آن کشور در عربستان و سودان بود. عبدالله انتظام بعد از انقلاب اسلامی مدتی زندانی و سپس آزاد گشت. او جزو خوش نام ترین و بلندپایه ترین دیپلمات های وزارت امور خارجه ایران بود. 

والتر اننبرگ (2002-1908م): سرمایه دار و دیپلمات آمریکایی که در دولت ریچارد نیکسون، و از سال 1969 تا 1974 سفیر آمریکا در انگلستان بود.

محمد انورالسادات (1981-1918م): سیاستمدار و نظامی مصری که از سال 1970 تا 1981 به عنوان سومین رئیس جمهور مصر، رهبری کشورش را در دست داشت. وی اولین حاکم یک کشور عرب بود که پیمان صلح با اسرائیل امضا نمود و این کشور را به رسمیت شناخت و به همین دلیل برنده جایزه صلح نوبل گردید. 

ریمون آرون (1983-1905م): فیلسوف و اندیشمند فرانسوی که در جریان جنگ جهانی دوم به ارتش آزادی بخش فرانسه در لندن پیوست و سردبیر روزنامه فرانسه آزاد شد. با پایان جنگ به فرانسه بازگشت و به تدریس در دانشگاه سوربن پرداخت و به مدت سی سال در روزنامه فیگارو مقاله می نوشت. وی مخالف سرسخت مارکسیسم و در مقابل روشنفکران جناح چپ فرانسه به ویژه ژان پل سارتر بود.

محمد باهری (1386-1297): تحصیل کرده حقوق در دانشگاه های تهران و سوربن بود و به دبیرکلی حزب رستاخیز و وزارت دادگستری (در دولت های اسدالله علم و جعفر شریف امامی) رسید. 

شاپور بختیار (1370-1293): تحصیلات خود را در رشته های حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه سوربن به پایان رساند. به هنگام دانشجویی و اقامت در فرانسه، در جبهه جمهوری خواهان در جنگ های داخلی اسپانیا فعالیت کرد. با شروع جنگ جهانی دوم وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه در گردان اورلئان با آلمان نازی جنگید. بعد از بازگشت به ایران، ابتدا مدیرکل کار در خوزستان و سپس در دولت محمد مصدق معاون وزیر کار شد. وی همچنین دبیرکل حزب ایران، عضو جبهه ملی، عضو شورای سلطنت و بنیان گذار نهضت مقاومت ملی ایران بود. شاپور بختیار در 16 دی ماه 1357 به عنوان آخرین نخست وزیر مشروطه انتخاب شد و همزمان با نخست وزیری، وزارت کشور را نیز بر عهده داشت. دوران نخست وزیری او سی و هفت روز بود.   

ژان بدل بوکاسا (1996-1921م): افسر نظامی و دیکتاتور ضد کمونیست آفریقای مرکزی که از سال 1966 تا 1976 رئیس جمهور و از سال 1976 تا 1979 امپراتور آفریقای مرکزی بود. وی در سال 1979 به دنبال کودتا برکنار شد. بوکاسا متهم به آدام خواری بوده است.

ابوالحسن بنی صدر (1400-1312): تحصیل کرده اقتصاد در فرانسه بود و به عنوان اولین رئیس جمهور ایران انتخاب شد. وی همچنین رئیس شورای انقلاب، وزیر امور اقتصادی و دارایی، سرپرست وزارت امور خارجه و نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی بود.

ابوالفضل بهرامی (1345-1273): تحصیل کرده مدرسه آلیانس و مدرسه آلمانی های تهران بود. کار خود را با شهربانی آغاز کرد و سپس به ریاست ثبت احوال و شهرداری تهران رسید و تا شهریور 1320 شهردار بود. در دولت علی سهیلی وزیر پست و تلگرفت و در دولت احمد قوام وزیر کشور بود. بعد از پایان وزارتش حدود ده سال استاندار شهرهای مختلف بود و پس از بازنشستگی به اروپا رفت و تحصیلا خود را در حقوق ادامه داد. 

احمدعلی بهرامی (؟-1298): تحصیل کرده حقوق در دانشگاه ژنو بود. خدمات اداری اش را با وزارت کار شروع کرد و در دولت جعفر شریف امامی به عنوان وزیر کار انتخاب شد. در سال 1346 به وزارت امور خارجه منتقل گردید و به سفارت در رباط و پکن و آکردیته در هانوی و پیونگ یانگ رسید. وی تا سال 1358 در وزارت امور خارجه حضور داشت.

حسن پاکروان (1358-1290): در دانشکده نظامی پواتیه و فونتن بلو تحصیل کرد. در اواخر دهه 1320 وابسته نظامی ایران در پاکستان و سپس وابسته نظامی در هند شد. ابتدا معاون سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود و پس از آن در سال 1339 به ریاست آن سازمان رسید. پاکروان فردی ملایم، خونسرد، اهل کتاب و مطالعه بود و با تندروی و خشونت موافق نبود. در کابینه هویدا وزیر اطلاعات و جهانگردی بود و در سال 1345 به عنوان سفیر به اسلام آباد رفت. در سال 1348 سفیر در پاریس شد و پس از بازگشت از فرانسه سرپرست امور مالی دربار شد و بعد از انقلاب اسلامی اعدام گردید.

فرانسوا پونسه (2012-1928م): سیاستمدار و دیپلمات فرانسوی که از سال 1978 تا 1981 و در دولت والری ژیسکاردستن وزیر امور خارجه فرانسه بود.

سید‌ جلال‌الدین تهرانی (1366-1275): سیاستمدار دوران پهلوی که در سال 1357 به ریاست شورای سلطنت تعیین شد و سپس استعفای خود را به آیت الله خمینی در پاریس اعلام داشت. وی همچنین وزیر پست و تلگراف، سناتور و وزیرمختار در بلژیک بود.

محمدرضا جلالی‌نائینی (1389-1295): پژوهشگر، وکیل و سیاستمدار که به ریاست کانون وکلای دادگستری و نمایندگی مجلس سنا رسید. وی در ماه های آخر سلطنت پهلوی خواهان محاکمه نعمت الله نصیری رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) شد. او بعد از انقلاب اسلامی از سیاست کناره گیری کرد و به ایران شانسی و هند شناسی پرداخت.

رضا حاج مرزبان (1360-؟): از مشاوران سیاسی شاپور بختیار بود که مسئولیت شاخه غیرنظامی کودتای نوژه را عهده دار بود. البته وی پیش از کشف کودتای نوژه، به اتهامات دیگری بازداشت شده بود و سرانجام به دلیل مشارکت در کودتای نوژه اعدام شد. 

محمد حسنی مبارک (2020-1928م): سیاستمدار و فرمانده نظامی مصر که در جنگ 1973 اعراب و اسرائیل (کیپور) به خاطر موفقیت نیروهای تحت امرش در دفاع از مصر، قهرمان ملی نام گرفت و به فرماندهی نیروی هوایی مصر رسید. وی در زمان ریاست جمهوری انورسادات معاون وی بود و سپس به ریاست جمهوری مصر رسید و به مدت سی سال در این سمت بود.

منوچهر خسروداد (1357-1306): تحصیل کرده علوم نظامی و خلبانی در سوئیس، فرانسه، انگلستان و آمریکا بود. دومین فرمانده هوانیروز و پایه گذار و فرمانده نیروهای ویژه هوابرد ارتش بود و در جنگ ظفار نیز به هراه گردان چتربازهای ارتش شرکت داشت. وی بعد از انقلاب اسلامی اعدام گردید.

عباسعلی خلعتبری (1358-1291): تحصیل کرده حقوق در پاریس بود. در سال 1321 از وزارت دارایی به وزارت امور خارجه منتقل گردید و در دوران خدمتی خود به ریاست اداره سازمان ملل متحد، کارداری و سفارت در ورشو، دبیرکلی سازمان سنتو، معاونت سیاسی و قائم مقامی وزارت امور خارجه رسید. وی در دولت های هویدا و آموزگار (از شهریور1350 تا شهریور 1357) وزیر امور خارجه بود. عباسعلی خلعتبری یکی برجسته ترین دیپلمات های تاریخ وزارت امور خارجه ایران بود و در مذاکرات عهدنامه 1975 بغداد (الجزایر) نقش محوری داشت. 

پرویز خوانساری (1373-1293): از رجال دوران پهلوی دوم بود که در دستگاه اجرایی ایران شناخته شده و صاحب نفوذ زیادی بود. در سال 1346 از وزرات کشاورزی به وزارت امور خارجه منتقل شد و در دوران خدمتی خود به معاونت امور فرهنگی و اجتماعی، معاونت ثابت اداری و مالی (دو نوبت) وزارت امور خارجه، سفارت نزد دفتر اروپایی سازمان ملل متحد در ژنو، مشاور فرهنگی وزیر امورخارجه و نمایندگی دائمی ایران در سازمان بین المللی کار در ژنو رسید. 

لویی دو گیرنگو (1982-1911م): دیپلمات و سیاستمدار فرانسوی که از سال 1976 تا 1978 و در دولت والری ژیسکاردستن وزیر امور خارجه فرانسه بود. وی پیش از این سفیر کشورش در سازمان ملل متحد بود.

اردشیر زاهدی (1400-1307): تحصیل کرده رشته کشاورزی در آمریکا بود. ابتدا در اصل چهار ترومن مشغول به کار شد و سپس به سفارت در لندن و واشنگتن رسید و به عنوان وزیر امور خارجه نیز انتخاب گردید.

عبدالکریم زاهدی منش (؟-1326): تحصیل کرده حسابداری بود. در سال 1347 به وزارت امور خارجه راه یافت و به مأموریت پاریس رفت و تا سال 1358 در وزارت امور خارجه حضور داشت.

والری ژیسکاردستن (2020-1926م): سیاستمدار و بیستمین رئیس جمهور فرانسه که در جنگ جهانی دوم عضو ارتش فرانسه برای آزادسازی پاریس بود. در جوانی به نمایندگی مجلس کشورش انتخاب شد و در دولت ژنرال دوگل به وزارت داریی رسید و در بازسازی اقتصاد فرانسه بعد از جنگ نقش مهمی ایفاد کرد. وی همچنین رابطه نظامی فرانسه با ناتو را که در زمان ژنرال دوگل قطع شده بود دوباره برقرار کرد. ژیسکاردستن در دی 1357 میزبان کنفرانس گوادلوپ بود.

اولیویه سترن (1936م): سیاستمدار فرانسوی که نماینده پارلمان کشورش بود و به عنوان دبیرکل وزارت امور خارجه (از سال 1978 تا 1981) و سپس وزیر فرهنگ فرانسه انتخاب گردید.

امیر شیلاتی فرد (1394-1301): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران، حقوق در دانشگاه پاریس و علوم نظامی در دانشکده افسری بود و درجه سرگردی نیز داشت. در سال 1332 به وزارت امور خارجه راه یافت و به مدیرکلی سیاسی، معاونت فرهنگی و پارلمانی، سرکنسولی در استانبول و سفارت در آنکارا و پاریس رسید. وی تا سال 1358 در وزارت امور خارجه حضور داشت.

امیر طاهری (1321): روزنامه نگار  و تحلیلگر سیاسی که از سال 1351 تا 1356 سردبیر روزنامه کیهان بود.

منوچهر ظلی (؟-1299): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران بود. در سال 1324 از وزارت دارایی به وزارت امور خارجه منتقل گردید و به مدیرکلی اروپا و آمریکا، معاونت سیاسی و سفارت در بیروت و اسلام آباد رسید و تا سال 1357 در وزارت امور خارجه حضور داشت.

حسین علاء (1343-1260): تحصیل کرده حقوق در انگلستان بود و در سال 1279 به وزارت امور خارجه راه یافت. عضو هیأت ایران در کنفرانس صلح ورسای (پاریس 1919) بود و به سفارت در پاریس و لندن و واشنگتن و وزارت دربار رسید. در سال 1324 به عنوان وزیر امور خارجه و دو نوبت نیز به عنوان نخست وزیر انتخاب شد. حسین علاء در زمان سفارتش در واشنگتن به عنوان نماینده ایران در نشست شورای امنیت سازمان ملل متحد برای رسیدگی به شکایت ایران از شوروی در خصوص اشغال آذربایجان شرکت کرد. 

آندره فونتن (2013-1921م): مورخ و روزنامه نگار فرانسوی که از سال 1969 تا 1985 سردبیر و از سال 1985 تا 1991 مدیر روزنامه لوموند بود. او به دلیل دیدگاه خود که بر اساس آن آغاز جنگ سرد را از سال 1917 می داند، مشهور گردید.

صادق قطب زاده (1361-1314): دانشجوی اخراجی زبان و ادبیات انگلیسی دانشگاه جورج تاون آمریکا بود که به  عضویت شورای انقلاب اسلامی و مدیرعاملی سازمان صدا و سیما رسید و به عنوان وزریر امور خارجه نیز انتخاب گردید. 

رضا قطبی (1403-1317): تحصیل کرده مهندسی برق در فرانسه بود و ریاست تلویزیون ملی ایران را تا سال 1357 بر عهده داشت. قطبی پسر دایی فرح دیبا (پهلوی) بود و معتقد به نرمش در برابر انقلابیون برای گذر از بحران بود.

محمدامین کاردان (؟-1312): تحصیل کرده علوم سیاسی در ایران و فرانسه می باشد. در سال 1341 به وزارت امور خارجه راه یافت و به مأموریت های آدیس آبابا، استکهلم، دهلی، بروکسل و پاریس رفت. وی در بهمن 1357 کاردار موقت سفارت ایران در پاریس بود و تا سال 1359 در وزارت امور خارجه حضور داشت. 

عبدالحسین کفائی (؟-1312): تحصیل کرده حقوق در دانشگاه تهران بود. در سال 1340 به وزارت امور خارجه راه یافت و به مأموریت های کابل، وین، مسکو، میلان، رم، اتاوا و پاریس رفت و به سرپرستی اداره کتابخانه و اداره پنجم سیاسی رسید. وی تا سال 1359 در وزارت امور خارجه حضور داشت.

نصرت الله معینیان (1403-1300): تحصیل کرده هنرستان راه آهن اصفهان بود. ابتدا به استخدام راه آهن درآمد و بعد از شهریور 1320 وارد مطبوعات شد و سپس به معاونت اداره رادیو و ریاست انتشارات آن رسید. در دولت جعفر شریف امامی معاون نخست وزیر و رئیس انتشارات و تبلیغات بود و در دولت اسدالله علم به وزارت راه رسید. به هنگام نخست وزیری حسنعلی منصور نام سازمان انتشارات و رادیو تغییر کرد و تبدیل به وزارتخانه شد و نام وزارت اطلاعات و جهانگردی گرفت و معینیان اولین وزیر آن شد. وی در زمان وزارت علم در دربار رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی شد و در زمان نخست وزیری جمشید آموزگار رئیس کمیسیون شاهنشاهی بود.  

ملک حسن (1999-1929م): تحصیل کرده حقوق بود. ابتدا به ریاست ستاد ارتش و ولیعهدی مراکش رسید و سپس از سال 1961 و به مدت سی و هشت سال پادشاه بود.

فریدون موثقی (؟-1299): تحصیل کرده زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران بود. در سال 1322 به وزارت امور خارجه راه یافت و به مدیرکلی امو اداری، سرکنسولی در مونیخ و سفارت در آنکارا و امان رسید. وی تا سال 1357 در وزات امور خارجه حضور داشت.

ناصرالدین میرفخرایی (1384-1305): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران بود. در سال 1326 به وزارت امور خارجه راه یافت و به ریاست دفتر مخصوص وزیر امور خارجه، سرپرستی ادارات سوم و چهارم سیاسی و امور مرزی، مدیرکلی دبیرخانه وزیر، کارداری در لندن و سفارت در پراگ رسید. وی تا سال 1357 در وزارت امور خارجه حضور داشت. 

احمد میرفندرسکی (1383-1297): تحصیل کرده حقوق در بیروت بود. در سال 1321 به وزارت امور خارجه راه یافت و در دوران خدمتی خود به سرکنسولی در استانبول، مدیرکلی سیاسی و معاونت سیاسی و پارلمانی وزارت امورخارجه، سفارت در شوروی و قائم مقامی وزیر امور خارجه رسید. وی در آذر 1357 به عنوان آخرین وزیر امور خارجه پهلوی دوم انتخاب شد. 

حسن نزیه (1391-1300): تحصیل کرده حقوق از دانشگاه تهران بود. وی از اعضای موسس نهضت آزادی ایران و نهضت مقاومت ملی ایران است که در دولت بازرگان مدیرعامل و رئیس هیأت مدیره شرکت ملی نفت ایران شد.

منوچهر نوبخت (؟-1319): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه تهران بود. در سال 1348 به وزارت امور خارجه راه یافت و به مأموریت پاریس رفت و تا سال 1359 در وزارت امور خارجه حضور داشت.

امیرعباس هویدا (1358-1297): تحصیل کرده علوم سیاسی در دانشگاه آزاد بروکسل و رشته پیاده نظام در دانشکده افسری بود. مشاغل اداری خود را با وزارت امور خارجه در سال 1322 آغاز کرد و در ادارت اطلاعات و مطبوعات، گذرنامه و روادید، سوم سیاسی و اداره دفتر وزیر کار کرد. در مأموریت های دیپلماتیک خود؛ کارشناس سفارت ایران در فرانسه، کارشناس اداره حفاظت منافع ایران در آلمان (اشتوتگارت)، کنسولیار نمایندگی ایران نزد شورای عالی متفقین در آلمان، مأمور کمیساریای عالی پناهندگان سیاسی ملل متحد، رایزن سفارت ایران در آنکارا و همچنین مأمور موقت به سازمان ملل متحد بود. هویدا در سال 1337 مأمور موقت به شرکت ملی نفت ایران شد و سپس به عضویت هیأت مدیره آن شرکت، قائم مقامی دبیرکل حزب ایران، وزارت دارایی، نخست وزیری و وزارت دربار رسید.
ناصر یگانه (1372-1302): تحصیل کرده حقوق در انشگاه تهران و سوربن بود. وی به نمایندگی مجلس شورای ملی و مجلس سنا، معاونت پارلمانی نخست وزیر (در دولت های حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا) و ریاست کل دیوان عالی کشور رسید. 

کلید واژه ها: شاپور بهرامی بهرام بهرامی ایران و فرانسه انقلاب اسلامی انقلاب اسلامی ایران سفارت ایران در فرانسه سفارت ایران در پاریس معین نیک طبع شاه محمدرضا شاه محمدرضا پهلوی


( ۱ )

نظر شما :