آسیب شناسی عملکرد جمهوری اسلامی ایران در رابطه با جنبش شیعیان عراق
عدم هماهنگی میان دستگاه ها در خصوص حفظ مناسبات با عراق نوین
گفت وگو از عبدالرحمن فتح الهی، عضو تحریریه دیپلماسی ایرانی
دیپلماسی ایرانی – در بخش دوم گفت وگوی دیپلماسی ایرانی با سیرس برنا، کارشناس و پژوهشگر مسائل عراق با موضوع آسیب شناسی عملکرد جمهوری اسلامی ایران در رابطه با جنبش شیعیان عراق به واکاوی این آسیب شناسی در دوران بعد از سقوط صدام و شکل گیری عراق نوین پرداخته ایم که در ادامه می خوانید:
در ادامه مصاحبه پیشین شما به آسیب شناسی عملکرد جمهوری اسلامی ایران در رابطه با جنبش شیعیان عراق تا مقطع سقوط رژیم بعث اشاره داشتید؛ برای آغاز گفت وگو در این بخش به سراغ عملکرد تهران در این 15 سال اخیر می رویم. از دیدگاه شما عملکرد جمهوری اسلامی ایران در رابطه با جنبش شیعیان عراق در این 15 سال اخیر به چه نحوی بوده که باورتان بر این است حمله 7 سپتامبر (16 شهرویور ماه) به کنسولگری ایران در بصره را باید از دل از این رفتارها کند وکاو کرد؟
چنان که پیشتر هم گفتم در فاصله سال های 1361 تا 1382 نحوه برخورد گزینشی تهران با مجلس اعلای اسلامی عراق به گونه ای بود که بسیاری از شخصیت های ذی نفوذ عراق بر این باور بودند این مجلس را می توان بیت آقای حکیم دانست. همین مساله هم سبب شد در این 21 سال به تدریج جنبش ها، گروه ها و شخصیت های با نفوذ و صاحب صلاحیتی چون دکتر حسین شهرستانی، وزیر نفت و دانشمند هسته ای گریخته از چنگ بعث، آقای ابراهیم جعفری، ابو احمد رمضان (نمایند مجلس اعلای اسلامی عراق در آمریکا تا قبل از سقوط رژیم بعث)، بیان جبُر الزبیدی (نماینده مجلس اعلای اسلامی عراق در سوریه)، نوری مالکی و بسیاری دیگر از شخصیت های جنبش شیعیان عراق در راستای استراتژی خروج از ایران، تهران را به مقصد لندن و یا دمشق ترک کنند. همین نکته هم کانون تحولات بعد از سقوط رژیم بعث شد. چرا که این مساله سبب آن بود تا این اشخاص در دوران عراق نوین ذیل فرایند دولت – ملت سازی سعی در جبران اجحافی را داشته باشند که در آن سال ها تهران در حق آنها روا داشته بود. این مساله هم آسیب جدی به راهبرد جمهوری اسلامی ایران در قبال جنبش شیعیان عراق به خصوص در عراق نوین وارد کرد.
به موازات این آسیب چه عوامل دیگری در عراق نوین سبب گسل میان تهران با جنبش شیعیان و نهایتا دولت بغداد شد؟
افزون بر نکته قبل، عامل دیگری که سبب افزایش گسل مورد سوال شما شد، رقابت سنتی و نوع نگاه تهران راجع به مقوله مرجعیت دینی است. اتفاقات بعد از فوت آیت الله اراکی سبب شد تا تهران همسو با منافع ملی خود همواره به دنبال این مساله باشد که رهبری معنوی شیعیان را در دست بگیرد. در این راستا ایران سعی داشته با علاوه بر مراجع خود در داخل با برجسته کردن برخی از مراجع سایر کشورها مانند عراق این اقدام را به شکلی جدی پیگیری کند. یکی از نمونه های بارزی که در صحت این مساله می توان به آن اشاره کرد، مطرح شدن آیت الله سیستانی در چند سال اخیر است که انصافا هم نقش تعیین کننده ای در تحولات عراق داشته است، در حالی که تا سال 2003 و حتی چند سال بعد از سقوط رژیم بعث هم نام و نشانی از این مرجع دینی عراق در ایران مطرح نبود. این مساله هم سبب شد تا به تدریج این پیش زمینه ذهنی در میان گروه های معارض، هواداران و اعضای این احزاب و نیز در میان آحاد مردم جنوب عراق شکل بگیرد که جمهوری اسلامی ایران به دنبال برخورد گزینشی در مقوله مرجعیت دینی عراق است و با برخی راهکارهای خود به دنبال برجسته کردن برخی مراجع عراقی همسو با منافع خود است. در حالی که توان و پتانسیل دیگر آیات از آنها بیشتر بوده است، اما به دلیل وزن اجتماعی متفاوت این و گاهی متناقض این آیات با سیاست اعمالی جمهوری اسلامی ایران طی سال های اخیر نامی از آنها از سوی تهران برده نشود. همین مساله هم به گسل های زیرپوستی میان دو طرف دامن زد.
در نگاهی کلان تر چرا تهران نتوانست از فرصت سقوط رژیم بعث استفاده خود را ببرد، در صورتی که این مساله (سقوط بعث) بستر خوبی را برای حضور ایران مهیا کرده بود؟
اگر چه با سقوط بعث در سال 2003 فرصت طلایی برای پررنگ تر شدن وزن سیاسی ایران در عراق پدید آمد. اما به دلایلی این فرصت به هدر رفت. در سال های ابتدایی این وزن سیاسی ذیل کمک های بشر دوستانه ای که از سوی ایران به عراق ارسال می شد، قدری شکل گرفت، اما این مساله رو به افول گذاشت. ببینید در همان دوران گذار (از عراق بعث به عراق نوین)، سیستم سیاسی عراق هم به هم ریخته بود؛ ارتش و قوای نظامی از هم پاشیده بود؛ امنیت مختل شده بود و میزان خشونت و حملات تروریستی هم به شدت افزایش پیدا کرده بود. ایران در این مقطع حساس می توانست دست به اقداماتی بزند که پیش زمینه ذهنی مثبتی را در ذهن تک تک عراقی ها ایجاد کند. اما این مهم به آن کیفیت مطلوب روی نداد. چرا که علیرغم پیوندهای پررنگ فرهنگی و تاریخی میان دو کشور از فردای سقوط بعث ذهنیت مثبت عراق در قبال ایران کم رنگ تر شد.
علت و یا علل این کم فروغی از دید شما چیست؟
یکی از عوامل مهم در این خصوص به فقدان استراتژی وحدت بخش بین مبادی ذیربط جمهوری اسلامی ایران در زمینه عراق باز می گردد. به عبارت دیگر دستگاه های ذیربطی مانند دستگاه سیاست خارجی، اداره امور اتباع نیروی انتظامی، اداره اتباع وزارت کشور، هیات های مذهبی و N.G.Oهای کشور از همان روز آغاز حیات جمهوری اسلامی ایران تا به اکنون در زمینه مسائل دیپلماتیک خود در منطقه خاورمیانه به طور عام و مساله عراق به طور خاص از وجود یک فرماندهی واحد برای هماهنگی امور این دستگاه های ذیربط محروم بوده است. در سایه نبود استراتژی وحدت بخش متاسفانه در این سال ها علیرغم هزینه های گاه هنگفت برای کشور در این زمینه، عوائد کمی نصیب ما شده است. مثلا میان راهبرد صدا و سیما در قبال عراق با راهبرد سیاست خارجی و سفارت ما در این کشور تفاوت های معناداری وجود دارد. در همین رابطه زمانی که مردم عراق به واسطه سقوط بعث خوشحال بودند شبکه العالم با برنامه های خود مدام این نکته را مطرح می کرد که اکنون باید مردم عراق هسته های مقاومت علیه امریکا در عراق را شکل دهند و به مبارزه و تقابل با نیروهای نظامی آمریکایی بپردازند. این مساله یقینا نشان از همان عدم استراتژی وحدت بخش نشات می گیرد. علت دیگر به وجود تبعات سوء ناشی از وجود دو طیف فکری در ساختار سیاسی کشور باز می گردد؛ یک طیف معطوف به منافع ملی کشور است و دیگری ناظر بر مصالح عالی شیعیان. چنان که در مصاحبه قبلی هم به آن اشاره داشتم، این شکاف میان دو طیف از روز اول شکل گیری جمهوری اسلامی تا به اکنون وجود داشته و این مساله هم منشاء بسیاری از بی برنامگی های تهران در امر سیاست خارجی و دیپلماسی کشور به خصوص درباره همسایگان ما بوده است. عده ای با نگرش های تکنوکراتیک، ملی - مذهبی و لیبرال به دنبال حفظ منافع کشور به عنوان چراغ راهنمای دیپلماسی در روابط ایران با عرصه بین الملل بودند، اما برخی هم با بینش های ایدئولوگ خود تنها مصالح عالی شیعیان را همسو با منافع خود مبنای طرح و اجرای سیاست خارجی می دانستند. لذا آن چه در این 40 سال شاهد آن بوده ایم، خنثی شدن برخی از برنامه و اقدامات دستگاه سیاست خارجی با عملکرد دیگر نهادها و سازمان های داخلی بوده است. در این رابطه حضور برخی نهادها در عراق به خصوص مناطق جنوبی این کشور در هماهنگی و انسجام کامل با وزارت امور خارجه نبود و گاهی برخلاف منافع و مصالح تعریف شده دستگاه سیاست خارجی ما عمل کرده است که ریشه این واقعیت انکار ناپذیر را به لحاظ نظری باید در فقدان انسجام فکری بین نخبگان و گروه های مرجع در زمینه تعریف واحد از منافع ملی جستجو کرد. علیرغم این که در فرآیند دولت – ملت سازی در عراق نوین کنشگران داخلی، منطقه ای و فرامنطقه ای با محوریت آمریکا حضور داشتند، اما باید اذعان داشت که این فرایند با نقشه راه خود واشنگتن در ساختار فدرالی عراق پی گرفته شد. به موازات این مساله و در سطحی نازل تر تصویب برخی قوانین با حضور احزاب و شخصیت های عراقی صورت گرفت. اما در این میان واقعیت این است که به دلایلی مانند فقدان حداقلی از تجربه مملکت داری، نبود الزاماتی از عقلانیت دموکراتیک، وجود شکاف های مذهبی و قومی و پررنگ تر شدن گرایش های جدایی طلبانه به خصوص در شمال عراق باعث شد تا هم هزینه های آمریکا در این فرآیند دولت – ملت سازی عراق بیشتر شود و هم این که فرآیند مذکور بسیار طولانی تر از برنامه ریزی ها به وقوع بپیوندد. مضافا این که پایداری بازماندگان حزب بعث در قالب ورود القاعده و بعدها داعش و نیز مساله وجود سطح بسیار بالایی از فساد مالی – اداری سبب شد تا این دولت – ملت سازی تا به اکنون از آن کیفیت مد نظر برخوردارد نباشد. مجموع این مسائل تاثیرات سوئی بر روابط تهران گذاشت؛ چرا که در دوره صدارت مالکی نوع رفتار و عملکرد او با احزاب، شخصیت ها و حتی هم حزبی های خود، وجود فساد به شدت افسار گسیخته و نیز حضور داعش سبب شد تا عملکرد او زیر سوال رود. اینجا بود که مساله به تهران هم گره خورد، چرا که ایران، هم به صورت پنهانی و هم به صورت آشکار و تمام عیار از مالکی دفاع کرد. لذا به دلیل پایین بودن بهره وری در دوران مالکی، در دل فضای عمدتا منفی ناشی از پروپاگاندا و جو متشنجی که علیه او شکل گرفته بود، رقبای او تلاش داشتند این فضای شکل گرفته و تمامی ناکارآمدی ها به نام مالکی و به طریق اولی به نام جمهوری اسلامی ایران نوشته شود. هر چند که مالکی یقینا در دوران خود مقصر بیشتر اتقافاتی و ناکارآمدی هایی بود که روی داد. همین مساله هم سبب شد تا فضای کل جامعه عراق و به خصوص جامعه شیعی این کشور طی چند سال اخیر که از سال های پایانی صدرات مالکی تا به اکنون ادامه دارد نسبت به ایران منفی شود.
نظر شما :