نه سوریه اوکراین است و نه طرطوس کریمه
یادداشتی از احمد وخشیته، سردبیر سایت ایراس.
چهار سال از آغاز درگیری و بحران در سوریه می گذرد، بحرانی که همچون نموداری سینوسی فراز و فرودهای بسیاری داشته است. به جرات می توان گفت در این مدت بشار اسد شبی را آرام چشم بر هم نگذاشته؛ چرا که با بحرانی بی سابقه در طی سال های حکومت خود رو به رو بوده است. باید توجه داشت ایجاد ناامنی و فضایی ملتهب تنها برای دولتمردان سوریه به وجود نیامد بلکه دیگر بازیگران منطقه ای نظیر فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران را نیزدرگیرخود ساخت؛ بحرانی که عربستان سعودی و قطر و ترکیه از یک سو و ایالات متحده و اتحادیه اروپا از سوی دیگر شعله های آن را بر می افروختند.
فارغ از آن که خاستگاه اعتراضات مردمی در کشور سوریه در ادامه بهار عربی بود یا خیر، اما نمی توان دخالت کشورهای منطقه ای و بین المللی را نادیده انگاشت.از یک سو فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران به دنبال دفاع از خواست مردم بیگناه سوریه و حفظ امنیت منطقه به حمایت تمام و کمال از دولت بشار اسد پرداختند و از سوی دیگر ایالات متحده با سرمایه گذاری های نجومی عربستان سعودی و قطر به دنبال ایجاد ناآرامی در سوریه بود تا پایگاه های ژئواستراتژیک و و ژئوپلتیک دو کشور مخالف سیاست های آمریکا یعنی ایران و روسیه مورد تضعیف قرار گیرد؛ در این میان حس رقابت جویی عربستان و قطر در قدرت گیری ایران نیز کارزار رابا پیچیدگی بیشتری مواجه ساخته بود.
در این یادداشت نویسنده درصدد است تا منافع و فرصت های مشترک جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه در کشور سوریه را تشریح کند؛ از این رو نخست سیاست های ایالات متحده درقبال بحران سوریه را تبیین می نماید تا زمین بازی به خوبی شناخته شود و بر اساس استراتژی رقیب به تحلیل فرصت ها و چالش های پیش روی دو کشور ایران و روسیه در منطقه پرداخته می شود.
استراتژی ایالات متحده آمریکا درقبال بحران سوریه:
شورای اطلاعات ملی آمریکا(N.I.C) که متشکل از شانزده نهاد اطلاعاتی ـ امنیتیایالات متحده می باشد از سال ۱۹۹۷ تا کنون هر چهار سال با روی کار آمدن رئیس جمهور گزارشی را در مورد روندهای آینده نگری به شخص رئیس جمهور منتخب ایالات متحده آمریکا ارائه می دهد که به موجب آن می توان چشم انداز برنامه های راهبری ایالات متحده را تبیین و تحلیل نمود.
در آخرین سند پیش بینی شده است تا سال ۲۰۳۰ خاورمیانه مکانی بسیار متفاوت خواهد شد، به گونه ای که به جای رشد و توسعه شکننده، بی ثباتی مزمن و درگیری منطقه را در بر می گیرد. به موجب این استراتژی کاخ سفید در صدد است با راه اندازی و تداوم ناآرامی در کشورهای سوریه و عراق با تکیه بر چندپارگی قومی و مذهبی منافع روسیه و ایران را تضعیف نماید و اجازه ندهد این بحران حل شود تا قدرت تهران و مسکو دچار فرسایش تدریجی شود. (صفحه ۱۴۳)از سوی دیگر N.I.C در راهبرد خود به صورت اختصاصی نیز روسیه و ایران را هدف قرار داده و در چشم انداز خود این کشورها را با بحران های گوناگون مواجه می داند.
با توجه به گزارش ذکر شده می توان سیاست راهبردی ایالات متحده را به طور مشخص این گونه بیان کرد که در دستور کار کاخ سفید حل بحران سوریه وجود ندارد و آنچه از اهمیت ویژه ای برخوردار است استمرار نمودار سینوسی بحران در منطقه می باشد؛ درست به مانند سال ۲۰۱۲ تا کنون.
از سوی دیگر دستیاران منطقه ای آمریکا (عربستان سعودی، قطر و ترکیه) به دنبال ضربه آنی به سوریه بودند که در این راستا از تمام توان خود بهره بردند اما ایالات متحده در قسمت هایی همانند ترمز عمل کرد؛ این عمل بدان معنا نبود که می خواهد به صلح بینجامد یا مخالف حمله نظامی بوده است بلکه پرونده را باز گذاشته تا همواره بحران در منطقه وجود داشته باشد.
باید توجه داشت این برنامه در راستای تحقق خاورمیانه بزرگ می باشد و استمرار بحران اگر چه در کوتاه مدت، منافع فدراسیون روسیه و جمهوری اسلامی ایران را با خطر مواجه می سازد اما در بلند مدت کشورهای همسو نظیر عربستان سعودی، قطر و ترکیه را نیز تضعیف نموده و مرزهای آنها را نیز با تغییر رو به رو می سازد و به افول قدرت آنها در سه سطح داخلی، منطقه ای و بین المللی منجر می شود.
منافع فدراسیون روسیه در سوریه:
کرملین در سطوح سیاسی، اقتصادی و نظامی با دولت بشار اسد قراردادهای راهبردی منعقد کرده است که در صورت سرنگونی دولت وی و با روی کار آمدن دولتی غرب گرا، منافع روسیه در دمشق نیز با سرنوشتی مشابه کی یف مواجه می شود.
بدون شک یکی از مهمترین منافع روسیه حفظ تنها پایگاه نظامی دریایی روسیه در سواحل غربی سوریه است. روس ها به نظر می رسد کماکان وصیت نامه پطرکبیر را به خاطر دارند و دسترسی به آب های آزاد از خطوط قرمز در منافع استراتژیک آنها به شمار می آید. مدیترانه و به ویژه منطقه شرق مدیترانه برای کرملین از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
دمشق به موجب قراردادی تا سال ۲۰۴۲ پایگاه نظامی بندر طرطوس را در اختیار مسکو قرار داده است که با سقوط بشار رخدادی نظیر فرار یانوکوویچ برای مسکو روی می دهد و روس ها به خوبی می دانند نه سوریه اوکراین است و نه طرطوس کریمه. از این رو تمام تلاش خود را برای حفظ دولت بشار کرده و می کنند. همچنین باید توجه داشت یکی از مهمترین بازارهای تجاری روسیه و همچنین خریداران تسلیحات روسی، سوریه است و چنین بازار بدون درد سری مزیت بسیار چشمگیری برای روسیه در شرایط کنونی که تحریم ها بر این کشور وارد می شود، به شمار می رود.
چالش های روسیه در سوریه:
روسیه به موجب موضوع سوریه به طور آشکارا و علنی رو در روی ایالات متحده قرار گرفت و رسما مخالفت خود با روی کار آمدن دولتی همگرا با غرب را اعلام کرد. شاید بتوان موضوع سقوط دولت روس گرای یانوکوویچ در کی یف را در همین راستا تحلیل کرد. بدین معنا که اگر نخواهیم بپذیریم این پیامی بود از سوی کاخ سفید به کرملین مبنی بر این که سوریه برای من و اوکراین برای تو، اما بدون شک می توان پذیرفت که توجه روسیه در جهت حفظ و مدیریت بحران سوریه از تمرکز بر اوکراین کاست و منجر به چالشی بزرگ برای پوتین شد. چالشی که اگرچه پایگاه دریایی کریمه را از آنها نگرفت، اما تحریم های سختی را بر مسکو وارد کرد و البته هزینه ها را برای این کشور دو برابر کرد. طی سال گذشته هم حفظ کریمه هزینه هنگفتی نیاز داشت و هم حفظ سوریه در سال های اخیر هزینه بالایی را به دولتمردان روس تحمیل کرده است.
منافع جمهوری اسلامی ایران در سوریه:
از نگاه ایران، اسرائیل غده سرطانی است که باید از روی کره زمین محو شود و خط مقدم و پیکان هلال شیعی مبارزه با رژیم اشغالگر قدس، سوریه است. جمهوری اسلامی ایران به عربستان، قطر، ترکیه و حتی آمریکا ثابت کرد اگر تنها کشوری باشد که خط قرمزش شخص بشار اسد و حمایت از مردم سوریه باشد، توان آن را دارد که حرف خود را بر کرسی بنشاند. همچین در فرآیند صلح نیز به خوبی نقش ایران مشخص شد و بر تمامی طرفین روشن شد که در صورت عدم دعوت از تهران در نشست ها، مذاکرات به هیچ نتیجه ای نخواهد رسید.
چالش های جمهوری اسلامی ایران در سوریه:
سقوط دولت بشار اسد و بر سرکار آمدن دولتی غرب گرا در دمشق فرصت مناسبی است برای تسلط اسرائیل بر این منطقه و این موضوع بزرگترین تهدید برای جمهوری اسلامی ایران به شمار می آید. ایران برای حفظ دولت بشار اسد مجبور شد در پاره ای موارد از مسائلی در سوریه چشم پوشی نماید که این موضوع منجر به وارد شدن فشارهای رسانه ای و حقوق بشری ضد جمهوری اسلامی ایران شد که یقینا بسیاری از آنها بی اساس بوده است.
فرصت ها و تهدیدات مشترک میان روسیه و ایران در سوریه:
مقابله با نفوذ ایالات متحده و متحدینش در سوریه و برجای ماندن دولتی در راستای منافع ایران و روسیه (ضد غرب) در دمشق، مهمترین هدف مشترک میان پاستور و کرملین می باشد. اگرچه از آغاز بحران سوریه بسیاری بر این باور بودند که خط قرمز تهران کمی تنگ تر از مسکوست، بدان معنا که تداوم دولتی ضد غرب خط قرمز روسیه است، در حالی که خط قرمز تهران تداوم وجود بشار اسد است. اما در عمل مشخص شد که خط قرمز دو کشور شخص بشار اسد می باشد؛ چرا که هیچ جایگزینی در شرایط کنونی بهتر از وی نیست تا از منافع ایران و روسیه دفاع کند.
اما در این میان تهران و مسکو می بایست به هجمه های رسانه ای نیز توجه داشته باشند چرا که هر دو کشور با مشکلات دیگری نیز رو به رو هستند که فشارهای حقوق بشری با جهت گیری های غربی بر آنها وارد می شود.از این رو میدان سوریه به همان میزان که می تواند فشاری حقوق بشری باشد، با سیاستگذاری صحیح رسانه ای ظرفیت برگ برنده شدن در مقابل مخالفین، به ویژه عربستان و قطر و ترکیه را دارد. بدان معنی که در گام نخست در گفتگو با دولت سوریه، اصلاحات مدنی و سیاسی طرح ریزی نمایند و سپس با تشکیل اتاق عملیات رسانه ای، در مقابل هجمه های رسانه ای برنامه ریزی نمایند تا سوریه همچون کریمه برای روسیه فشار وارد نسازد و حتی از آن به عنوان اهرمی در عرصه های دیگر استفاده نمایند.
بنیادگرایی اسلامی تهدید مهم دیگر در مقابل دو کشور ایران و روسیه می باشد که با تدبیری صحیح می توان از آن به عنوان فرصتی نو در راستای فشار بر غرب استفاده نمود. ایالات متحده به خوبی می داند اگر فلش سرازیر شدن مسلمانان افراطی به هر دلیل تغییر کند، بیشترین آسیب را اتحادیه اروپا به طور عملیاتی و ایالات متحده به شکل روانی خواهند دید. سوریه به همان میزان که بستری برای تخلیه چنین نیروهایی است، آوردگاهی برای آنان نیز به شمار می آید؛ آوردگاهی که به رهبران بنیادگرایان اسلامی تجربه عملی نیز می افزاید.
البته روسیه به خوبی می داند در صورت بازگشت چنان نیروهایی به آسیای مرکزی، پس از کسب تجربه های جنگی، مهار آنان بسیار سخت است و ایران نیز بیم آن دارد که مبادا به واسطه نیروهای افراطی که توسط عربستان تربیت شده اند، در مرزهای خود شاهد ناآرامی باشد. لذا روسیه و ایران در این مورد خاص با ایالات متحده اشتراک دارند و برای هر سه کشور، بنیادگرایی اسلامی تهدید بزرگی محسوب می شود. از این رو می توانند با پررنگ کردن تهدیدها و تغییر فلش حرکت بنیادگرایی اسلامی به سمت منافع ایالات متحده، در میان جبهه غرب شکاف انداخته و مسیر آمریکا را از عربستان جدا ساخت.
نظر شما :