منطقه به کدام سو می رود؟
آینده سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه
نویسنده: ایوب حطاویان، دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بین الملل دانشگاه تهران
دیپلماسی ایرانی: فهم سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه به دنبال خروج خود از افغانستان با علامت سوال بزرگی برای فعالان در این حوضه مبدل شده است. این علامت سوال بیشتر از آنکه ماهیت سوالی به قضیه دهد جنبه ابهام به ماجرا داده است. آیا براستی ایالات متحده آمریکا به دنبال خروج خود از خاورمیانه است؟ بازیگران منطقه ای توانایی تنفس و بازگیری بیشتر به دست می آورند؟
خیزش اژدهای زرد (چین) و تبدیل شدن به رقیب شدیدا قوی از لحاظ اقتصادی برای آمریکا معادلات سیاست در درون و بیرون آن کشور را دستخوش تغییر کرده است. اقتصادانان زیادی اعتقاد دارند که با توجه به نرخ فعلی رشد اقتصادی چین و به تبع مازاد سرمایه حاصل از آن، اقتصاد چین در ۲۰۲۶-۲۰۲۸ از اقتصاد آمریکا سبقت گرفته و قله هژمونیک اقتصادی جهان را فتح می کند. بحث همین عامل توانسته شاهرگ تقابل این دو کشور را مهیا ساخته و اندیشمندان و تصمیم گیران ارشد آمریکایی را مجاب ساخته است که در نقطه ابتدایی بایست چین را مهار کرد و در ادامه آن کشور را از فتوحات و پیش روی های خود عقب راند. به عبارتی ایالات متحده آمریکا از ورژن جدید سیاست مهارpolicy of Containment)) جرُج اف. کنان در حال استفاده علیه چین است. به همین خاطر در دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ سیاست اول آمریکا نمایان شد. فرقی نمی کند چه کسی بر مسند قدرت در کاخ سفید باشد، در دیدگاه آمریکایی، چین یک خطر برای جذبه آمریکایی نزد جهانیان است لذا باید با آن مقابله کرد. این تقابل ۳ مرحله دارد؛ رشد چین متوقف شود، تضعیف شود و آمریکا همزمان تقویت شود. بر خلاف دیدگاه چینی که این تقابل را تکنولوژیک می پندارد، در دیدگاه آمریکایی این تقابل جنبه استراتژیک دارد. رد این تقابل استراتژیک را می توان در سه سطح (ملی، منطقه ای و بین المللی) و در سه حوزه (ژئواکونومیک، ژئوپلتیک و ژئوکالچرال) گرفت.
حال با توجه به اینکه یکی از میدان های تقابلی این دو کشور در سطوح منطقه ای صورت می گیرد، لذا اثرگذاری این رقابت استراتژیک بر فرآیندهای سیاسی – نظامی خاورمیانه که از قضا بسیار پر اهمیت در درجه اول برای چین و در درجه دوم برای آمریکاست، قابل مشاهده است. سیاستمداران آمریکایی استدلال می کنند که چین یک استراتژی صفر و جمع جبریِ هزینه – منافع در خاورمیانه پیاده کرده است. به معنای ساده تر ایالات متحده در منطقه خاورمیانه هزینه های تامین امنیت را بر عهده دارد در حالی که چین بهره و سود اصلی را می برد. حال موضوع کشف نفت شِل و عدم وابستگی شدید سابق آمریکا به نفت این منطقه نیز بر چاشنی ماجرا افزوده است.
دولت جو بایدن با دنبال کردن نقشه راه دولت دونالد ترامپ در خروج از افغانستان و عراق نشان داد که او نیز نگران آمریکا و جایگاه اولی کشور خود است. اما به راستی آمریکا قصد خروج از خاورمیانه را در سر می پروراند؟ باید گفت رویکرد و روش سیاست خارجی آمریکا در قبال خاورمیانه تغییر کرده است نه ماهیت آن. آمریکا با ذهنیت رقابت استراتژیک خود با چین روشی را درپیش گرفته است تا چین را به هزینه دادن در منطقه خاورمیانه به نوعی وادار سازد. «این کشور می گوید هزینه ها را ما متحمل می شویم اما چین با حداقل هزینه کرد و حداکثر فواید پیروز این رقابت است، خب باید کاری کرد که هم بتوانیم مدیریت و اقتدارگرایی خود را در منطقه حفظ کنیم و هم چین را به هزینه دادن مجبور سازیم» با این تفاسیر خروج آمریکا از افغانستان و عراق کاملا مهندسی شده و با یک نقشه راه صورت گرفته که با استفاده از کلید واژهای برون سپاری (Outsourcing) و مدیریت دیجیتالی (Digital authoritarianism ( که آقای دکتر سریع القلم از آنها نام برده است، قابل تشخیص هستند.
آمریکا در کشورهای حوضه خلیج فارس از جمله عراق، کویت، عمان، قطر، بحرین، امارات متحده عربی و عربستان سعودی پایگاه های نظامی از قبیل دریایی، زمینی و هوایی دارد. همچنین در روزهای آغازین دولت بایدن این کشور یک پایگاه سرزمینی با اختیارات تام از اردن در مقابل ۴۲۶ میلیون دلار کمک سالیانه تسلیحاتی معامله کرد. از طرف دیگر این کشور به واسطه دیپلماسی فعال خود و با مدیریت تئوریک جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن، در حال تغییر مهره های شطرنج بازی در خاورمیانه برای تمرکز بر رقابت استراتژیک با چین است. این کشور از دولت ها عربی می خواهد برای کاهش قدرت آنچه هلال شیعی ایران نام برده می شود، با استفاده از ثروت زیاد خود و سرمایه گذاری و بازسازی عراق، این کشور را دوباره به حلقه عربی بازگردانند. همچنین برای راضی نگاه داشتن اسرائیل، کشورهای عربی را بیش از پیش به عادی سازی روابط سوق می دهد و از آنها می خواهد که با سوریه روابط خود را عادی سازی نکنند. برای پاکستان ناراضی از قرارداد Quad که همکاری استراتژیک هند و آمریکا را به دنبال دارد، افغانستان را به عنوان حوضه نفوذ در اختیار پاکستان قرار می دهد. در قبال ایران نیز، این کشور با نگاه داشتن تحریم ها جلوی رشد قدرت ایران را گرفته و به واسطه حمایت از گفت وگوهای ایران و عربستان، به تعبیر خودشان از چاشنی بد بازی کردن ایران در منطقه کاسته می شود. در نوشته بالا نمود اجرایی برون سپاری کاملا نمایان است. محول سازی امور به بازیگران منطقه ای در قالب و چارچوب سیاست خارجی آمریکا جهت تقابل با چین، برون سپاری را معنا می بخشد.
همان طور که گفته می شود آمریکا در عراق و افغانستان به نقل از پایگاه اطلاعاتی دیفنس وان نزدیک به ۴.۲تریلیون دلار هزینه کرده است. پُر واضح است که مدیریت سرزمینی امریکا علی رغم هزینه های سرسام آور و تلفات بالا، فاقد بازدارندگی لازم برای اقتدارگرایی خود در خاورمیانه است. از طرف دیگر با ظهور و تکامل فناوری پهپادی و ماهواره ای که بسیار کم هزینه و کم تلفات است، مدیریت دیجیتال در سیاست نظامی آمریکا در خاورمیانه در حال جا پا محکم کردن است. آمریکا به واسطه پایگاه های خود در پاکستان، تاجیکستان، ازبکستان و قزاقستان آسمان افغانستان را به واسطه تکنولوژی به سیطره خود در می آورد و آسمان عراق را به واسطه مدیریت دیجیتالی از طریق پایگاه خود در اردن زیر نظر می گیرد تا هر نقطه و هر هدف در تعارض با منافعش را بدون دخالت زمینی و فیزیکی با کمترین هزینه و تلفات از بین ببرد.
نهایتا باید خاطرنشان ساخت، ذات و ماهیت سیاست خارجی آمریکا در قبال خاورمیانه تغییر نداشته بلکه به واسطه رقابت استراتژیک خود با چین و برای ترمیم اقتصاد داخلی خود رویکرد برون سپاری با مدیریت دیجیتالی به دلایل کم هزینه بودن، کم سروصدا بودن، داشتن ابهام برای تشخیص برای مقابله با آن و مورد اجماع بودن در خود آمریکا و همینطور اسرائیل، به دیل شده است. در نتیجه این که گفته می شود ایالات متحده آمریکا در حال خروج از خاورمیانه است و کشورهای خاورمیانه، خود بازیگر اصلی خواهند بود نشان دهنده کهنگی معیارهای سنجش سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه است که نه قدرت تبین دارند و نه درکی برای نسخه پیچیدن به ما می دهند. رمز موفقیت رویکرد نوینی که آمریکا در خاورمیانه پی گرفته است، ابهام سازی (Ambiguity) است. این ابهام سازی در صورت نادیده گرفتن موجب عدم درک واقعیات و نهایتا اتخاذ رویکردهای فاقد اثربخشی از جانب بازیگران منطقه ای خواهد شد و در صورت شناسایی و درک این مولفه به بازیگران منطقه ای اثرگذاری بیشتر می بخشد.
نظر شما :