چگونه زیست‌شناسی صنعتی می‌تواند جهان را ناپایدار کند

رمز و رازهای سلاح‌های بیولوژیک

۰۸ شهریور ۱۴۰۳ | ۱۵:۰۰ کد : ۲۰۲۷۹۳۶ اخبار اصلی اقتصاد و انرژی
اگر درک فزاینده دانشمندان از میکروبیولوژی، پیشرفت‌های بزرگی برای سلامت انسان داشته، همین پیشرفت‌ها هم، امکان تلاش‌هایی برای تضعیف سلامتی را نیز فراهم کرده‌اند. در طول جنگ جهانی اول، متفقین کارِ پژوهش برای بکارگیری سلاح‌های باکتریایی را آغاز کردند و عوامل اطلاعاتی نظامی آلمان از چنین عوامل بیماری‌زایی برای حمله به حیواناتی استفاده کردند که توسط متفقین برای انجام حمل‌ونقل به کار گرفته می شدند. آن‌ها اسب‌ها و قاطرها را در فرانسه و رومانی بیمار کردند. در نروژ، تلاش کردند گوزن‌های شمالی مورد استفاده سامی‌ها برای تحویل سلاح به نیروهای روسی را آلوده کنند. افسران آلمانی حتی موفق شدند اصطبل‌ها و آغل‌هایی را در ایالات متحده که پر از حیوانات عازم اروپا بودند، آلوده کنند.
رمز و رازهای سلاح‌های بیولوژیک

نویسندگان: روجر برنت ROGER BRENT، استاد علوم پایه در مرکز سرطان فِرد هاتچینسون Fred Hutchinson Cancer Center ، تی. گرگ مک‌کِلوی جونیور T. GREG MCKELVEY, JR، پژوهشگر ارشد سیاست‌های پزشکی و مشاور مرکز مِسِل‌سون Meselson Center و مرکز سیاست فناوری و امنیت Technology and Security Policy Center  در مؤسسه RAND و جیسون ماتنی، رئیس و مدیرعامل مؤسسه RAND 

دیپلماسی ایرانی: در امنیت سایبری، یک تست نفوذ عبارت است از یک حمله شبیه‌سازی‌شده به سپرهای دفاعی یک سامانه رایانه ای که از ابزارها و تکنیک‌هایی استفاده می‌کند که یک حریف به کار می گیرد. این‌گونه تست‌ها را، دولت‌ها و شرکت‌های گوناگونی به کار می گیرند. به‌عنوان‌مثال، بانک‌ها به‌طور منظم کارشناسان رایانه را برای نفوذ به سامانه‌هایشان و انتقال پول به حساب‌های غیرمجاز استخدام می‌کنند، اغلب با استفاده از حملات فیشینگ برای دست‌یابی به اطلاعات ورودی کارکنان. پس از موفقیت تست‌کنندگان، آن‌ها نتایج خود را به مؤسسات ارائه می‌دهند و توصیه‌هایی درباره روش های بهبود امنیت سامانه بانک بدست می آید.

در پایان دهه گذشته و آغاز این دهه اما، خود جامعه انسانی، هدف گونه ای از "تست نفوذ" قرار گرفت: کووید-19. این ویروس، به عنوان یک دشمن ناآگاه، توانایی جهان در دفاع در برابر عوامل بیماری‌زای نوین را مورد آزمایش قرار داد و در پایان این آزمون، روشن شد که بشریت شکست خورده است. کووید-19 به همه جا رسید، از ایستگاه‌های تحقیقاتی دورافتاده در قطب جنوب تا قبایل منزوی آمازون. در خانه‌های سالمندان و ناوهای هواپیمابر به شدت گسترش یافت. با گسترش آن، افراد آسیب‌پذیر و قدرتمند – از جمله کارکنان خط مقدم و رهبران کشورها – به‌یکسان تحت تأثیر قرار گرفتند. قرنطینه‌های شدیدِ اعمال‌شده توسط حکومت‌های خودکامه و واکسن‌های معجزه‌آسای توسعه‌یافته توسط دموکراسی‌ها سرعت انتشار ویروس را کاهش دادند اما نتوانستند آن را متوقف کنند. تا پایان سال 2022، سه نفر از هر چهار آمریکایی حداقل یک‌بار به این ویروس مبتلا شده بودند. در شش هفته پس از پایان محدودیت‌های "صفر کووید" در چین در دسامبر، بیش از یک میلیارد نفر از مردم این کشور آلوده شدند. دلیل اصلی تلفات نسبتاً متوسط این همه‌گیری این نبود که جامعه توانسته بود بیماری را کنترل کند بلکه به این دلیل بود که عفونت ویروسی تنها به میزان متوسطی کشنده بود. در نهایت، این خودِ ویروس کووید-19 بود که عمدتاً خود را از بین برد.

شکست بشریت در برابر کووید-۱۹، هشداردهنده است زیرا جهان با شمار رو به رشدی از تهدیدات بیولوژیکی روبه‌روست. برخی از این تهدیدات، مانند آنفولانزای مرغی، از طبیعت ناشی می‌شوند اما بسیاری دیگر هم از پیشرفت‌های علمی پدید می آیند. در طول ۶۰ سال گذشته، پژوهشگران به درک‌های پیچیده‌ای از زیست‌شناسی مولکولی و انسانی دست یافته‌اند که امکان توسعه عوامل بیماری‌زای فوق‌العاده مرگبار و مؤثر را فراهم کرده است. آن‌ها چگونگی تولید ویروس‌هایی را کشف کرده اند که می‌توانند از سیستم ایمنی بدن فرار کنند. آن‌ها یاد گرفته‌اند که چگونه ویروس‌های موجود را تکامل دهند تا به‌راحتی از طریق هوا گسترش یابند و چگونه ویروس‌ها را مهندسی کنند تا مرگبارتر شوند. هنوز مشخص نیست که آیا کووید-۱۹ از چنین فعالیت‌هایی ناشی شده یا از طریق تعامل با حیات وحش وارد جمعیت انسانی شده است. در هر صورت، روشن است که فناوری زیستی، که اکنون با هوش مصنوعی تقویت شده، تولید بیماری‌ها را از همیشه آسانتر کرده است.

اگر یک عامل بیماری‌زای ساخته‌شده یا بهبود‌یافته توسط انسان، از یک آزمایشگاه فرار کند یا آزاد شود، پیامدهایش می‌تواند فاجعه‌بار باشد. برخی از عوامل بیماری‌زای مصنوعی ممکن است قادر به کشتن شمار بسیار بیشتری از مردم و ایجاد ویرانی اقتصادی بیشتری نسبت به ویروس کرونا باشند. در بدترین سناریو، شمار تلفات جهانی ممکن است از طاعون سیاه، که جان یک نفر از هر سه نفر در اروپا را گرفت، فراتر رود.

جلوگیری از چنین فاجعه‌ای باید برای رهبران جهان در اولویت قرار گیرد. این مسئله دست کم به اندازه چالش‌های بزرگ دیگر دوره آنتروپوسن، مانند کاهش و مدیریت تهدید سلاح‌های هسته‌ای و پیامدهای جهانی تغییرات اقلیمی، پیچیده است. برای مقابله با این خطر، کشورها باید شروع به تقویت جوامع خود برای محافظت در برابر عوامل بیماری‌زای ساخته‌شده توسط انسان کنند. برای مثال، آن‌ها باید سامانه‌های هشداردهنده‌ای توسعه دهند که بتوانند بیماری‌های مهندسی‌شده را شناسایی کنند. آن‌ها باید یاد بگیرند که چگونه تولید تجهیزات حفاظت فردی را افزایش دهند و این تجهیزات را بسیار مؤثرتر سازند. همچنین باید زمان لازم برای توسعه و توزیع واکسن‌ها و داروهای ضدویروسی را از چندین ماه‌ به چندین روز کاهش دهند. کشورها باید فناوری‌های مورد استفاده برای ایجاد و دستکاری ویروس‌ها را تحت نظارت و مدیریت قرار دهند و همه این اقدامات باید با بیشترین سرعت ممکن انجام شوند.

کسب‌وکاری پرخطر

بیش از یک قرن است که بیشتر مردم، زیست‌شناسی را به عنوان نیرویی در خدمت پیشرفت بشریت می‌بینند. تا اوایل قرن بیست و یکم، واکسن‌ها به بشریت کمک کردند تا آبله و طاعون گاوی را ریشه‌کن کند و فلج اطفال را نیز تقریبا از بین ببرد. موفقیت‌ها پراکنده بوده است؛ بسیاری از بیماری‌های عفونی درمان ندارند و بنابراین ریشه‌کن کردن کامل عوامل بیماری‌زا، یک استثنا بوده، نه قاعده. اما پیشرفت‌ها انکارناپذیر هستند. سرشتِ مشروط دستاوردهای بشری شاید بهترین نمونه خود را در همه‌گیری HIV نشان دهد. برای دهه‌ها، HIV  تقریباً هر کسی را که به آن مبتلا می‌شد، می‌کشت. اکنون نیز همچنان هر سال، میلیون‌ها نفر به این ویروس آلوده می‌شوند اما به لطف نوآوری علمی، اکنون دنیا ترکیبی از داروها را دارد که جلوی تکثیر ویروس را می‌گیرد و این بیماری را از یک حکم مرگ به یک وضعیت پزشکی قابل مدیریت تبدیل کرده است. این نوع پیشرفت پزشکی وابسته به نهادهای متمایز و ناهماهنگ است که هر یک با انگیزه‌های متفاوت به ارائه مراقبت، مدیریت بهداشت عمومی و انجام واکاوی های علمی و پزشکی می‌پردازند.

اما پیشرفت می‌تواند یک شمشیر دو لبه باشد. اگر درک فزاینده دانشمندان از میکروبیولوژی، پیشرفت‌های بزرگی برای سلامت انسان داشته، همین پیشرفت‌ها هم، امکان تلاش‌هایی برای تضعیف سلامتی را نیز فراهم کرده‌اند. در طول جنگ جهانی اول، متفقین کارِ پژوهش برای بکارگیری سلاح‌های باکتریایی را آغاز کردند و عوامل اطلاعاتی نظامی آلمان از چنین عوامل بیماری‌زایی برای حمله به حیواناتی استفاده کردند که توسط متفقین برای انجام حمل‌ونقل به کار گرفته می شدند. آن‌ها اسب‌ها و قاطرها را در فرانسه و رومانی بیمار کردند. در نروژ، تلاش کردند گوزن‌های شمالی مورد استفاده سامی‌ها برای تحویل سلاح به نیروهای روسی را آلوده کنند. افسران آلمانی حتی موفق شدند اصطبل‌ها و آغل‌هایی را در ایالات متحده که پر از حیوانات عازم اروپا بودند، آلوده کنند.

تا زمان آغاز جنگ جهانی دوم، این اقدامات به سلاح‌هایی تبدیل شدند که برای کشتن انسان‌ها طراحی شده بودند. در منچوری اشغال‌شده توسط ژاپن، یک افسر نظامی ژاپن به نام شیرو ایشی Shiro Ishii  فرماندهی واحد ۷۳۱ را بر عهده داشت، که در آن سلاح‌های بیولوژیکی روی انسان‌ها آزمایش می‌شد. آنها هزاران زندانی را با سیاه‌زخم، حصبه، شبه‌حصبه، مشمشه، اسهال خونی و طاعون خیارکی آلوده کرده و به قتل رساندند. در روزهای پایانی جنگ، ایشی پیشنهاد یک عملیات جنگ بیولوژیکی کامل را با عنوان «شکوفه‌های گیلاس در شب» مطرح کرد، که در آن هواپیماهای آبی ژاپنی کک‌های آلوده به طاعون خیارکی را بر شهرهای بزرگ ساحل غربی آمریکا پراکنده می‌کردند. اما این طرح توسط رئیس ستاد کل ارتش رد شد. او یادآور شد: "اگر جنگ باکتریایی انجام شود، پس از جنگ میان ژاپن و آمریکا، به یک نبرد بی‌پایان میان بشریت و باکتری‌ها تبدیل خواهد شد."

این اشتباه است که فرض کنیم دولت‌ها و تروریست‌ها اراده یا توانایی ساخت سلاح‌های بیولوژیکی را ندارند. چنین نگاهی مانع از پژوهش و توسعه سلاح‌های بیولوژیکی توسط دیگر کشورها نشده است. در دهه ۱۹۶۰، وزارت دفاع ایالات متحده پروژه ۱۱۲ را آغاز کرد که در آن چگونگی توزیع انبوه عوامل بیماری‌زای تهاجمی مورد آزمایش قرار گرفت. برای این منظور، ارتش آمریکا هاگ‌ها spores را در تونل‌های متروی شهر نیویورک پخش کرد و نیز باکتری‌هایی را به‌صورت آئروسل از قایق‌هایش در خلیج سان‌فرانسیسکو پراکنده کرد. همچنین مواد شیمیایی را از هواپیماهای ارتش بر هزاران مایل مربع از رشته‌کوه راکی تا اقیانوس اطلس و از کانادا تا خلیج مکزیک اسپری کرد. به گفته مقامات آمریکایی، این سلاح‌ها نوعی بیمه در برابر حمله هسته‌ای شوروی محسوب می‌شدند: اگر مسکو به ایالات متحده حمله می‌کرد و زرادخانه هسته‌ای واشنگتن را خنثی می کرد، ایالات متحده هنوز می‌توانست با استفاده از عوامل بیماری‌زای مرگبار به شوروی حمله کند. تا اواسط دهه ۱۹۶۰، وزارت دفاع متعهد به توسعه سلاح‌های بیولوژیکی کشنده و ناتوان‌کننده بود. با نزدیک شدن به پایان دهه ۱۹۶۰، دانشمندان دولتی مقادیر قابل توجهی از باکتری‌ها و سموم مرگبار تولید می‌کردند که به گفته رایلای هاوس‌رایت Riley Housewright، میکروبیولوژیست، برای «سردرگم کردن تشخیص و به چالش کشیدن درمان» طراحی شده بودند.

با این حال، این تحولات، پژوهشگران غیرنظامی را به وحشت انداخت و آنها در برابر برنامه‌های واشنگتن ایستادگی کردند. آنها مخاطب مناسبی در کاخ سفید یافتند. در سال ۱۹۶۹، رئیس‌جمهور ایالات متحده، ریچارد نیکسون، تصمیم گرفت برنامه سلاح‌های بیولوژیکی کشور را متوقف کند. او همچنین خواستار یک معاهده بین‌المللی برای ممنوعیت چنین اقداماتی شد. کارشناسان خارجی پیام او را تقویت کردند. اندکی پس از اعلام نیکسون، جاشوا لدر برگ Joshua Lederberg، زیست‌شناس برنده جایزه نوبل، در کنگره به نفع ممنوعیت جهانی شهادت داد. او گفت که سلاح‌های بیولوژیکی می‌توانند به اندازه سلاح‌های هسته‌ای مرگبار شوند، حال آنکه ساخت آن‌ها آسان‌تر خواهد بود. لدر برگ گفت که سلاح‌های هسته‌ای "به اندازه‌ای توسط قدرت‌های بزرگ انحصاری شده‌اند که به ایجاد توازن بازدارندگی و ایجاد یک سامانه امنیتی مبتنی بر عدم اشاعه، انجامیده اند. قدرت میکروب‌ها اما دقیقاً برعکس عمل خواهد کرد."

اما رقیب اصلی واشنگتن قانع نشد. در سال ۱۹۷۱، در حالی که جهان بر سر یک معاهده چانه‌زنی می‌کرد، اتحاد جماهیر شوروی یک گونه مسلح از ویروس واریولا ماژور – ویروس آبله – را در جزیره‌ای در دریای آرال آزاد کرد. این اقدام منجر به شیوع آبله در قزاقستان امروزی شد. این شیوع با تلاش‌های قهرمانانه مقامات بهداشت عمومی شوروی مهار شد، اما این تلاش‌ها تنها به دلیل جمعیت کم منطقه آسیب‌دیده و این‌که اکثر شهروندان شوروی واکسینه شده بودند و مقداری ایمنی داشتند، موفقیت‌آمیز بود.

در اواخر همان سال، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده بر سر معاهده‌ای برای ممنوعیت سلاح‌های بیولوژیکی موافقت کردند که به کنوانسیون سلاح‌های بیولوژیکی مشهور شد. مجمع عمومی سازمان ملل این توافق‌نامه را به‌طور یکپارچه تحسین کرد و در سال ۱۹۷۲، این معاهده برای امضا در لندن، مسکو و واشنگتن گشوده شد. اما در نهایت، روس‌ها این توافق‌نامه را نادیده گرفتند. در سال ۱۹۷۹، پس از آنکه هاگ‌های مربوط به یک پروژه مخفی سیاه‌زخم آزاد شدند، ۶۸ نفر در شهر سوردلوفسک Sverdlovsk – یکاترینبورگ Yekate­rinburg امروزی – جان خود را از دست دادند. مسکو دیگر حادثه آشکاری را موجب نشد اما شوروی تا زمان فروپاشی اش، برنامه سلاح‌های بیولوژیکی خود را حفظ کرد؛ برنامه‌ای که به گفته برخی از پناهندگان، در اوج خود ۶۰هزار نفر را به کار گرفته بود. در سال ۱۹۹۱، نمایندگان ایالات متحده و بریتانیا از برخی از تأسیسات این برنامه دیدن کردند، جایی که ردیف‌هایی از ظروف و بیوراکتورها را مشاهده کردند که قادر به تولید هزاران لیتر ویروس آبله با غلظت بالا بودند. سپس این ظروف می‌توانستند ویروس را از طریق لوله‌های سرد به بمب‌های کوچک منتقل کنند که به نوبه خود می‌توانستند روی موشک‌ها بارگذاری شوند.

کنوانسیون سلاح‌های بیولوژیکی مشکل دیگری نیز داشت: این معاهده گروه‌ها و افراد خصوصی را از پی جویی دستیابی به چنین سلاح‌هایی بازنمی‌داشت. در سال ۱۹۸۴، جنبش مذهبی راجنیش Rajneesh که در ایالت اورگن آمریکا مستقر بود، محموله های سالاد را با سالمونلا آلوده کرد. هدف آن‌ها ناتوان کردن رأی‌دهندگان مخالف این جنبش مذهبی بود تا نامزدهای راجنیش بتوانند در انتخابات شهرستان واسکو Wasco پیروز شوند. هیچ‌کس کشته نشد اما صدها نفر بیمار شدند. در سال ۱۹۹۵، گروه مذهبی و آخرالزمانی آئوم شینریکیو Aum Shinrikyo هزاران نفر را در توکیو با عامل عصبی شیمیایی سارین مجروح کرد؛ این گروه پیش از این، در یک تلاش بی سرانجام، به دنبال ساخت سلاح سیاه‌زخم بود. در سال ۲۰۰۱، حملات سیاه‌زخم در ایالات متحده، خبرنگاران و دو دفتر سنای آمریکا را هدف قرار داد. اف‌بی‌آی بر این باور است که این کار توسط یک دانشمند آمریکایی و به‌تنهایی انجام شد و پنج نفر را به کام مرگ کشاند.

مقیاس نسبتاً کوچک این حوادث می‌تواند به عنوان دلیلی باشد بر این‌که تروریست‌ها و دولت‌ها ممکن است در حال حاضر برای وارد کردن آسیب های بیولوژیکی گسترده، بیش از حد محدود شده باشند؛ شاید به دلیل مشکلات فنی یا قوانین موجود، اما این دیدگاه بیش از حد خوش‌بینانه است. در عوض، این حوادث نشان می‌دهد که توافقات بین‌المللی کنونی و تدابیر بهداشتی عمومی نمی‌توانند از چنین حملاتی جلوگیری کنند. این حوادث همچنین نشان می‌دهند که فرض این‌که دولت‌ها و تروریست‌ها اراده یا توانایی ساخت سلاح‌های بیولوژیکی را ندارند، اشتباه است. برخی افراد و گروه‌ها با موانعی روبه‌رو هستند؛ مثلاً ناتوانی در دسترسی به آزمایشگاه‌ها یا تأسیسات مناسب اما به لطف پیشرفت‌های بی‌وقفه فناوری، این موانع در حال فروپاشی هستند.

خیر یا شر

در سال ۲۰۱۲، گروهی از دانشمندان به رهبری امانوئل شارپانتیر Emmanuelle Charpentier و جنیفر دودنا Jennifer Doudna  مقاله‌ای در مجله معتبر علمی Science منتشر کردند. این مقاله یک سامانه مهندسی به نام CRISPR-Cas9  را توصیف کرد که از RNA کایمری ساخته‌شده توسط انسان برای ویرایش مواد ژنتیکی استفاده می‌کند. این اختراع به یک جعبه ابزار قدرتمند مهندسی زیست‌شناسی مولکولی اضافه شد، که مواردی مانند «دی‌ان‌ای نوترکیب کلاسیک» (که در دهه ۱۹۷۰ اختراع شد)، واکنش زنجیره‌ای پلیمراز (که به نام PCR شناخته می‌شود و در دهه ۱۹۸۰ اختراع شد و دی‌ان‌ای سنتزی (که همچنین در دهه ۱۹۸۰ به کار گرفته شد) را در بر می گیرد. این اختراعات در کنار هم، موجی از خلاقیت انسانی ایجاد کرده‌اند که موتور کشف‌های علمی و پیشرفت‌های پزشکی است. به عنوان مثال، در دسامبر ۲۰۲۳، FDA  یک درمان ژنی پیچیده مبتنی بر CRISPR را به عنوان درمانی برای بیماری کم‌خونی داسی‌شکل، که یک بیماری ویرانگر است و میلیون‌ها نفر را تحت تأثیر قرار می‌دهد، تأیید کرد.

اما به دلیل سیاست، اقتصاد، و نهادهای پیچیده‌ای که پیشرفت‌های زیستی از گذر آنها به انسان‌ها می‌رسد، ممکن است سال‌ها طول بکشد تا مزایای فناوری‌های جدید به دست کسانی برسد که به آن نیاز دارند. به عنوان مثال، درمان CRISPR برای بیماری کم‌خونی داسی‌شکل از لحاظ فنی و پزشکی، پیچیده، پرهزینه (۲/۲ میلیون دلار به ازای هر نفر) و زمان‌بر است. بنابراین، این درمان تنها به بخش کوچکی از بیماران رسیده است. همچنین در حالی که جهان تلاش می‌کند تا مزایای این فناوری‌های پیچیده جدید را گسترش دهد، دانشمندان همچنان نشان می‌دهند که می‌توانند به‌راحتی از آن‌ها برای آسیب رساندن نیز استفاده کنند. در سال ۲۰۱۸، یک عضو یک  تیم پژوهشی سه نفره، از دی‌ان‌ای نوترکیب، PCR و دی‌ان‌ای سنتزی برای بازسازی ویروس اسب‌کُش (horse pox)، که نزدیک به ویروس آبله است، استفاده کرد. گروه دیگری هم از این ابزارها به علاوه CRISPR برای مهندسی ویروس دیگری که با ویروس آبله مرتبط است، استفاده کردند. چنین تحقیقاتی به‌راحتی می‌تواند برای تولید سموم مرگبار مورد استفاده قرار گیرد.

خطرات تا حدی به لطف یک انقلاب دوم فن آورانه در حال افزایش است: ظهور هوش مصنوعی. مدل‌های زبانی بزرگ، مانند آن‌هایی که توسط ChatGPT و Claude ارائه می‌شوند، با ارائه هر نسخه تازه شان، بسیار پیچیده‌تر و قدرتمندتر می‌شوند. امروزه، نسخه‌های اخیر این مدل‌ها به‌طور روزانه توسط هزاران کارگر آزمایشگاه برای تسریع در کارشان استفاده می‌شود، به‌ویژه با ارائه راهنمایی‌های مفید در مورد مسائل فنی. در سال ۲۰۲۰، محققان هوش مصنوعی، سیستمی به نام AlphaFold ایجاد کردند که به‌طور مؤثری یکی از مشکلات اصلی در زیست‌شناسی را حل کرد: پیش‌بینی ساختار سه‌بعدی پروتئین از توالی اسیدهای آمینه آن.

تولید پاتوژن‌ها ارزان‌تر از دفاع در برابر آن‌هاست

اما برای تروریست‌های زیستی بالقوه، این سیستم‌ها می‌توانند راه را برای ایجاد هرج و مرج هموار کنند. به نظر می‌رسد که بزرگترین مدل‌های هوش مصنوعی، روی تمام دانش منتشر شده در زمینه علوم زیستی آموزش دیده‌اند. البته بیشتر این دانش قبلاً در اینترنت موجود بود اما هیچ انسانی قادر نبود تمام آن را مصرف، پردازش و ترکیب کند. سیستم‌های هوش مصنوعی کنونی همچنین می‌توانند پروتئین‌های جدید طراحی کنند (که امکان طراحی پاتوژن‌های خطرناک را فراهم می‌کند) و نیز عملیات آزمایشگاهی را اجرا کنند. برخی از دانشمندان رایانه حتی در حال تلاش برای ساخت سیستم‌های خودکاری هستند که بتوانند وظایف آزمایشگاهی را انجام دهند. اگر این تلاش‌ها موفقیت‌آمیز باشد، یک بازیگر بدخواه می‌تواند با ربودن چنین تأسیسات خودکاری، یک پاتوژن مرگبار جدید تولید کند.

همچنین برای مقامات دولتی هم پیشگیری از این کار بسیار دشوار خواهد بود. هکرها توانسته‌اند به سیستم‌های امنیتی بسیار پیچیده نفوذ کنند. مواد مورد نیاز برای تولید پاتوژن‌های جدید شامل معرف‌ها و تجهیزاتی است که به‌طور گسترده در دسترس هستند. مقامات نظارتی می‌توانند تلاش کنند تا ده‌ها تأمین‌کننده‌ای را که سفارشات اجزای کلیدی را تامین می‌کنند، هدف قرار دهند. اما راه‌هایی برای دور زدن این تأمین‌کنندگان وجود دارد و مسدود کردن آن‌ها می‌تواند تحقیقات و توسعه ارزشمند زیست‌پزشکی را کُند سازد.

اگر در نهایت، عوامل بدخواه بتوانند یک پاتوژن ویروسی را تولید و منتشر کنند، این ویروس می‌تواند در زمان بسیار کوتاهی بخش‌های وسیعی از جمعیت انسانی را آلوده کند؛ زمانی بسیار کوتاه‌تر از آن‌که مقامات بتوانند تهدید را شناسایی و با آن مقابله کنند. در نهایت، تولید پاتوژن‌ها ارزان‌تر از دفاع در برابر آن‌هاست. هزینه‌های سرمایه‌ای برای تأسیسات و مواد مورد نیاز برای ایجاد یک بیماری جدید پایین است اما پاسخ به یک اپیدمی نیازمند مجموعه‌ای پیچیده و به طرز حیرت‌آوری پرهزینه است: شبکه‌های گسترده تست و تشخیص، مقادیر زیادی تجهیزات حفاظتی شخصی، قرنطینه‌های اجتماعی مختل‌کننده و سیستمی که بتواند درمان‌ها و واکسن‌ها را توسعه، تولید و توزیع کند.

فکر صرف میلیاردها دلار برای جلوگیری از شیوع یک بیماری همه گیرِ دیگر، باید به اندازه کافی برای بازداشتن کشورها از تسلیحاتی کردن زیست‌شناسی موثر باشد. با این حال، برخی دولت‌ها همچنان به دنبال اقدامات خطرناک هستند. در آوریل ۲۰۲۴، وزارت امور خارجه ایالات متحده ارزیابی کرد که کره شمالی و روسیه برنامه‌های سلاح‌های بیولوژیکی تهاجمی را در دست توسعه دارند و چین و ایران در حال پیگیری فعالیت‌های بیولوژیکی هستند که می‌تواند تسلیحاتی شود. همه این کشورها عضو کنوانسیون سلاح‌های بیولوژیکی هستند.

بازدارندگی از طریق دفاع

در دوران جنگ سرد، قدرت‌های هسته‌ای جهان به‌طور قابل توجهی از وقوع فاجعه به لطف مفهوم نابودی متقابل یقین (mutually assured destruction) اجتناب کردند. سیاستمداران دریافته بودند که یک حمله هسته‌ای ممکن است واکنشی ویرانگر به دنبال داشته باشد یا به‌عبارتی، همان‌طور که رئیس‌جمهور ایالات متحده، رونالد ریگان و رهبر شوروی، میخائیل گورباچف، در سال ۱۹۸۵ اعلام کردند، «یک جنگ هسته‌ای نمی‌تواند یک پیروز داشته باشد، پس هرگز نباید جنگید.» کشورهای هسته‌ای دکترین‌های پیچیده‌ای برای اداره فناوری‌های خود و بازداشتن استفاده از سلاح‌ها تولید کردند. دولت‌ها توافقات بین‌المللی متنوعی را امضا کردند که شمار کشورهای دارای سلاح‌های هسته‌ای را به حداقل رساند. همچنین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده سیستم‌های متعددی شامل پیمان نامه ها، پروتکل های فرماندهی و کنترل و خطوط تماس داغ ایجاد کردند تا احتمال وقوع یک جنگ هسته ای فاجعه‌آمیز ناشی از بدفهمی را کاهش یابد.

اما در مورد سلاح‌های بیولوژیکی، فرمول بازدارندگی دوران جنگ سرد کارساز نخواهد بود. هراس از نابودی متقابل که در دوران هسته‌ای فراگیر بود، اکنون در مورد جنگ بیولوژیکی به اندازه کافی گسترده نیست. تهدید کنونی، به ادامه پیشرفت فناوری با سرعت سرسام‌آور و اختراعات بی‌سابقه وابسته است که فهم کامل خطرات را برای مردم دشوار می‌کند. برخلاف بمباران های هسته‌ای هیروشیما و ناکازاکی، هیچ حمله بیولوژیکی‌ای به رویدادی تاریخی و جهانی تبدیل نشده تا توجه مداوم را جلب کند.

یقین به نابودی متقابل در جنگ هسته ای، همچنین به توانایی یک دولت در شناسایی حمله‌کننده وابسته است. در مورد سلاح‌های هسته‌ای، شناسایی مهاجم، نسبتا آسان است اما دولتها می‌توانند سلاح‌های بیولوژیکی را منتشر کنند و از شناسایی و به تبع آن، از انتقام فرار کنند. یک دولت می‌تواند به‌طور پنهانی یک ویروس خطرناک را منتشر کرده و آن را به هر تعداد از کشورهای دیگر یا حتی به بازیگران غیردولتی نسبت دهد.

همچنین بازیگران غیردولتی واقعاً می‌توانند پاتوژن‌های مرگبار را منتشر کنند که این واقعیت موجب می‌شود یقین به نابودی متقابل به عنوان یک ترمز مفید کم اثرتر هم بشود. هیچ دولتی نمی‌خواهد خطر نابودی کشور خود را بپذیرد اما بسیاری از تروریست‌ها به بقا اهمیت چندانی نمی‌دهند و اکنون به مواد، تجهیزات، دانش و توانایی فنی لازم برای تولید سلاح‌های بیولوژیکی دسترسی دارند. در سال ۱۹۶۹، لدربرگ هشدار داد که عواقب پراکندگی بی‌مهار بیولوژیکی، شبیه به این است که بمب‌های هیدروژنی در سوپرمارکت‌ها در دسترس باشند. دنیای سال ۲۰۲۴ پر از سوپرمارکت‌هایی است که انبان آنها از مواد ساخت بمب انباشته می شود.

از آنجا که بازدارندگی به سبک جنگ سرد دشوار است، وضعیت کنونی نیاز به فلسفه‌ای متفاوت دارد. در اینجا، مسیر بازدارندگی، نه در توانایی انتقام، بلکه در دفاعی به اندازه کافی قوی است که حملات بیولوژیکی را بی‌ارزش کند.

یک الگوی تاریخی وجود دارد که نشان می دهد جوامع چگونه می‌توانند سلاح‌های بیولوژیکی را بی تاثیر کنند: پایان آتش‌سوزی‌های عمده شهری. در بیشتر تاریخ ثبت‌شده تمدن بشری، شهرهای جهان بارها در آتش‌های بزرگی که هسته شهرها را ویران می‌کردند، نابود می‌شدند. اما در قرن نوزدهم، فراوانی این آتش‌سوزی‌ها به طور چشمگیری کاهش یافت. این کاهش، تاحدی به دلیل توسعه سیستم‌های واکنش بهتر، مانند نیروهای آتش‌نشانی حرفه‌ای و شیرهای آتش‌نشانی، حاصل شد اما عمدتاً ناشی از اقداماتی پیش‌پاافتاده بود، از جمله معرفی مصالح ساختمانی کمتر قابل احتراق، تحمیل استانداردهای مهندسی و کدهای ساختمانی، و الزامات بیمه مسئولیت—که موجب بی انگیزگی برای رفتارهای پرخطر می شد. هنگامی که دولت‌ها تعاریف دقیق‌تری از سهل‌انگاری ارائه کردند و همچنین اقدام به پیاده سازی دعاوی مدنی برای آتش‌سوزی‌های تصادفی کردند، مردم حتی محتاط‌تر هم شدند.

امروز هم مقامات می‌توانند از این الگو بهره ببرند. دولت‌ها آتش‌نشانی‌ها و شیرهای آتش‌نشانی را برای پاسخ به آتش‌سوزی‌های شهری ساختند. اکنون، آن‌ها باید سیستم‌هایی بسازند که بتوانند به سرعت واکسن‌ها، داروهای ضدویروسی و سایر مداخلات پزشکی را توسعه دهند. اما همان‌طور که در مورد آتش‌سوزی‌های شهری، دولت‌ها باید بفهمند که پاسخ‌های سریع کافی نخواهد بود. جهان می‌تواند و باید توانایی واکسیناسیون هشت میلیارد نفر در عرض ۱۰۰ روز پس از شیوع یک بیماری را توسعه دهد—سریع‌تر از زمانی که ایالات متحده برای واکسیناسیون کامل ۱۰۰ میلیون نفر در برابر COVID-19 نیاز داشت. با این حال، این همچنان برای پاتوژنی که با سرعت نسخه Omicron ویروس کرونا پخش می‌شود، کافی نخواهد بود.

علاوه بر این، سیاست‌گذاران باید اقداماتی مشابه با وضع کدها یا قواعد بهتر ساختمانی انجام دهند—به عبارت دیگر، اقداماتی که انتشار پاتوژن‌ها را دشوارتر کند. آن‌ها می‌توانند با ایجاد ذخایر بزرگ‌تر از تجهیزات حفاظتی شخصی شروع کنند. ماسک‌ها، دستکش‌ها و دستگاه‌های تنفسی کلیدی برای متوقف کردن انتقال ویروس هستند و بنابراین مقامات باید قراردادهای آماده سازی این اقلام را امضا کنند. دولت‌ها همچنین باید به پایه‌های صنعتی خود، یارانه بدهند تا در صورت نیاز بتوانند تولید را افزایش دهند. آن‌ها باید به تولیدکنندگان دستور دهند تا تجهیزات حفاظتی شخصی را بازطراحی کنند تا ارزان‌تر، مؤثرتر و راحت‌تر شوند. دولت‌ها می‌توانند با اطمینان از دسترسی سریع کارکنان خدمات ضروری به تجهیزات حفاظتی، این تاب‌آوری را بیشتر تقویت کنند. دولت‌ها باید به تجهیز ساختمان‌های این بخش‌ها به سامانه های تصفیه نور فرابنفش میکروب‌کش و فیلترهای ذرات کمک کنند. این تدابیر به طور قابل توجهی خطر تبدیل شیوع بیماری‌ها به رویدادهای بی‌ثبات‌کننده اجتماعی را کاهش می‌دهند.

گام به گام

یک روش نهایی برای کاهش خطر بلایای بیولوژیکی وجود دارد که فراتر از برنامه‌ریزی برای واکنش و دفاع‌ می‌رود. این روش، اداره بهتر فناوری‌های نوین است که در نهایت، ممکن است تنها راه واقعی برای جلوگیری از یک حمله بیولوژیکی وسیع باشد.

دولت‌ها ابزارهای زیادی برای نظم بخشیدن به پیشرفت‌های فن آورانه، در اختیار دارند. برای نمونه، مقامات می‌توانند از تأمین مالی برای تجربیات خاص، خودداری کنند یا حتی آن‌ها را به طور کامل ممنوع سازند. آنها می‌توانند این الزام قانونی را اعمال کنند که افراد و تأسیسات قبل از انجام انواع خاصی از کارها، مجوز بگیرند. همچنین باید نظارت بیشتری بر اتوماسیون آینده آزمایشگاه‌ها داشته باشند.

اما مقامات همچنین باید اکوسیستم حمایتی برای تحقیق و توسعه بیولوژیکی را هم شکل دهند. به عنوان مثال، آن‌ها باید شرکت‌های فروشنده اسیدهای نوکلئیک، سویه‌ها، معرف‌ها و دیگر تجهیزات علوم زیستی مورد استفاده برای تولید عوامل بیولوژیکی را ملزم سازند که قوانین «شناخت مشتری» را اجرا کنند که به موجب آن شرکت‌ها باید هویت مشتریان و ماهیت فعالیت‌های آن‌ها را تأیید کنند. همچنین باید اطمینان حاصل کنند که این کالاها، تنها به مکان‌های شناخته‌شده و قانونی ارسال شوند. (بسیاری از دولت‌ها مدت‌هاست که مؤسسات مالی را به پیروی از قوانین «شناخت مشتری» مجبور کرده‌اند تا از جریان پول به شبکه‌های مجرمانه جلوگیری شود.) علاوه بر این، سیاست‌گذاران باید بتوانند فعالیت های این زمینه را بهتر تنظیم کنند. دولت‌ها باید راه‌های جدیدی برای شناسایی فعالیت‌های بیولوژیکی ممنوعه طراحی کنند تا نهادهای قانون‌گذار و اطلاعاتی بتوانند حملات را پیش از وقوع آن‌ها شناسایی کنند.

هوش مصنوعی و مهندسی بیولوژیک با همه مزایای خود، خطرات عظیمی را به همراه دارند

در نهایت، از امروز، دولت‌ها باید سیاست‌های دفاع بیولوژیکی خود را با در نظر گرفتن هوش مصنوعی طراحی کنند. در حال حاضر، قبل از انتشار مدل‌های بزرگ زبانی، شرکت‌ها انواع مختلفی از تدابیر حفاظتی، مانند «خطوط قرمز» را - که کاربران نمی‌توانند از آن‌ها عبور کنند، اختراع و نصب می‌کنند. به عنوان مثال، ChatGPT-4  و Claude 3.5 Sonnet از پاسخ به سوالات مستقیم درباره نحوه تکامل ویروس برای کشتن حیوانات مزرعه خودداری می‌کنند. اما اگر کاربران درخواست راهنمایی فنی درباره نحوه انجام چنین تکاملی بدون استفاده از کلمه «کشتن» داشته باشند، این مدل‌ها، راهنمایی‌های مفیدی ارائه می‌دهند. بنابراین، مدل‌های هوش مصنوعی نیاز به تدابیر حفاظتی اضافی برای جلوگیری از ارائه اطلاعات خطرناک دارند و دولت‌ها باید به ایجاد این تدابیر کمک کنند.
کاهش خطرات ناشی از این فناوری‌های جدید آسان نخواهد بود و برخی از تدابیر حکمرانی ممکن است پژوهش‌های مشروع را هم کند سازد. سیاست‌گذاران باید با دقت به محدودیت‌ها فکر کنند اما نظارت هوشمند ضروری است. واقعیت این است که با وجود تمام مزایای خود، هوش مصنوعی و مهندسی بیولوژیکی خطرات عظیمی را به همراه دارند و جوامع و دولت‌ها باید صادقانه فواید کنونی و آینده این پیشرفت‌ها را در برابر خطرات بالقوه آن‌ها ارزیابی کنند.

با این حال، مقامات نباید ناامید شوند. در نهایت، جهان قبلاً از فاجعه‌های هستی‌سوز اجتناب کرده است. جنگ سرد شاید الگوی دقیقی برای چگونگی برخورد با چالش‌های امروزی نباشد اما تاریخ آن همچنان اثبات می‌کند که جامعه بشری می‌تواند اختراعات خطرناک را کنترل کند. در آن زمان، همانطور که اکنون نیز، جهان با یک نوآوری روبرو شد که با خلاقیت انسانی تولید شده بود و تمدن بشری را تهدید می‌کرد. در آن زمان، همچون هم اکنون، دولت‌ها نمی‌توانستند فناوری جدید را از بین ببرند اما موفق شدند از تحقق بدترین وضعیت جلوگیری کنند، آنهم به لطف توسعه مفاهیم و سیستم‌هایی که خطرات را به حداقل رساند. جان فون نویمان John von Neumann، ریاضیدان و فیزیک‌دانی که به هدایت سیاست هسته‌ای ایالات متحده کمک کرد، می نویسد: "برای پیشرفت، درمانی وجود ندارد. هرگونه تلاش برای یافتن کانال‌هایی برای نوع پیشرفت‌های انفجاری کنونی که به طور خودکار امن باشد، به ناامیدی منجر خواهد شد. تنها ایمنی ممکن، یک ایمنی نسبی است که در تمرین هوشمند داوری های روز به روز ما نهفته است."

یک چالش تعیین‌کننده قرن بیست و یکم این خواهد بود که آیا جهان قادر می شود از ظهور این فناوری‌های نوین، که وعده تحولی عظیم در تمدن بشری را می‌دهند، جان به در برد یا نه. همانند انرژی هسته‌ای، این فناوری‌ها محصولات پژوهش‌های انسانی هستند. همانند انرژی هسته‌ای، راهی برای بازگشت به عقب وجود ندارد اما جامعه می‌تواند با استفاده هوشمندانه از داوری‌های روزانه، از وقوع بدترین‌ها جلوگیری کند. جان فون نویمان گفت: "اینکه از قبل در جستجوی یک دستورالعمل کامل باشیم، نامعقول خواهد بود. ما فقط می‌توانیم ویژگی‌های انسانی مورد نیاز را تعیین کنیم: صبر، انعطاف‌پذیری، هوشمندی."

منبع: فارن افرز / تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱

کلید واژه ها: سلاح های بیولوژیکی جنگ بیولوژیک حمله بیولوژیک سلاح بیولوژیکی کرونا سیاه زخم روسیه امریکا آزمایشگاه چین ژاپن


نظر شما :