پوپولیسم: ظهور غیرمنتظره یک تفکر افراطی

عوامل گسترش پوپولیسم در هر دو سوی اقیانوس اطلس شمالی (بخش چهارم و پایانی)

۳۱ فروردین ۱۳۹۸ | ۱۵:۰۰ کد : ۱۹۸۲۸۹۵ اخبار اصلی اروپا آمریکا
جوامع سرمایه داری و پیشرفته اروپایی و ایالات متحده در سال های اخیر ظهور پوپولیسم و گسترش سریع آن را شاهد بوده اند که به نوعی، پاسخی به کاهش استانداردهای زندگی طبقات کارگر بوده است. هدف از این مقاله اول تحلیل این مساله است که آیا همه این جنبش هایی که پوپولیستی خوانده می شوند، با یکدیگر وجه اشتراک دارند و دوم، تحلیل استراتژی ها و محدودیت های پوپولیسم در مقایسه با جنبش عمده ضد سازمانی (سوسیالیسم) قرن گذشته است.
عوامل گسترش پوپولیسم در هر دو سوی اقیانوس اطلس شمالی (بخش چهارم و پایانی)

نویسنده: وینسنت ناوارپو (جامعه شناس اسپانیایی و استاد سیاست عمومی در دانشگاه جان هاپکینز در ایالات متحده و استاد علوم سیاسی در دانشگاه پومپئو فابرا در اسپانیا)

دیپلماسی ایرانی: شکست بزرگ جناح چپ یاد کردن از توسعه و گسترش نو لیبرالیسم به عنوان دلیل توسعه پوپولیسم بوده است. در مواجهه با این واقعیت باید پرسید که چرا بخش های طبقه کارگر به راست افراطی رای می دهند و نه به اکثریت احزاب جناح چپی که به طور سنتی در طبقات کارگر ریشه داشته اند؟ از آنجایی که بخش بزرگی از احزاب حاکم جناح چپی نیز در اعمال سیاست های نولیبرال از جمله سیاست های اصلاحات بازار کار، سیاست های ریاضت اقتصادی، کاهش رفاه و سیاست هایی که جهانی سازی را تسهیل کرده نقش داشته اند، پاسخ دادن به این سوال بسیار آسان است.

این طبقات مردمی (به درستی) این احزاب را در تغییر و تحولاتی که به آنها آسیب رسانده مقصر می دانند و از این رو، احزاب جناح چپ حمایت مردمی را در سطح گسترده از دست داده اند. پذیرش نولیبرالیسم از سوی احزاب سوسیالیست یا سوسیال دموکرات در هر دو سوی اقیانوس اطلس شمالی یک عامل مهم در توسعه جنبش های پوپولیستی بوده است.

کاهش حمایت های مردمی و انتخاباتی از احزاب سنتی جناح چپی و جایگزینی آنها توسط احزاب پوپولیستی این مساله را که چرا جنبش های سیاسی جدیدی در داخل جناح چپ ظهور کرده اند و سعی دارند این ناامیدی و خشم (منطقی و قابل پیش بینی) طبقه کارگر را که عمدتا توسط راست افراطی مورد هدایت قرار گرفته در مسیری خاص هدایت کنند، توضیح می دهد. برنی سندرز در ایالات متحده، جرمی کوربین در بریتانیا، جنبش جدید جناح چپی در آلمان، ملانشون در فرانسه و پودموز و زیر شاخه های آن در اسپانیا همگی نمونه هایی از همین مساله هستند. در حقیقت، برخی جنبه های این جنبش های ضد سازمانی جدید که سعی دارند از خشم عمومی استفاده کنند، ورای اختلافات سنتی راست و چپ بوده است: برای نمونه، دولت ترامپ پیشنهادهایی را ارئه کرده که تکرار پیشنهادهای برنی سندرز از جناح چپ بوده است و از نمونه آنها می توان به خروج از توافقنامه همکاری دو سوی اقیانوس آرام یا مذاکره مجدد بر سر پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا) اشاره کرد.

با توجه به این شرایط، برخلاف کاری که شانتال موف (نظریه پرداز سیاسی بلژیکی) می کند، تعریف این جنبش های جناح چپ تحت عنوان پوپولیست یک اشتباه بزرگ است. نیازی به گفتن نیست که دیدگاه پوپولیسم به عنوان «مقابله مردم با نخبگان» معتبر است، اما صرفا در برخی زمینه ها، چراکه مردم طبقات اجتماعی، جنسیت، نژاد و ملیت های با منافع متفاوت دارند. یافتن عناصر مشترک سختی کشیدن آنها چالش بزرگی برای چنین جنبش هایی است: اینکه یک هدف مشترک را شناسایی کنند. صرف ضد سازمانی بودن کافی نیست. مساله اصلی هدف درگیری است و همین مساله ماهیت جنبش را تعریف می کند. در غیر اینصورت همانطور که در ارتباط با پوپولیسم جناح راست اتفاق افتاد، به همه این جنبش ها به یک چشم نگریسته می شود. برای تغییر و تحول در جوامع سرمایه داری کنونی به چنین وحدتی (با یک هدف مشترک متمایز کننده) نیاز است. همه این جنبش های جدید چپ از چپ (اساسا در جنبش های کارگری) بر آمده و در آن ریشه دارند و احزاب پوپولیستی و جنبش های راست افراطی نیستند. پوپولیست خواندن آنها تلاشی برای نسبت دادنشان به تشکیلات جناح راست است. درک از «مردم» در دیدگاه جناح راستی از نمونه های پایگاه اجتماعی، اهداف، مباحثات و فرهنگ آنها در جناح چپ متفاوت است.

محدودیت های بزرگ پوپولیسم: نیاز به ترکیب نمونه جدید با قدیمی

استراتژی دفاع از کسانی که در سطوح پایین قرار دارند در برابر آنهایی که در قدرت هستند (یا مردم علیه نخبگان) اگرچه از نظر انتخاباتی و تاکتیکی لازم است، اما ناکافی است چراکه همانطور که پیشتر گفته شد به این مساله نمی پردازد که مردم منافع متفاوتی دارند. هیچ شکی نیست که بخش های مختلف جمعیت عناصر مشترکی با یکدیگر دارند و لازم است که روی این نکات مشترک سرمایه گذاری شود. با این حال، جناح چپ هم باید مساله گوناگونی تجارب زندگی مردم را که از تفاوت های بین آنها ناشی می شود، مد نظر قرار دهد. کاهش حقوق اجتماعی و کارگری نمونه ای از همین مساله است: کاهش این حقوق بر طیف وسیعی از جمعیت تاثیر می گذارد، اما تاثیرگذاری آن بر همگان یکسان نیست؛ زنان در قیاس با مردان بیشتر تحت تاثیر بحران قرار می گیرند. از این رو، در استراتژی سیاسی مهم است که وجود دسته بندی های تحلیلی مانند جنسیت، نژاد و طبقه اجتماعی در نظر گرفته شوند. این دسته اخیر که از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است، در بیشتر کشورها در هر دو طرف اقیانوس اطلس شمالی فراموش شده و در بیشتر آنها جمعیت کشورها در سه دسته اصلی طبقه بندی می شوند: طبقه غنی، طبقه متوسط و قشر فقر و طبقه کارگر در هیچ کجای این دسته بندی نیست انگاری که ناپدید یا به طبقه متوسط تبدیل شده است. با این حال، جنبش های ضد سازمانی کارگر محور نشان داده اند که چنین طبقه احتماعی همچنان وجود دارد و از شرایط به ستوه آمده است.

و این جایی است که جناح چپ باید بدون تکرار اشتباهات چپ سنتی (که شمار آنها هم زیاد بوده) دسته بندی های تحلیلی را همچون طبقه اجتماعی که امروز به دست فراموشی سپرده یا ناپدید شده اند، باز یابد چراکه واقعیت نشان می دهد که این دسته بندی ها هنوز از ارزش برخوردارند. در حقیقت، فضای بسیار گسترده ای که تحت «طبقه متوسط» طبقه بندی شده (افرادی با تحصیلات عالی)، با داشتن نهادهای نماینده از جمله احزاب سیاسی جناح چپی توانستند تبدیل خود به نولیبرالیسم را تسهیل کنند. از این رو، اتحاد جدید با قدیمی از جمله اتحاد با برخی از احزاب قدیمی برای احزاب جدید ضروری است. قدیمی به معنای از دور خارج شده نیست. برای نمونه، علم هم اصول بنیادی قدیمی دارد که هنوز به روز هستند. قانون جاذبه بسیار قدیمی است، اما همچنان کاربرد دارد و آزمودن آن هم بسیار ساده است: از طبقه چهارم بپرید و ببینید چه اتفاقی رخ می دهد! آنچه که بر سر سوسیال دموکراسی آمده این است که از طبقه چهارم پریده و تصور کرده که گفتمان درباره طبقات اجتماعی دیگر پاسخگو نخواهد بود و به دلیل همین تصور سقوط کرده است. قدیمی می داند که در طول تاریخ چه اتفاقاتی رخ داده و ریشه ما کجاست. نادیده گرفتن آن یک اشتباه محض است. فراموش کردن دسته های بندی های قدرت مانند طبقه اجتماعی یا نیاز به سوسیالیسم همانند انکار قانون جاذبه است.

منبع: کانتر پانچ / مترجم: طلا تسلیمی

 

کلید واژه ها: پوپولیسم سوسیالیسم لزوم توجه به طبقات اجتماعی تفاوت تعریف ملت در دیدگاه راست و چپ تفاوت دیدگاه به مردم در تفکرات راست و چپ سیاست های نولیبرال احزاب ضد سازمانی ظهور پوپولیسم در اروپا پوپولیسم در دو سوی اقیانوس اطلس


( ۱ )

نظر شما :