تحلیلی از نقش خارجی کشورهای ذی نفوذ
بحران پیچیده لبنان
نویسنده ها: علیرضا سهرابی نور، دبیر گروه دپارتمان لبنان مرکز مطالعات ایرانی غرب آسیا و خانوم دکتر زینب تبریزی، مدرس گروه روابط بین الملل دانشگاه علامه طباطبایی(ره)
دیپلماسی ایرانی: لبنان کشوری است با ساختار سیاسی فرقه ای که در سال 1943 به استقلال رسید. تا پیش از این این کشور بر اساس قرارداد سایکس – پیکو در سال 1916 تحت قیومیت فرانسه قرار داشت. قانون اساسی این کشور تضمین می کند تمامی 18 فرقه مذهبی، دولت/ پارلمان/ ارتش و دیگر نهادها را نمایندگی کنند و بدین ترتیب قدرت بین مسیحیان و مسلمانان سنی و شیعه تقسیم می شود.
در نگاه اول می توان این را تلاشی برای تضمین برابری و تقسیم قدرت بین نخبگان با هدف حکمرانی خوب تلقی کرد اما این برداشت عمیقا ناقص است، چون رقابتی ناصحیح را بین فرقه های مختلف برای تصدی پست های اداری ایجاد کرده که اختلافات و تعارضات را پیوسته بازتولید می کند و از تشکیل دولتی واحد که بتواند لبنان را اداره کند عاجز مانده است.
لبنان با ناهمگن ترین بافت های قومی و جمعیتی کشوری است که هر کدام از گروه ها بر اساس صورتبندی سرزمینی، تعریف خاص خود را از آن دارند، به طور مثال سنی ها لبنان را بخش بزرگی از جهان عرب اسلامی می بینند و شیعیان خود را مکانی برای رای و اجتماع با ایران و مسیحیان مارونی بر حفظ روابط خود با غرب تاکید می کنند.
علل ناکامی های سیاست داخلی لبنان در عدم تشکیل یک دولت فراگیر و مقتدر
بیشتر معضلات کشورهای خاورمیانه برمی گردد به سازماندهی استعماری فضا یا به عبارتی تقسیمات مربوط به قرارداد سایکس – پیکو در سال 1916 پس از جنگ جهانی اول که از دل آن کشورهایی با ساختار جغرافیای سیاسی شکننده به وجود آمدند. این ساختار شکننده که معلول داخلی و خارجی دارد در مورد لبنان به وضوح قابل مشاهده است. عربستان بخشی از این ساختار را رهبری می کند و ایران بخشی دیگر را به عنوان قدرت های منطقه ای و این جدای از نقش آفرینی هایی است که قدرت های بزرگ در آن دخیل هستند؛ لذا این ساختار شکننده لبنان، به علاوه موقعیت جغرافیایی این کشور در همسایگی با رژیم صهیونیستی در واقع این کشور را در مجموعه کشورهای کمربند شکننده ی کوهن قرار داده است.
به عبارتی نبود زمینه های دولت ملت سازی همچون دموکراسی و پیوستن دیرهنگام به این فرایند، پراکندگی قومی و نژادی مردم، بی اعتمادی جامعه و دولت نسبت به هم بروز تنش میان ملت های این منطقه را سبب شده است به گونه ای که بحران و منازعه بخشی از هویت منطقه را تشکیل می دهد. لبنان یکی از نمونه های ناموفق در عرصه دولت ملت سازی با تعدد گروه های قومی و مذهبی است و وجود مدام تنش های امنیتی، بحران های پی در پی و درهم تنیده را در ساختار قدرت این کشور ایجاد کرده است.
هرچند توافق طائف در سال 1989 برنامه هایی را برای پایان دادن به جنگ داخلی و اختلافات قومی مذهبی به پارلمان این کشور ارائه کرد اما این برنامه ها هرگز اجرا نشد، البته شاید خود نخبگان سیاسی نخواستند که خود را درون نظامی ببینند که پاسخگویشان می کند زیرا به نوعی این گروه ها به نهادهای دولتی به چشم منابع درآمد نگاه می کنند تا بودجه ها را به سمت متحدان خودشان روانه کنند. لذا هویت قومی مذهبی اثرگذاری بیشتری نسبت به هویت ملی در لبنان دارد و آن مولفه هایی که به شگل گیری هویت ملی منجر می شود در لبنان بسیار کمرنگ است. بنابراین ضعف نهادهای دولت در تامین هویت مشترک و ناتوانی در انسجام ملی بر مشکلات لبنان افزوده است، ضعفی که مانع قبولاندن خود بر دیگر نیروهای اجتماعی می شود، به همین خاطر این جامعه از ابتدا چندپاره شکل گرفته و دولت لبنان با یک جامعه شبکه ای قدرتمند روبه روست که در برابر خواست و اراده دولت مقاومت دارند. همین مساله به ضعف در نظام سازی آن منجر شده که در مقابل دخالت خارجی نیز بسیار آسیب پذیر شده است. و حالا پس از فروپاشی دولت در پی انفجار 2020 هنوز توافقی بین احزاب سیاسی برای تشکیل دولت صورت نگرفته و این کشور را به بحران عمیق تری با تورم بالا سوق داده به طوری که بانک جهانی در سال 2021 اعلام کرد لبنان یکی از 3 اقتصاد بحرانی در جهان است و این وضعیت نشان می دهد که تنها با تلاش برای اصلاح ساختار سیاسی برای توافقی همه جانبه است که این کشور می تواند از بحران های کنونی رهایی یابد.
نقش دولت های خارجی مانند فرانسه و آمریکا در آشفتگی های داخلی لبنان
اشاره کردیم که ارجحیت انگیزه های طائفه ای به ملی همیشه راه را برای مداخله خارجی هموار می کند. معمولا قدرت های بزرگ بر اساس توازن قدرت و بهره گیری از الگوهای رقابت و همکاری جایگاه و مسئولیت های خود را در نقاط مختلف جهان تعیین می کنند. خاورمیانه نیز به لحاظ موقعیت و اهمیت ژئوپولیتیکی – ژئواستراتژیکی و ژئواکونومیکی در نظر قدرت های بزرگ جایگاه خاصی در برنامه-های راهبردی شان دارد. از این زاویه قدرت های بزرگ در روابط شان نسبت به قدرت های منطقه ای و دیگر کشورها ملاحظاتی دارند که لبنان نیز در منطقه شامات هدف خوبی برای نفوذ خارجیان است.
مهم ترین مساله امروز لبنان انتخاب رئیس دولت است که با توجه به ترکیب ناهمگون و اختلافات شدید طائفه ای و عدم توافق بر سر کاندیدای پیشنهادی از سوی پارلمان و احزاب تاثیرگذار اکنون این کشور در حالت خلاء ریاستی به سر می برد. در چنین وضعیت آشفته ای کشورهای خارجی و کنشگران منطقه ای و فرامنطقه ای می توانند نسبت به برون رفت از این وضعیت نقش آفرینی کنند که از جمله این بازیگران آمریکا و فرانسه هستند.
فرانسه و آمریکا از بازیگران اصلی در صحنه سیاسی لبنان محسوب می شوند. به ویژه برای فرانسه که از دیرباز در آن نفوذ و حضور داشته است اکنون نیز گمان می کند که اگر کنش مندی نداشته باشد جای اورا رقبای شرقی اش (چین و روسیه) و یا آمریکا می گیرند. سفر اخیر رئیس دولت فرانسه به بیروت و ارائه طرح پنجگانه پاریس هم در این راستا تحلیل می شود. او بسته پیشنهادی را با هدف ایجاد توازن در ساختار قدرت به جریان های نزدیک به 8 و 14 مارس به عنوان راه حلی برای گشایش سیاسی در لبنان ارائه داد. اگرچه آمریکا با آن مخالفت کرده و به نوعی پاریس خارج از معادله قرار گرفته است.
از سوی دیگر نقش آفرینی آمریکا در منطقه به طور سنتی تابع دو اصل است 1- کنترل انرژی و 2- حفظ امنیت رژیم صهیونیستی که قطعا همسایگی لبنان با رژیم صهیونیستی نقش اساسی در حضور ایالات متحده در لبنان را دارد. از نگاه دیگر هم ایالات متحده به عنوان قدرت هژمون در نظام بین الملل مسئولیت نانوشته ای را برای خود در کنترل دیگر کشورها تعریف کرده است. درحال حاضر نیز رقابت هایی با چین در منطقه پیدا کرده که منافع اش را مورد تهدید قرار می دهد، لذا منافع ایالات متحده در لبنان به عنوان یک شریک سنتی با آمریکا در چند سال اخیر با نفوذ چین به کشورهای عربی مورد تهدید واقع شده است، بنابراین تقلای بیشتر آمریکا را در این کشورها شاهدیم. اما اصولا منافع ایالات متحده با فرانسه، این متحد سنتی اش، در کشوری مانند لبنان همسوست مگر از دید ژئواستراتژیک که در این وضعیت هرگاه اروپا و به طور خاص فرانسه خواهان اعمال سیاستی مستقل در حوزه نفوذ خود باشد آمریکا برای حفظ وابستگی های اروپا به خودش از نقاط ضعف اروپا مانند بحث تروریسم و مهاجرت که از منطقه شامات تهدید می شود برای کنترل رفتار و سیاست های اروپا استفاده می کند، در غیر این صورت سیاست هایشان همسوست.
تاثیر توافق ایران و عربستان بر ثبات لبنان
اساسا منطقه غرب آسیا صحنه عملیاتی قدرت های منطقه ای از جمله ایران و عربستان سعودی است. در این نگاه با توجه به پیوندهای ائدوئولوژیکی جمهوری اسلامی ایران با شیعیان لبنان، این کشور همیشه مورد توجه جمهوری اسلامی به عنوان یک طرف معادله قدرت بوده است، به همان صورت که مسلمانان اهل تسنن لبنان نیز مورد حمایت عربستان سعودی قرار دارند. همچنین عربستان جدای از واقعیات مذهبی پیوسته خود را رهبر جهان عرب می داند لذا همیشه در سیاست های کشورهای عربی مداخله می کند. در این چارچوب هر گاه روابط ایران و عربستان تنش زدا بوده این تنش زدایی به کل صحنه عملیاتی یعنی کل منطقه غرب آسیا تسری یافته و هر گاه روابط آنها بر محور تنش زایی قرار گرفته این تقابلات و تعارضات حوزه نفوذ دو طرف را درگیر کرده، در این راستا لبنان با توجه به جایگاه تاریخی که در استراتژی های ژئوپولیتیکی دو کشور رقیب دارد نمونه کاملی از این گونه رفتارهای تعاملی و تقابلی است.
در تحلیل توافق اخیر می توان گفت که عربستان که تا دیروز نوعی بازیگری سلبی در لبنان داشته با هدف حذف حزب الله بعد از توافق با ایران در مارس 2023 که وارد نوعی از تنش زدایی شدند می تواند پیامد مثبتی در لبنان داشته باشد. چون دو کشور نفوذ بالایی در عرصه سیاسی لبنان دارند. هرچند همکاری این دو بدون شک به حل دیگر مسائل در منطقه مانند مساله یمن منوط است، به طوریکه عربستان اگر تغییر رفتاری در ایران نسبت به نوع همکاری اش با گروه های هم پیمان خود در یمن ببیند می توان امید داشت در رفتار خود نسبت به حزب الله تجدید نظر کند.
به عبارتی اگرچه نزدیکی ایران و عربستان می تواند راه را برای آشتی سیاسی لبنان هموار کند و تحولی مهم در پویایی منطقه ایجاد می شود اما تنها یک توافق دیپلماتیک برای رسیدگی به مسائل اساسی در لبنان کافی نیست، لذا بعید است که این توافق نتایجی فوری را محقق کند برای اینکه تا زمانی که تمام طرف ها آن چیزهایی را که از دولت لبنان می خواهند به دست نیاورند تغییرات عمده ای اتفاق نخواهد افتاد. به طور مثال ایران و حزب الله در هرصورت از منافع شان عقب نشینی نخواهند کرد و عربستان هم با توجه به کاهش سرمایه گذاری هایش در چند سال اخیر به دلیل بحران اقتصادی در لبنان برای کنش مندی در این کشور به آینده و ثبات اقتصادی آن فکر می کند چرا که در بین مسائل مهم و جاری در خاورمیانه اگر بخواهیم اولویت بندی کنیم یمن برای عربستان نسبت به لبنان ارجحیت دارد، بنابراین اگر عربستان بخواهد در خصوص حزب الله تغییر رفتاری داشته باشد قطعا آن را به تغییر رفتار ایران در یمن و نوع و سطح همکاری اش با انصارالله گره می زند. در واقع چیزی می دهد که چیزی به دست آورد.
نظر شما :