توهم یک‌جانبه‌گرایانه

فاجعه بازگشت دوباره ترامپ به قدرت

۱۸ مرداد ۱۴۰۳ | ۱۵:۰۰ کد : ۲۰۲۷۵۶۵ اخبار اصلی آمریکا
نویسنده خبر: استفان والت
استفان والت می نویسد: اگر ترامپ و ونس در نوامبر پیروز شوند، آسیب‌های بلندمدت بزرگی به جایگاه جهانی آمریکا وارد خواهد شد. مشکل اصلی این است که ترامپ و ونس با یک تصویر قدیمی از جایگاه آمریکا در جهان و توانایی آن برای دستیابی به خواسته‌های خود به‌صورت یک‌جانبه عمل می‌کنند. شاید آن‌ها نئومحافظه‌کاری را رد کنند اما معتقدند که ایالات متحده می‌تواند هر چه بخواهد انجام دهد و سایر کشورها به سادگی تسلیم اراده‌اش خواهند شد. این دیدگاه در دوران «تک‌قطبی» (پس از جنگ سرد) درست نبود و اکنون که چین یک همتای اقتصادی است و کشورهایی از هند تا برزیل و آفریقای جنوبی تا ترکیه مسیرهای خود را تعیین کرده و قادر به بهره‌برداری از قدرت‌های بزرگ علیه یکدیگر هستند، حتی کمتر درست است.
فاجعه بازگشت دوباره ترامپ به قدرت

دیپلماسی ایرانی: به رغم همه شور و هیجانی که با نامزد تازه دموکرات‌ها، معاون رئیس‌جمهور کامالا هریس، سر گرفته، پیش‌بینی‌های انتخاباتی همچنان شانس پیروزی بلیط جمهوری‌خواهان در نوامبر را بیش از پنجاه درصد می‌داند. با توجه به مخاطرات موجود، غیرمسئولانه خواهد بود اگر نگاهی دقیق‌تر به معنای رهبری دوباره سیاست خارجی ایالات متحده توسط رئیس‌جمهوری سابق، دونالد ترامپ نیندازیم.

بگذارید با خبرهای خوب شروع کنیم (نگران نباشید، این زیاد طول نمی‌کشد). حداقل در حرف، ترامپ و نامزد معاونت ریاست‌جمهوری اش، جی‌دی ونس، راهبرد شکست‌خورده هژمونی لیبرال را رد می کنند، راهبردی که نئومحافظه‌کاران و مداخله‌جویان لیبرال در طول 30 سال گذشته تبلیغ کرده‌اند. هر دوی آنها نسبت به «جزیره» سیاست خارجی و پایبندی سرسختانه آن به اصولی قدیمی ابراز انزجار می‌کنند. من فکر می‌کنم که آن‌ها در این نقد، زیاده پیش رفته‌اند – مشکل عمده، منصوبان سیاسی جاه‌طلب است و نه هزاران کارمند وظیفه‌شناسی که برای آنها کار می‌کنند – اما بی‌اعتنایی آن‌ها به برخی از استدلال های متعارف، تا حدی منطقی است. به همین دلیل، چند شخصیت واقع‌گرایی که من می‌شناسم و دوستشان دارم، تقریباً از گنجاندن ونس و چشم‌انداز پیروزی ترامپ خوشحال به نظر می‌رسند. با توجه به دیدگاه‌های ونس در مورد اوکراین و چند مسئله دیگر، شاید فکر کنید که من هم باید به این واگن سوار شوم.

متأسفانه، خبرهای خوب همین‌جا به پایان می‌رسند و من فکر می‌کنم واقع‌گرایانی که ترامپ/ونس را پذیرفته‌اند، کوته‌بینانه عمل می‌کنند. اگر ترامپ و ونس در نوامبر پیروز شوند، آسیب‌های بلندمدت بزرگی به جایگاه جهانی آمریکا وارد خواهد شد. مشکل اصلی این است که ترامپ و ونس با یک تصویر قدیمی از جایگاه آمریکا در جهان و توانایی آن برای دستیابی به خواسته‌های خود به‌صورت یک‌جانبه عمل می‌کنند. شاید آن‌ها نئومحافظه‌کاری را رد کنند اما معتقدند که ایالات متحده می‌تواند هر چه بخواهد انجام دهد و سایر کشورها به سادگی تسلیم اراده‌اش خواهند شد. این دیدگاه در دوران «تک‌قطبی» (پس از جنگ سرد) درست نبود و اکنون که چین یک همتای اقتصادی است و کشورهایی از هند تا برزیل و آفریقای جنوبی تا ترکیه مسیرهای خود را تعیین کرده و قادر به بهره‌برداری از قدرت‌های بزرگ علیه یکدیگر هستند، حتی کمتر درست است. در دنیای امروز، رهبران ایالات متحده باید با دقت فکر کنند که سایر کشورها چگونه به اقدامات آن‌ها واکنش نشان خواهند داد و نه اینکه فرض کنند می‌توانند با عمل یک‌جانبه موفق بشوند.

غرایز یک‌جانبه‌گرایانه ترامپ مدت‌هاست که آشکار شده‌اند و هیچ مدرکی وجود ندارد که او دیدگاه‌های خود را تغییر داده باشد. او در طول دوره اول ریاست جمهوری خود علاقه کمی به دیپلماسی واقعی نشان داد و برخورد او با سیاست خارجی فاجعه‌بار بود. وی با ادعای اینکه "فقط خودش مهم است"، فرصت ‌های کلیدی سیاست خارجی را برای ماه‌ها تهی گذاشت و نه یک بلکه دو وزیر أمور خارجه ناکارآمد منصوب کرد. او فکر می‌کرد که می‌تواند رهبر کره شمالی، کیم جونگ اون، را متقاعد کند که از زرادخانه هسته‌ای خود دست بکشد اما هیچ نتیجه‌ای نگرفت و فکر می‌کرد که می‌تواند تعرفه‌هایی بر چین وضع کند بدون اینکه پکن را به واکنش وادار کند. این فردی که خود را "استاد معامله‌گر" می‌نامد، همچنین مستعد واگذاری امتیازات، بدون دریافت چیزی در مقابل آن بود (رویکردی که توماس فریدمن، ستون‌نویس نیویورک تایمز، به درستی آن را "هنر بخشش" نامید) و از توافق‌هایی که به نفع آمریکا بودند، مانند توافق هسته‌ای با ایران یا توافقنامه اقلیمی پاریس، کنار ‌کشید.

این تمایلات در دوره دوم ریاست جمهوری وی، احتمالا بدتر هم خواهد شد. پروژه 2025 بنیاد هریتیج، که احتمالا بهترین راهنمای برنامه ترامپ است، مجموعه‌ای از اقدامات را ترسیم کرده که برای تضعیف وزارت امور خارجه طراحی شده‌اند (مانند درخواست از همه سفیران آمریکا برای ارائه استعفای خود در 20 ژانویه 2025). مهمتر از همه، این پروژه خواهان یک سیاست خارجی مبتنی بر صدور اولتیماتوم به هم‌پیمانان و دشمنان به طور یکسان است، با این انتظار که آن‌ها به سرعت با هر چه آمریکا می‌خواهد، هماهنگ شوند. این نه دیپلماسی است و نه راهبرد محدودسازی سیاست خارجی؛ بلکه همان رویکرد «یا بپذیر یا رد کن» به بقیه جهان است که سال‌هاست سد راه سیاست خارجی آمریکا شده است.

برخورد ترامپ با سیاست اقتصادی خارجی احتمالاً به ویژه زیانبار خواهد بود. اگرچه جنگ تجاری او در دوره اول ریاست جمهوری با چین بیشتر از آنچه برای آمریکا سودمند باشد، هزینه داشت و به اهداف خود نرسید، ترامپ می‌خواهد در صورت بازگشت به قدرت، این رویکرد را دوچندان کند. اما این بار، او می‌خواهد تعرفه‌هایی را بر همه کشورها، نه فقط چین، اعمال کند. نظریه‌های اقتصادی معتبر و تجربیات تاریخی فراوان نشان می‌دهند که سیاست‌های حمایت‌گرایانه گسترده، کشورها را فقیرتر می‌کند، نه ثروتمندتر. با این حال، این دقیقا همان چیزی است که ترامپ متعهد به انجام آن است.

محدود کردن تجارت در شرایط خاص (مثلاً برای حفاظت از فناوری‌هایی که دارای پیامدهای امنیت ملی هستند) منطقی است، اما در مجموع، یک اقتصاد باز جهانی، به سود ایالات متحده است، به‌ویژه زمانی که با برنامه‌های تعدیل داخلی که جمهوری‌خواهان معمولاً با آن‌ها مخالف‌اند، ترکیب شود. کشورهایی که اطمینان دارند می‌توانند در نوآوری، کار و رقابت برتری داشته باشند، مشتاق به کاهش موانع تجاری هستند؛ در حالی که کشورهایی که از رقابت هراس دارند، احساس نیاز به جلوگیری از ورود کالاهای دیگران دارند. با درخواست تعرفه‌های عظیم، ترامپ، ونس و حزب جمهوری‌خواه به کارگران و رهبران شرکت‌های آمریکایی می‌گویند که به توانایی کشور در رقابت در صحنه جهانی اطمینانی ندارند.
البته سایر کشورها به ناچار در صورت پیشبرد این طرح توسط ترامپ، تلافی خواهند کرد و این امر به صادرکنندگان آمریکایی آسیب خواهد زد و رشد اقتصادی جهانی را بیشتر کاهش خواهد داد. ما برای مصرف خود هزینه بیشتری خواهیم پرداخت و این امر می‌تواند تورم پس از کووید را که دولت بایدن با موفقیت کنترل کرده، دوباره شعله‌ور کند. اگر ترامپ کشور را به این مسیر بکشاند، در آینده ضعیف‌تر خواهد شد و اکثر آمریکایی‌ها سطح زندگی پایین‌تری خواهند داشت.

البته تهدید حمایت‌گرایی قریب‌الوقوع، تنها بخش مشکل ماجرا نیست. اگرچه بسیاری هنوز باور دیگری دارند اما از زمان جنگ جهانی دوم، دموکرات‌ها نسبت به جمهوری‌خواهان مدیران بهتری برای اقتصاد ایالات متحده بوده‌اند. رشد اقتصادی و ایجاد شغل، زمانی که دموکرات‌ها کنترل کاخ سفید را در دست دارند، بیشتر است و نرخ بیکاری و تورم تمایل به کاهش دارد. 9 مورد از آخرین 10 رکود اقتصادی در زمان جمهوری‌خواهان رخ داده است. از آنجا که قدرت اقتصادی، اساس نفوذ جهانی است، مشکلات اقتصادی که احتمالاً در دوران دوم ریاست جمهوری ترامپ به وجود می‌آید، ایالات متحده را با پایه اقتصادی کمتر مستحکم و توانایی کمتر برای اعمال نفوذ در سراسر جهان مواجه خواهد کرد.

همچنین دشوار است که نسبت به چگونگی برخورد ترامپ و ونس با چالش‌های کانونی راهبردی که ایالات متحده در حال حاضر با آن دست به گریبان است، خوش‌بین بود. ترامپ هم همانند دیگر رییسان جمهوری آمریکا، چین را به عنوان چالشگر اصلی بلندمدت برای منافع ایالات متحده می‌بیند. مشکل اینجاست که سیاست‌های او در قبال آن کشور آکنده از تناقض است. ترک مشارکت ترانس-پاسیفیک در دوره اول ریاست جمهوری او تلاش‌های ضروری برای حفظ نفوذ اقتصادی ایالات متحده در شرق آسیا را تضعیف کرد و حمایت کشورهای آسیایی از ایالات متحده را دشوارتر ساخت. ترامپ این پریش را پیش کشیده که آیا ایالات متحده باید در صورت حمله چین، از تایوان حمایت کند یا نه، اما آسان کردن شرایط برای چین جهت تغییر وضعیت موجود در آسیا (و احتمالاً دست‌یابی به کنترل برخی از پیشرفته‌ترین تولیدکنندگان تراشه‌های جهان) با تمایل به مهار پکن، امر دشواری به نظر می‌رسد. جنگ‌طلبان جمهوری‌خواه نیز خواستار خروج از معاهده منع آزمایش و از سرگیری آزمایش تسلیحات هسته‌ای هستند، گامی غیرضروری که تلاش‌های چین برای توسعه تسلیحات جدید هسته‌ای و در نهایت رسیدن به برابری با ایالات متحده را تسهیل خواهد کرد. آیا این رویکرد از منطقی راهبردی برخوردار است؟

درباره اروپا، ترامپ و ونس به صراحت نسبت به ادامه حمایت از اوکراین بدگمان هستند. همچنین ادعای ترامپ مبنی بر اینکه می‌تواند جنگ را در 24 ساعت پایان دهد، نشان می‌دهد که او تا چه اندازه از فهم وضعیت آنجا دور است. تفاوت زیادی بین حمایت از اوکراین و تلاش جدی برای یک توافق دیپلماتیک پایدار (که احتمالاً یک دولت دموکراتیک پس از نوامبر دنبال خواهد کرد) با رها کردن کی‌یف به حال خود وجود دارد. همچنین تفاوت بزرگی میان گفتگو و اجرای دقیق یک تقسیم کار تازه با هم‌پیمانان اروپایی آمریکا برای آزاد کردن منابع به منظور مقابله با چین با یک خروج عجولانه یا یک کمپین کینه‌توزانه برای مجبور کردن آن‌ها به افزایش هزینه‌های نظامی وجود دارد. من کاملاً موافقم که اروپا باید مسئولیت بیشتری برای دفاع از خود بپذیرد اما ترامپ2 احتمالاً این هدف را به بدترین شکل ممکن دنبال خواهد کرد.
و سپس به مسئله خاورمیانه می رسیم. سیاست خاورمیانه‌ای بایدن یک فاجعه بوده، اما سیاست‌های ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری‌اش اساساً همانند سیاست‌های بایدن و به همان اندازه هم بی‌اثر بودند. مانند بایدن، ترامپ هم هرچه را اسرائیل می‌خواست به آن داد و فکر می‌کرد که مسئله فلسطین را می‌توان بدون آسیبی، نادیده گرفت و بر روابط ویژه با کشورهای مشتری پرتوقع، تمرکز داشت و همزمان که از گفتگو با رقبای مهم منطقه‌ای خودداری می‌کرد. عناوین زیادی می‌توان به این رویکرد داد اما «واقع‌گرایی» یکی از این عناوین نیست. ترامپ توافق 2015 که برنامه هسته‌ای ایران را به طور موفقیت‌آمیزی محدود کرده بود، رها کرد و به جای آن فشار حداکثری را بر تهران اعمال کرد که بر تنش‌های منطقه‌ای افزود و به ایران اجازه داد تا به بمب هسته‌ای نزدیک‌تر شود.

اما ونس، به طرز شگفتی ادعا کرد که بایدن «هیچ کاری برای کمک به متحد ما اسرائیل انجام نداده است» (ظاهراً از میلیاردها دلار کمک نظامی که از 7 اکتبر 2023 به این سو ارائه شده، خبر ندارد!) و فکر می‌کند که دولت بایدن باید حمایت بیشتری از جنگ وحشیانه اسرائیل در غزه انجام می داد. به طور خلاصه، ونس کاملاً راضی است که از یک نسل‌کشی حمایت کند، هرچقدر هم که به تصویر آمریکا یا اسرائیل در چشم دیگران آسیب بزند. البته، این تا حدی به خاطر جلب توجه لابی اسرائیلی در آمریکاست (مشکلی که برای هر دو حزب سیاسی وجود دارد) اما همچنین نشان‌دهنده بی‌توجهی یک‌جانبه‌گرایان به نظرات بقیه جهان است. سیاست خاورمیانه‌ای ایالات متحده برای دهه‌ها یک شکست دوحزبی بوده، اما با بازگشت ترامپ به کاخ سفید هم بهتر نخواهد شد.

ترامپ و حزب جمهوری‌خواه، احتمالاً سیاست‌هایی را در چندین زمینه دیگر در پیش خواهند گرفت که در گذر زمان، آمریکا را تضعیف می‌کند. آنها می‌خواهند موانع مهاجرتی را افزایش دهند و میلیون‌ها نفر را از ایالات متحده اخراج کنند، بدون توجه به این واقعیت که بسیاری از این افراد اکنون شاغل هستند و به چشم‌انداز رشد بلندمدت ما کمک می‌کنند. برخلاف چین، ژاپن، کره جنوبی، آلمان و بیشتر کشورهای قدرتمند دیگر، جمعیت ایالات متحده در قرن آینده همچنان افزایش خواهد یافت و میانگین سنی آن از بیشتر رقبای اصلی‌اش، پایین تر خواهد بود. نیروی کار جوان‌تر و شمار کمتری بازنشسته، به اقتصاد آمریکا کمک می‌کند و حفظ این مزیت بستگی به مهاجرت دارد. توانایی آمریکا در جذب مهاجران با استعداد و کسب وفاداری فرزندان آن‌ها – از جمله بنیان‌گذاران اوراکل، اپل، تسلا، آمازون و بسیاری از کسب‌وکارهای موفق دیگر – از زمان تأسیس آمریکا منبعی از قدرت بوده است. ترامپ و ونس می‌خواهند این را کنار بگذارند.

ایالات متحده همچنین با ترامپ و ونس در زمینه محیط زیست گام بزرگی به عقب خواهد برداشت. با پشتیبانی یک دادگاه عالی مملو از منصوبان محافظه‌کار، آن‌ها به طور حتم تلاش‌ها برای مقابله با تغییرات اقلیمی و دیگر منابع آسیب‌های زیست‌محیطی را وارونه خواهند کرد، آنهم در حالی که آمریکایی‌ها از تابستان‌های فزاینده گرمتر رنج می‌برند؛ باید هزینه‌های آتش‌سوزی، سیل و دیگر وقایع مرتبط با آب و هوا را پرداخت کنند؛ و دمای جهانی هر سال رکوردهای جدیدی را ثبت می‌کند. در مورد آمادگی برای همه‌گیری، آیا واقعاً می‌خواهید کسی مسوولیت را برعهده بگیرد که فکر می‌کرد ماده سفیدکننده می‌تواند COVID-19 را درمان کند؟!

این مواضع به ما یادآوری می‌کنند که حزب جمهوری‌خواهِ امروزی و شخص ترامپ به طور بنیادین با علم و منطق، هرگاه که با منافع خودخواهانه یا باورهای مذهبی آن‌ها سازگاری ندارد، دشمن هستند. جمهوری‌خواهان همچنان اجماع علمی در مورد تغییرات اقلیمی، نیاز به آمادگی برای همه‌گیری‌های آینده یا تأثیر محدودیت‌های مربوط به انتخاب‌های باروری بر سلامت عمومی را نادیده می‌گیرند. به طرز شگفت‌آوری، جنبش MAGA همچنین می‌خواهد دیدگاه‌های سیاسی خود را بر دانشگاه‌ها و کالج‌های ممتاز آمریکا تحمیل کند، که استقلال، اعتبار و مشارکت‌های آن‌ها در دانش، موجب رشک جهانی و موتور نوآوری شده‌اند. کارزار نخست‌وزیر مجارستان، ویکتور اوربان، برای اخراج دانشگاه اروپای مرکزی از مجارستان، این کشور را باهوش‌تر، قوی‌تر یا پررونق‌تر نکرد و حمله به مؤسسات آموزشی در ایالات متحده به وضوح نمونه‌ای از خودزنی ملی خواهد بود.

یک دوره دیگر از ریاست جمهوری ترامپ/ونس، هر آنچه از قدرت نرم آمریکا باقی مانده را از بین خواهد برد. نفاق، فساد و ناتوانی سیاسی، جذابیت جهانی نهادهای آمریکایی را به شدت کاهش داده‌اند اما این جذابیت به طور کامل ناپدید نشده است. اگر ایالات متحده یک مجرم محکوم شده و یک متجاوز جنسی تأیید شده را که هنوز انکار می‌کند که در سال 2020 منصفانه شکست خورده و تلاش کرد تا انتقال مسالمت‌آمیز قدرت را متوقف کند و کاندیدایی که مورد مخالفت ده‌ها مقام ارشدی است که در دوره اول ریاست جمهوری، برای او کار می‌کردند، دوباره انتخاب کند، کشورهایی که قبلاً آمریکا را تحسین می‌کردند، سیستم سیاسی ما را به عنوان الگویی برای عبرت، و نه پیروی، خواهند دید. همچنین هنوز این خطر واقعی وجود دارد که ترامپ و یارانش، نهادهای ایالات متحده را دستکاری کنند و انتخابات‌های آینده را بی‌معنی سازند، همان‌طور که دوست او،اوربان در مجارستان موفق شده است.

یک دلیل نهایی هم وجود دارد که چشم‌انداز ترامپ/ونس و پروژه 2025 برای آمریکا، مرا نگران می‌کند. با برخی استثنائات قابل توجه (مانند تمایل به تحمیل دیدگاه‌های بنیادگرایانه در مورد جنسیت، حقوق باروری و غیره)، آن‌ها می‌خواهند رئیس‌جمهور را قدرتمندتر کنند اما بقیه دولت را تا حد ممکن تضعیف کنند. آنچه آن‌ها درک نمی‌کنند این است که جوامع مدرن موجودات بسیار پیچیده‌ای هستند که نیاز به نهادهای سیاسی و اجتماعی قوی و مؤثر دارند تا آن‌ها را در کنار هم نگه دارند، به‌ویژه در رویارویی با چالش‌های پیچیده یک جهان در هم پیوسته.

غول های ثروتی مانند ایلان ماسک به یک دولت مؤثر نیازی ندارند، زیرا می‌توانند محافظان شخصی بخرند، با جت‌های خصوصی پرواز کنند، در جوامع محصور زندگی کنند، از معلمان خصوصی و مدارس خصوصی گران‌قیمت برای آموزش فرزندان خود استفاده کنند و برای هرگونه خدمات بهداشتی که ممکن است نیاز داشته باشند، هر چقدر که هزینه داشته باشد، بپردازند. برای این افراد خوشبخت، دولت‌ها فقط مانع هستند. اما بقیه ما به نهادهای عمومی مؤثر برای آموزش فرزندانمان، ساخت و نگهداری زیرساخت‌ها، مدیریت اقتصاد، تأمین بازنشستگی مناسب و تعامل با بقیه جهان وابسته هستیم. تنها چیزی که بدتر از یک دولت ناکارآمد یا غارتگر است، نبود دولت است و من می‌ترسم که ما در شرف کشف این هستیم که چه اتفاقی می‌افتد زمانی که دولت فدرال توسط افرادی کنترل ‌شود که یا می‌خواهند آن را تکه‌تکه کنند یا از آن برای پر کردن جیب خود استفاده کنند.

ممکن است ترامپ اکنون به لزوم وحدت ملی اشاره کند (در حالی که تمام دوران سیاسی خود را بر تشدید اختلافات بنا کرده است)، اما برنامه‌ای که او و حزب جمهوری‌خواه تدوین کرده‌اند، نسخه‌ای برای ایجاد اختلال داخلی است که می‌تواند همه ما را به خطر بیندازد.

ایالات متحده هنوز هم مزایای عظیمی نسبت به سایر کشورها دارد، حتی با وجود اینکه دولت‌های جمهوری‌خواه و دموکرات هر کدام در دهه‌های اخیر کارهای زیادی برای هدر دادن آن‌ها انجام داده‌اند. با توجه به تمایل آشکار ترامپ برای نابود کردن بسیاری از نهادهایی که به ایالات متحده کمک کرده‌اند تا به موقعیت جهانی دلخواه خود برسد، دادن یک شانس دوم به او در مقام ریاست جمهوری، قماری به شدت بی‌پروا خواهد بود. نگویید که من شما را هشدار ندادم.

منبع: فارن پالسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی/۱۱

استفان والت

نویسنده خبر

استفان مارتين والت (متولد 2 جولاي 1955) در امريكا و استاد روابط بين الملل دانشگاه هاروارد است. وي چندين كتاب در همين زمينه تاليف كرده است. والت بارها سياست ...

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: امریکا آمریکا ایالات متحده امریکا دونالد ترامپ بازگشت ترامپ جی دی ونس انتخابات امریکا انتخابات ریاست جمهوری امریکا


نظر شما :