آمریکا باید خود را برای پکن در حال افول آماده کند
افول خطرناک چین
نویسنده: جاناتان تپرمن از سال 2017 تا 2020 سردبیر مجله سیاست خارجی بود. وی پیش از آن، سردبیر نشریه امور خارجه بود. تپرمن نویسنده کتاب «اصلاح: چگونه کشورها از بحرانها برای رشد و بقا استفاده میکنند» است.
دیپلماسی ایرانی: دو ماه گذشته یکی از مهم ترین دوران تاریخ اخیر چین بوده است. ابتدا کنگره بیستم حزب برگزار شد که رئیس جمهور شی جین پینگ از آن برای از بین بردن معدود رقبای باقی مانده خود استفاده کرد. سپس، چند هفته بعد، کشور در گستردهترین اعتراضاتی که چین از زمان تظاهرات گسترده در میدان تیانآنمن و جاهای دیگر در سال 1989 شاهد آن بوده است، فوران کرد. با اعطای امتیازی نادر، پکن اعلام کرد که برخی از سیاستهای «صفر کووید» که بسیاری از افراد عصبانی را به خیابانها کشانده بود، را کاهش میدهد.
حتی با توجه به استانداردهای آشفته چین معاصر، فصل اخیر فصلی گیج کننده بوده است. اما در ورای این هیاهو، همه وقایع سیگنال یکسانی را داشتند: بر خلاف آنچه اغلب توسط رسانههای ایالات متحده و رهبران آمریکایی به تصویر می کشنند چین نه تنها غول بزرگی نیست بلکه در لبه یک صخره قرار دارد. ده سال «اصلاحات» آقای شی – که در غرب بهعنوان بازیهای قدرت موفق شناخته میشود – کشور را ضعیف و شکننده کرده و مشکلات اساسی آن را تشدید کرده و در عین حال مشکلات جدیدی را به وجود آورده است. اگرچه تعداد فزاینده ای از تحلیلگران غربی – از جمله مایکل بکلی، جود بلانشت، هال برندز، رابرت کاپلان، سوزان شیرک و فرید زکریا – شروع به برجسته کردن این واقعیت کرده اند، ولی بسیاری از مفسران و بیشتر سیاستمداران آمریکایی (از مایک پمپئو وزیر امور خارجه سابق آمریکا تا رئیس جمهور جو بایدن)، همچنان رقابت آمریکا و چین را از منظر حرکت صعودی پکن پیکربندی میکنند. و اگر آنها بحران های فزاینده چین را تصدیق کنند، اغلب آنها را به عنوان یک تحول خنثی یا مثبت برای ایالات متحده قلمداد می کنند.
اما قضیه برعکس است. خبر بد اینکه یک چین ضعیف، راکد یا در حال فروپاشی حتی خطرناکتر از چینی پر رونق، نه فقط برای خود کشور، بلکه برای جهان است. بنابراین، تعامل با چین در حال شکست می تواند برای ایالات متحده دشوارتر از مقابله با چین موفق باشد. اگر واشنگتن امیدوار است این کار را با موفقیت انجام دهد – یا حداقل از بدترین پیامدها جلوگیری کند – باید جهت گیری خود را به سرعت تغییر دهد.
سوابق واشنگتن در برخورد با رقبای در حال افول خوشایند نیست و اتخاذ یک سیاست جدید برای مدیریت نزول چین آسان نخواهد بود. بدتر اینکه، مشخص نیست که آیا دولت بایدن کار روی این مشکل را آغاز کرده است یا خیر. اما این دلیلی برای ناامیدی نیست. برخی تغییرات آسان وجود دارند که ایالات متحده می تواند آنها را انجام دهد تا شانس خود را تا حد زیادی بهبود بخشد؛ به خصوص اگر به زودی شروع به ایجاد آنها کند.
لباس های بد امپراطور
برای سالهای متمادی پس از مرگ مائوتسهدونگ، چین حکومت خودکامه استثنایی جهان و تنها دولت اقتدارگرای بزرگی بود که قوانین جاذبه سیاسی و اقتصادی را به چالش میکشید. از اواخر دهه 1970 در دوران جانشین مائو، دنگ شیائوپینگ، چین به تدریج بازارهای خود را باز کرد، قدرت اجرایی را توزیع کرد، کنترلهای داخلی را اعمال کرد، بحث و نقد داخلی را ترویج کرد، از دادهها برای تصمیم گیری استفاده کرد، به مقامات برای نتایج خوب کارکردشان پاداش داد، و یک سیاست خارجی به طور کلی غیر تهدیدآمیز را دنبال کرد. این اصلاحات به کشور این امکان را داد که از سرنوشت شومی که اکثر رژیمهای سرکوبگر متحمل شده بودند، از جمله قحطی و بیثباتی که خود چین در طول سلطنت طولانی مائو تجربه کرده بود، اجتناب کند. در دوران دنگ و جانشینانش جیانگ زمین و هو جینتائو، چین نه تنها از چنین مشکلاتی طفره رفت، بلکه این کشور رشد کرد و اقتصاد خود را به طور متوسط تقریباً ده درصد در سال بین سالهای 1978 و 2014 رشد داد و در میان بسیاری از دستاوردهای دیگر، حدود 800 میلیون نفر را از فقر نجات داد.
با این حال، آقای شی از زمان روی کار آمدن در سال 2012، در تلاش منفردانه برای کسب قدرت شخصی، تقریباً هرگونه اصلاح برای جلوگیری از ظهور یک مائوی جدید را به طور سیستماتیک از بین برده تا از چیزی که فرانسیس فوکویاما آن را مشکل «امپراتور بد» نامیده است جلوگیری کند. (بدین معنا که موانع امپراطوری بد شدن را برداشت وخود امپراطور بد شد). متأسفانه اصلاحاتی که شی جین پینگ هدف قرار داده است، همان اصلاحاتی بودند که در دوره میانی این کشور را بسیار موفق ساختند. در ده سال گذشته، او قدرت را در دستان خود تثبیت کرده و انگیزههای بوروکراتیک برای بیان حقیقت و دستیابی به نتایج موفقیتآمیز را حذف کرده و سیستمی را جایگزین آن کرده است که فقط یک چیز پاداش میدهد: وفاداری. در همین حال، او قوانین امنیتی جدید سختگیرانه و یک سیستم نظارتی با فناوری پیشرفته را تحمیل کرده است، مخالفان و سازمان های غیردولتی مستقل (حتی آنهایی را که با سیاست های او همسو هستند) را سرکوب کرده، چین را از ایده های خارجی جدا کرده، و قلمرو غربی سین کیانگ را به اردوگاه کار اجباری غول پیکری برای اویغورهای مسلمان تبدیل کرده است. و در سال گذشته، او همچنین جنگی را علیه میلیاردرهای چین به راه انداخته، شرکتهای فناوری مطرح را تحت فشار قرار داده و بهجای آن قدرت و توان مالی شرکتهای دولتی ناکارآمد و ضعیف را افزایش داده ودر عین حال در این فرآیند، کسبوکارهای خصوصی محتاج سرمایه را گرسنه نگه داشته است.
کنگره اخیر حزب شبیه یک بستنی روی این کیک سمی بود. شی از این رویداد برای تحقیر هو، سلف او و آخرین رهبر چین که توسط دنگ انتخاب شده بود استفاده کرد. او همچنین نخست وزیر لی کچیانگ را جایگزین کرد و دفتر سیاسی و کمیته دائمی قدرتمند آن را با افراد وفادار (که بیشتر آنها دارای پیشینههای امنیتی و نه تکنوکراتیک هستند) پر کرد. این رویداد بیش ازآنکه نمایشگر عظمت چین باشد، موجب برجسته شدن نقص های فزاینده آن بود. این رویداد مراسم تاجگذاری آقای شی به عنوان آخرین امپراتور بد چین بود.
آسیبی که شی وارد کرده در حال حاضر به طرق مختلف خود را نشان داده شده است. اقتصاد چین تحت مداخلههای دلبخواهانه او و سنگینی سیاست کووید (COVID) صفر دچار مشکل شده است (بیش از 313 میلیون نفر اخیراً تحت نوعی قرنطینه بودند). دوران رشد 10 درصدی تولید ناخالص داخلی گذشته است؛ در حالی که دولت پیش بینی می کند چین امسال به 5.5 درصد برسد، بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که رسیدن به نصف این رقم هم برای چین خوش شانسی خواهد بود. ارزش یوان اخیراً به پایینترین حد خود در 14 سال گذشته رسیده و خردهفروشی، سود شرکتها، تولیدات صنعتی و سرمایهگذاری در مستغلات بسیار پایین آمده است. در همین حال، بیکاری به شدت افزایش یافته و در تابستان به 20 درصد در میان جوانان رسیده است. تخمین زده میشود که در سال گذشته ۴.۴ میلیون کسب وکار کوچک مجبور به تعطیلی شدند، و دادههای غیررسمی (آمار رسمی در دسترس نیست) نشان میدهد که کشور نیز از فرار مغزها رنج میبرد زیرا اربابان فناوری، میلیاردرهای دیگر و متخصصان طبقه متوسط برای خروج هجوم میآورند.
به نظر می رسد وضعیت احتمالاً بدتر هم بشود. با توقف چین، بعید است که این کشور دیگر بتواند از ایالات متحده به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان پیشی بگیرد. در عوض، با خفه شدن نوآوری و کارآفرینی و کاهش بهره وری، چین خود را در دام درآمد متوسط گرفتار خواهد دید. استانداردهای زندگی داخلی کاهش می یابد و سقوط می کند. بودجههای کوچکتر و بیکفایتی بوروکراتیک، مقابله با بسیاری از شرایط خطرناک به ارث رسیده از گذشته را برای پکن دشوارتر میکند. بخشی از این مشکلات عبارتند از: جمعیتی که به سرعت پیر میشود، بدهیهای هنگفت، کمبود شدید منابع طبیعی (از جمله انرژی و آب پاک)، و وضعیت داغ و افسار گسیخته بخش املاک و مستغلات که شکست آن می تواند کل اقتصاد را از بین ببرد. (خانوارهای چینی بیش از دو سوم پس انداز خود را در ملک سرمایه گذاری می کنند.)
با بدتر شدن وضعیت و فروکش کردن "رویای چینی" وعده داده شده، افزایش خشم عمومی احتمالاً مانند ماه گذشته ادامه خواهد داشت. تعداد کمی از محققان چینی یک انقلاب تمام عیار را پیش بینی می کنند. ماشین سرکوب پکن برای این کار بسیار مؤثر به نظر می رسد. اما همانطور که کای شیا، استاد سابق مدرسه مرکزی حزب کمونیست چین هشدار داده، مخالفت در میان طبقه حاکم چین قابل توجه تر است. درست است که شی اکثر رقبا را حذف کرده و تا به حال نشان داده که یک شمشیر زن بوروکراتیک عالی است، اما پاکسازی های او تا پنج میلیون مقام را مجازات و تحقیر کرده است. این تعداد، دشمنان زیادی برای هر حاکمی – حتی بی رحم ترین – هستند که به راحتی بتوان آن را مدیریت کرد.
همانطور که آقای شی تلاش می کند این کار را انجام دهد، وی در جبه های دیگر نیز با مشکلات خارجی روبه رو خواهد شد که عمدتاً ساخته خودش است. او با کنار گذاشتن ایده "دنگ" مبنی بر اینکه چین "قدرت خود را پنهان و صبر می کند"، بیشتر به دنبال رویارویی است. این به معنای تسریع تصرف زمین در دریاهای چین جنوبی و شرقی، تهدید تایوان، استفاده از وام های ربوی اعطا شده تحت طرح کمربند و راه (تله بدهی) برای به دست گرفتن کنترل زیرساخت های خارجی، تشویق نمایندگان چین برای مشارکت در دیپلماسی قلدری "گرگ جنگجو" است و اخیرا نیز از روسیه در جنگ غیرقانونی و غیرمردمی خود علیه اوکراین حمایت کرده است. عواقب این سیاستها قابل پیشبینی بوده و در سرتاسر جهان، جایگاه عمومی پکن به پایینترین سطح خود رسیده است و در عین حال دولتهای پیرامونی چین، پول خود را به سمت ارتش های خود سرازیر کرده و به زیر چتر امنیتی واشنگتن پناه برده اند و پیمانهای امنیتی جدیدی مانند گفتمان امنیتی چهارجانبه - Quadrilateral Security Dialogue (که استرالیا، هند، ژاپن و ایالات متحده را به هم پیوند می دهد) و پیمان امنیتی سه جانبه بین استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده (AUKUS) را ایجاد کرده اند.
در سالهای آتی، مشکلات چین همچنان رو به افزایش خواهند بود و بدتر از آن، احتمالا آقای شی را غافلگیر خواهند کرد، زیرا تحت نظام توتالیتر او، هم اکنون مقامات پایین رده به دلیل ارسال اخبار بد به مقامات بالا مجازات میشوند. همانطور که شیرک، معاون سابق دستیار وزیر امور خارجه ایالات متحده و نویسنده کتاب "فراگیری (Overreach): چگونه چین ظهور صلح آمیز خود را از مسیر خارج کرد"، می گوید: «مردم جرأت نخواهند داشت به [شی] جنبه های منفی و هزینه های واقعی سیاست های او و مشکلات آنها را بگویند». حتی ارتباطات حیاتی دولت به دولت دیگر از بین می رود، که این امر به شدت خطر درگیری تصادفی را افزایش می دهد. همانطور که متیو پاتینگر، مشاور ارشد دونالد ترامپ، رئیسجمهوری سابق آمریکا در امور چین، اخیرا توضیح داد: «در دوران دولت ترامپ به این واقعیت رسیدیم که پیامهایی که از طریق کانالهای دیپلماتیک ارسال میکردیم به شی جینپینگ نمیرسید. دولت بایدن نیز به نتیجه مشابهی رسیده است.»
مراقب آرزوهایت باش!
شاهین های (راستگرایان) آمریکایی وسوسه می شوند تا افول چین را جشن بگیرند. اما آنها باید جشن را به تعویق بیندازند، زیرا چین رو به زوال میتواند بسیار خطرناکتر از چین در حال رشد باشد. با توجه به وابستگی متقابل ایالات متحده و چین، اقتصاد ضعیفتر چین – بهویژه اقتصادی که زیر بار سونامی اجتنابناپذیر بیماران که با کاهش قوانین کووید توسط پکن مبتلا کی می شوند – به معنای اقتصاد ضعیفتر ایالات متحده است. (فقط مشکلات جهانی را در نظر بگیرید که شرکت اپل اخیراً با بروز اختلافات کارگری در مجتمع ژنگژو فاکسکان متحمل شد.) اگرچه برخی از محققان معتقدند که چین در هنگام مبارزه با مشکلات در داخل کشور تمایل دارد به سمت داخل بچرخد، اما این افول می تواند تأثیر معکوس بر سایر کشورها داشته و آنها را غیر قابل پیش بینی تر و سرکش تر کند. به عنوان مثال، برندز به آلمان در آستانه جنگ جهانی اول و تصمیم ژاپن برای حمله به ایالات متحده در جنگ جهانی دوم اشاره کرده تا استدلال کند که «ممکن است زمانی خطر ظهور کند که کشوری که در حال رشد است و مشتاقانه رسیدن به قله را پیش بینی می کند، بر می خیزد و اوج می گیرد ولی قبل از برآورده شدن آرزویش شروع به سقوط می کند.»
خطرات بهویژه زمانی بزرگ میشوند که رهبر آن کشور اعتبار خود را بر سر وعدههای بزرگی که احساس میکند باید بدانها عمل کند، به خطر انداخته، دقیقا همانطور برای آقای شی اتفاق است. او که به طور فزاینده ای مشتاق تقویت اعتبار خود است – به ویژه پس از شکست عمومی و معکوس شدن شرم آور سیاست صفر کووید – و ناتوان از تکیه بر رشد اقتصادی برای مشروعیت خود (همانطور که رهبران قبلی چین انجام داده اند)، ممکن است به سمت دیگری در مسیر دیکتاتوری یعنی گسترش ناسیونالیسم سوق پیدا کند. اگر او این کار را انجام دهد، نتیجه آن چینی خواهد بود که بیشتر شبیه یک کره شمالی جدید بوده و آنگونه عمل میکند یعنی رژیم بی پول سرکوبگری که دشمنان خود را تحریک و تهدید میکند تا از آنها امتیاز بگیرد، افتخارات خود را نابود و افکار عمومی خود را منحرف کند.
البته بزرگترین خطر، حرکت نظامی علیه تایوان خواهد بود. تشابهات در اینجا با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه و جنگ فاجعه بار او در اوکراین، لرزه بر اندام می اندازد. همانطور که بلانشت نوشته است، «محیطی که در آن یک رهبر قدرتمند با تمرکزی خود محورانه که حاضر نیست حقایق ناراحتکننده را بشنود، پیش درآمدی برای فاجعه است». با این حال، این فقط نوع سیستمی است که شی ایجاد کرده است.
در مقابل چین فروتن باش
سیاست چینی ایالات متحده، که تمام این خطرات را در نظر دارد، مستلزم ایجاد تغییراتی در رویکرد فعلی واشنگتن است. اول، ایالات متحده باید هر کاری که می تواند انجام دهد تا مطمئن شود مدل سیاسی خودش تا حد امکان جذاب است. از آنجایی که چینِ شکست خورده کمتر و کمتر برای سایر کشورها فریبنده می شود، ایالات متحده باید جذابیت خود را افزایش دهد. یک راه خوب برای شروع، رسیدگی به ناکارآمدی سیاسی ایالات متحده است. اما در حال حاضر، دورنمای انجام این کار، و بازگرداندن اعتماد به نهادهای آمریکایی، مبهم به نظر می رسد.
هدف دست یافتنی تر، اجتناب از پاسخ به اقدامات تحریک آمیز چین به روش هایی است که ارزش های آمریکایی را نقض می کنند. همانطور که جسیکا چن وایس، متخصص علوم سیاسی و مقام سابق دولت بایدن، استدلال میکند، با انجام کارهایی مانند مسدود کردن دسترسی رسانههای چین و محدود کردن روادید چین، «ایالات متحده از اصول باز بودن و عدم تبعیض که مدتها یک مزیت نسبی محسوب میشد دورتر شده است.»
در همین رابطه، سیاستمداران ایالات متحده باید از دشمنی با چین برای اهداف محدود سیاسی داخلی دست بکشند. اشاره به اینکه واشنگتن به دنبال تغییر رژیم در پکن است، همانطور که دستیاران ترامپ در موارد متعدد انجام دادند، دستاوردی بیش از افزایش احساس ناامنی چین نداشته است. همین امر در مورد ژست های صرفاً نمادین و تحریک آمیز مانند سفر نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان وقت به تایوان در ماه اوت گذشته صادق است.
هر چه پکن ملیگراتر شود، شی ممکن است سختتر تلاش کند تا درگیری را آغاز کند، بنابراین ایالات متحده باید از دادن هرگونه مهمات اضافی به او اجتناب کند. البته نکته حیرت انگیز این است که زدن اژدها به یک دلیل یک سنت دیرینه آمریکایی است: در سیاست داخلی کارآمد است. بنابراین، تغییر این رویکرد آسان نخواهد بود، به خصوص که ایالات متحده به سمت انتخابات ریاست جمهوری پیش می رود. اما پرهیز از تحریک بی دلیل نشانه ضعف یا همان مماشات نیست. برای روشن شدن این موضوع، واشنگتن باید به وضوح توانایی خود را برای مهار چین متزلزل افزایش دهد، خطوط قرمز روشن را بیان کند، و به سیاست «ابهام استراتژیک» در مورد تایوان پایان دهد (همانطور که ریچارد هاس، متخصص علوم سیاسی و دیگران از آن حمایت کردهاند) و در عین حال مجدداً تأکید کند که واشنگتن با هر گونه حرکت تایوان به سمت استقلال مخالفت خواهد کرد. با این حال، ایالات متحده باید این پیام های اخیر را بی سر و صدا بفرستد – در گفت وگوهای مستقیم با تایپه و پکن – تا از ایجاد یک چالش عمومی که شی مجبور به پاسخگویی به آن می شود اجتناب کند. برای تغییر بیشتر محاسبات وی، واشنگتن همچنین باید امکانات نظامی ایالات متحده را در مناطق احتمالی رویارویی مانند غرب اقیانوس آرام تقویت کند و باید تمام تلاش خود را برای تبدیل کردن تایوان به هدف سخت تری انجام دهد (پروژه ای که پس از مدت ها سرانجام در حال انجام است).
البته ارسال پیام های بی سر و صدا نیازمند ابزاری برای انجام این کار است. بنابراین، دولت بایدن باید کانالی قوی برای ارتباطات بحران ایجاد کند و دوباره با چین تعامل دیپلماتیک، که عمدتاً در شش سال گذشته از آن اجتناب کرده است، ایجاد کند و اینکار را نه برای پاداش دادن به چین برای رفتار بد، بلکه برای اطمینان از اینکه دو دولت می توانند در زمانی نیاز گفت وگو کنند، انجام دهد.
وقتی صحبت از اقتصاد به میان میآید، دولت بایدن به خاطر اقدامات اخیر مانند تصویب قانون چیپس و علم و ایجاد کنترلهای صادراتی که دسترسی چین به نیمهرساناها و مواد مورد نیاز برای ساخت آنها را محدود میکند، مستحق اعتبار است. این اقدامات باید وابستگی اقتصادی و استراتژیک ایالات متحده را کاهش دهد و پیشرفت نظامی چین را بدون تحریک بیش از حد کُند کند. اما واشنگتن باید بیشتر در مورد اقدامات متقابل در ادامه فرآیند جدایی فکر کند. اگرچه چنین اقداماتی ممکن است به عایق بندی بیشتر اقتصاد ایالات متحده کمک کند، اما احتمالاً حمایت گرایی را ترویج می کند و می تواند با کاهش اهرم واشنگتن و کاهش انگیزه های پکن برای همکاری، مشکلاتی را برای سیاست خارجی ایالات متحده ایجاد کند.
مشکلات موجود در برقراری تعادل صحیح به یک اصل نهایی اشاره می کند: در حالی که واشنگتن سیاست خود را در مورد چین تغییر می دهد، این تغییر باید در دو جهت مهم معتدل باشد. اولاً، اگر و زمانی که وضعیت چین به طور آشکار شروع به وخامت کرد، ایالات متحده باید از نوعی ابراز پیروزی که با سقوط اتحاد جماهیر شوروی همراه بود اجتناب کند (علی رغم تلاش های رئیس جمهور جورج اچ دبلیو بوش برای جلوگیری از تحقیر میخائیل گورباچف، رهبر شوروی). شادمانی علنی در مقابل یک رقیب در حال سقوط ممکن است وسوسه انگیز باشد، اما به نفع هیچ کس نخواهد بود. سیاستمداران آمریکایی، علیرغم اشتیاق قابل درک برای کسب امتیاز در داخل، باید به خاطر داشته باشند که با افول چین، انگیزههای سیاسی شی جینپینگ برای شروع دعوا افزایش مییابد – اما انگیزههای مادی او برای همکاری نیز افزایش مییابد، زیرا پکن پول و توجه کمتری برای استفاده در حل مسایل خواهد داشت. واشنگتن همچنان به همکاری پکن در مورد بسیاری از مسائل مانند مبارزه با تغییرات آب و هوا و جلوگیری از همه گیری های آینده نیاز دارد و باید این همکاری را تا حد امکان برای شی چین آسان کند. این به معنای کم کردن از صحبت های سخت بی دلیل است. و همانطور که شرک می گوید، این به معنای ارائه دلیل به «شی» برای این باور است که اگر بخواهد سیاست های خود را تعدیل کند، ایالات متحده متوجه آن خواهد شد، آن را تصدیق می کند و به شیوه هایی که برای چین خوب است، عمل متقابل خواهد کرد.
شکل دوم اعتدال اینست که به خاطر سپاریم که یک چین در حال شکست، چه مشکل سختی را ایجاد می کند، و در گذشته ایالات متحده در برخورد با چنین مواردی چقدر بد عمل کرده است. رکورد ایالات متحده در مورد کره شمالی را در نظر بگیرید. درست است که واشنگتن توانسته از بدترین سناریوها جلوگیری کند: اگرچه تهدیدهای فراوان، چند درگیری جزئی و آزمایشهای موشکی فراوان وجود داشته، خاندان کیم از آغاز جنگ واقعی از سال 1950 خودداری کرده است. اما واشنگتن به طور همزمان نتوانسته است پیونگ یانگ را از تحقیر مردم خود باز دارد. صادرات غیرقانونی مواد مخدر، دلارهای تقلبی و سلاح و مهمتر از همه، توسعه یک زرادخانه هسته ای قابل توجه است. این به دلیل عدم تلاش نیست. روسای جمهوری ایالات متحده حداقل از زمان بیل کلینتون، زمان و تلاش زیادی را صرف اجتناب از این نتایج کرده اند. اما همه آنها شکست خورده اند – که گویای دشواری چالش است. اکنون به یاد داشته باشید که جمعیت چین حدود 54 برابر بیشتر از جمعیت کره شمالی است و تولید ناخالص داخلی چین تقریباً هزار برابر بیشتر است و مقیاس مشکل جلب نظر می کند. مدیریت افول چین فرآیندی طولانی و دشوار، همراه با تقابل های دردناک خواهد بود. در حقیقت، احتمالاً هیچ راهی برای ایزوله کردن کامل ایالات متحده و بقیه جهان از درد و رنجی که این کشور متحمل خواهد شد وجود ندارد. اما دقیقا به همین دلیل است که سیاستمداران باید از هم اکنون روی آن تمرکز کنند.
منبع: فارن افرز / مترجم: اکبر خدایی
نظر شما :