سفر احتمالی نتانیاهو به بحرین برای تغییر موازنه قوا بعد از شکست در جنگ غزه است
نگرانی مشترک برخی کشورهای عربی و اسرائیل از قدرت گیری محور مقاومت
عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی – بعد از سفر 26 اکتبر (4 آبان ماه) بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل به عمان اکنون زمزمه هایی دال بر سفر نخست وزیر اسرائیل به بحرین نیز به گوش می رسد. اگر چه برخی از مقامات و سران بحرینی این خبر را تکذیب کرده اند، اما شواهد حاکی از احتمال سفر قریب الوقع نتانیاهو به بحرین است. اما در این شرایط حساس و تنها چند روز بعد از شکست در جنگ دو روزه غزه و احتمال فروپاشی کابینه نتانیاهو، سفر احتمالی نخست وزیر اسرائیل به بحرین با چه هدف و یا اهدافی صورت می گیرد؟ دلیل میزبانی کشورهای عربی منطقه از پذیرش مقامات اسرائیلی با علم به حساسیت افکار عمومی جهان اسلام نسبت به داشتن هر گونه روابط با اسرائیل چیست؟ این تلاش ها برای عادی سازی روابط جهان عرب با تل آویو چه ارتباطی با معامله بزرگ قرن دونالد ترامپ می تواند داشته باشد؟ دیپلماسی ایرانی پاسخ به این سوالات را در گفت وگویی با مجید صفاتاج، کارشناس مسائل خاورمیانه پی گرفته است که در ادامه می خوانید:
بعد از سفر بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل به عمان اکنون زمزمه هایی دال بر سفر نخست وزیر اسرائیل به بحرین نیز به گوش می رسد. در این وضعیتی که شرایط سیاسی داخلی و کابینه نتانیاهو چندان مساعد نیست، هدف یا اهداف دور جدید سفرهای نتانیاهو به کشورهای منطقه چیست؟
مساله در وهله اول به تلاش های آویو برای عادی سازی روابط با کشورهای عربی منطقه خلیج فارس باز می گردد. هر چند که تاریخچه این تلاش ها به مدت ها قبل و به خصوص از سال 2011 شروع می شود، اما در این شرایط و با مطرح شدن طرح معامله بزرگ قرن از سوی دونالد ترامپ دور جدیدی از سفرهای نخست وزیر اسرائیل برای عادی سازی روابط با کشورهای عربی شکل گرفته تا در آینده ای نزدیک بستر جدی برای عملیاتی شدن این طرح شکل گیرد. اما نکته ای که شما به آن اشاره داشتید به عنوان تسریع کننده و تشدید کننده دلایل سفر نتانیاهو به کشورهای منطقه بسیار مهم است. خوب در سفر نخست وزیر اسرائیل به عمان کانون این سفرها به پیگیری روابط این کشورها با رژیم صهیونیستی و تحولات منطقه با محوریت معامله بزرگ قرن بود، اما بعد از شکست مفتضحانه صهیونیست ها در جنگ دو روزه غزه ما شاهد استعفای لیبرمن و شکننده شدن کابینه ائتلافی نتانیاهو هستیم؛ همین شرایط سبب شده تا محور مقاومت فلسطینی اکنون در موضع برتر و قدرت قرار بگیرد. لذا تل آویو برای تعدیل این شرایط و تغییر مناسبات سعی در ایجاد مناسبات نوین عربی با خود به منظور تغییر موازنه است. از طرف دیگر اسرائیل به دنبال عدم گسترش توان مقاومت فلسطینی بعد از پیروزی اخیر است. طبق آخرین بررسی خود صهیونیست ها در کوتاه مدت و آینده ای نزدیک توان نظامی و امنیتی حماس و جنبش جهاد اسلامی در حد حزب الله لبنان خواهد شد و این یعنی محاصره اسرائیل از شمال و جنوب توسط محور مقاومت لبنانی و فلسطینی؛ لذا سفر به بحرین و دیگر کشورهای منطقه می توند کمک شایانی به دولت و کابینه نتانیاهو در این شرایط داشته باشد.
ولی با علم به حساسیت افکار عمومی جهان اسلام نسبت به داشتن هر گونه روابط با اسرائیل دلیل همراهی جامعه عربی با تل آویو در این شرایط چیست؟
جهان عرب اکنون به این باور غلط رسیده است که محور مقاومت زمانی که می تواند امنیت اسرائیل را دچار خدشه جدی کند، به همان میزان می تواند امنیت آنها را نیز تحت الشعاع قرار دهد، چون اکنون این کشورها امنیت خود را به امنیت اسرائیل گره زده اند. به همین دلیل هم بعد از شکل گیری بحران سیاسی کابینه نتانیاهو، ذیل پیروزی محور مقاومت فلسطین، خود این کشورها نیز نسبت به قدرت گیری محور مقاومت در منطقه به شدت نگران شده اند.
علت این نگرانی چیست؟
این کشورها می پندارند که مهره اصلی تجهیز و مدیریت این محور مقاومت، ایران است و چون اکنون روابط تهران با برخی کشورهای منطقه چندان مساعد نیست، احتمال دارد ایران از طریق قدرت گیری این محور بتواند برنامه های خود را در راستای اهدافش برای تغییر شرایط منطقه خاورمیانه و نیز از میان بردن مخالفان منطقه ای خود پیش ببرد. همین برداشت غلط هم سبب شده تا در این برهه حساس جامعه عربی با محوریت عربستان و امارات متحده عربی به صورت جدی به فکر تقویت مناسبات پنهانی گذشته خود با اسرائیل، این بار به صورت آشکار باشند تا از این پیوند منافع بتوانند حمایت تل آویو و متعاقبش واشنگتن را از خود داشته باشند. البته این وضعیت و این سیاست آشکار و تلاش برای عادی سازی روابط اسرائیل با کشورهای عربی را باید به فال نیک گرفت، چون این اقدامات به روشنی نشان از صحت گفته های جمهوری اسلامی ایران در طول سال های اخیر دارد که به طور مداوم از وجود روابط پنهانی برخی کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی سخن گفته است.
مضاف بر این مساله این عادی سازی آشکار روابط کشورهای عربی با اسرائیل و تلاش های عیان آنها، سبب خواهد شد تا محور مقاومت فلسطینی که در پاره ای از مواقع چشم داشتی به حمایت های سیاسی و اقتصادی برخی از کشورهای عربی منطقه داشته است اکنون موضع نهایی خود را در قبال این رفتار محور عربی در حمایت از اسرائیل روشن کند. خوب در همین راستا آقای اسماعیل هنیه، رئیس دفتر سیاسی حماس نیز در سیودومین کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی در تهران به صراحت رفتار کشورهای عربی منطقه در عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی را محکوم کرد و اعلام داشت این عادی سازی و اقدامات این کشورها از جانب محور مقاومت فلسطینی هیچ گاه قابل قبول نخواهد بود. لذا دور جدید سفرهای نتانیاهو به برخی کشورهای عربی مانند بحرین سبب خواهد شد تا محور مقاومت فلسطینی گسل شکل گرفته میان خود با این کشورها را بیشتر کند. افزون بر این نکات احتمال دارد که این تلاش عیان و آشکار کشورهای عربی با صهیونیست ها در آینده با مخالفت و اعتراض خود مردم آن کشورها روبه رو شود، چنان که در تونس، مصر و حتی کویت مثال بارز این اعتراضات شکل گرفته است. لذا امکان شکل گیری موج اعتراضات جدیدی در این خصوص در میان خود کشورهای عربی در آینده وجود دارد.
اما آینده تل آویو و برنامه های نتانیاهو در سایه وضعیت شکننده او و کابینه اش با این سفرهای دوره ای به کجا خواهد کشید؟
چنانی که اشاره داشتید بعد از شکست در جنگ دو روزه غزه و استعفای لیبرمن وضعیت کابینه نتانیاهو با اما و اگرهای جدی روبه رو است و سرنوشت سیاسی او در ابهام به سر می برد. لذا اهداف مد نظر نخست وزیر اسرائیل از این سفرها در صورت سقوط کابنیه و عدم حضورش در آینده سیاسی اسرائیل تحقق پیدا نخواهد کرد. البته پیشتر هم گفتم اکنون یکی دیگر از دلایل سفرهای منطقه ای نتانیاهو بهبود وضعیت سیاسی داخلی خود از طریق کمک های کشورهای عربی منطقه برای کاهش قدرت محور مقاومت فلسطینی است. اما به هر ترتیب اکنون وضعیت سیاسی در اراضی اشغال بسیار وخیم است. البته از بیش از یک دهه گذشته تا به امروز این وخامت سیاسی در اراضی اشغال تداوم داشته، چون اکثر ائتلاف های سیاسی صهیونیست ها برای تشکیل کابینه، ائتلاف های شکننده ای بوده است. این مساله هم در همه احزاب کمابیش وجود داشته است؛ چه ائتلاف احزاب کارگر، چه لیکود و چه کادیما و دیگر احزابی که روی کار آمده اند، اولا نتوانسته اند بدون ائتلاف با دیگر احزاب کابینه خود را تشکیل دهند. ثانیا، در طول این سال ها ائتلاف های شکل گرفته آن قدر وضعیت شکننده ای داشته است که نتوانسته اند دوره قانونی خود را به اتمام برسانند.
لذا اگر کار در اسرائیل به انتخابات زود هنگام کشیده شود، ائتلاف های بعدی شکننده تر از امروز خواهد بود، لذا دولت و کابینه آتی صهیونیست ها به مراتب از امروز وضعیت متشتت تری را تجربه خواهد کرد. مضافا این که معلوم نیست که دوباره احزابی چون لیکود بتوانند اکثریت را به دست آورند؛ تازه اگر بتواند اکثریت شکننده و محدود پارلمانی را هم به دست آورد، مجبور خواهد شد با تعداد احزاب بیشتری ائتلاف کند تا بتواند کابینه خود را شکل دهد، در این صورت دولت آتی اسرائیل از موضع قدرت وارد عمل نخواهد شد. این مساله یعنی ناکارآمدی دولت آینده اسرائیل در مدیریت شرایط.
در این صورت چه کار با دولت نتانیاهو ادامه پیدا بکند و چه نکند، چه تاثیری در اجرای معامله بزرگ قرن خواهد داشت؟
ببینید به احتمال بسیار زیاد تا سال 2028 ما با تغییرات بسیار محسوسی در جغرافیای سیاسی خاورمیانه موجه باشیم که در آن بازیگری به نام اسرائیل در سطح و مقیاس کنونی وجود نخواهد داشت، همین مساله سبب شده تا دایره نگرانی واشنگتن برای آینده اسرائیل بیشتر شود. لذا با روی کار آمدن دولت ترامپ و مطرح شدن معامله بزرگ قرن، آمریکا به دنبال حفظ و بقای اسرائیل از هر طریقی است. پس در این شرایط حساس مساله اصلی حضور دولت و کابینه نتانیاهو نیست، بلکه مساله، حفظ موجودیت اسرائیل است. از این رو ترامپ چه با کابینه نتانیاهو و چه با دیگر کابینه ها از سایر احزاب به دنبال تحقق برنامه های خود است. البته اگر جریان راست تندرو وافراطی و کسانی چون نتانیاهو روی کار باشند میزان هماهنگی واشنگتن و تل آویو در اجرای نقشه ها بیشتر خواهد بود.
نظر شما :