اندیشه توافق جامع تر
آیا سقوط اسد برای اصلاحطلبان ایران خوب است؟
نویسنده: دانیل برومبرگ Daniel Brumberg، پژوهشگر ارشد غیرمقیم در مرکز عربی واشنگتن دیسی، مدیر مطالعات دموکراسی و حکومتداری در دانشگاه جورجتاون و پژوهشگر ارشد غیرمقیم در پروژه دموکراسی خاورمیانه (POMED) است. او همچنین از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۵ بهعنوان مشاور ویژه در مؤسسه صلح ایالات متحده USIPفعالیت میکرد.
دیپلماسی ایرانی: برای ایران، سقوط بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه و آنچه از رژیم او باقی مانده بود، همراه با تصمیم مسکو برای کنار گذاشتن اصلیترین متحد خود در خاورمیانه، یک فاجعه راهبردی به شمار میآید. استراتژی مقاومت ایران بر ائتلاف با اسد استوار بود. بهویژه که رهبران ایران نگرانند که اسد با گروهی که بیدرنگ "تروریست" نامیدند، جایگزین شود. در این زمینه، ذهنیت تهران از تهدید احتمالی حاکمان جدید سوریه، مشابه دیدگاه سیاستگذاران آمریکایی است.
در واشینگتن و تهران، نگرانی مشترک این است که پیروزی نوعی "جهادگرایی سنی ملایم" ممکن است به تداوم جنگ داخلی و تجزیه بیشتر سوریه یا حتی احیای نسخهای جدید از بهاصطلاح دولت اسلامی (داعش) بیانجامد.
اصلاحطلبان ایران این نگرانی را دارند. همزمان، سقوط اسد آرایش سیاسی جمهوری اسلامی را به هم ریخته است. آنچه بهعنوان تثبیت گریزناپذیر نسل جدیدی از تندروها تلقی میشد، اکنون متفاوت به نظر میرسد. سقوط اسد نهتنها تندروهای ایران را بیاعتبار کرده، بلکه دلیل کافی برای تجدید دیپلماسی با ایالات متحده فراهم آورده، موضعی که اصلاحطلبان مدتهاست از آن حمایت میکنند. به احتمال زیاد، آنها از این فرصت استفاده خواهند کرد تا بخت خود را هم در داخل و هم در عرصه بینالمللی احیا کنند.
تلاش برای تنشزدایی در داخل و خارج
همواره رابطه نزدیکی بین تلاش دشوار اصلاحطلبان برای تأثیرگذاری بر نظام سیاسی ایران و موضوع حساس روابط ایران و ایالات متحده وجود داشته است. یک تعمیم کلی درباره گروهی به پیچیدگی و گونه گونیِ "اصلاحطلبان ایران" میتواند خطرناک باشد. با این حال، میتوان گفت که آنها نفرت یا ترس شدیدی از قدرت فرهنگی و ایدئولوژیک آمریکا که رقبای تندروشان را برمیانگیزد، ندارند. برعکس، بسیاری از آنها از اندیشههای سیاسی غربی تأثیر پذیرفتهاند.
اصلاحطلبان با انعکاس ماهیت چندوجهی تفکر سیاسی در ایران، از مارکسیسم، لیبرالیسم کلاسیک، اگزیستانسیالیسم و آنچه زمانی "جهانسومیگرایی" خوانده میشد، الهام گرفتند تا چشماندازی از تغییر سیاسی را نه از طریق انقلاب مردمی، بلکه با فرآیند عملی دشوار و متکی بر ساخت ائتلافها و ترویج سیاستی بازتر و چندصدایی تر، پیش ببرند.
با توجه به نیروهای مخالف اصلاحطلبان تلاش کردند با حمایت از تعامل بینالمللی با غرب و حتی ایالات متحده، قدرت سیاسی داخلی خود را تقویت کنند. آنچه رئیسجمهور پیشین محمد خاتمی "گفتوگوی تمدنها" نامید، یک قمار راهبردی در این پروژه داخلی و جهانی پیچیده بود. هر رئیسجمهور اصلاحطلب، از خاتمی گرفته تا حسن روحانی و رئیسجمهور فعلی مسعود پزشکیان، نسخهای از این رویکرد را دنبال کردهاند.
علاوه بر این، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین و معاون فعلی رئیسجمهوری، نقش محوری در حمایت از هر سه رئیسجمهوری اصلاحطلب ایفا کرد. برای ظریف و همپیمانانش در وزارت أمور خارجه، دانشگاهها و روشنفکران، تأمین توافق برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۵، نقطه اتکای سیاسی و راهبردی در مبارزه برای مهار تندروها و جلب موافقت رهبر معظم بود. برای اصلاحطلبان، مفاد برجام – از جمله "بندهای غروب" – فرصتی ۱۰ تا ۱۵ ساله برای بازسازی اقتصاد ایران و پیوند کشور با عرصه دیپلماسی و اقتصاد جهانی فراهم کرد.
دولت باراک اوباما نیز شرط مشابهی بست، اما این قمار با خروج دونالد ترامپ از توافق در سال ۲۰۱۸ به شکست انجامید. استعفای ناگهانی ظریف از سمت وزیر أمور خارجه در فوریه ۲۰۱۹ نهتنها بازتابی از ناامیدی او از فروپاشی ظاهری توافقی بود که برای دستیابی به آن تلاش کرده بود، بلکه پس از دیداری میان رهبر ایران و اسد که ظریف از آن کنار گذاشته شده بود و احتمالاً حتی از آن بیخبر بود، رخ داد. پیام روشن بود: به نظر میرسید که اصلاحطلبان دیگر در استراتژی "مقاومت" که تندروها در کانون سیاست خارجی ایران قرار داده بودند، جایی نداشتند. با انتخاب ابراهیم رئیسی، رئیسجمهور تندرو در سال ۲۰۲۱، به نظر میرسید که پروژه اصلاحطلبی بهطور کامل فروپاشیده است.
سقوط اسد ممکن است جان تازهای به اصلاحطلبان بخشیده باشد. برای ظریف، این لحظه نهتنها یادآور هشدارهای قبلی او درباره قدرت رقبای تندرویش است، بلکه به نوعی اجرای عدالت تلخ نیز به شمار میرود. "محور مقاومت" ایران، مهمترین متحد خود در دمشق را از دست داده، در حالی که متحد شماره دو آن، حزبالله، پس از تحمل ضرباتی پرشمار، به ویژه ترور حسن نصرالله، دبیرکل خود توسط اسرائیل در ۲۷ سپتامبر، با اسراSیل به آتشبس رسیده است.
با این حال، باید به یاد داشت که از همان ابتدا، استراتژی مقاومت ایران بر دو پایه ی به کارگیری نیروی نظامی یا تهدید به استفاده از آن در کنار دیپلماسی بنا شده بود. اگرچه تندروها از اصلاحطلبان متنفر بودند، اما به ارتباطات آنها با رهبران جهانی و همچنین تخصص وزارت امور خارجه که تحت سلطه اصلاحطلبان بود، نیاز داشتند. ظریف این را میدانست، هنگامی که استعفای خود در سال ۲۰۱۹ را پس گرفت.
بههمانسان، استعفای ظریف در ۱۲ اوت ۲۰۲۴ از سمت معاونت راهبردی، ۱۱ روز پس از انتخاب پزشکیان و بازگشت او به این سمت دو هفته بعد، پیامی آشکار داشت: اصلاحطلبان همچنان در داخل و خارج نقشی کلیدی ایفا میکنند.
اینکه رهبر انقلاب با بازگشت ظریف مخالفت نکرد، با وجود فشار تندروها برای کنارهگیری کوتاهمدت او، نشان میدهد که رهبر معظم میداند که با کاهش توانایی ایران برای استفاده از نیروی نظامی در دفاع از حیاتیترین منافع خود اهرم دیپلماسی یک الزام است.
ظریف در مقالهای در ۲ دسامبر ۲۰۲۴ در مجله فارن افرز بار دیگر بر اهمیت دیپلماسی تأکید کرد و نوشت: «پزشکیان ثبات و توسعه اقتصادی در خاورمیانه را میخواهد... اما او همچنین مایل است با غرب بهطور سازنده تعامل کند. دولت او آماده مدیریت تنشها با ایالات متحده است... پزشکیان به گفتوگوهای برابر درباره توافق هستهای – و شاید بیشتر از آن – امید دارد.»
اشاره به آینده جالب توجه است. با سقوط اسد و عقبنشینی تحقیرآمیز روسیه از سوریه، سیاست خارجی ایران در یک نقطه عطف مهم قرار دارد. همانطور که دیوید سانگر از نیویورک تایمز اخیراً اشاره کرد، ایران میتواند به گسترش برنامه هستهای خود ادامه دهد – مسیری که نویسنده این مقاله نیز آن را پرمخاطره دانسته – یا وارد دیپلماسی جدی شود تا استراتژی مقاومت خود را که مدتها بر فرمول "نه جنگ، نه صلح" استوار بوده و اکنون بهطور فزایندهای غیرقابل دوام شده است، بازتعریف کند.
آیا ترامپ بهدنبال توافق جدید خواهد بود؟
هنوز زود است که بگوییم ترامپ چگونه به هرگونه تلاش ایران برای تعامل – که ممکن است اکنون نیز در جریان باشد – پاسخ خواهد داد؛ تلاشی که دیدار ۱۴ نوامبر بین ایلان ماسک و سفیر ایران در سازمان ملل نیز به آن اشاره دارد. هر رهبر خاورمیانهای شرط میبندد که رئیسجمهور منتخب، توافق دیپلماتیکی را که جو بایدن نتوانست حاصل کند، به ثمر خواهد رساند.
با این حال، در مورد ایران، ترامپ باید با اصل یک معامله مذاکرهشده موافقت کند، اصلی که قبلاً آن را رد کرده بود؛ یعنی کاهش یا حذف تحریمهای هستهای در ازای یک توافق جدید که یک رژیم سختگیرانهتر نظارت بینالمللی را اعمال کند، اما به ایران اجازه غنیسازی محدود دهد.
تندروهایی مانند برایان هوک، که ممکن است دوباره بهعنوان مسئول پرونده ایران در دولت ترامپ منصوب شود، احتمالاً خواستار بازگشت به سیاست "فشار حداکثری" خواهند شد؛ سیاستی که در دوره نخست ریاستجمهوری ترامپ هرگونه مصالحه درباره غنیسازی را غیرممکن میساخت. آنها همچنین مانند گذشته ادعا خواهند کرد که هیچ تفاوت واقعی بین تندروها و اصلاحطلبان ایران وجود ندارد و تنها کسی که اهمیت دارد، رهبر معظم است.
ترامپ بهسختی میتواند در زمینه مناقشهای درباره ایران که پس از بازگشت او به کاخ سفید تشدید خواهد شد، داوری کند.
با این حال، بیزاری او از گرفتار شدن ایالات متحده در یک جنگ منطقهای ممکن است او را وادار کند تا در برابر تندروهای خود بایستد و در عوض از فرصتهای احتمالی – هرچند هنوز نامشخص – استفاده کند؛ فرصتهایی که هیچکس در داخل یا خارج از خاورمیانه تنها یک هفته پیش انتظارش را نداشت.
منبع: ریسپانسیبل استیت کرفت / تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱
انتشار این مطلب به معنای تایید آن از سوی دیپلماسی ایرانی نیست و صرفا برای آگاهی خوانندگان دیپلماسی ایرانی منتشر شده است.
نظر شما :