تجربه تلخ ۷۰ ساله ای که از دیپلماسی موازنه منفی و پرستیژگرایانه داریم
چرخه سیاستگذارانِ حقوقدانِ آرمانگرایِ خوشخیالِ ایرانی، از محمد مصدق تا حسن روحانی
نویسنده: اسلام ذوالقدرپور، دانشجوی دوره دکتری سیاستگذاری عمومی
دیپلماسی ایرانی: بسیاری از مسئولین و رهبران سیاسی و اجتماعی در جهان سوم به دنبال کسب پرستیژ و مقبولیت بینالمللی برای تأثیرگذاری بر مسائل داخلی کشور خود هستند. این رهبران که نقش سیاستگذار نیز دارند، از هرگونه سخن یا عملی که با مدح و تعریف آنان از سوی رهبران، سیاستگذاران و حتی کارشناسان گمنام خارجی همراه باشد، یک پیروزی خیالی بزرگ و بیسابقه برای خود میسازند و در تارهای نامرئی این سیاست گرفتار میشوند.
این رفتار خودپسندانه و بزرگبینی رهبران حتی در سیاستگذاری عمومی کشورهاو نیز نمود پیدا کرده و سیاستگذاری این کشورها را به یک سیاستگذاری پرستیژگرایانه، نمایشی و بیمارگونه تبدیل میکند که این سیاستگذاری به صورت یک بیماری به تمام تصمیمات و رویکرهای کشور مذکور نفوذ کرده و در نهایت این کشور را از پای درخواهد آورد.
سیاستگذاری پرستیژگرای بسیاری از رهبران دولتها در جهان دارای پیشینهای طولانی در تاریخ است، چنین سیاستگذاری نمایشی دارای دو بعد داخلی و خارجی است که در نهایت برای کسب قدرت و تسلط هژمونی بر تمام تعاملات و ساختارهای داخلی طراحی و اجرا میشود. این نوع سیاستگذاری که بیشتر بر نیات و مفروضات ذهنی رهبران یا سیاستگذاران استوار است، بر اهداف و نیات آرمانی متمرکز است، واقعیات موجود در جوامع را نادیده میگیرد.
چنین سیاستگذاری نمایشی که برای کسب، حفظ، تقویت و نمایش توان و قدرت سیاستگذار اتخاذ میشود، دارای پیامدهای بسیار سنگینی برای جوامع تحت مدیریت سیاستگذار است. زیرا سیاستگذاری پرستیژگرایانه در تضاد بنیادی با واقعیات عینی جامعه موردنظر قرار دارد و در نهایت به شکست سیاستگذار و سیاستهایش منتهی میشود.
سیاستگذاری پرستیژگرایانه که دارای مؤلفهها و جلوههای آرمانی است در مقابل سیاستگذاری واقعگرایانه قرار میگیرد و سیاستگذار باید بداند که: (سیاست همانند جامعه مشمول قوانینی عینی است که در نهاد بشر ریشه دارد. برای بهبود وضع جامعه نخست باید قوانینی را که جوامع بر اساس آنها زندگی میکنند، درک کرد. عمل این قوانین از خواست ما اثر نمیپذیرند و لذا مبارزه انسان با این قوانین تنها به بهای شکست، مُیَسر است.) 1
اینگونه سیاستگذاران در سیاست خارجی خود بیشتر از دیگر حوزههای سیاستگذاری به سیاستهای نمایشی روی میآورند و آرمانگرایانه فکر میکنند. اما باورهای این سیاستگذاران به آرمانهای نظام بینالملل به یکباره دچار تَرَک شده و با شکنندگی خود موجب شکست سیاستهای آرمانی سیاستگذار میشود. اما سیاستگذار نمایشباز به جای پذیرش شکست خود و اصلاح سیاست یا چرخش و تغییر در سیاستگذاری خود، به ادامه سیاستگذاری آرمانی خسارتبار خود اصرار میکند تا نشان دهد که سیاستهایش کارآمد و صحیح هستند و حتی به این سیاستها رنگ و لعاب ارزشی نیز داده میشود!
رهبران و سیاستگذاران شرقی و بهخصوص ایرانی از نمونههای برجسته آرمانگرایی در سیاست خارجی و سیاستگذاری پرستیژگرایی هستند که نمونههای بسیاری در این زمینه وجود دارد. این سیاستگذاری پرستیژگرایانه سبب ظهور چرخهای از سیاستگذاریهای آرمانی خسارتبار در ایران شده است. دو نمونه از برجستهترین این دورههای پرستیژگرایی را میتوان در دهه 1320 و ابتدای 1330 شمسی و از اواخر دهه 1350 شمسی (وقوع انقلاب) به بعد در ایران به خوبی مشاهده و درک کرد.
دهه 1320 شمسی و در نهایت رویداد 28 مرداد 1332 و برکناری دکتر محمد مصدق از اریکه قدرت را میتوان یکی از بنیانهای سیاستگذاری پرستیژگرا و خسارتبار سده کنونی دانست که در مقیاسی وسیعتر از دوران قاجار به ایران خسارت زده است و شهروندان ایرانی هنوز نیز تاوان آنرا پرداخت میکنند.
برای درک بهتر سیاستگذاری کنونی که اساساً برای ایجاد یک وضعیت مطلوب برای آینده بوده و دارای مؤلفههای آیندهنگری است، باید سیر تاریخی برخی سیاستها و سیاستگذاریها به عنوان یک مؤلفه راهگشا و عبرتآموز را درک کرد و مورد توجه قرار داد.
سیاستگذاری خارجی کنونی ایران که بازتابی از وضعیت انقلابی 1357 و تاکتیک مقابله و قطع رابطه با ایالات متحده آمریکا است، خود پیامد سیاستگذاری خارجی دهه 1320 شمسی و در نهایت دوران نخستوزیری یا رهبری دکتر محمد مصدق (اردیبهشت 1330 تا 28 مرداد 1332) است که مدعی اجرای سیاست موازنه منفی در سیاست خارجی ایران بودند.
سیاست موازنه منفی که از سوی دکتر مصدق مطرح شده را میتوان یک سیاست آرمانی برای شرایط آن روز نظام بینالملل و بهخصوص ایران بعد از جنگ دوم جهانی و اشغال ایران برشمرد که بیشتر به امید ظهور و گسترش اختلافات، تعارض و ستیز در نظام بینالمللی بودند تا از این مسیر به هدف آرمانی و ذهنی خود یعنی عدم واگذاری هیچ امتیازی به دولتهای خارجی دست یابند!
همین رویکرد سیاستگذاری پرستیژگرایانه و آرمانی را در سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی طی بیش از 40 سال اخیر البته با یک نوسان کوچک شاهد بودهایم، سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی نیز دارای مؤلفهها و جلوههایی از رویکرد پرستیژگرایی و حتی نوع ضعیف شده سیاست موازنه منفی است. برای درک بهتر ناکارآمدی و آسیبزایی سیاست پرستیژگرایی به بررسی برخی مؤلفههای این سیاستگذاری در دهه 1320 و 1330 و تطبیق تکرار آنها در چهل سال اخیر میپردازیم:
یکم- ناکارآمدی آرمان سیاست موازنه منفی: دکتر محمد مصدق به عنوان یک حقوقدان و از اساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران که دارای پیشینه متنوعی از مدیریت و ریاست در ایالات بزرگ ایران، نمایندگی مجلس و ریاست وزارتخانههای مهم در دوران قاجار و پهلوی را داشت و حتی سابقه 4 ماه وزارت امور خارجه ایران را نیز داشت، برای خود یک سیاستگذاری خاص و بسیار آرمانی که دارای جلوههای صرفاً ذهنی است را در دستورکار قرار داده بود.
سیاستگذاری عمومی دوران نخستوزیری محمد مصدق (از 7 اردیبهشت 1330 تا 25 تیر 1331) و دوران رهبری محمد مصدق (از 30 تیر 1331 تا 28 مرداد 1332) که یک سیاستگذاری به شدت نمایشی و پرستیژگرایانه بود، دارای جلوههای بیشماری از تلفیق آرمانهای ذهنی و نمایشی او است که بر یک موضوع خاص یعنی اصل استقلال ایران، نفی امتیاز و سلطه بیگانگان استوار است. البته این سیاست بیشتر کاربرد داخلی برای حفظ قدرت با ابزار مشغول ساختن افکار عمومی شهروندان ایران به یک دشمن خارجی را داشت، به نحوی که هر نوع توافق با انگلستان (حتی با در نظر گرفتن تمام خواستهها و آرزوهای ایران) به معنای پایان عمر سیاسی دکتر مصدق تلقی میشد. آورل هریمن در زمان بازگشت به انگلیس و شکست مذاکرات میگوید: "قصد مصدق مبارزه با انگلستان بود و هر نوع سازش به معنای پایان قدرت او خواهد بود".2
این سیاستگذاری نمایشی محمد مصدق که طرفداران و فدائیان بیشماری در کشور داشته و محبوبیت، مقبولیت و مشرعیت گسترده و کمسابقهای به یک نخست وزیر داده بود، موجب شد دکتر مصدق در دام سیاستگذاری ذهنی و آرمانی خود گرفتار شده و تنها بر سیاست آرمانی "موازنه منفی" اصرار کند. این اصرار و تمرکز بر اجرای سیاست موازنه منفی که بیشتر بر مسئله افزایش مقبولیت و مشرعیت داخلی دکتر مصدق متمرکز بود، هیچ چارچوب علمی و راهکار عملی بینالمللی به غیر احتمال و آرزوی افزایش تعارض و شکاف میان قدرتهای بزرگ را در فرآیند طراحی و اجرای خود نداشت!
شکست سیاست موازنه منفی که زیربنای سیاستگذاری محمد مصدق برای دوران نخست وزیری و حتی دوران رهبری خود در ایران بود را میتوان سرآغاز نفوذ یک نظریه آرمانی در سیاستگذاری عمومی و بهخصوص سیاست خارجی ایران قلمداد کرد که در دهه 1360 شمسی با عنوان جدید" نه شرق - نه غربی" بازآفرینی شد.
سیاست نه شرقی و نه غربی نظام جمهوری اسلامی که مبنای سیاست خارجی ایران و سیاستگذاری عمومی کشور بود نیز مانند سیاست موازنه منفی محمد مصدق دارای مؤلفههای بسیار آرمانی بود که اجرای افراطی آن، خسارات و آسیبهای جدی به ایران وارد کرده است.
نباید فراموش کرد که آنچه سیاست "عدم تعهد" عنوان میشود با سیاستهای "موازنه منفی" محمد مصدق و سیاست "نه شرقی - نه غربی" جمهوری اسلامی دارای تفاوتهای آشکار بسیاری است.
دوم- سیاستگذاری پرستیژگرایی و تغییر ساختار قدرت: یکی از برجستهترین جلوههای سیاست پرستیژی محمد مصدق که با هدف نمایش ظهور یک منجی برای تغییر شرایط ایران طراحی و اجرا شده را میتوان تلاش برای تغییر ساختار قدرت کشور و کاهش قدرت محمدرضا شاه جوان دانست که ترس شدیدی از جایگاه پادشاهی خود داشت.
با توجه به وجود و حضور طیف گسترهای از نخبگان سیاسی، اجتماعی، نظامی، اقتصادی و قومی در دهه 1320 و 1330 شمسی در ایران که اغلب نیز دارای سوابق زیادی در مدیریت و حکمرانی ایالات، وزارت، نخستوزیری و ... بودند، تجربه و سن و سالی بالاتر از محمدرضاشاه داشتند، شاه جوان ایران به شدت در محاصره جمعی از سیاستبازان قهار قرار گرفته و مجبور به پذیرش برخی نیات این سیاسیون و حتی دولتهای انگلیس، آمریکا و شوروی برای مدیریت ایران بود!
دکتر محمد مصدق با توجه به پیشینه طولانی و تجربه کامل و البته ناکارآمد حدود 30 ساله خود – او در 35 سالگی استاندار فارس و در 36 سالگی وزیر دارایی ایران بودند ... –، بعد از کسب جایگاه نخستوزیری که در بهترین دوران سیاسی و اجتماعی قرار داشت (مصدق از پذیرش نخستوزیری در آبان ماه 1323 طفره میرود ...) برنامه محدودسازی قدرت شاه را اجرایی کرد و تحت عنوان سیاست موازنه منفی و ملی کردن صنعت نفت به جای تغییر شرایط و بهبود شرایط زندگی ایرانیان، به تغییر ساختار قدرت ایران اهتمام ورزید و در نهایت با برخی تاکتیکهای نمایشی در 25 مرداد 1332 و بر اثر همان ترس همیشگی محمدرضا شاه از سالخوردگان قدرتطلب ایرانی، مصدق موفق به فراری دادن شاه از ایران شد.
شکست اولیه طرح مشترک آمریکا، انگلیس و مخالفین داخلی دکتر مصدق برای برکناری او از نخستوزیری در 25 مرداد 1332 که موجب فرار فوری محمدرضا پهلوی از ایران و عدم همکاری سفیر ایران در لبنان برای پذیرش شاه در این کشور و در نهایت سفر محمدرضا پهلوی به ایتالیا شد، نشان داد که محمد مصدق توانسته است در ساختار سیاسی و حاکمیتی ایران نفوذی گسترده داشته باشد. این نفوذ در حاکمیت و تلاش برای تغییر ساختار نظام سیاسی که تنها در سطح حاکمیت بود، مورد پذیرش عامه شهروندان ایرانی نبود و در نهایت مصدق از اجرای همین سیاست تغییر ساختار که هدفش کسب قدرت اول ایران بود، شکست سنگینی متحمل و دولتش نیز سرنگون شد.
بررسی پیامدهای سیاستگذاری نفتی و سیاست خارجی دولت مصدق، نشان میدهد که او اصل تغییر ساختار قدرت را در سرلوحه اهداف و نیات خود داشت. واقعیات پشتپرده اهداف سیاستگذاری دکتر مصدق را میتوان در سیاهنمایی علیه محمدرضا شاه و قراردادهای خارجی ایران، مشاهده کرد. ماهیت سیاست خارجی دولت مصدق نیز برای خلع ید محمدرضا شاه از قدرت بود، همانگونه که هانس جی مورگنتا میگوید: (یکی از مفروضههای این مکتب (واقعگرایی) آن است که ماهیت سیاست خارجی را صرفاً میتوان از راه بررسی رفتارهای سیاسی انجام شده و پیامدهای قابل پیشبینی این رفتارها تعیین کرد. بدین ترتیب میتوان آنچه دولتمردان واقعاً انجام دادهاند [را] درک کرد. از پیامدهای قابل پیشبینی رفتارهای آنها نیز میتوان حدس زد که اهداف آنها چه بوده است.)3
سیاستگذاری عمومی محمد مصدق دارای جلوههایی از قدرتطلبی و کسب قدرت مطلق بود که سعی داشت با نمایش یک منجی استقلالطلب کپی شده از زندگی و برنامه ماهاتما گاندی (ترور شده در 9 بهمن 1326 شمسی) تحت عنوان استقلالطلبی و سیاست موازنه منفی، خود را به عنوان یک منجی و اسطوره در رأس قدرت و حاکمیت ایران قرار دهد.
منجیگرایی و اسطورهسازی از دکتر محمد مصدق همچنان ادامه دارد، اما باید به صراحت گفت که سیاستهای ناکارآمد و اشتباه او موجب ظهور یک رویکرد بسیار خطرناک در ایران شده است که اکنون نیز برخی سیاستمداران سعی در بهرهگیری از آن دارند تا با نشان دادن خود به عنوان یک منجی مردمی، ساختارهای قدرت را به سود خود اصلاح کنند یا تغییر دهند.
سوم- ترس از پایان عمر سیاسی و افکار عمومی: بخش مهمی از تاریخ ایران بعد از جنگ دوم جهانی که بیش از 10 سال را شامل میشود به ماجرای نفت، امتیاز و قراردادهای نفتی ایران تعلق دارد. بیش از 10 سال مذاکره و تنش داخلی برای ملی شدن خیالی صنعت نفت از 1322 تا 1332 شمسی را میتوان یک دهه بسیار مبهم و رازآلود در تاریخ سیاستگذاری ایران دانست که در نهایت تغییر اثربخشی در فرآیند توسعه ایران نیز برجای نگذاشته است.
چرا این یک دهه پر تنش و سراسر نزاع سیاسی و حتی ترور سیاسی در پایان به قرارداد کنسرسیوم نفتی منجر شده و ادامه همان دوران قبل از سال 1330 را در پی داشت؟
برای بررسی بهتر این پرسش باید به سیاستهای نمایشی محمد مصدق در دوران نخستوزیری اش پرداخت که ترس از افکار عمومی و حتی ترس از ترور موجب عدم انتخاب راهکارهای اثربخش برای پایان دادن به ماجرای ملی کردن صنعت نفت ایران شد. مذاکرات پیرامون ملی کردن صنعت نفت که از اوایل دهه 1320 شروع شده و بیشتر وقت مجلس شورای ملی و حتی دولتهای متعدد ایران را به خود اختصاص داده بود، در نهایت با خودخواهی و بلندپروازی دکتر مصدق به همان شرایط قبل از ملی شدن صوری صنعت نفت، بازگشت.
محمد مصدق که سیاست ملی شدن نفت ایران را به نام خود منحصر کرده بود، از پذیرش پیشنهادهای چندگانه زیر که از دولتها یا نهادهای بینالمللی به ایران و انگلیس ارائه شده بود، امتناع کرد و در نهایت با تشدید تحریم طولانیمدت نفت، شهروندان ایرانی را نیز به صف مخالفین سیاست ملی کردن صنعت نفت اضافه کرد!
پیشنهادهایی که برای مصالحه میان ایران و انگلیس ارائه شدند، میتوانستند بخش عمدهای از نیات و خواستهای ملی ایرانیان در ملی کردن صنعت نفت را تضمین و برآورده کنند و به مرور زمان شرایط برای اصلاح و بازنویسی این سیاست ناکارآمد را نیز فراهم سازد. پیشنهادهای زیر که به دولت دکتر مصدق ارائه شدهاند دارای مزایایی هستند که از سوی نخستوزیر وقت ایران به دلایل مختلف و البته به دلیل ترس از افکار عمومی و پایان عمر سیاسی نخست وزیر، مورد پذیرش قرار نگرفتند.
1- پیشنهاد جکسون: بازیل جکسون، معاون شرکت نفت ایران و انگلیس به همراه یک هیأت در 21 خرداد 1330 به ایران سفر کرد و پیشنهاد خود برای ادامه همکاری نفتی ایران و انگلستان را ارائه کرد که دارای شرایطی ازجمله: پذیرش مشروط اصل ملی شدن نفت ایران، پرداخت 10 میلیون لیره مطالبات معوق ایران، پرداخت ماهیانه 3 میلیون لیره به ایران، واگذاری تأسیسات شرکت نفت ایران و انگلیس به یک شرکت ایرانی و ... بود که این پیشنهاد از سوی دکتر مصدق رد شد. 4
2- مذاکرات هریمن: آورل هریمن که یک دیپلمات کهنهکار آمریکا در مسکو و لندن، وزیر سابق بازرگانی آمریکا و نماینده طرح مارشال در اروپا بود به درخواست وزیر امور خارجه آمریکا و موافقت سفیر بریتانیا در واشینگتن در 23 تیر 1330 وارد ایران شد و به مدت 2 ماه در ایران به مشورت و مذاکره با دکتر مصدق و حتی آیتالله ابولقاسم کاشانی پیرامون دستیابی به یک توافق میان ایران و بریتانیا مشغول بود.
دیدارها و مذاکرات هریمن نیز با سرسختی محمد مصدق و آیتالله کاشانی به شکست انجامید که بخش مهمی از این شکست ناشی از مسائل داخلی ایران و ترس مصدق از مخالفینش بود که مصدق به صراحت میگوید: (نمیتواند توافق مذبور را اجرا کند زیرا عمرش دوام نخواهد آورد)5 و حتی تهدیدات آیتالله کاشانی که ضمن متهم کردن مصدق به طرفداری از انگلستان، توافق مصدق با انگلیس را مساوی با ریختن خونش مانند ماجرای ترور سپهبد رزم آرا میداند. 6
3- پیشنهاد استوکس: بعد از شکست هریمن در جلب موافقت دولت ایران، وی به لندن برگشت و به همراه ریچارد استوکس انگلیسی که نمایندگی دولت انگلیس را برعهده داشت در 12 مرداد 1330 به ایران سفر میکند. استوکس مدعی بود که یک "پیشنهاد بسیار خوب" برای توافق دارد. 7
استوکس چندین سفر به ایران داشت و برخی مفاد پیشنهادش به تهران شامل: واگذاری تمام اموال و دارایی و حتی حمل و نقل، پخش و فروش نفت به شرکت نفت ملی ایران، درخواست تخفیف نفتی برای انگلیس، تشکیل سازمان خرید نفت ایران برای تضمین صدور نفت ایران، استفاده از پرسنل خارجی در صورت نیاز به آنها در سازمان فروش و ... بود که همراه با اعلام پذیرش اصل ملی شدن صنعت نفت ایران از سوی انگلیس بود، هر چند استوکس و کاردار انگلستان به انتخاب مدیرعامل انگلیسی اصرار داشتند.8 دولت ایران این پیشنهاد را نیز علیرغم رعایت بسیاری از درخواستهای ایران، نپذیرفت.
4- مذاکرات در واشنگتن: محمد مصدق در پائیز 1330 برای بیان ادعای ایران در سازمان ملل به آمریکا سفر میکند، او سپس به واشنگتن می رود و با ترومن و دین آچسن وارد مذاکره می شود و درخواست کمک می کند.
دولت آمریکا کمک بسیار ناچیزی به دولت مصدق کرد و جرج مکگی، معاون وزیر امور خارجه امریکا مأمور مذاکره با دکتر مصدق شد که بعد از 80 ساعت مذاکره و توافق اولیه بر سر مسائلی مانند: مدیریت پالایشگاه آبادان توسط شرکت رویال داچ شل هلندی، قرارداد خرید نفت شرکت نفت ایران و انگلیس بر مبنای تقسیم منافع پنجاه – پنجاه و ...، با ارائه شرط اضافی مصدق که اصرار داشت "نباید هیچ افراد فنی انگلیسی در ایران کار کنند"، تمام مذاکره و توافق اولیه از هم پاشید.9
5- پیشنهاد بانک جهانی: این پیشنهاد که نتیجه مذاکرات 5 ماهه رابرت گارنر، معاون بانک جهانی با دو دولت ایران و انگلستان بود، بیشتر حالت میانجیگری داشت و برای رفع مشکل دو طرف و بهخصوص تامین مالی ایران طراحی شده بود نیز از سوی دولت ایران رد شد و عدم پذیرش این پیشنهاد موجب لغو کمک بانک جهانی به ایران شد.10
6- پیشنهاد اول مشترک آمریکا و انگلیس (ترومن – چرچیل): این پیشنهاد که با امضای وینستون چرچیل و هری ترومن بود 8 شهریور 1330 توسط لویی هندرسن، سفیر آمریکا در ایران به دولت دکتر مصدق ارائه شد و دارای مفادی از جمله: پذیرش اصل ملی شدن نفت ایران، پرداخت غرامت عادلانه شرکت نفت ایران و انگلیس با مراجعه به دادگاه لاهه، واگذاری کل عملیات صنعت نفت به ایران، توافق نهایی بعد از مذاکرات میان ایران و انگلیس، کمک 10 میلیون دلاری بلاعوض آمریکا به ایران در صورت پذیرش پیشنهاد و ... بود. این پیشنهاد نیز مورد قبول دولت مصدق قرار نگرفت و دولت ایران 30 مهر 1331 رسماً انحلال و تعطیلی مؤسسات فرهنگی انگلیس در ایران و قطع روابط با انگلستان را اعلام کرد.11
7- پیشنهاد دوم مشترک آمریکا و انگلستان (آیزنهاور - چرچیل): این پیشنهاد که اول اسفند 1331 به دکتر مصدق ارائه شد، شرایطی ازجمله: واگذاری موضوع غرامت انگلیس به دادگاه لاهه، کمک مالی آمریکا به ایران بعد از رأی دادگاه لاهه، مذاکره با یک سازمان بینالمللی برای خرید نفت ایران، حق کامل ایران در اداره صنعت نفت و آزادی ایران در فروش نفت خود را شامل میشد در 29 اسفند 1331 از سوی محمد مصدق رد شد. 12
این پیشنهاد که بهترین پیشنهاد برای رفع نزاع میان ایران و انگلیس محسوب میشد و بر ارجاع اختلافات به دادگاه بینالمللی لاهه نیز تأکید داشت، آخرین فرصت برای دولت ایران بود که با ترس محمد مصدق از نتیجه پذیرش آن، به راحتی از دست رفت!
پیشنهادهای مختلف و متعددی که برای حل اختلاف میان ایران و انگلیس به محمد مصدق ارائه شدند و بهخصوص دو پیشنهاد آخر، راهکارهایی برای کاهش اختلاف و البته بیشتر به سود ایران بودند که بر اثر تحریم فروش نفت، دچار فروپاشی اقتصادی شده بود. همین رویکرد عدم پذیرش پیشنهادها برای رفع اختلاف ایران و آمریکا را میتوان طی چند سال اخیر و طی دوران دولت دونالد ترامپ نیز بار دیگر و از چشماندازی دیگر مشاهده کرد.
چهارم- خوشخیالی آرمانی حقوقدانان ایرانی به نظام بینالملل: یکی دیگر از مؤلفههای سیاستگذاری پرستیزگرایانه دکتر محمد مصدق را میتوان خوشخیالی افراطی و در واقع امید واهی او به نظام بینالمللی و حقوق بینالمللی دانست که پیامدهای زیانباری برای دولت او و آینده ایران به همراه داشت.
دکتر مصدق که خود یک حقوقدان بود، اما دچار خوشبینی افراطی به حقوق بینالمللی بود و امید داشت تا نهادهای بینالمللی و حتی برخی قدرتهای تأثیرگذار نظام بینالملل از سیاست و مواضع او در برابر دولت انگلستان حمایت کنند!
شاید بهترین توصیف از نظام بینالملل و قواعد نانوشته آنرا "جان میرشایمر" داشته که به سیاستگذاران هشدار داده است و مینویسد: (از نگاه یک ناظر هوشیار نباید نادیده بماند که آمریکا یک جور حرف میزند و جور دیگر عمل میکند. در واقع سیاستگذاران دیگر کشورها همواره به این گرایش در سیاست خارجی آمریکا توجه داشتهاند. ... دولتهای قاره اروپا، انگلیسیزبانها را استادانی ماهر در هنر پنهان کردن منافع ملی خودخواهانهشان در پس نقاب "صلاح عامه" مینگرند و یادآور میشوند که این نوع ریاکاری مشخصه ذهن آنگلوساکسون است.) 13
محمد مصدق چنان به حمایت نظام بینالملل از سیاست ملی کردن نفت و سیاست موازنه منفی امیدوار بود که از یک ماجرای ساده حقوقی یعنی اعلام نظر دادگاه بینالمللی لاهه مبنی بر "عدم صلاحیت این دادگاه برای رسیدگی به اختلاف ایران و انگلیس"14، چنان شادمان و سرخوش شد که دچار یک غرور و تکبر در برابر مخالفین داخلی و حتی پیروزی بر شاه ایران و یک خوشخیالی افراطی به نظام بینالملل شد و واقعیات استانداردهای خاص نظام بینالملل را نیز فراموش کرد.
اما تمام دولتها و نهادهایی که مصدق امید کمک و یاری از آنها داشت، در برابر تحریم نفت و فروپاشی اقتصاد ایران سکوت و بلکه از انگلستان حمایت کردند. حتی دولت استالین علیرغم تمام مشکلات و اختلافاتی که با غرب داشت، حاضر به کمک به ایران نشد. در حالی که دکتر مصدق در اوایل دهه 1320 شمسی روابط خوبی با دولت و سفارت اتحاد جماهیر شوروی در ایران داشت و حتی به تحسین و تمجید شوروی و ارتش سرخ پرداخته بود. محمد مصدق در نامه 22/12/1323 خود به ماکسیموف، سفیر کبیر شوروی در ایران مینویسند: (بسیار متأسف شدم از اینکه به دوستی ایران که برای ایران عوضی ندارد خللی برسد و از محبوبیتی که اتحاد جماهیر شوروی بر اثر رویه قابل ستایش ارتش سرخ تحصیل کرده بکاهد و چون معتقدم که اتحاد جماهیر شوروی حق بزرگی بر ما دارد و ما را از مخاطره حیاتی نجات داده است. ... گذشته شما ثابت کرده که هر وقت دولت شوروی از صحنه سیاست ایران غایب شده، روزگار ایران تباه شده است!) 15
به علت عدم پذیرش پیشنهادهای مختلف از سوی دولت ایران، رابطه ایران و آمریکا نیز به مرور زمان دچار بحران شد. اوج این بحران در نامه مصدق در دی ماه 1331 به دوایت آیزنهاور رئیسجمهوری آمریکا و متهم ساختن آمریکا به حمایت از انگلیس نمایان شد. نامه دوم مصدق به آیزنهاور و درخواست کمک اقتصادی بود که رئیس جمهوری آمریکا در خرداد 1332 چنین پاسخ میدهد: (تا زمانی که ایران میتواند با انجام یک توافق معقول در زمینه نفت، به فروش نفت و مواد نفتی خود بپردازد و درآمد قابل ملاحظهای به دست آورد، عادلانه نیست که دولت ایالات متحده آمریکا از بودجهای که از جیب مالیات دهندگان آمریکایی خارج میشود، وام اقتصادی قابل ملاحظهای به ایران اعطا کند. همچنین تا قبل از حصول توافق در زمینه منازعه نفتی ایران با شرکت نفت ایران و انگلیس، بسیاری از آمریکاییها با خرید نفت ایران مخالفند.)16 این پاسخ را میتوان واقعیترین جلوه از سیاستگذاری خیالی و امیدهای واهی رهبران ایران به توانمندی تغییر بازی قدرت در نظام بینالملل دانست که اینگونه پاسخ داده میشود.
همین دلخوشی و خوشخیالی دکتر مصدق در اوایل دهه 1330 نسبت به رأی ساده و بیاثر دادگاه بینالمللی لاهه در مورد عدم صلاحیتش را بار دیگر در انتهای دهه 1390 شمسی و در مورد چند رأی ساده و بیاثر دادگاه لاهه در مورد شکایت ایران از آمریکا در برجام و یا آرای دادگاه اروپا برای آزادسازی داراییهای ایران در اروپا که هیچکدام نیز اجرا نشدهاند، مشاهده میکنیم که به عنوان پیروزی دولت ایران در برابر آمریکا در افکار عمومی ایران مطرح میشوند!
پنجم - سلاح ناکارآمد نفت: دولت دکتر مصدق سعی داشت از نفت به عنوان یک سلاح اثربخش و کارآمد در تعاملات و روابط بینالمللی خود استفاده کند و جایگاه خود در نظام بینالملل را ارتقا دهد. اما سیاستگذاری اقتصادی دولت مصدق که به موفقیت مطلق ملی شدن صنعت نفت و افزایش چند برابری درآمدهای نفتی استوار بود، با برقراری تحریمهای شدید و فراگیر علیه نفت ایران و صفر شدن فروش نفت ایران، یک شکست سنگین و سقوطی بزرگ را متحمل شد. وضعیت بحرانی نفت ایران به نحوی بود که تولید نفت ایران از 666 هزار بشکه در سال 1950 به تنها 20 هزار بشکه در سال 1952 کاهش یافته بود، اما در همین دوره زمانی تولید جهانی نفت از 9-10 میلیون بشکه در سال 1950 به 13 میلیون بشکه در سال 1952 افزایش یافته بود17و ایران را به یک کشور بیاثر و عقبمانده در بازار جهانی نفت تبدیل ساخته بود.
محمد مصدق چنان در استفاده از سلاح نفت متحمل شکست شد که سخن او در مورد نفت که گفته بود: (منشأ تمام بدبختیهای این ملت زجر کشیده، شرکت نفت است.)18به واقعیت پیوست و سیاست ملی شدن صنعت نفت به یکی از عوامل اصلی بدبختی ملت ایران طی حدود 70 سال بعد از ماجرای ملی شدن صوری آن، تبدیل شده است.
به صراحت میتوان گفت که زیانها و آسیبهایی که طی حدود 70 سال اخیر و به علت سیاستگذاری نمایشی و اشتباه دکتر مصدق به ایران و شهروندانش وارد شده، صدها و بلکه هزاران برابر بیشتر از ارزش فروش نفت و صنعت نفت ظاهراً ملی شده ایران از 29 اسفند 1329 تاکنون بوده است.
طی چهار دهه اخیر نیز نظام جمهوری اسلامی ایران در استفاده از نفت به عنوان یک سلاح در تعاملات بینالمللی خود و به عنوان یک ابزار سیاستگذاری خارجی خود سعی داشته است که رویدادهای چند سال اخیر و بهخصوص تحریمهای فراگیر و فلج کننده آمریکا علیه نفت ایران، سلاح نفت ایران را کاملاً خنثی کرده و به یک ابزار سیاستگذاری بیاثر تبدیل کرده است.
ششم - دوگانگی و ریاکاری دولتمردان ایران: یکی از جلوههای رفتاری و اجتماعی دولتمردان و سیاساستگذاران ارشد ایران را میتوان دوگانگی رفتاری و ریاکاری شدید آنها دانست که زندگی خصوصی آنان با آنچه در جامعه و در سیاستگذاریها مدعی هستند، بسیار متفاوت و بلکه در تضادی آشکار قرار دارد!
همپوشانی بسیار زیبای سیاست استفاده داخلی از مذاکرات خارجی که از سوی دولت یازدهم در زمان مذاکرات هستهای صورت گرفت و دولتمردان ایرانی (محمد جواد ظریف) مدعی بودند اگر مذاکرات دولت یازدهم به نتیجه نرسد تندروهای اصولگرا جای آنان در رأس قدرت را خواهند گرفت و فرصت توافق از غرب و آمریکا گرفته میشود با سخنان محمد مصدق که بعد از عدم توانایی در پذیرش پیشنهادها و در حالتی پشیمانگونه در شب قبل از ترک آمریکا در پائیز 1331 میگوید: (آیا توجه ندارید که اگر دست خالی به ایران برگردم، قویتر از آن خواهم بود که قراردادی در دست داشته باشم و به هوادارن متعصب خود عرضه کنم؟)19 بسیار جالب و قابل تأمل است.
این سخنان مصدق نشان میدهد که حفظ قدرت و جایگاه سیاسی و اجتماعی برای او در اولویت بود و او برای حفظ و افزایش قدرت سیاسی خود از پذیرش یکی از دهها پیشنهاد توافق، امتناع کرد و با زیرکی و رندی خاص خود، تمام مشکلات و حتی عدم توافق را به گردن انگلستان انداخت.
محمد مصدق و بسیاری دیگر از ایرانیان چنان درگیر ملی شدن نفت بودند و آنرا یک رویداد بینظیر میدانستند که به نتایج و پیامدهای واقعی آن توجهی نداشتند. دکتر مصدق در یک فضای آرمانی و خوشباوری در پیام رادیویی 30 خرداد 1330 و ضمن اعلام خلع ید شرکت نفت ایران و انگلیس، میگوید: (امروز روزی است که ما ایرانیان میتوانیم صفحه جدید و مقدسی در حیات سیاسی و اجتماعی خود باز کنیم و پس از 50 سال سلطه انگلستان، دوره نوینی را در برابر جهانیان و نسل آینده آغاز کنیم.)20 چنین سخنانی نشان میدهد که گویا محمد مصدق طی بیش از سی سال قبل از این سخنان که همواره دارای مسئولیتهای ارشد دولتی و حاکمیتی در ایران بود، خود یکی از کارگزاران ارشد عامل سلطه بیگانگان و بهخصوص انگلستان بوده است.
دکتر مصدق که این چنین از پایان سلطه انگلستان بر ایران سخن میگوید تنها حدود یک ماه پس از این پیام رادیویی در دیدار با آورل هریمن در مورد نوه عزیزش و تحصیل در خارج صحبت کرد و در پاسخ هریمن که در مورد محل تحصیل نوه مصدق سوأل میکند، مصدق می گوید: (البته کجا غیر از انگلیس) 21 در حالی که مصدق از زمان خروج رضا شاه پهلوی از ایران و بهخصوص در زمان حضور در مجلس شورای ملی در حال اجرای نمایش و پرستیژ ضد انگلیسی بود، نوه عزیزش را برای تحصیل و زندگی به قلب استعمار و دشمن شماره یک ملت ایران یعنی انگلستان فردستاه بود.
همین دوگانگی رفتاری دکتر مصدق که خود رابطه بسیار خوبی با دولت انگلیس در زمان استانداری فارس و ... داشت و در زمان جریان ملی کردن نفت به ضدیت با انگلیس پرداخت را در صحبتهای او و پاسخ هریمن نیز به خوبی میتوان مشاهده کرد. مصدق در اولین دیدار خود با هریمن به انگلیسیها توهین می کند و میگوید: (نمیدانید آنان چه نیرنگبازانی هستند. نمیدانید چه پلیدهایی هستند. نمیدانید چگونه به هر چیزی که دست بزنند، آن را آلوده و لکهدار میکنند) و هریمن جواب میدهد: (به شما اطمینان میدهم که آنان، هم خوب هستند و هم بد و اکثریت میان آن دو قرار دارند)22 چنین رویکرد دوگانه و ریاکارانه ای اکنون و در دهه 1390 شمسی نیز از سوی بسیاری از دولتمردان و سیاستگذاران ایرانی در مقابل آمریکا در حال پیگیری و اجراست. در حالی از آمریکا و دیگر کشورهای غربی انتقاد می کنند و آنها را دشمنان مستکبر ایران میدانند که فرزندان و اقوام درجه یک خودشان را برای تحصیل و زندگی بهتر به این کشورها و بهخصوص آمریکا، انگلیس و کانادا میفرستند!
*
اگر بخواهیم در فضایی کاملاً آزاد و با بیطرفی کامل به بررسی رویدادهای یک دهه ملی کردن نفت ایران (1323 تا 1332) بپردازیم، متوجه میشویم که سیاستگذاران ایرانی این یک دهه که بیشتر در اطراف دکتر محمد مصدق حضور داشتند، یکی از ناکارآمدترین و بلکه بدترین سیاستگذاری یک سده معاصر ایران را طراحی و اجرا کردند.
ملی کردن صنعت نفت ایران که میتوانست یک سیاست بسیار اثربخش و کارآمد برای تغییر شرایط کشور و شهروندان ایرانی باشد در اجرا و به علت تندروی و برخی نیات ذهنی و نمایشی سیاستگذاران، به ضربه جبرانناپذیر به ایران تبدیل شده که تبعات این ضربه همچنان در سال 1399 و انتهای قرن کنونی نیز گریبانگیر ایران و شهروندانش است!
سیاست ملی شدن خیالی صنعت نفت ایران که هنوز هم در پایان قرن 14 شمسی نمیتوان عنوان ملی را بر آن نهاد، در دهه 1330 شمسی و با وجود اختلافات گسترده ناشی از رقابت شوروی و آمریکا در جهان بعد از جنگ دوم جهانی، نتواست آنگونه که در سیاست موازنه منفی دکتر مصدق پیشبینی شده بود از رقابت و تعارض میان دو ابرقدرت جهانی بهرهبرداری کند و به اصلاح، تغییر و بهبود شرایط زندگی شهروندان ایرانی منجر شود.
سیاست ملی شدن نفت و سیاست موازنه منفی که دو بال اصلی سیاستگذاری عمومی دکتر محمد مصدق برای اصلاح و تغییر ساختار سیاسی و حاکمیتی ایران بعد از سقوط رضاشاه پهلوی بودند به علت زیادهخواهی و نیت قدرتطلبی شخص محمد مصدق، نتوانستند موفق عمل کنند به نحوی که ایران از فروش نفت نیز محروم شد.
مضحکترین سیاست خارجی ایران طی یک سده اخیر را میتوان سیاست موازنه منفی دانست که رگههایی از آن در سیاست خارجی کنونی ایران نیز قابل مشاهده است. سیاست موازنه منفی محمد مصدق که قرار بود ایران را از هرگونه نفوذ اقتصادی و در نهایت نفوذ سیاسی بیگانگان در امان بدارد، در همان زمان نیز ایران را در دسترس نفوذ آمریکا قرار داده بود و شخص دکتر مصدق برای رهایی از شر انگلستان به دامن آمریکا پناه برده و برای رهایی از تحریم نفتی، چندین درخواست وام بینتیجه و ذلتبار به دولت آمریکا ارائه کرد!
سیاست موازنه منفی چنان مضحک بود که مصدق و دولتش که بیشتر بر کسب پرستیژ و همراهی افکار عمومی داخلی ایران برای رقابت با شاه ایران اصرار داشتند، حتی نتوانستند موافقت اتحاد جماهیر شوروی را برای حمایت از ملی شدن صنعت نفت یا فروش نفت ایران کسب کنند.
مشابه همین سیاست ناکارآمد و بیاثر، امروز نیز در ایران پیگیری میشود یعنی امید واهی به اتحاد با روسیه، چین و حتی کمک اتحادیه اروپا، در حالی که این سه بازیگر نظام بینالملل تنها بر اساس منافع راهبردی خود در برخی مواقع به حمایت صوری و بسیار ناچیز از ایران می پردازند و در بیشتر موارد با آمریکا و دیگر رقیبان ایران در منطقه همراهی و همکاری فشرده دارند.
**
سیاستگذاری نمایشی و سلطه جویانه دکتر محمد مصدق در مورد ملی شدن صنعت نفت و سیاست موازنه منفی، چنان تند و افراطی پیگیری و دنبال میشد که زمام امور از دست مصدق نیز خارج شد و او نیز قادر به چرخش در سیاست خارجی و سیاست نفتی خود نبود. در واقع دکتر مصدق در دام سیاستگذاری خود گرفتار شد و نهتنها باعث ایجاد شکاف و جدایی میان شهروندان و دولت شد، بلکه به تقویت حکومت محمدرضا پهلوی و افزایش محبوبیت شاه ایران نیز کمک کرد.
دکتر مصدق سیاستمدار کهنهکاری که ادعاهای بسیاری در مورد حقوقدان بودن و پیشینه و تجربه فراوان مدیریت در کشور داشت، با یک سیاستگذاری پرستیژگرایانه به قصد تغییر ساختار قدرت و کسب شهرتی همطراز با "مهاتما گاندی" که همدوره مصدق بود، ایران را به آتش نیات ذهنی خود گرفتار کرد و اکنون نیز شهروندان ایرانی در حال پرداخت تاوان همان سیاست اشتباه و قدرتطلبانه محمد مصدق هستند. برخی از سیاستگذاران و مسئولین ارشد ایرانی طی 4 دهه اخیر به شدت به مخالفت با آمریکا مشغول بوده و تمام مشکلات و بحرانهای کنونی و حتی مشکلات ایران قبل از ایجاد کشور ایالات متحده آمریکا را به گردن دولت آمریکا میاندازند!
این سیاستگذاران و مسئولین ارشد ایرانی با تهییج افکار عمومی کشور، غولی مستبد و بسیار قدرتمند از آمریکا ساختهاند که حتی نمیتوان با آن به مذاکره نشست. سیاست کنونی سیاستگذاران ایرانی که هرگونه مذاکره و تعامل مستقیم با آمریکا را نفی و حتی گناه، خیانت و ننگ عنوان میکنند را میتوان پیامد و نتیجه اجرای اشتباه و بسیار بد سیاست ملی کردن صنعت نفت و از سوی دیگر طراحی سیاست مُشوَش و پریشان موازنه منفی از سوی دکتر محمد مصدق در 70 سال پیش محسوب کرد.
***
اگر از منظر سیاستگذاری و پیامدهای آن به دوران ظهور و سقوط دکتر محمد مصدق بپردازیم، متوجه میشویم که سیاستگذاری عمومی او و بهخصوص دو سیاست نفتی و سیاست خارجی دولت او، نهتنها در همان زمان دهه 1330 شکست خورده و آسیبهای زیادی به ایران و شهروندانش زده، بلکه ترکشهای این سیاستگذاری اشتباه با تندرویهای دهه اول انقلاب 1357 نیز ترکیب شده و موجی از نفرت در روابط خارجی ایران و رویکردی از سیاستگذاری ناکارآمد آرمانطلب را در سیاست خارجی ایران در تعامل با غرب و بهخصوص آمریکا ایجاد و تقویت کرده است.
به صراحت میتوان گفت که بخش مهمی از سیاستگذاریهای ناکارآمد و اشتباه چهل ساله اخیر ایران بهخصوص در سیاست خارجی و روابط بینالمللی ایران که شامل اصل تقابل و دوری از مذاکره و تعامل مستقیم با آمریکاست، نتیجه نیات و اهداف بلندپروازانه محمد مصدق در 70 سال قبل است.
در حالی که دشمن شماره یک ایران در ماجرای ملی شدن صنعت نفت و رویدادهای قبل از آن، دولت انگلستان یا بریتانیای کبیر بوده و حتی اصل ماجرای 28 مرداد 1332 و پایان حکومت مصدق نیز با نقشه و طرح انگلستان بوده، چهل سال است که برخی ایرانیان 28 مرداد 1332 را نماد دخالت و کودتای آمریکا علیه ایران تفسیر و مذاکره و تعامل با این کشور را ننگ و خیانت قلمداد می کنند اما با دولت انگلیس دارای تعامل و دوستی خاص و دیرینهای هستیم؟!
بررسی دقیق سیاستگذاریهای دکتر مصدق و تطبیق آن با برخی سیاستگذاریهای نظام جمهوری اسلامی نشان میدهد که هرچند نظام جمهوری اسلامی از سیاستهای کاراتری در سیاست خارجی خود بهره برده، اما اصرار تند و شدید بر تقابل با آمریکا که دستاورد دولت مصدق است و همچنان به عنوان یک سیاست ناکارآمد میتواند به منافع ایران در سطح جهانی آسیبهای فراوانی وارد کند، همسازی و مطابقت بسیار نزدیکی با سیاستهای دولت دکتر مصدق در دهه 1330 دارد.
باید امیدوار باشیم تا چرخه سیاستگذاری نمایشی و پرستیژگرایانه در ایران بهخصوص سیاستگذاری خارجی مشابه با دوره محمد مصدق و نیز دوره کنونی در نظام جمهوری اسلامی، بار دیگر در ایران تکرار نشود و سیاستگذاران کنونی ایران نیز با درس گرفتن از سیاستها و سرانجام دکتر مصدق، از سیاستگذاری نمایشی و سیاستهای آرمانی دست بکشند و بازی قدرت را در دنیای واقعی و با رویکردی واقعگرایانه دنبال کنند.
منابع:
1- مورگنتا، هانس جی. سیاست میان ملتها. ترجمه حمیرا مشیرزاده. تهران، وزارت امورخارجه. چاپ چهارم 1389، ص 5
2- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 518
3- مورگنتا، هانس جی. سیاست میان ملتها. ترجمه حمیرا مشیرزاده. تهران، وزارت امورخارجه. چاپ چهارم 1389، ص 6
4- ازغندی، علیرضا. روابط خارجی ایران 1357-1320. تهران، قومس. چاپ هفتم 1386، ص 201و200
5- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 515
6- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 517
7- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 517
8- ازغندی، علیرضا. روابط خارجی ایران 1357-1320. تهران، قومس. چاپ هفتم 1386، صص 203و202
9- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 522
10- ازغندی، علیرضا. روابط خارجی ایران 1357-1320. تهران، قومس. چاپ هفتم 1386، ص 204
11- ازغندی، علیرضا. روابط خارجی ایران 1357-1320. تهران، قومس. چاپ هفتم 1386، صص 207و206
12- ازغندی، علیرضا. روابط خارجی ایران 1357-1320. تهران، قومس. چاپ هفتم 1386، صص 209و208
13- میرشایمر، جان. تراژدی سیاست قدرتهای بزرگ. ترجمه غلامعلی چگنیزاده. تهران، وزارت امورخارجه. چاپ چهارم 1393، ص 29
14- کدی، نیکی آر. ریشههای انقلاب ایران. ترجمه عبدالرحیم گواهی. تهران، علم. چاپ 1385، ص 234
15- خامهای، انور. سالهای پر آشوب- جلد چهارم. تهران، فرزان. چاپ اول 1381، صص 114و 113
16- کدی، نیکی آر. ریشههای انقلاب ایران. ترجمه عبدالرحیم گواهی. تهران، علم. چاپ 1385، ص240
17- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 520
18- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 510
19- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 522
20- ازغندی، علیرضا. روابط خارجی ایران 1357-1320. تهران، قومس. چاپ هفتم 1386، ص 209
21- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 516
22- یرگین، دانیل. غنیمت - حماسه نفت، پول و قدرت. ترجمه اکبر تبریزی. تهران، علمی و فرهنگی. چاپ اول 1380، ص 515
نظر شما :