ایالات متحده وارد دوران فرسایشی شده است

ناتوانی امریکا در درگیر شدن در بحران های خاورمیانه

۲۶ آذر ۱۴۰۲ | ۰۶:۰۰ کد : ۲۰۲۳۶۲۸ اخبار اصلی آمریکا خاورمیانه
دوران بحران جاری، بیش از شصت سال است که ایالات متحده و دیگر کشورهای جهان آزاد را به چالش کشیده است. باید کیفیت های تازه ای برای رهبری عملی را کاوید و به بهره برداری برسد.
ناتوانی امریکا در درگیر شدن در بحران های خاورمیانه

نویسنده: فیلیپ زلیکوف Philip Zelikow ، تاریخدان و دیپلمات پیشین، عضو ارشد موسسه هوور در دانشگاه استنفورد و مدیر اجرایی پیشین کمیسیون یازدهم سپتامبر در دولت های پنج رئیس جمهوری امریکا

دیپلماسی ایرانی: جهان وارد دورانی از بحران های سطح بالا شده است و تقریبا در هر یک از این بحران ها، مردم جهان – چه آمریکایی ها را دوست داشته باشند یا از آنها بیزار باشند – دست کم برای سازماندهی کار، به کمک به دولت ایالات متحده چشم دوخته اند.

آمریکایی ها، نمی توانند به این انتظار پاسخ دهند. توشه سیاست های موثرشان محدود است و حاکمیت معاصرِ ایالات متحده، از گستره و عمق توانشی – یعنی توانمندی و راهکار در کنار هم – برخوردار نیست. این مشکل، دهه هاست که وجود دارد و هر از گاهی خود را به شکل عذاب آوری نشان می دهد. در این پس زمینه، چه چیزی تازه است؟ دوران بحران جاری، بیش از شصت سال است که ایالات متحده و دیگر کشورهای جهان آزاد را به چالش کشیده است. باید کیفیت های تازه ای برای رهبری عملی را کاوید و به بهره برداری برسد.

بخش آسان کار این است که بگوییم چه باید کرد. طراحی اینکه چگونه باید آن را به انجام رساند، بخش دشوار کار است. دین راسک Dean Rusk، زمانی که وزیر امور خارجه آمریکا بود، گفت: ایده ها، سیاست نیستند. از این گذشته، ایده ها از یک نرخ مرگ و میر بالایی در همان کودکی شان برخوردارند." همچنین وینستون چرچیل، که دولتمردی بود از او هم با تجربه تر می گوید: "امید روی بال هایش پرواز می کند و کنفرانس های بین المللیِ پس از آن، در جاده های خاکی به دست انداز می افتند."

بیشترِ کاری که دولت آمریکا انجام می دهد، پخش پول است و وضع مقررات. بخش های کمی از این دولت به عملیات سیاست، بویژه عمل دیپلماتیک، می پردازند. انجام این کار، نیازمند کار تیمی است. مقام های آمریکایی باید در طراحی رقص های بین المللی، پیچیدگی های حقوقی و اجرا، همچنین تنوع گسترده ای از ابزارها، فرهنگ ها و نهادهایی که در جوامع مختلف ریشه دوانده اند، تسلط داشته باشند. توانایی انجام همه این کارها، همان هنری است که در ایالات متحده و بقیه جهان آزاد، رنگ می بازد و جای آن را ابراز نگرانی و کلیشه گویی می گیرد.

توشه محدود سیاستگذاری آمریکا، یک بار دیگر خود را در نوار غزه نشان می دهد، جایی که کشورهای خوش نیت، تلاش دارند تا به بقای آینده غزه و حاکمیت آن کمک کنند. بی گمان در ماه ها و سال های آینده، انتظارات تازه ای پدید می آید و قابل بحث است که واشنگتن و متحدانش بتوانند به کدام یک از آنها پاسخ دهند، اما هیچ کس نمی خواهد به یک مشکل بپردازد و سپس ناکام شود. موفقیت را باید عینی و عملگرایانه تعریف کرد. دولت ها باید توانمندی ها و راهکارهایشان را به شکل موثرتری روی هم بریزند. تنها در آن صورت است که می توانند، امیدواری ها را به واقعیت نزدیک سازند.

هر سه شراکت مهم ضدآمریکایی در صد سال گذشته – یعنی قدرت های محور در جنگ دوم جهانی، کشورهای کمونیستی در دوران جنگ سرد و لیگ ضدآمریکایی امروز تحت رهبری چین، روسیه و ایران – یک هسته مشترک دارند. همه آنها، آمریکا (یا بریتانیا را در روزگار خودش)، به عنوان لنگر یک سامانه مسلط امپریالی می دیده اند که تلاش کرده سد راه آرمان هایشان بشود. آنها، دیگر کشورهایی را نیز که احساس سرکوب شدگی داشتند، بسیج کردند. اما فراتر از آن، این شراکت ها هیچ طرح مادر مشترکی نداشتند. این شرکا، به ندرت به یکدیگر اعتماد داشتند و اغلب هم شبیه هم عمل نمی کردند.

نسل کنونی بحران های سطح بالا هم، چه بسا که فرو نشیند یا شاید هم وخیم تر شود. سرنوشتِ شراکت های گذشته ی ضدآمریکایی، حرارت ذهنیات خودخواهانه را سرد می کند و نشانگر بازسنجی های سریع، چرخش های فوری و تحولات شگفت است. همیشه ی تاریخ، دیکتاتوری ها با جناح بندی ها دچار شکاف شده، منویات و طرح هایشان ناگهان تغییر می کند و اغلب تحت تاثیر جزئیات و شرایطی نامرئی قرار می گیرند. آنچه این بار متفاوت است، اینکه افکار عمومی آمریکا، هنوز گرانش این خطرات را فهم نکرده و بنیان صنعتی کشور، بسیار باریک تر و کمتر تاب آور است. ایالات متحده، تکیه بیش از حدی بر سیاست هایی دارد که با قدرت نظامی بیمه می شوند و تمرکز نادرستی هم دارند. همچنین به طور وافی برای راهبردهای عملیاتیِ محتملی که به جنگ نیانجامند، آمادگی ندارد.

اکنون، آمریکا و متحدانش باید آماده باشند که احتمالا چگونه در چهار جنگ مختلف درگیر خواهند شد – با چین، با ایران، با کره شمالی و با روسیه – و چگونه این خطرات می توانند با هم تعامل کنند. ذهنیت پیش فرضِ بیشتر سیاستگذاران غربی این است که این حریفان، تحت حاکمیت رژیم های اساسا منطقی و معقولی هستند که تن به ریسکِ دگرش های تند نمی دهند. یک سال پیش از یورش روسیه به اوکراین هم همین ذهنیت پیش فرض حاکم بود. تا یک روز پیش از حمله حماس به اسرائیل هم همین ذهنیتِ پیش فرض، حاکم بود. دوران کنونی، می تواند به خوبی یک دوره ماقبل جنگ باشد اما آمریکایی ها، اروپایی ها، ژاپنی ها، کره جنوبی ها و استرالیایی ها، برای چنین رخدادی هماهنگ نمی شوند. در این میان، دولت و رسانه های چین، ایران و کره شمالی، برای جنگ بسیج می شوند. روسیه هم که جنگ را آغاز کرده و برای یک جنگ طولانی آماده می شود. سطح کنونی منازعه در جهان، در بالاترین سطح یک نسل گذشته خود قرار دارد. کافی است به منطقه اطراف باریکه غزه نگاه کنید.

75 سال است که نوار غزه، یک مشکل سیاستی بین المللی است. از سال 1948، اهداف بین المللی روشن و محدود بوده است: به فلسطینی ها کمک کنید و از جنگ جلوگیری کنید. یک پیشنهاد مشترک برای آینده غزه، که آمریکا هم بتواند از آن حمایت کند، این است که از جنگ کنونی برای تثبیت یک حکومت خودگردان که دوباره پیکربندی شده، استفاده شود. حکومت خودگردانِ تازه، توانمندتر و مشروع تر از حکومتی است که اکنون در کرانه غربی مستقر است. این حکومت، جایگزین حماس خواهد شد و پیشروی به سمت یک راه حل دو دولتی را تجدید خواهد کرد. این یعنی احیای همان هدفی که پس از 2005 مطرح بود. اما چگونگی پیاده شدن این راهبرد، اکنون بسیار دشوارتر شده است. هراس و انزجار دوجانبه تشدید شده، شهرک های اسرائیلی در کرانه غربی، چند برابر شده و یک حاکمیت فلسطینی که مشروعیتش را از مردمسالاری بگیرد، به احتمال بیشتر، بازتابی از حماس خواهد بود تا این که بخواهد جایگزین آن شود. همچنین، توانمندی های آمریکا از جمله در مقایسه با دیگر اولویت های آمریکا، در این زمینه و راهکارهایش هم بسیار محدودتر شده اند. آمریکا، برخلاف انتظار خیلی از کشورها، نباید نقشی محوری در حاکمیت غزه داشته باشد بلکه باید حداکثر نقش دست دومی در تامین کمک و پشتیبانی از بازسازی آن، برعهده بگیرد.

در یک تا دو سال آینده، اگر شرق آسیا نسبتا آرام بماند و جنگ خاورمیانه به ایران نکشد، احتمالا جریان جنگ اوکراین، مهمترین دغدغه خواهد بود. یک فرصت نادری در این منازعه خود را نشان می دهد. به یمن اعتماد افراطی متجاوز در برجاگذاردن میلیاردها دلار و یورو در کشورهای قانونمند، منابع هنگفتی در دسترس است. صرف نظر از اینکه خطوط این جنگ کجا نهایی می شود، یک برنامه بازیابی کارساز، می تواند به اوکراین همان آینده ای را بدهد که مردمش در آرزوی آن هستند.

منبع: فارن افرز / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11

کلید واژه ها: امریکا ایالات متحده امریکا سیاست خارجی امریکا اسرائیل امریکا و اسرائیل امریکا و خاورمیانه خاورمیانه دیپلماسی امریکا جنگ غزه جنگ اوکراین


( ۵ )

نظر شما :

امیر ۲۶ آذر ۱۴۰۲ | ۰۸:۵۳
در اینکه سیاست اوباما و جانشینش بایدن و آن حلقه فکری در حزب دموکرات ترک خاورمیانه و ایجاد موازنه بین عربستان و ایران میباشد هیچ شکی نیست. اما هیچ کدام از این سیاستها دلیلی بر ناتوانی آمریکا نیست! نخواستن با نتوانستن فرقش از زمین تا آسمان است! صدام حسین را بیاد بیاورید که چون در جنگ اول با کویت متوجه شد که آمریکا نمیخواهد عراق را اشغال کند به سرش زد که آمریکا نمیتواند عراق را اشغال کند! اما با آمدن بوش همه چیز در آمریکا تغییر کرد. تظاهرات میلیونی که هزار برابر بزرگتر از تظاهرات این روزها به نفع فلسطین میباشد و زنجیره های انسانی که شهروندان غربی بر دور اماکن مهم عراق میکشدند هم نتوانست جلوی جنگ بر علیه عراق و سقوط صدام و حکومتش را بگیرد! خلاصه اینکه شکی نیست بایدن نمیخواد ولی پرونده بعضی ها هر روز داره قطور تر میشه و هر دولتی در آمریکا خط قرمزی داره که ما از اون خبر نداریم. روزی که آمریکا بخواد ماشه رو بکشه احتمالا دیگه برای پرونده دارها خیلی دیر خواهد بود!