لزوم دوری از توهمات خطرناک
جمهوری اسلامی ایران با قدرت پابرجاست
نویسنده: جک ای. گلداستون استاد سیاست عمومی دانشگاه جورج میسون و پژوهشگر سیاست جهانی در اندیشکده وودرو ویلسون (Woodrow Wilson Center) است. او همچنین نویسنده کتاب "انقلاب و شورش در اوایل جهان مدرن" و کتاب " درآمدی بسیار کوتاه بر انقلاب ها" است.
دیپلماسی ایرانی: ایالات متحده از آغاز انقلاب 1979 میلادی (1357 شمسی) منتظر سقوط انقلاب اسلامی است اما حکومت ایران در برابر چالش هایی مانند جنگ هشت ساله با عراق، چندین دهه تحریم، جریانات اعتراضی 2009 و حتی موج های دموکراسیسازی "انقلاب های رنگین" و خیزش های گستره اروپای شرقی، اتحاد جماهیر شوروی، شرق آسیا و خاورمیانه همچنان ایستادگی کرده و حتی قدرت آن بیشتر هم شده است. اکنون نیروهای نیابتی ایرانی در گستره خاورمیانه، از حزب الله لبنان گرفته تا حوثی های یمن، باعث آشفتگی کشورهای خارجی شده و نفوذ گروه های شیعه حامی ایران در تمام منطقه را افزایش داده اند.
ثبات و سرسختی چشمگیر حکومت ایران در برابر فشارهای غیرعادی داخلی و خارجی دلایل گوناگونی دارد. نخست، تاریخ نشان داده حکومت هایی که در جنگ ساخته می شوند پایاتر از حکومت های دیگر هستند. آن دسته از حکومت های انقلابی که با جنگ آزموده می شوند باید ارتش های قوی و بروکراسیهای کارآمد ایجاد و برای بقای خود تمام شکاف های داخلی را محدود یا خنثی کنند. نتیجه این روند، برخورداری از یک رهبری انقلابی خوگرفته با جنگ و دارای شخصیت پارانوئیدی مفید و همچنین کهنهسربازانی است که بیتوجه به تمام اختلافات برای فداکاری در راه دفاع از حکومت انقلابی و ادامه مسیر، تعهدی مشترک دارند.
دوم، تحریمها به دستاویزی برای توجیه عملکرد اقتصادی ضعیف حکومت تبدیل شده است. تردیدی نیست که انقلاب اسلامی نیز مانند بسیاری از حکومت ها از فساد و سوءمدیریت اقتصادی رنج می برد. نخبگان وابسته به حکومت کنترل بیشتر اقتصاد کشور را در اختیار دارند، در حالی که شهروندان عادی از تورم، بهرهوری پایین و عدم رشد اقتصادی آسیب می بینند. اما حضور تحریم های قدرتمند به سپر بلای خارجی مناسبی برای بقا و موجودیت انقلاب اسلامی تبدیل شده است. سیاست حکومت هر چقدر هم ضعیف باشد همواره این اتهام وجود دارد که "شیطان بزرگ" کمر به نابودی انقلاب اسلامی بسته است. هر چقدر هم که هدف اصلی تحریم ها آسیب رساندن به حکومت باشد، بازهم مردم عادی از کاهش ارزش ریال و دشواری سرمایه گذاری و واردات به شدت آسیب می بینند. به گزارش اخیر آسوشیتدپرس، "آنچه از سوی تمام ناظران در قلب تپنده پایتخت ایران پذیرفته شده این است که تحریم های آمریکا به مردم عادی آسیب می زند، نه به مسئولین." نتیجه این می شود که ایرانی ها به جای بیزاری از حکومتشان، از فشاری متنفر می شوند که خارجی ها بر حکومت وارد می کنند.
سوم، مجموعه جنگ های تهدیدآمیز در کشورهای همسایه، که جنگ نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان در راس آنها قرار دارد، نوعی هراس و ملیگرایی در ایران ایجاد کرده و این دو احساس حمایت از بقای حکومت را افزایش می دهد. این جنگ ها همچنین ادامه هزینه های نظامی و نقش سیاسی کلیدی سپاه پاسداران را توجیه و جایگاه تندروها در دولت ایران را به ویژه در زمینه امور خارجی مستحکم می کند.
چهارم، اگرچه در ظاهر رهبران انقلابی به دو دسته "تندروهای" سپاه و روحانیون در مقابل "عملگرایان و اصلاح طلبان" حلقه روسای جمهور ایران تقسیم می شوند، اما این شکاف ها آنچنان که باید عمیق نیستند. در حقیقت تمام رهبران ایران یا روحانی هستند و یا با رهبری روحانیت ارتباط نزدیک دارند. زمانی که در رهبری انقلاب شکاف ایجاد می شود، رهبران همیشه ترجیح می دهند که اختلاف ها را در چارچوب رژیم انقلابی حل و فصل کنند و هرگز با آن مخالفت نمی کنند.
ایده حضور "میانهروهای" حامی غرب در رهبری ایران که با حاکمیت سیاست خارجی تهاجمی ضدغربی سپاه پاسداران مخالفت خواهند کرد، افسانه ای بیش نیست. تمام رهبران ایران به حکومت انقلابی و تقویت انقلاب اسلامی متعهد هستند. اختلاف ها فقط بر سر تاکتیک هاست: آیا درجه ای از عملگرایی در همکاری با جامعه بین المللی – آنچه روحانی انجام می دهد – بیشتر می تواند کشور آنها را تقویت کند یا راهبرد تهاجمی و تقابلی منطقه ای سپاه پاسداران؟
این ایده که "میانهروها"ی حامی غرب منتظرند تا تحریم ها یا اعتراضات، تندروها را تضعیف کند و توازن برای دگرش حکومت ایجاد شود، بر مبنای فرضیه ای نادرست شکل گرفته است. حتی رهبران عملگرای ایرانی هم نقش ایالات متحده در منطقه – از حمایت از شاه تا کمک رسانی به صدام حسین زمانی که او با استفاده از تسلیحات شیمیایی علیه سربازان ایرانی جنگ افروزی می کرد، سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرانی و حمایت از جنگ های ویرانگر در افغانستان، عراق و لیبی – را فراموش نخواهند کرد.
این ایده که از فشارهای بیشتر آمریکا استقبال می شود و این می تواند به تشکیل دولتی حامی غرب بیانجامد، توهمی خطرناک است.
پنجم، انقلاب اسلامی شاید یک حکومت مذهبی است که از لحاظ اصول اخلاقی غربی می تواند سرکوبگر باشد، اما انتخابات آزادی برگزار کرده است که به ایرانیان اجازه می دهد اولویت های خود پیرامون حکومت را بیان کنند. اگرچه نامزدهای انتخاباتی به دقت از سوی شورای نگهبان گزینش می شوند، اما در بسیاری از انتخابات ریاست جمهوری نتایج شگفت انگیزی حاصل شده و به رغم گفته ها، هیچ کس نمی تواند نتایج این انتخابات را پیش بینی کند. حکومت همواره به مردم اجازه داده که به نامزدهایی با خطمشی های سیاسی گوناگون رای دهند و همچنین تمایلات خود برای دگرش یا اصلاح مسیر در چارچوب انقلاب اسلامی را بیان کنند.
سرانجام این که انقلاب ها طول عمر ویژه ای دارند و اگر بتوانند از آزمون های اولیه جنگ داخلی یا جنگ های بین المللی سالم بیرون بیایند، به تدریج به سوی فاز عملگرایی و ایجاد دولتی باثباتتر و متوازن تر در دهه های آتی حرکت می کنند. در ایران این مرحله با دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و سپس خاتمی همزمان بود. اما به دنبال این برهه اغلب فازی پوپولیستی و رادیکال تر می آید که بار دیگر بر ویژگی انقلابی حکومت متمرکز می شود. در ایران، ریاست جمهوری احمدی نژاد این نقش را ایفا کرد. اما این "فاز دوم رادیکال" اغلب موفقیت چندانی ندارد و یک دولت ملی "نرمال" و عادی تر به دنبال آن می آید. با این حال، این دولت نیز معمولا توسط مردان و زنانی اداره می شود که جوانی خود را در راه پیروزی انقلاب و دفاع از آن سپری کرده اند. بنابراین طول عمر طبیعی یک انقلاب رادیکال 7 تا 10 دهه پیش از ظهور دولتی پلورالیستی تر و پساانقلابی تخمین زده می شود.
جمهوری اسلامی در آینده احتمالا یا به یک بازنده تبدیل می شود یا به نظامی کمتر سختگیر و بیشتر عملگرا یا باز. اما با نگاه به حکومت های انقلابی دیگری که از آزمون جوانی سالم بیرون آمده اند می توان نتیجه گیری کرد که این روند معمولا دو الی سه نسل کامل طول می کشد. با توجه به این که انقلاب اسلامی در 1979 میلادی به دنیا آمده، چه بسا دستکم تا نیمه های قرن یا بیشتر پابرجا بماند.
منبع: شورای آتلانتیک / تحریریه دیپلماسی ایرانی
نظر شما :