از شکستن غرور عربی در عراق تا سقوط جگرگوشه عربستان در یمن

چرا اعراب از ایران عصبانی هستند؟

۲۶ اسفند ۱۳۹۳ | ۱۷:۳۰ کد : ۱۹۴۵۳۹۳ اخبار اصلی خاورمیانه
نویسنده خبر: على موسوى خلخالى
رفتار اعراب به گونه‌ای شده است که گویی که از ایران خشمگین هستند و فقط دنبال بهانه می‌گردند تا به نوعی خشم خود را بیان کنند. چرا اعراب از ایران خشمگین هستند؟
چرا اعراب از ایران عصبانی هستند؟

دیپلماسی ایرانی: اعراب این روزها از ایران خشمگین هستند. پیشرفت های میدانی ایران در منطقه باعث خشم آنها شده است. اگر همه پیروزی های ارتش عراق به کمک نیروهای مردمی شیعی و ایران در عقب راندن داعش در تکریت و کرکوک را ستوده اند، اعراب هیچ کدام هیچ واکنشی از خود نشان نداده اند و حتی در پوشش خبرها در برخی موارد به گونه ای عمل کرده اند گویی که اصلا نمی بایست تکریت و کرکوک آزاد می شدند. حتی در تحلیل های خبری خود به سیاه نمایی پرداخته اند و شیعیان و ایران را متهم به نقض حقوق ساکنان اهل تسنن در عملیات تکریت کرده اند. خلاصه این که رفتارهای آنها به گونه ای شده است که گویی که از ایران خشمگین هستند و فقط دنبال بهانه می گردند تا به نوعی خشم خود را بیان کنند. چرا اعراب از ایران خشمگین هستند؟

عراق

اعراب عراق را چشم جهان عرب می دانند. کشوری که قدیمی ترین تمدن های بشری را در خود جای داده و به واسطه قرن ها امپراتوری عباسی ها اعتبار جهان عرب شده است. اعراب می گویند هویت عربی سه پایه دارد، عراق، سوریه و مصر. با نبود هر کدام از آنها جهان عرب فاقد هویت می شود. اما برای اعراب مساله ای وجود دارد که باب میلشان نیست. شیعیان موی دماغ اعراب محسوب می شوند. اعراب در تعریف هویت خود سنی بودن را در کنار برخورداری از نژاد عربی هم طراز یکدیگر قرار می دهند و می گویند این دو قابل تفکیک نیستند. این تعریف در میان عربستانی ها که این روزها در نبود کشورهای مطرح جهان عرب خود را رهبر اعراب می دانند، بیش از پیش مطرح است.

وقتی که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد، اعراب از یک بابت خشنود بودند. شیعیان تضعیف می شدند و این کار را کسی می کرد که بیش از همه با شیعیان دشمنی داشت؛ صدام حسین. فردی که خود را "صلاح الدین ایوبی" جهان عرب می دانست. عربستانی ها به طور خاص از این نبرد خشنود بودند. می گویند یک روز که سعود الفیصل، وزیر امور خارجه عربستان به بغداد رفته بود در دیدار با صدام حسین که نزد او درباره هزینه های انسانی و مالی جنگ شکایت می کرد، گفت: "تو نگران چه هستی؟ فرزند علی دارد فرزند فاطمه را می کشد! چه بهتر! بگذار بکشد!" سربازان ارتش عراق در آن مدت اکثرا شیعی بودند و سنی ها بیشتر رده های بالای ارتش و دستگاه های امنیتی را در اختیار داشتند.

اکنون همان کسی که می گفت بگذارید شیعیان همدیگر را بکشند، به روشنی می بیند که شیعیان علی و فاطمه متحد شده اند و با قدرت در حال پیشروی هستند. چندی پیش یکی از مسئولان ارتش عراق گفت: "برای نخستین بار از سال 2003 تا کنون در تکریت وارد مناطقی شدیم که پیش از این نشده بودیم." وقتی که امریکایی ها در حال اشغال عراق بودند، وقتی به تکریت رسیدند، عشایر تکریت با آنها توافق کردند که وارد شهر آنها نشوند در مقابل آنها هم مقاومتی از خود نشان ندهند و تسلیم شوند. برای همین امریکایی ها از کنار این شهر گذشتند و به سمت فلوجه رفتند. در زمان رژیم بعث، صدام حسین دستور داده بود شیعیان وارد تکریت و شهرهای اطراف آن نشوند. بنابراین می توانیم بگوییم که شیعیان از سال ها دورتر قدم به تکریت نگذاشته بودند. زادگاه صدام نه تنها ارزشی خاص برای طرفداران او دارد بلکه اعراب سنی نیز اهمیت خاصی برای آن قائل هستند، برای همین وقتی که می بینند شیعیان در پاکسازی این شهر از دست تروریست های داعش مشارکت دارند به خشم می آیند و داد انتقاد سر می دهند. دقیقا به همین دلیل است که سعود الفیصل در جلسه شورای امور سیاسی و امنیتی با حضور محمد بن نایف بن عبدالعزیز، وزیر کشور و جانشین ولی عهد عربستان و برخی اعضای مجلس عربستان می گوید: "حضور رهبران شیعه در خطوط مقدم جنگ با داعش دارای پیام روشنی است که نشان می دهد معادلات میدانی به سود آنها تغییر کرده و این برای ما یک زنگ خطر است. ما با وجود این که با افکار افراطی داعش مخالفیم، اما هیچ گاه تصور نمی کردیم روزی فرا برسد رهبران شیعه با لب خندان با هم معانقه کنند و در محل تولد صدام حسین بر روی جنازه های رزمندگان داعش اهل سنت بخندند."

سوریه

عربستانی ها و متحدان عربشان حکومت سوریه را در دست علوی ها می دانند. بشار اسد و خانواده اش همگی علوی هستند و علوی ها را در مکاتب اسلامی شاخه ای از تشیع می دانند که در درجات ائمه غلو می کنند. برای همین از دیرباز عربستانی ها در آرزوی فرصتی بودند که حکومت اسد را سرنگون کنند. وقتی اعتراض های مسالمت آمیز مردم سوریه در ابتدای سال 2012 آغاز شدند، عربستانی ها خیال کردند فرصتی که مدت ها منتظر آن بودند، فرا رسیده است. برای همین اختلافات خود را با رقبایشان یعنی قطر و ترکیه موقتا کنار گذاشتند و همه توان خود را به کار گرفتند تا حکومت سوریه را سرنگون کنند. سیل اسلحه بود که توسط عربستانی ها به سوریه سرازیر شد. شبکه های متعدد تروریستی تحت عنوان "عملیات مسلحانه علیه دیکتاتوری اسد" تشکیل شدند و هر آن چه در توان داشتند به کار بستند و حتی از همکاری با القاعده و گروه های سلفی مسلح هم ابا نکردند. از دل همین شبکه ها بود که داعش متولد شد.

در ابتدای بحران سوریه ترکی فیصل به یکی از مقام های عراقی گفت: "امریکایی ها نمی خواهند سر افعی را ببرند. ما خسته شدیم. هم از ایران خسته شدیم هم از امریکایی ها. باید خودمان دست به کار شویم. حتی حاضریم با ایرانی ها بجنگیم اگر چه می دانیم هزینه های سنگینی را باید بپردازیم. و حالا چه جایی بهتر از سوریه. هم شاخ ایران را شکسته ایم هم حکومت علوی اسد را پایین آورده ایم!"

اکنون چهار سال از آن موقع می گذرد. شرق و جنوب سوریه به واسطه همین رفتارهای خصومت آمیز و تنها به صرف این که اسد به هر قیمتی شده، سقوط کند، به ویرانه ای تبدیل شده است. اما نه اسد سقوط کرده است و نه علوی ها و شیعیان و ایران تضعیف شدند. بلکه بر عکس ایرانی ها قهرمان تحولات سوریه شده اند. اکنون همه حتی امریکایی ها که تا دیروز می گفتند ایران باید از معادلات سوریه کنار برود و اسد چاره ای جز کناره گیری از قدرت ندارد، اکنون به صراحت می گویند با ایرانی ها و بشار اسد وارد مذاکره شویم تا جنگ داخلی در سوریه به پایان برسد. این برای عربستانی ها به هیچ وجه خوشایند نیست. برای همین حتی بی سر و صدا از ائتلاف علیه داعش کنار کشیده اند، چرا که امریکایی ها در چارچوب اهداف خود سرنگونی بشار اسد را نگنجانده اند. عربستانی ها اکنون بسیار عصبانی هستند، سوریه نه تنها تضعیف نشد، سر افعی (به تعبیر آنها) نه تنها بریده نشد بلکه قدرتمند شده است و هر روز در منطقه ای جدید ظهور می کند. آن قدر قوی شده است که امریکایی ها می خواهند معادلات آینده خاورمیانه را با توجه به قدرت و نفوذ آن پی ریزی کنند.

لبنان

بسیار روشن است که در عرصه سیاسی لبنان اعراب خود را بازنده میدان می دانند. این خشم زمانی نزد اعراب به خصوص عربستانی ها و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس بیشتر می شود که می بینند مرکز فکر جهان عرب، مصر نیز درصدد ارتباط با حزب الله بر آمده است. در خبرها آمده که مصر درصدد ارتباط با حزب الله و حکومت سوریه است و کانال های ارتباطی خود را در این رابطه به راه انداخته است. به گفته روزنامه العرب، چاپ لندن در سفر اخیر عبدالفتاح السیسی به ریاض مقام های عربستانی به او خورده گرفته اند که اطلاعاتی به دست آورده اند که نشان می دهد مصر درصدد رابطه با حزب الله است. در مطبوعات عربی چیزی درباره پاسخ السیسی نیامده اما روزنامه های مصری مرتبا یادآور می شوند که لازمه مبارزه با تروریسم و داعش که امنیت ملی مصر را تهدید می کند، ارتباط گرفتن با کشورها و جریان های صاحب تجربه در مبارزه با گروه های تروریستی به ویژه داعش است که در این رابطه تا کنون حزب الله از همه گروه های عربی دیگر موفق تر بوده است. حزب الله اجازه نداد که داعش و جبهه النصره و گروه های مسلح تندروی سلفی به خاک لبنان نزدیک شوند در حالی که همه می دانند لبنان بیش از هر کشوری مستعد شعله ور شدن برای یک جنگ طایفه ای است.

در کنفرانس طایف در اواخر دهه هشتاد میلادی اعراب اجازه ندادند شیعیان با قدرت در این نشست حاضر شوند. برای همین حداقل سهمشان از کیک قدرت را به آنها دادند. آنها می گفتند هیچ گاه لبنان جولانگاه شیعیان نمی شود. حتی سفیر عربستان در دیدار با مقام های شیعی لبنانی با اکراه با آنها دیدار می کرد. اما سال ها است که این معادله عوض شده است. اکنون همه در لبنان اذعان دارند که حرف اول و آخر را حزب الله می زند. حتی در تحولات سال 2008 که اختلافات سیاسی در لبنان که یک طرف آن احزاب سیاسی طرفدار عربستان بودند و کار به درگیری های خیابانی کشید، این سفیر عربستان بود که ترجیح داد از بیم جان خود بیروت را ترک کند. حرکتی که به روشنی بیان کننده شکست عربستان در عرصه سیاسی لبنان بود.

اکنون عربستانی ها به روشنی می بینند که هیچ قطعه ای از پازل سیاسی در لبنان بدون اجازه حزب الله تکان نمی خورد. حتی در بحث های امنیتی و نظامی. در حالی که آنها عملا ابتکار عمل را از دست داده اند. در این صورت بدیهی است که از اوضاع جاری در لبنان به شدت عصبانی باشند.

یمن

عربستانی ها همیشه یمن را کشوری می دانسته اند که زیر سایه چتر و حمایت آنها امکان حیات دارد. هر اتفاقی در این کشور می افتاد اجازه دخالت به هیچ کشوری را نمی دادند و فقط حق خود می دانستند که برای حل آن مشکل دخالت کنند. عربستانی ها هنوز سرگرم تحولات لبنان و عراق و سوریه بودند که ناگهان شنیدند صنعا سقوط کرد. الحوثی های زیدی پایتخت یمن را سرنگون کردند و قدرت را کاملا در اختیار گرفتند. قدرت گرفتن آنها به معنای استحکام جای پای ایران در "جگر گوشه" عربستان است. همچنین این معنا را می دهد که دسترسی ایران بعد از خلیج فارس و دریای مدیترانه به دریای سرخ و دریای عرب نیز ممکن شده است. در حالی که همه کشورهای عربی مراودات خود را با یمنی ها محدود کرده اند، ایران هفته ای 14 پرواز مستقیم به صنعا دایره کرده است.

عامه مذهب الحوثی ها زیدی است، و زیدی ها در مکاتب اسلامی شاخه ای از اهل تشیع محسوب می شوند. برای همین عربستانی ها قدرت گرفتن آنها را به معنای قدرت گرفتن ایران می دانند.

با این تفاصیل، آیا عربستانی ها و کشورهای عربی متحد آنها نباید از ایران خشمگین باشند؟ آن هم در حالی که می بینند امریکایی ها می روند تا با امضای توافق نهایی هسته ای کار را با آنها تمام کنند و رسما قدرت و نفوذ ایران هسته ای را به رسمیت بشناسند؟

على موسوى خلخالى

نویسنده خبر

مترجم، روزنامه نگار و معاون سردبیر دیپلماسی ایرانی.

اطلاعات بیشتر

کلید واژه ها: اعراب شیعیان عربستانی ها تکریت جهان عرب صدام مصر


( ۵۷ )

نظر شما :