شکست نفرتپراکنی در بغداد
هزینههای تلخی که مردم دادند
دیپلماسی ایرانی: بغداد شهر بزرگی است. آن قدر بزرگ که دومین شهر بزرگ غرب آسیا محسوب می شود. این بزرگی ویژگی های خاصی به آن داده است. ویژگی هایی که بعد از سقوط صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق، بیشتر خود را نمایان کرده است. دموگرافی سنی – شیعی – مسیحی بغداد همواره دغدغه اهالی بغداد و سیاستمداران عراقی بوده است. دغدغه ای که از سال 2006 به بعد، یعنی با اوج گرفتن فعالیت های تروریستی ابومصعب الزرقاوی، رهبر القاعده عراق و متحدانش افزایش یافت. تا قبل از سال 2003 هیچ کس به طور دقیق نمی دانست که جمعیت شیعیان و سنیان بغداد چقدر است، آماری که دولت عراق منتشر می کرد قابل اعتماد نبود و سرشماری های مستقلی نیز در دسترس نبود تا مشخص کند تفکیک جمعیتی بغداد چگونه است. اما همه می دانستند به واسطه در اکثریت بودن شیعیان نسبت به سنی ها در عراق جمعیت شیعیان بغداد نیز بیشتر از اهل تسنن است. اما این مهم نبود. واقعا هیچ عراقی ای اهمیت نمی داد همسایه اش شیعی است یا سنی. هیچ شیعی ای ابا نداشت که به محله های سنی نشین برود یا در آن جا زندگی کند و هیچ سنی ای نیز محل نمی داد که در مناطق شیعه نشین زندگی کند. همان طور که مسیحیان عراق از جمله در بغداد نیز مشکلی در زندگی کردن کنار سنی ها و شیعیان نمی دیدند. ازدواج شیعه و سنی با یکدیگر بسیار بدیهی بود. حتی خانواده ها احساس نمی کردند که باید فرزندانشان میان سنی و شیعه یکی را انتخاب کنند.
اما سال 2003 همه چیز عوض شد. انتقال قدرت از دست اهل تسنن به شیعیان رنگ و بوی دیگری به خود گرفت، گویی گناهی نابخشودنی بود که برخی کشورهای عربی می خواستند هزینه آن را از مردم بگیرند. در بغداد حکومت به دست شیعیان افتاد و این برای کشورهای عربی که بغداد را مثل ناموس خود می دانستند و معتقد بودند در راس حکومت فقط باید حاکمان سنی باشند، پذیرفتنی نبود. به اعتقاد آنها بغداد قرن ها پایتخت خلافت عباسی بوده که باید همان ویژگی های کهن آن حفظ شود.
ابو مصطفی الیاسری، شهروند عراقی ساکن بغداد می گوید: «همسرم سنی بود و راحت کنار هم زندگی می کردیم. در کنار هم سختی های روزگار به خصوص در دوران تحریم های دهه نود که واقعا ما را تا مرز قحطی برد، تحمل کردیم و هیچ گاه نه به هم ایرادی می گرفتیم نه همدیگر را متهم می کردیم. این را می دانستیم اگر حکومت وقت عراق را متهم می کنند در این حکومت طایفه های مختلفی هستند، از شیعه مثل سعید الصحاف گرفته تا سنی مثل بسیاری از سران وقت عراقی و حتی مسیحی مثل طارق عزیز.»
وی در ادامه می افزاید: «اما 2003 ناگهان همه چیز عوض شد. فضایی به وجود آمد که نمی توانستیم درک کنیم. هر جا می رفتیم صحبت از شیعه – سنی بود. در همان ماه های سال 2006 بود که یک روز فهمیدم دامادم که سنی بود به عضویت القاعده در آمده است. او از دخترم جدا شد و خیلی تلاش کرد همسرم را از من جدا کند اما موفق نشد. تا این که یک روز زنم را در خانه کشتند. وقتی که بعد از ظهر از سر کار به خانه برگشتم با جسد مثله شده او مواجه شدم.»
از نجف که به سمت بغداد می آیید، هنگامی که می خواهید وارد شهر شوید، منطقه ای را می بینید که فقر از سر و روی آن می بارد. این منطقه الدوره است. منطقه ای که اتوبانی بزرگ و شش بانده هیبتش را بر آن تحمیل کرده و بر فقر آن تاکید می کند. این اتوبان در زمان صدام حسین ساخته شده است. اکثر اتوبان های بزرگ بغداد در زمان صدام حسین ساخته شده اند. الدوره منطقه سنی نشین است. دکتر ابو علا محمد رضا، مشاور سابق رئیس جمهوری عراق می گوید که در اوج فرقه گرایی ها و ناامنی های عراق اکثر خودروهای بمب گذاری شده از این منطقه به سمت بغداد سرازیر می شدند. وی می گوید: «القاعده و داعش و گروه های تندرو در این جاها لانه می کردند. آنها اهل تسنن را وادار می کردند که در خدمتشان باشند. آنها را به زور اسلحه و تهدید وادار می کردند به مناطق شیعه نشین بروند و عملیات انتحاری یا تروریستی انجام دهند. با این هدف که وجهه اهل تسنن در برابر شیعیان تخریب شود و شیعیان نیز به اقدامات تلافی جویانه دست بزنند و به این ترتیب گرد نفرت پخش شود.»
اما چرا؟ چه کسانی دنبال نفرت پراکنی هستند؟ از این نفرت پراکنی چه چیز حاصل می شود؟
به منطقه اعظمیه می روم. منطقه ای که اکثرا سنی نشین بوده اما شیعیان نیز در آن زندگی می کنند. از جمله خانمی که به واسطه آشنایی به منزلش می روم. اعظمیه در اوج تنش های شیعه – سنی و کشت و کشتارهای 2006 تا 2008 کانون التهاب های تروریستی بود. از جلوی منزل پلی رد می شود که اعظمیه را به یکی از مناطق مهم عراق متصل می کند که در گذشته محل سکونت چهره های مطرح سیاسی و مذهبی عراق بوده است. دکتر احمد الغبانی، استاد دانشگاه تکنولوژی بغداد که در این منزل ساکن است، می گوید: «از طبقه دوم خانه ما پل دیده می شود. به چشم خودم دیدم که نیروهای مسلح القاعده بمب های زیر جاده ای را ابتدای پل کار گذاشتند و سربازهای امریکایی را کشتند. در حالی که هیچ کس جرات نمی کرد چیزی به پلیس اطلاع دهد. سه روز قبل از آن همسایه ما به پلیس خبر داده بود که گروه های تروریستی یک خانه را بمب گذاری کرده اند و پلیس عده ای را دستگیر و بمب را خنثی کرده بود. اما فردای آن روز سر تمام اعضای خانواده ای که به پلیس خبر داده بودند، بریده شده بود. شش نفر بودند که سر تمامی آنها، زن و مرد، بریده شده بود. یکی از قربانیان یک دختربچه شش ساله بود.»
نگاهی به خانه می اندازم. هنوز آثار گلوله روی جای جای دیوار خانه هست. ام جعفر، مادر خانه می گوید: «بارها دیدیم که القاعده ای ها سربازهای عراقی را آتش می زدند و آنها را روی پل به سوی ارتش عراق هل می دادند و آنها فریاد می کشیدند.» وی سپس می گوید: «سخت ترین روزهای زندگی مان را گذراندیم. این خانه هنگام سقوط صدام تازه ساخته شده بود. همسرم معلم بود که به زحمت توانست پولی جمع کند و خانه را بسازد. وقتی که اواخر سال 2007 ما را وادار کردند از این جا برویم، خانه ویران شده بود. زد و خورد تروریست ها با ارتش عراق خانه ما را ویران کرد. بعدا تروریست ها از خانه ما به عنوان سرپناه استفاده کردند.»
وی در ادامه می افزاید: «به شکل عجیبی تروریست ها می دانستند در کدام خانه شیعه زندگی می کند در کدام خانه سنی. بعدا فهمیدیم که بسیاری از این اطلاعات را بعثی ها به آنها داده اند.»
بعد با دست چهار راه نزدیک خانه را نشان می دهد که کمتر از صد قدم با خانه فاصله دارد و می گوید: «یک روز صبح جسد 44 نفر از شیعیان سر بریده شده را این جا رها کردند. روی جسدهای بی سر کاغذی گذاشته بودند مضمون بر این که بغداد ملک سنی هاست. پسرم در راه رفتن به دانشگاه این صحنه را از نزدیک دید و دست پاچه به خانه برگشت و به پدرش گفت دیگر نمی توان در این منطقه زندگی کرد. یک هفته بعد وقتی که می خواستم خانه را به قصد خرید ترک کنم، چهار سر جلوی در خانه افتاده بودند. سراسیمه به خانه برگشتم و به همسرم خبر دادم. دیگر راهی نمانده بود. همان روز خانه را ترک کردیم. تا چهار سال به خانه برنگشتیم. همسرم از شدت ناراحتی مریض شد و به کما رفت و در حالی که 62 سال بیشتر نداشت از دنیا رفت. اما در همین خانه درگذشت. ماه های آخر حیات او دولت به ما خبر داد که منطقه از تروریست ها پاکسازی شده و منطقه امن شده است و می توانیم برگردیم. برگشتیم و خانه را بازسازی کردیم. همسرم ماه های آخر حیاتش را در خانه اش گذراند و همین جا از دنیا رفت.»
وی سپس می گوید: «دیگر اکثریت اعظمیه را اهل تسنن تشکیل نمی دهند. خیلی از سنی ها رفته اند. بعضی جاها خانه های خالی آنها را می بینید، البته بسیاری ها هم خانه هایشان را فروختند و رفتند.»
در اعظمیه می توان آزادانه قدم زد، دیگر احساس خطر نمی کنید. ارتش و نیروهای گارد ویژه ایستاده اند و امنیت منطقه را تامین می کنند. اگر چه هنوز ته مانده های ترس وجود دارد اما دیگر ناامن نیست.
به نظر می رسد القاعده و هم مسلکان و متحدانش نتوانسته اند به آن چه می خواستند برسند. هنگامی که داعش شهر موصل را تصرف کرد، ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی در یک سخنرانی گفت، تجزیه عراق قطعی شده فقط بحث بغداد باقی مانده است. این سناریو هیچ گاه محقق نشد. بسیاری معتقدند که جنگ های طایفه ای عراق و نقش آفرینی های داعش و القاعده در آن ساخته و پرداخته نهادهای امنیتی ای است که به دنبال تجزیه عراق بوده اند. صلاح عمر العلی، نماینده اسبق عراق در سازمان ملل یک بار در گفت وگویی گفت: «امریکایی ها از بعد از جنگ کویت به فکر تجزیه عراق افتادند. سی آی ای اولین بار این پیشنهاد را به حسین کامل، داماد صدام داد اما او نپذیرفت. گفت نمی خواهم در تجزیه کشورم سهیم باشم.»
بر اساس برخی آمار غیررسمی در حال حاضر بیش از 70 درصد جمعیت بغداد شیعه هستند. بسیاری از سنی ها بغداد را ترک کرده اند. گفته می شود نهادهای امنیتی خارجی اکنون به فکر طرح دیگری هستند، تمرکز اهل تسنن در استان های غربی سنی نشین عراق. به نظر می رسد کشورهای پشتیبان گروه های افراطی پذیرفته اند که سناریوشان بر سر بغداد شکست خورده است. بسیاری معتقدند که رویکرد آشتی جویانه جدید عربستان در قبال عراق به نوعی پذیرفتن این شکست است. حالا می خواهند قدرت اهل تسنن را در استان های سنی نشین عراق مستحکم کنند. برای همین بسیاری نگران آینده موصل بعد از داعش هستند. آیا باز هم سناریوی خطرناکی در ذهن دستگاه های امنیتی دسیسه چین است؟
نظر شما :