سیمرغ؛ محتوا، شکل و قدرت دولت ایرانی (بخش هفتم)
ملت، تنها متحد جمهوری اسلامی در تنهایی استراتژیک تاریخی ایران
نویسنده: آرش رییسی نژاد، استادیار روابط بین الملل دانشگاه تهران دکترا سیاست و روابط بین الملل دانشگاه بین المللی فلوریدا
دیپلماسی ایرانی:
۷. بنیان و دوام سامانه سیاسی ایران زمین بر "داد" و "دادگری" استوار بوده است.
داد بن مایه سامان سیاسی ایران زمین بوده است. این واقعیت را می توان در چهره فرمانروایان آرمانی ایران زمین یافت. ویژگی بارز فرمانروایان آرمانی اسطوره ای ایران ٬فریدون و کیخسرو٬ دادگری بوده است. فرمانروای آرمانی تاریخی ایران نیز ٬کوروش بزرگ٬ آوازه خود را بیش از آن که از پیروزهای درخشان نظامی برگیرد – که بی شک نابغه نظامی بوده – وامدار شیوه حکمرانی دادگرانه است. این شیوه دادگری کوروش – که همان ذوالقرنین قرآن کریم است – بود که شاهنشاهی بزرگ ایران را پی گذارد و برای نزدیک به سه سده بر جهان چیره نگاه داشت. فرمانروای مذهبی آرمانی اما علی بن ابیطالب (ع) است. ریشه جاودانگی امام نخست شیعیان و خلیفه چهارم مسلمانان نه در فتوحات دوران خلافت او بل برخاسته از شیوه حکمرانی دادگرانه او بوده است. تا بدان حد که برادر خود را از دست زدن به بیت المال بر حذر می دارد و گردن به رای قاضی منصوب خود به سود بانویی یهودی و به زیان خویش می نهد. این دو مثال تعین های دادگری را در جهان ایرانی نشان می دهند: دادگری آن جاست که خویشاوندانِ مسئولین از چنگ زدن بر بیت المال بر حذر داشته شوند و فرمانروا خود را ورای مردم نداند. هم از این رو دوام و قوام رابطه دولت و ملت در ایران زمین را می باید در پاسداشت داد و دادگری دید.
ردپای این نگاه را می توان در شاهنامه فردوسی نیز یافت. بی دلیل نیست که شاهنامه را «حماسه داد» می خوانند. اهمیت داد نمایان گر این است که "بیداد" ویران کننده بنیان سامان سیاسی است. چه بسیار فرمانروایان ایرانی را در درازنای تاریخ می توان یافت که با گام گذاردن در دامِ بیداد مقبولیت و آوازه نخستین را از دست داده و چهره شان تاریک شد. اهمیت حکمرانی دادگرانه را آن جا می توان دریافت که ایرانیان نبوغ نظامی نادر شاه افشار را که غربیان او را واپسین فاتح بزرگ آسیا و ناپلئون آسیا می نامند می ستایند اما شیوه حکمرانی اش را رد می کنند. برعکس حکمرانیِ دادگرانه کریمخان زند را می ستایند؛ فرمانروایی که را وکیل الرعایا و نه شاه می نامید با این که بر همه قلمرو امروزین ایران نیز فرمان نمی راند. این همه نشان می دهد که ویژگی آرمانی فرمانروای ایران نه پیروزی های نظامی است و نه جهانگشایی، بل داد است و دادگری.
ویژگی مرکزی داد و دادگری به گونه ای تاریخی و دیرین پی و اساس مدیریتِ ایران زمین شده است. واقعیتی که در کشورهای کمتری می توان یافت. به طور مثال، بنیان و پی دولت (core of state) آمریکا بر حاکمیت قانون (Rule of Law) استوار بوده است. این قوانین می توانند دادگرانه باشند یا می توانند تبعیض آمیز، همچو قوانین نژادپرستانه ضد سیاه پوستان. گرچه قوانین موجود در آمریکا گام به گام تبعیض را به کناری گذارده اند، اما اساس این کشور بر پایه رعایت قوانینِ موجود استوار است. هم از این روست که امروزه فرمانرواییِ کسی که خود ناقض قوانین موجود در آمریکاست سامانه سیاسی آن را به هم ریخته و آن را دچار بحران ساخته است. چنین در هم ریختگی برخاسته از ریزش در بنیان و اساس آمریکا ٬حاکمیت قانون٬ است.
تاریخ ایران نمایان گر اهمیت دیرپای دادگری در این سرزمین بوده است. هم از این رو٬ نه نهاد قانون گذاری و نه نهاد اجرایی٬ بل این نهاد قضایی – نهاد مسئول دادپراکنی و پاسداشتِ داد – است که رکن نگاهدار مدیریت و کارایی سامانه دولت است. اینجاست که می باید به جایگاه مرکزی دادگری در سامانه سیاسی ایران زمین بیش از پیش توجه کرد. هم از این رو٬ فرمانروایان ایران زمین می باید بر منشور حقوق بشر کوروش و نامه امام علی (ع) به مالک اشتر٬ بسان نوشته هایی که بنیان دادگری و حکمرانی عادلانه را در ایران زمین نشان می دهند تامل ورزند و اندیشه کنند.
تاکید بر داد به عنوان فلسفه فرمانروایی در ایران دگربار اهمیت تنهایی استراتژیک تاریخی ایران را نشان می دهد. در چنین سرزمینی کهن با چنین ویژگیِ پایدار، تنهایی استراتژیک ایران خود نشان دهنده درون زایی و استقلال بنیادهای امنیت ملی ایران بوده است. تکیه به درون بدین معنی است که گرانیگاه امنیت ملی ایران بر رابطه میان "دولت" و "ملت" استوار است تا روابطی استراتژیک با قدرت های بزرگ و یا گروه های غیر دولتی منطقه ای. به بیان دیگر، سنجه منافع ملی کشور را می باید در رابطه دولت و ملت ارزیابی کرد. در واقع، نظام جمهوری اسلامی باید دریابد که حکمرانان ایرانی همواره فقط یک متحد تاریخی داشته اند که آن هم "ملت ایران" بوده است. کوتاه این که، نگهداشت امنیت ملی و تمامیت سرزمینی ایران بدون "قوی شدن" امکان ندارد و شرط قوی شدن "تقویت رابطه دولت و ملت" در ایران است.
سخن پایانی
اگر توماس هابز چهار سده پیش از این از "لویاتان" سخن به میان آورد، ایران زمین اما "سیمرغ" جاودانیست که تاریخ جهان با آن آغاز شده است. دستیابی به سیمرغ ایران – به خوانشی منسجم و درست از ایران زمین – با تدقیق در تاریخ و جغرافیای ایران امکان پذیر است. این خوانش نشان می دهد که ایران زمین، فارغ از هر گونه سامانه سیاسیِ چیره بر آن، دارای ویژگی هایی است دیرپا و ماندگار. ایران دچار تنهایی استراتژیک تاریخی است. ایران یک ملت – تمدن دیرین٬ و نه یک ملت مدرن٬ است. گستره جهان ایران بزرگ مرزهای هارتلند ایران را نشان می دهد. امر بنیادینِ وحدت در عین کثرت در دل ِمفهوم جهان و تمدن ایران است. راه ایران، راه شاهی و جاده ابریشم است. دل ایرانشهر گرانیگاه ایران زمین بوده است. و در پایان، بنیان و کارایی سامان سیاسیِ ایران زمین بر داد و دادگری استوار بوده است.
تکبه بر این خوانش پیش درآمد کلان استراتژی نوینی برای ایران زمین خواهد بود. آن گاه که رهبران خردمند دنباله رو ایده های نابِ برآمده از دل تاریخ و جغرافیا – و نه سیاست روزمره – می گردند، کلان استراتژی زاده می شود. برآمدن کلان استراتژی سرآغاز طرح و پاسخ به پرسش بنیاندینِ "ما که هستیم"و "به کجا باید رویم" خواهد بود و همواره در تاریک ترین لحظه تاریخ یک ملت ٬در قعر نومیدی و سرخودگی ملی٬ ظهور می کند.
کوشش برای دستیابی به چنین خوانشی ٬به "سیمرغ٬ اما تنها با تکیه بر یک اصلِ راهنما به سرانجام می رسد: این که "اصل ایران است و ... ایرانیان!" اصلی که نشان می دهد هیچ کوششی والاتر از تلاش برای "رفاه" ایرانیان، "شادی" ایرانیان و "عزت" ایرانیان نیست. ایرانی که همواره از خاکستر مرگ برخاسته است.
نظر شما :