جنونی در پایان عمر سیاسی
سرنوشتی که پوتین رقم زد
نویسنده: محمد طبیبیان، استاد سابق دانشگاه صنعتی اصفهان و موسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه
دیپلماسی ایرانی: اخیراً اخباری منتشر شده در مورد جنایت های جنگی ارتش روسیه در اوکراین و قتل غیر نظامیان. مسکو این اخبار را انکار می کند و روسوفیل ها هم می گویند "کشته سازی" است. اخیراً تصاویر ماهواره ای طی زمان اشغال روس ها از برخی شهرهای اوکراین منتشر شده که کشته های غیر نظامی را در خیابان ها نشان می دهد. به نظر نمی رسد خارج از حیطه نفوذ مسکو کسی در مورد این مظالم تردید داشته باشد.
اکنون این ماجراجویی پرسش هایی را مطرح می کند:
یکم، این که به نظر می رسد دیکتاتورها در پایان عمر خود دچار جنون می شوند. موارد هیتلر، موسولینی، استالین، مائو، صدام، قذافی… و بسیاری دیگر شاهد این مدعاست. دلیل این امر جدا افتادن از حقایق به دلیل دیوار تملق و مجیزگویان و شکست های کوچک که به تدریج بزرگتر می شوند و ترس دیکتاتور از همه، به جز بی قابلیت ترین متملقین، که این امر گرفتاری را تشدید می کند. پوتین فعلاً علائم این بیماری را نشان داده و می تواند رفتار جنون آمیزی با شدت و حدت بیشتر از خود نشان دهد.
دوم، پیش بینی می شود اقتصاد روسیه در سال جاری بین ده تا پانزده درصد افت داشته باشد و تورم هم به بیش از بیست درصد افزایش یابد. اما باز هم سابقه دیکتاتورهای قبلی نشان می دهد که حمایت داخلی از آنها بعد از ماجراجویی های خطرناک افزایش می یابد. در واقع مردمی که بیشترین آسیب را از او متحمل می شوند، دیرتر از همه تغییر عقیده می دهند و پس از سقوط دیکتاتور است که ارزیابی واقع بینانه ای از حال و روزگار خود و تاثیر تصمیم های او انجام می شود. همه حامیان هیتلر و استالین و مشابه آنها بعد از آنها به جز لعنت هبه ای برای روح آنان نداشتند.
سوم، اقدام پوتین و شکست فاجعه بار استراتژی او قابل توجه است. او تصور می کرد به سرعت اوکراین سقوط می کند و مردم با دسته های گل به استقبال نیروهای او می آیند. در خبرها بود که بسیاری از سربازان و افسران روسی به جای جیره اضطراری، لباس های رسمی را همراه برده بودند تا در رژه پیروزی دربر کنند.
این اقدام پوتین، روسیه را در جای واقعی خودش قرار داد. در زمان شوروی این کشور یک ابر قدرت به حساب می آمد. قبل از آن در زمان تزارها یک نیمچه ابرقدرتی محسوب می شد که به کشورهای فقیر و عقب مانده تر همسایه تجاوز می کرد و سرزمین های آنان را صاحب می شد. روسیه مجدداً بعد از فروریزش شوروی در حد یک نیمچه ابرقدرت جایگاه یافته بود. اکنون این جایگاه نیز متزلزل شده است. به نظر می رسد برای ده ها سال همه با بی اعتمادی به این کشور می نگرند و روابط محدود بین المللی رشد و توسعه روسیه را محدود خواهد کرد و امکان کسب جایگاه در حد جاه طلبی ها را منتفی خواهد ساخت.
چهارم، آرزوی ابرقدرتی نیازمند توسعه دامنه نفوذ بود. برخی کشورهای همسایه و جزئی از شوروی سابق با تهدید، پیوندهای اقتصادی و از همه مهمتر نفوذ دامنه دار سیستم جاسوسی روسیه در مدار مسکو باقی مانده بودند. از مجارستان گرفته تا آسیای میانه، قفقاز، برخی کشورهای حوزه دریای سیاه و سایر مناطق. در اکثر این کشورها "مینی دیکتاتور" های مطیعی برسرکار گمارده شده بودند با این ماموریت که منافع و ملاحظات مسکو را بالاتر از منافع مردم خود پیگیری کنند. اکنون برای بسیاری از این ها زمان سر نوشت ساز فرا رسیده است. یا با ادامه تبعیت، بر اسب بازنده شرط ببندند و یا خود را نجات دهند. تاریخ نشان می دهد که این دومی اقدام مشکلی است و معمولاً پیرو و پیشرو با هم فرو می روند. می توان دریافت که اگر پوتین خود را سریع از این مخمصه نجات ندهد، عاقبت کار او همراه با بحران های مختلفی در بسیاری از منطق جهان خواهد بود.
نظر شما :