مراکزی که تحت تاثیر پول به لابی تبدیل شده اند

تنفر از اندیشکده ها

۰۸ خرداد ۱۴۰۰ | ۲۰:۰۰ کد : ۲۰۰۲۸۸۸ اخبار اصلی آمریکا
در یک قرن گذشته تصور می‌شد که اندیشکده‌ها سازوکاری برای ارائه اصول علمی و سختگیری در سیاست‌گذاری هستند. فرض بر این بود که اندیشکده‌ها، همانند دانشگاه‌ها، با گذشت زمان، به دانش‌اندوزی بپردازند و در قالب مراکز تخصصی و مراکز پروش ایده‌های انقلابی خدمت کنند. تصور می‌شد این مراکز با تنوعی که داشتند یکدیگر را به چالش بکشند و نوعی فرایند مشورتی رقابتی و حتی خصمانه، اما در عین حال مبتنی بر واقعیت، را برای توسعه ایده‌های سیاسی ایجاد کنند که از طریق این فرایند، سرانجام حقیقت – یا دست کم بهترین اقدام – پدیدار می‌شد. تمام این عملکردها با درجات مختلف ادامه یافت. اما هیچ یک از آنها به‌درستی حقایق غالب بر اندیشکده‌های امروزی را نمایان نمی‌کند. در حقیقت، الگوی تجاری اندیشکده‌ها با دگرگونی‌های نگران‌کننده‌ای مواجه شده است. با گسترش این صنعت، دو قطبی شدن جامعه پیرامون آن و رشد پرشتاب رقابت برای تامین سرمایه، برخی از اندیشکده‌ها به گروه‌های ذی‌نفوذ یا حتی لابی‌‌گر تبدیل شده‌اند.
تنفر از اندیشکده ها

ماتیو روجانسکی (Matthew Rojansky)، جرمی شاپیرو (Jeremy Shapiro)،

دیپلماسی ایرانی: زمان آن فرارسیده است که اندیشکده‌ها مشکل اعتبار و شهرت این صنعت را جدی‌تر بگیرند. دلیل بیزاری همگان از اندیشکده‌ها این است که برغم ورود این موسسات به مسائل مهمی مانند امنیت اروپا و تسلیحات هسته‌ای و بینش عمیق کارشناسان اندیشکده‌ها نسبت به سیاست، پیامدها گاهی اوقات بسیار هولناک است. 

مردم به خوبی می‌دانند که مجموعه صنعت اندیشکده‌ها در ایالات متحده نتوانسته خدمت شایانی به کشور کند. طبق نظرسنجی اخیر شرکت کست فرام کلای (Cast from Clay)، فقط 20 درصد از آمریکایی‌ها به اندیشکده‌ها اعتماد دارند. باید بپذیریم که اندیشکده‌ها، به‌حق، با مشکلی جدی در زمینه شهرت و اعتبار روبه رو هستند. 

در یک قرن گذشته تصور می‌شد که اندیشکده‌ها سازوکاری برای ارائه اصول علمی و سختگیری در سیاست‌گذاری هستند. فرض بر این بود که اندیشکده‌ها، همانند دانشگاه‌ها، با گذشت زمان، به دانش‌اندوزی بپردازند و در قالب مراکز تخصصی و مراکز پروش ایده‌های انقلابی خدمت کنند. تصور می‌شد این مراکز با تنوعی که داشتند یکدیگر را به چالش بکشند و نوعی فرایند مشورتی رقابتی و حتی خصمانه، اما در عین حال مبتنی بر واقعیت، را برای توسعه ایده‌های سیاسی ایجاد کنند که از طریق این فرایند، سرانجام حقیقت – یا دست کم بهترین اقدام – پدیدار می‌شد. تمام این عملکردها با درجات مختلف ادامه یافت. اما هیچ یک از آنها به‌درستی حقایق غالب بر اندیشکده‌های امروزی را نمایان نمی‌کند. در حقیقت، الگوی تجاری اندیشکده‌ها با دگرگونی‌های نگران‌کننده‌ای مواجه شده است. با گسترش این صنعت، دو قطبی شدن جامعه پیرامون آن و رشد پرشتاب رقابت برای تامین سرمایه، برخی از اندیشکده‌ها به گروه‌های ذی‌نفوذ یا حتی لابی‌‌گر تبدیل شده‌اند.

احزاب سیاسی نیازمند مبلغان وفادار هستند، نه دانشگاهیان طفیلی و ایرادگیری که دوپهلو سخن می‌گویند. همچنین اهداکنندگان سیاسی می‌خواهند که تیراندازان ماهر و کهنه‌کار، گلوله‌های سیاسی‌‌شان را در زمان دقیق به هدف درست شلیک کنند.

همانطور که مجموعه بررسی‌های نیویورک تایمز در سال‌های 2014 تا 2017 میلادی نشان داد، الگوی تجاری اندیشکده‌ها به‌شکل نگران‌کننده‌ای به سمت فروش دسترسی و نفوذ پیش رفته است. هدف برخی از اندیشکده‌ها تولید ایده‌های تازه یا ارائه فرایندی مشورتی نیست، بلکه هدف، فروش ایده‌هایی برای تامین منافع سرمایه گذاران است. این دقیقا یک معامله است و نمی‌توان آن را معامله‌ای نوین دانست. 

تجارت لابی‌گری واشنگتن طی سه دهه گذشته به انفجار رسیده چرا که بخش خصوصی، افراد ثروتمند و حتی دولت های خارجی به دلالان قدرت سیاست «در گردان» در واشنگتن روی می‌آورند تا به آنها در روند خریداری نفوذ در مسائل پراهمیت کمک کنند. 

حضور سرمایه‌گذاران برای بقا و موفقیت اندیشکده‌ها ضروری است، اما سرمایه‌گذاران می‌توانند به آسانی پولشان را جای دیگری خرج کنند. بنابراین اندیشکده‌ها برای ارائه آنچه سرمایه‌گذاران می‌خواهند، واقعا تحت فشار هستند. حتی برخی از سرمایه‌گذاران ارتباطشان را با این واسطه‌ها قطع کرده و اندیشکده‌های مبتنی بر اهداف شخصی‌شان را تاسیس کرده‌اند.

اگر شکار سرمایه چرایی این مشکل باشد، فرهنگ سیاسی عمیقا قبیله‌ای حزب‌گرایی در واشنگتن، همچنین اتاق پژواک مرتبط با آن، بیانگر چگونگی این مشکل است. 

در ملغمه‌ای از فراوانی رسانه‌های نوین، شبکه‌های اجتماعی و انتشار آشکار اخبار جعلی، اندیشکده‌ها برای کنترل پیام‌های منتشر شده با یکدیگر نبرد می‌کنند. در چنین آشفته‌بازاری هر صدای تنهایی گم خواهد شد، از این رو، کارشناسان سیاسی در گروه‌هایی مانند احزاب سیاسی، تشکیل باند می‌دهند.

بعضی از این گروه‌ها، مانند بنیاد هریتیج (Heritage Foundation) در جناح راست و مرکز پیشرفت آمریکا (Center for American Progress) در جناح چپ، حتی آشکارا بازوهای لابی‌گری را برای انجام امور حمایتی ایجاد کرده‌اند، کاری که بازوهای خیریه عمومی آنها از انجامش منع شده‌اند. این داستان حقوقی باعث شده بین پژوهش‌های غیرحزبی در جهت منافع عمومی و حمایت از لابی‌گری در راستای اهداف حقوقی، مرزی پرنفوذ ایجاد شود.

از آنجا که برخی از اندیشکده‌ها تمام مدت مشغول فروش نفوذ و حمایت هستند و تقریبا تمام این موسسات این کار را گاهی انجام می‌دهند، شهروندان نمی‌توانند بین اندیشکده‌های درستکار و اندیشکده‌های فریبکار تمایز ایجاد کنند.

در نتیجه جامعه سیاسی به باتلاقی بزرگ تبدیل می‌شود که در آن پلیدی فروشندگان نفوذ حتی آگاه‌ترین و مستقل‌ترین خردمندان عرصه سیاست را نیز آلوده می‌کند. به همین دلیل است که مردم تصوری ناخوشایند از اندیشکده‌ها دارند. واشنگتن با مشکل لابی‌‌گری و حزب‌گرایی مواجه است.

اندیشکده کوئینسی (Quincy Institute) اخیر در گزارشی که در ریسپانسیبل استیتکرفت (Responsible Statecraft) به چاپ رسید به معرفی مجموعه‌ای از اقدامات برای کاهش تعارضات آشکار بین منافع اندیشکده‌ها و افزایش شفافیت در آنها پرداخت. در این گزارش آمده است که در بلند مدت، مزایای شفافیت بیشتر درباره تامین سرمایه اندیشکده‌ها بیشتر از آسیب‌‌های کوتاه‌مدتی خواهد بود که بر اثر این شفاف‌سازی بر اعتبار این موسسات وارد می‌شود.

در زمینه تامین سرمایه های خارجی نویسندگان این گزارش به اندیشکده‌ها توصیه کرده‌اند که تشکیلاتشان را به عنوان «عوامل یا نمایندگان خارجی» ثبت کنند.

در این گزارش همچنین آمده است که اندیشکده‌ها می‌توانند برای فائق آمدن بر تناقضات آشکار منافع مرتبط با تامین سرمایه، پروژه‌ها یا افراد اقدامات بیشتری انجام دهند و در زمینه این مسائل به شفاف‌سازی بپردازند تا امکان هرگونه ناشایستگی و بی‌کفایتی از میان برود.

اما مشکل حزب‌گرایی و نفوذ‌فروشی در اندیشکده‌ها عمیق‌تر از اینهاست. یکی از مشکلات کلیدی افزایش شمار اندیشکده‌های بزرگ و سازمان‌های مرتبط در دهه‌های اخیر است. هرچه تعداد این اندیشکده‌ها افزایش می‌یابد، رقابت برای دلارهای اهدایی نیز بیشتر می‌شود که در نتیجه موازنه قدرت را از متخصصان مشغول به کار در اندیشکده‌ها به نفع اهدا‌کنندگان کمک‌ها مالی چرخش می‌دهد. 

با افزایش قطبی‌سازی سیاسی، اهداکنندگان کمک‌های مالی به اسناد و شواهد بیشتر برای اثبات وفاداریشان به حزب نیازمندند که از آن حمایت می‌کنند.

اندیشکده‌ها برای بقای‌شان، رقابت و شکوفایی که جای خود دارد، تحت فشار هستند و ناگزیر باید منافع حزب متبوع و اهداکنندگان کمک‌های مالی‌شان را در اولویت قرار بدهند. هیچ میزان از شفافیت نخواهد توانست چنین مشکل مالی چشمگیری را حل کند. 

علم اقتصاد پایه نشان می‌دهد که اگر یکی از طرفین رابطه اهداکننده – متخصص تمام قدرت را در اختیار داشته باشد، عرضه و تقاضا کارایی نخواهد داشت. اگر تعداد اندیشکده‌ها کمتر بود، اهداکنندگان کمتر می‌توانستند منافع حزبی یا دیدگاه‌های خاصشان را بر متخصصان تحمیل کنند.

منبع: فارن پالسی / تحریریه دیپلماسی ایرانی/11

کلید واژه ها: اندیشکده آمریکایی اندیشکده ها اندیشکده ایالات متحده امریکا امریکا لابی گری


( ۳ )

نظر شما :