امریکا عامل اصلی بحران جاری با ایران است
نه جنگ و نه مذاکره
دیپلماسی ایرانی: در بحران میان تهران و واشنگتن، ایران تکلیفش روشن است. ما نه جنگ و نه مذاکره می کنیم اما همه ابعاد بحران در کنترل ایران نیست و تهران تنها می تواند مدیریت یک طرف بحران را در دست داشته باشد. در صحنه سیاست و در وضعیت عصبی و هیجان ناشی از رجز خوانی و تهدیدات، نیت خوانی طرف مقابل برای عدم جنگ حکم غیب گویی خواهد داشت. مگر آنکه نخست وزیر عراق، عادل المهدی باشی و با آگاهی از پیچیدگی های سیاست، خبر از پایان خوش بحرانی دهی که مردم عراق نیز با آن خرسند شوند. به هر حال با نگاه به وضعیت موجود منطقه و در شرایطی که امریکا ناوگان ابراهام لینکن و هواپیماهای ب 52 را به خلیج فارس اعزام کرده است اگر بدون مذاکره، جنگی رخ ندهد معجزه خواهد بود.
سیستم محاسبه گر امریکایی، کمتر معنوی است. به همین علت است که برای امریکا ثبات استراتژیک و منافع بیش از حقوق بشر اهمیت دارد. برای امریکاییان محاسبات سود و زیان اصلی ترین عامل تصمیم گیری است. پذیرش اینکه امریکا بدون محاسبه اقدام به تجمیع نیرو، تجهیزات، و تبلیغات متضاد جنگ و صلح بدون دستاورد انجام دهد، بیش از واقعیت، می تواند شوخی تلخی باشد که به یک تراژدی منجر شود.
تحولاتی چون خروج نیروهای غیرضروری و اعلام آماده باش به نیروهای امریکا در عراق، تعطیلی سفارت هلند، توقف آموزش نیروهای عراقی توسط آلمان، عدم همراهی ناو اسپانیایی با ناو امریکایی و... در ضعیف ترین احتمال، می تواند یک مانور با هدف ایجاد وحشت برای تن دادن به مذاکره باشد و اگر این سناریو تحقق نیافت در یک نگاه حداقلی این حرکت را می توان در راستای ضربه و راه انداختن جنگی محدود ارزیابی کرد.
از این رو ایران در جاده دو طرفه بحران می تواند اعلام کند جنگ و مذاکره نمی کند اما نمی تواند با قاطعیت بگوید طرف مقابل چه رفتاری خواهد کرد. با توجه به این امر باید به ابعاد بحران نگرش دقیق داشته و با طرح احتمالات مختلف، بهترین راه حل ها را دریافته و برگزید.
صرف نظر کردن ایران از ظرفیت و توان هسته ای، موشکی و نفوذ منطقه ای در خاورمیانه ای که اگر قدرت نداشته باشی صدام دیگری خواهد تاخت، با هیچ منطقی همخوانی ندارد و سایه جنگ را بر سر ایران همچنان حفظ خواهد کرد. در فضای آرام و حاکمیت یافتن منطق گفت وگو، خاورمیانه قوی از طریق برقراری توزان قوا می تواند محور عبور از بحرانی باشد که اگر کنترل نشود، دامن آن همه را خواهد گرفت. پر واضح است که ایران بیش از همه کشورهای منطقه خواهان جنگ نیست اما این اراده به معنای تن دادن به تحقیر تسلیم نیست.
ترامپ توانسته است وضعیت اقتصادی امریکا را بهبود ببخشد اما اعتبار امریکا با عملکرد ترامپ خدشه دار شده است. این روندی است که ادامه آن می تواند برای آمریکایی که ادعای رهبری جهانی دارد، آغاز صدمه ای جدی باشد. فروپاشی کمونیسم سبب شده بود تا از میزان توجه به ابعاد غیرانسانی کاپیتالیسم کاسته شود اما از زمانی که ترامپ وارد کاخ سفید شده است چهره عریان امیریالیسم امریکا، دوباره رخ نمایی کرده است. در برابر رفتارهای زورمدارانه واشنگتن نه بروکسل، نه پکن و نه مسکو هیچ یک در حد انتظار قدرتی که دارند ظاهر نشده اند، اگرچه شاید آنها رفتار آمریکا را در عقبه ذهنی خود ضبط و ثبت کرده و در زمان مقتضی وارد عمل شوند. اما باید بدانیم این وقت مقتضی امروز نیست و در ارتباط با ایران نخواهد بود. همانگونه که در تعلیق برخی از بندهای برجام چین، اروپا و نه روسیه در کنار ایران قرار نگرفتند و حتی از آن انتقاد نیز کردند.
خلاصه آنکه امریکا عامل اصلی بحران جاری با ایران است. خروج غیر منطقی از برجام، قرار دادن سپاه در لیست گروه های تروریستی، اعمال تحریم ها و سعی در به صفر رساندن فروش نفت و بخش فلزات همه و همه برای وارد کردن فشاری حداکثری برای وادار ساختن ایران به تسلیم و یا جنگ احتمالی است. برای جهان و افکار عمومی این امر روشن است که ما به عنوان ایران جنگ نمی خواهیم و این امریکاست که به دنبال جنگ است. ترامپ قدرت نمایی را به شکلی در آورده که بیشتر شبیه قدرت نمایی در کف خیابان است. این زبان و رفتار سیاسی عامی ترامپ امروز ایران را هدف قرار داده و گویا ایران در سکوت و شاید به نیابت از جهان قرار است یک تنه در برابر این رفتار و زبان زورمدارانه ایستادگی کند و هزینه آن را بپردازد. اما باید از دام ترامپ و حامیان آشکار و پنهان آن گریخت و اگر ضرورت ایجاب کرد با زبانی که او با آن آشناست از دریچه صلح سخن گفت. شاید بتوان با درک و تعمق نسبت به سخنان پوتین مبنی بر اینکه ما آتش نشان نیستیم با تغییر محیط بازی، از تهدید امروز فرصتی برای فردا ساخت./روداوو
نظر شما :