صلح با شورای کویته به معنی پایان جنگ است؟
بازی دوگانه داعش در افغانستان
نویسنده: پیرمحمد ملازهی، تحلیلگر مسایل افغانستان و پاکستان
دیپلماسی ایرانی: تحولات افغانستان در روزها و هفته های اخیر در دو سوی متضاد جهت گیری کرده است. بدین معنا که از یک طرف با سفر اشرف غنی رییس جمهوری و عبدالله عبدلله رییس شورای اجرایی افغانستان به پاکستان و شرکت در نشست «قلب آسیا- روند استانبول» و گفت وگو با نواز شریف نخست وزیر و ژنرال راحیل شریف فرمانده ارتش پاکستان امید به از سر گیری مذاکرات صلح بین طالبان و دولت وحدت ملی افغانستان تقویت شده است. از طرف دیگر تشدید عملیات نظامی طالبان در ولایت های زابل و هلمند، به بحران امنیتی در مناطبق پشتون نشین این کشور ابعاد تازه و خطرناکی داده تا آنجا که والی هلمند اعلام خطر کرده است که اگر در اسرع وقت کمک نظامی از مرکز به هلمند نرسد، این ولایت مهم به دست طالبان سقوط خواهد کرد. هر دو تحول دولت های افغانستان و پاکستان را در موقعیت دشواری قرار داده است. دو پی آمد این تحولات می تواند تاثیرات بلند مدتی بیاید:
-
دامنه اختلاف نظرها و تنش ها بین پاکستان و افغانستان را تشدید و گسترش خواهد داد
-
دولت وحدت ملی افغانستان را از درون با بحران رو به رو خواهد کرد
اهمیت این دو احتمال در آن است که نه تنها می تواند روند مذاکره و صلح را که انتظار می رفت با میانجیگری آمریکا و چین از مذاکرات متوقف شده " مری " به دلیل اعلام مرگ ملا محمد عمر و بروز بحران رهبری در گروه طالبان و تجزیه آن حداقل به دو جریان شورای کویته به رهبری ملا اختر منصور و شورای امارات اسلامی افغانستان به رهبری ملاعبد الرسول سرعت بگیرد، مجددا به حالت رکود بازگرداند و مری 2 آن طور که در اسلام آباد مورد توافق قرار گرفت برگزار نشود، بلکه تنش ها و سوتفاهم ها بین پاکستان و افغانستان را به نحو محسوس تری تشدید خواهد کرد. اشرف غنی در تغییر سیاست و گرایش مجدد به پاکستان یا واقعیتی که در افغانستان از آن به نام سیاست دوگانه پاکستان یاد می شود، رو به روست.
شخصیت های کلیدی در افغانستان بر این باورند که وعده های نواز شریف و ژنرال راحیل شریف چیزی جز فریبی جدید نیست و تشدید جنگ در هلمند و زابل عینی ترین نمونه آن است که با هدایت آی اس آی ارتش پاکستان و تقویت طالبان صورت می گیرد. در همین برداشت است که دولت وحدت ملی متهم شده که بخشی از آن به عنوان ستون پنجم دشمن عمل می کند و زمینه گسترش حضور و نفوذ طالبان را فراهم می کند.
تشکیل یک جریان سیاسی جدید تحت عنوان حراست و ثبات به وسیله مولوی سیاف و یونس قانونی که در بیانیه انتشار یافته آن روی دو موضوع تاکید ویژه ای شده است در همان حال که دولت وحدت ملی را در داخل با چالش مواجه می کند از این نظر مهم بوده که دو هدف اصلی برای خود تعریف کرده است:
اول: مجبور کردن دولت وحدت ملی برای عملیاتی کردن تعهداتش مبنی بر تشکیل لویه جرگه و تغییر و اصلاح قانون اساسی و احیای پست نخست وزیری به جای شورای اجرایی
دوم: عدم پیگیری مذاکره صلح از طریق پاکستان
هرگاه این گونه تحولات افغانستان را در کنار توافق خط انتقال انرژی حوزه خزر از ترکمنستان به هندوستان از طریق هرات-فرا، هلمند – قندهار به پاکستان و از کویته – کراچی و ملتان به هند در نظر بگیریم که اخیرا امضا شده است و خط عملیات نظامی طالبان در هلمند، زابل و قندهار را مورد توجه قرار دهیم، این پرسش مطرح خواهد شد که چه ارتباطی بین خط قومی در پوشش مذهبی طالبان برای تصرف همان مناطق وجود دارد که قرار است " تاپی" از آن عبور کند. آیا همانطور که در کابل تصور شده است، گرایش دولت وحدت ملی به طرف پاکستان و انتظار از دولت این کشور که طالبان را به پای میز مذاکره بیاورد و طرح ژنرال پترائوس در شرق و جنوب افغانستان و پروژه واگذاری مناطق پشتون نشین به طالبان و شریک ساختن آنها در قدرت دارد عملیاتی می شود؟ هرچند ممکن است برخی این گونه برداشت ها را بدبینانه تلقی کنند ولی یونس قانونی و مولوی عبدالرسول سیاف که از دو قومیت تاجیک و پشتون یعنی مهمترین قومیت های افغانستان به شمار می روند در این نگاه بدبینانه اگر در مرکز آن قرار نگیرند، در ردیف اول قرار خواهند گرفت. به ویژه آنکه آنها از جمله رهبران سیاسی هستند که سابقه جهادی روشنی دارند و در دوره جهاد و اخراج شوروی از افغانستان نقش اساسی ایفا کرده اند.
ظن غالب در این باره آن است که قومیت های غیرپشتون از سیاست های اشرف غنی و بازگشت به طرف پاکستان دچار تردید شده باشند و عملی نشدن وعده های داده شده برای اصلاح قانون اساسی و تسهیل زمینه توازن قومی قدرت در افغانستان آنها را به فکر واداشته باشد که انحصارطلبی قومی قدرت با حمایت خارجی مجددا در افغانستان وجه غالب را بیابد و پروژه شریک سازی طالبان در قدرت با حمایت پاکستان بخشی از همین پروژه باشد. اینکه جریان جدید سیاسی به نام حراست و ثبات در افغانستان با اهداف اعلام شده اش در این مقطع زمانی خاص مورد توجه جریان جهادی ها قرار گرفته است، علی القاعده می باید جدی گرفته شود و نشانه ای از تحولات پیش روی افغانستان در نظر گرفته شود. اهمیت این موضوع در نگاه قومیت های غیرپشتون تا آنجاست که دکتر عبدالله عبدالله رییس شورای اجرایی را که در دولت وحدت ملی نماینده قومیت های تاجیک، ازبک و هزاره شمرده می شود با اتهام سازش و بی عملی رو به رو کرده است که خواسته ها و توافق های به عمل آمده را قاطعانه پیگیری نمی کند. جدا از درستی یا نادرستی چنین برداشتی می توان گفت که افغانستان در آستانه تحولی تاریخی قرار گرفته است، که می تواند آینده سیاسی این کشور را رقم بزند.
در بخشی از نخبگان سیاسی و رسانه ای افغانستان نسبت به آینده صلح و ثبات این کشور تردیدهای جدی تری شکل گرفته است که بر اساس آن ورود داعش به بخش هایی از افغانستان به خصوص در ولایت های کوهستانی شرقی از جمله ولایت ننگرهار که داعش رادیور خلافت را در آن اخیرا راه اندازی کرده است، بخشی از پروژه خطرناکتری است که طبق آن موضوع تقسیم جغرافیایی افغانستان بین گروه های رادیکال اسلامی محتمل تصور شده است. امری که بدون توجه به اهداف راهبردی آمریکا و همکاری موثر پاکستان در جنوب آسیا و آسیای مرکزی نمی تواند عملیاتی شود.
داعش به عنوان عامل جدید و نیروی تازه نفس و با انگیزه قوی ایدئولوژیک خلافت گرا در نظر گرفته می شود که اگر به دلیلی خلافت در بخش خاورمیانه ای اش را از دست بدهد و مسئولیت آن متوجه مقاومت گسترش یافته با مرکزیت ایران- روسیه و با مشارکت دولت عراق و سوریه اسد و حزب الله لبنان شود، زمینه انتقال آن به بخش خراسان بزرگ خلاف در شرق فراهم خواهد شد. در چنین برداشتی اولا داعش از ظرفیت های جدیدی برای ورود به معادلات رقابت آمیز قدرت بین المللی برخوردار می شود و اگر از حمایت سسیتم غرب نتواند برخوردار شود، حداقل مشمول سرکوب نظامی غرب نخواهد بود و می تواند علیه روسیه در آسیای مرکزی، چچن و داغستان و علیه چین در ایالت سین کیانگ و احتمالا علیه ایران در شرق جهت گیری کند.
تلاش های داعش برای حضور در امتداد مرزهای افغانستان و آسیای مرکزی و ورود احتمالی به دره فرقانه که از سال 1912 میلادی در مرکز توجه جریان رادیکال اسلامی بوده است، بی ارتباط با اینگونه برداشت ها نمی تواند باشد. اگر این برداشت رگه هایی از واقعیت داشته باشد که پاکستان سیاست دوگانه ای در افغانستان دارد و تا دست یابی به هداف راهبردی اش در افغانستان از آن دست نخواهد کشید، بالا بردن پرچم داعش و جایگزین کردن آن به جای پرچم سفید طالبان بخشی از پروژه ای به نظر خواهد آمد که با تقسیم کار طالبان و دولت وحدت ملی افغانستان و وعده های نواز شریف نخست وزیر پاکستان همخوانی خواهد داشت. اما صلح با شورای کویته الزاما به معنای پایان جنگ در افغانستان نیست و داعش و گروه انشعابی طالبان به رهبری عبدالرسول بیعت کرده یا داعش بازی دوگانه را ادامه خواهد داد.
نظر شما :