نظام تحریم های یک جانبه ایالات متحده امریکا همه را مجبور به پیروی کرده است
فروپاشی توهم افول قدرت امریکا
علیرضا مکی، پژوهشگر حوزه مسائل راهبردی
دیپلماسی ایرانی: مدتی است که نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان و حتی در خود ایالات متحده بحث افول قدرت آمریکا و عدم توانایی این کشور در تاثیر بر روندها و دروندادهای نظام بین الملل به مانند گذشته در رسانه ها و حتی در بین نخبگان، سیاستمداران، روزنامه نگاران و سایر اندیشمندان صحبت می شود.
این مسئله مخصوصا از آن جایی حائز اهمیت است که اندیشمندانی مانند هانتینگتون در دهه 90 دوران تک قطبی کامل را دوران کوتاهی می دانست که ناچار به گذار به دوره گذاری نسبتا پایدار در نظام بین الملل به نام دوران تک – چند قطبی متشکل از یک ابر قدرت هژمون مانند ایالات متحده و تعدادی قدرت های بزرگ عمدتا منطقه ای است. در ادامه و مخصوصا بعد از حملات یازده سپتامبر 2001 ما شاهد شکل گیری چنین الگویی از نظم بین المللی بودیم. نظمی که ایالات متحده سعی دارد با تکیه بر آن و با استراتژی شکل دادن نظم های هژمونیک کوچک منطقه ای در نقاط حساس و مناطق دارای ارزش بالای ژئوپلیتیک مانند اروپای شرقی، منطقه بالتیک، دریای مدیترانه، خاورمیانه، خلیج فارس و اقیانوس هند و..، ثبات هژمونیک مورد نظر خود را در سطح سیستم بین المللی باز تعریف کند. و دقیقا این مسئله با توجه به ظهور قدرت های دیگری مانند چین و روسیه، ایالات متحده را در نظام بین الملل با چالش مواجه کرده است.
از همین رو با توجه به قدرت گیری قدرت های نو ظهوری مانند برزیل، چین، روسیه، هند و سایر قدرت های منطقه ای صحبت از دوران افول هژمونی ایالات متحده بسیار شنیده شده است.
اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که تاریخ و اجتماع محل آزمون نظریات و فرضیه های علوم اجتماعی هستند. و در همین زمینه موضوع تحریم های یک جانبه ایالات متحده علیه کشورها و دولت های مستقل به راحتی می تواند نقضی بر فرضیه کلی معتقدان به دوران افول هژمونی ایالات متحده باشد. حقیقت این است که بر خلاف انتظارات بسیاری از تحلیل گران چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان دوران جدید نه تنها شاهد افول قدرت ایالات متحده نبوده بلکه شاهد عریان شدن قدرت این ابرقدرتی شده است که تا پیش از این در زیر دستکشی مخملین قدرت خود را اعمال می کرد.
طرفه آن که بسیاری از تحلیلگران به قدرت رسیدن ترامپ در ایالات متحده آمریکا را موجب تضعیف، تمسخر و رو به انحطاط رفتن سیاست خارجی ایالات متحده می دانستند که در نهایت با مقاومت جامعه سیاسی ایالات متحده نه تنها ریاست جمهوری وی دوام چندانی نخواهد داشت بلکه افول هژمونی آمریکایی را تسریع خواهد کرد. اما واقعیت این است که ترامپ نه تنها افول هژمونی امریکا را تسریع نکرده بلکه بر عکس قدرت عریان آمریکا را بیش از پیش به رخ مخالفانش کشیده است. برای نمونه مسئله تحریم های یک جانبه این کشور که از اردیبهشت ماه 96 علیه جمهوری اسلامی ایران همراه با خروج این کشور از برجام وضع کرده است. همین یک مسئله و تبعات آن برای جمهوری اسلامی ایران جامعه بین الملل نشان دهنده این است که ما در دوران افول هژمونی ایالات متحده به سر نمی بریم. برای بحث بیشتر لازم است یادآوری کنیم که قدرت های بزرگ اروپایی هر چند با بسیاری از خواست های امریکا در زمینه سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی ایران موافق بوده و هستند اما با استراتژی این کشور در خروج از برجام موافق نبوده اند. از این رو برنامه ها و قول های متفاوتی به مقامات جمهوری اسلامی ایران برای حفاظت از حضور ایران در برجام مانند پیشنهاد صندوق مشترک اینستکس را دادند که در عمل نه تنها در برآورده کردن آنها فاقد کوچکترین موفقیتی بودند بلکه این دولتهای اروپایی هستند که به مرور و به صورت فزاینده ای به سمت قبول استراتژی امریکایی ها در این پرونده سوق پیدا می کنند.
در سوی دیگر این ماجرا روسیه و چین دو قدرت بزرگ هسته ای قرار دارند که علی رغم مخالفت قاطع با تصمیمات ایالات متحده در این زمینه و نیز داشتن منافع راهبردی مشترک با تهران در زمینه مقابله با یک جانبه گرایی این کشور اما در عمل نه تنها کمپانی های این دو کشور (که بر خلاف شرکت های اروپایی عمدتا دولتی یا دارای سایه حمایت دولت هستند) که حتی دولت های این دو کشور نیز خواهان درگیری با ایالات متحده بر سر جمهوری اسلامی ایران نبوده و نیستند. مثال خوب این مسئله را می توان در خروج شرکت دولتی نفت و گاز چین سینوپک از پروژه های گاز پارس جنوبی و همینطور کاهش روز افزون واردات رسمی نفت این کشور از مبدا ایران دانست و این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران در دریافت مبالغ حاصل از خرید نفت با تمام تخفیف ها و امتیازاتی که برای خریداران قائل شده نیز دچار مشکل است.
روسیه به عنوان دیگر طرف این ماجرا نیز به چند دلیل مختلف از جمله عدم مکمل بودن اقتصادهای ایران و روسیه و نیز رقابت های تاریخی ما و روسی ها در آسیای میانه و قفقاز و همین طور به دلیل عدم توانایی روسیه برای مخالفت موثر با اقدامات و تروریسم اقتصادی آمریکا علیه ایران نتوانسته است اقدام موثری انجام دهد.
همین وضعیت را روس ها از سال 2014 بعد از تهاجم به اوکراین و تجزیه این کشور تجربه کردند. به عبارت دیگر مقایسه ای بین وضعیت شاخص های اقتصادی روسیه قبل از سال 2014 و بعد از آن و سقوط ناگهانی ارزش پول ملی این کشور آن هم در دورانی که روس ها می رفتند با استفاده از قیمت های بالای نفت و وابستگی اروپا به گاز این کشور تبدیل به یکی از قدرت های اصلی اقتصاد جهانی بشوند امروز در وضعیت نه چندان مطمئنی قرار دارند که باید با نفت و گاز شیل آمریکایی در محدوده نفوذ خود در اروپا رقابت کنند. البته در این زمینه مثال ها فراوان است اما آیا کسی هست که این مثال ها را با دقت مطالعه کند.
نظر شما :