تحلیلی جدید یا امید به یک فرد
بایدها و نبایدهای برجامی و فرصتی دیگر برای مذاکره
دیپلماسی ایرانی: سفر آقای دکتر ظریف به نیویورک (3-8 اردیبهشت 98) با هر دلیل و منطقی در شرایطی صورت گرفت که وضعیت داخلی کشور تحت فشار عوامل غیر قابل پیش بینی از جمله سیل گسترده، تحریم های آمریکا و ناکارآمدی دستگاه اجرایی آماده گذار به مرحله ای نوین است. از آنجا که رفتار خارجی در خلاء شکل نمی گیرد باید اعزام وزیر امور خارجه به آمریکا در دور جدید تجربه روابط دو کشور را ناشی از تمهیدات داخلی و برای پاسخ گویی به نیازهای "مبرمی" دانست که مسئولین امر بر آن متمرکز شده اند.
آمریکا با "تروریست خواندن سپاه پاسداران" و اعلام عدم تمدید مجوز خرید نفت به هیچ یک از کشورهای طرف معامله با ایران شرایط روابط را به مدار خصومت آمیز جدیدی منتقل کرد که ناشی از تمایل آمریکا برای اعمال فشار بیشتر برای حصول به نتیجه سریعتر است.
وزیر امور خارجه در این سفر با اعلام آمادگی برای تبادل زندانیان دو کشور نشان داد که هدفش پیداکردن روزنه هایی برای مذاکره در ساختار سراسر متصلب و عنود دولت فعلی آمریکاست.
سئوال اینجاست در اعزام وزیر امور خارجه به آمریکا برای "حل" مسائل موجود بین دو کشور آیا "تحلیل و شرایط جدیدی" به وجود آمده که می توان به آن امید بست یا انتظار می رود که وزیر امور خارجه با انداختن عصای خود سحر آمریکایی را باطل کند.
در شخصیت و توانایی آقای ظریف در مذاکره، فن بیان، پاسخ های به موقع، جلب توجه، صحنه گردانی و رفتارهای جذاب حتما شکی وجود ندارد. از سخنرانی های او در کنفرانس ها و نیز مصاحبه های بی نقص لذت می بریم اما پیروزی کاریزماتیک وزیر امور خارجه ایران در این صحنه ها اگرچه شعف آور است اما تغییری در صحنه سیاسی ایجاد نمی کند. در اینجا آنچه اهمیت دارد تحلیل شرایط و موقعیت هر یک از طرفین در آن محدوده است.
در مذاکرات برجام طرف ایرانی حاضر شده بود بخشی از امکانات قابل تبدیل به سلاح اتمی خود که باعث حساسیت بین المللی شده بود را در مقابل لغو برخی از محدودیت ها و قطعنامه های سازمان ملل واگذار کند. این پتانسیل را "بخشی" از دموکرات ها که در حاکمیت آن روز آمریکا بودند به خوبی درک کردند و لذا مذاکرات به نتیجه رسید. اما در عمل و زود نشان داد که توافق اگرچه برای آمریکا و "جامعه جهانی " خوب بود برای ایران از جامعیت و پایداری برخوردار نیست. تجربه این مذاکرات همچنین آموخت که که دل در گرو یک گروه سیاسی در آمریکا دادن می تواند نتایج اسفبار فعلی را رقم بزند که هم بخشی از امکانات کشور از دست رفته است و هم بار دیگر در یک فضای مبهم از آینده در معرض جنگ و تهدید و تحریم های اقتصادی قرار گرفته ایم.
به نظر می رسد در شرایط کنونی سه سیاست را باید اتخاذ کرد:
اول: باید تحلیل تصمیم گیران آمریکا در اینکه می توانند با فشار مستقیم اقتصادی و تحریم ایران را به زانو در آورند عوض شود. مقامات کاخ سفید بر این عقیده اند که فشار حداکثری مورد نظر آنها توانسته جواب دهد. الزامات نقض تحلیل آمریکایی ها در موارد زیر نهفته است:
دولت ایران قدرت مدیریت و کنترل خود را بر ارکان حکومت نه با شعار، وعظ و حرف بلکه در عمل نشان دهد. از این وضعیت بسیار دور هستیم.
علی رغم فشارهای اقتصادی نباید اجازه داد که نارضایتی وسعت گرفته و عمومی شود.
در رفتار و مواضع بین المللی دولت نباید تغییری به وجود آید.
از افزایش قیمت نفت با هر سیاست و حیلتی باید حمایت کرد.
بدون ورود مستقیم، از ناآرامی و تنش در کشورهای حامی سیاست آمریکا حمایت کنیم. مواضع ابوظبی و ریاض در رابطه با تلاش برای افزایش تولید به منظور جایگزینی سهم تولید نفت ایران در بازارهای جهانی را نمیتوان صرفا مبالغهآمیز قلمداد کرد. امارات متحده و عربستان سعودی به دلیل تنش و تعارض با نگاه تهران در خاورمیانه حاضرند با پذیرفتن برخی از هزینه ها و تبعات سوء آن فشارهای اقتصادی و معیشتی را برمردم ایران افزایش دهند. این یک واقعیت غیر قابل انکار است.
از تهدید بستن تنگه هرمز و ذکر اینکه اگر نفت ما نرود نفت هیچ کس نخواهد رفت خود داری کنیم. که بحث فعلی نخریدن نفت ایران است و نه عبور نکردن از تنگه هرمز.
تلاش برای شکاف انداختن در انسجام تصمیم گیران آمریکایی شبیه اقدام اخیر آقای ظریف در اعلام "تیم ب " نیز مفید است.
دوم: تغییر موضوع و زمین بازی
سیاست های کنونی و اتخاذ سیاست های متقارن باعث شده است که موضوع درگیری محدود به روابط ایران و آمریکا و زمین بازی نیز منحصرا سرزمین و جغرافیا و مردم ایران شده است. در هر دو موضوع نتیجه موفقیت آمیزی با توجه به تناسب قدرت انتظار نمی رود. تا فکر دفاع نامتقارن و وسیع کردن زمین بازی و کشاندن دیگران به این معرکه تقویت نشود طبیعتا نباید انتظار پیروزی حتی نسبی از این درگیری داشت.
سوم: با آمریکا حتما باید مذاکره کنیم
آمریکا قدرتمند است و ما گریزی از مواجهه با آن نداریم. چنانچه تا کنون چندین مذاکرات در سال های مختلف و در موضوعات مختلف با آنها داشته ایم در حالی که مکررا بر عدم مذاکره با آنها تاکید شده بود. اگرچه الزامی به داشتن رابطه رسمی دیپلماتیک با آمریکا نداریم اما مکانیسم های مذاکراتی بین دو طرف می تواند مورد توجه قرار گیرد. این مکانیسم ها همانند دیالوگ انتقادی که با اروپا در سالهای گذشته برقرار بود می تواند در کنار جلسات و مجامع بین المللی شکل گیرد.
بهتر است به شرایط فعلی که ایران در مقاطع انتخاباتی آمریکا وجه المنازعه احزاب آنها می شود پایان داده شود. "برجام" با دموکرات ها پیش رفت، جمهوریخواهان مخالف بودند و شرایط فعلی را برای کشور به وجود آورده اند حالا اگر با ترامپ مذاکره شود دموکرات ها نگران می شوند. این وضعیت تا کی و با چه هدفی می خواهد ادامه داده شود.
پیشنهاد تبادل زندانیان دو طرف که در سفر اقای ظریف به طرف آمریکایی داده شد در واقع استفاده از یکی از شروط دوازده گانه "پمپئو" برای مذاکره با ایران است. در وضعیت فعلی دگر بار تمایل به ورود به دور جدیدی از مذاکرات هستیم بدون آنکه الزامات تحلیلی آن را سنجیده باشیم و این البته مشروط به آن است که طرف آمریکایی احساس کرده باشد که تحلیلش غلط از آب درآمده والا الزامی به تغییر مسیر به سمت مذاکره ندارد.
نظر شما :