آل سعود به دیکتاتوری خو کرده است
رونمایی از دموکراسی نمادین
دیپلماسی ایرانی: اصلاحات اجتماعی یا انتصاب های سیاسی؟ ملک عبدالله پادشاه عربستان حال و روز جسمی خوبی ندارد اما ناقوس حرکت هایی جدید در داخل این کشور را به صدا در آورده است. انتصاب 30 زن در مجلس مشورتی این کشور که بازوی اجرایی ندارد و برکناری امیران منطقه الشرقیه و مدینه از جمله تغییرات بنیادین جدید است که از سوی پادشاهی این کشور اعلام و عملی شده است. در حالی که برخی برکناری محمد بن فهد از امارت منطقه الشرقیه را به دلیل ناتوانی وی در مهار اعتراض های شیعیان در القطیف و الاحسا می دانند ، عده ای هم آن را نشانه اوج گیری نفوذ فرزندان نایف بن عبدالعزیز ولیعهد سابق می دانند. اعتراض های عمومی در عربستان هر روز گسترده تر از پیش می شود و این در حالی است که اندک اندک توجه بین المللی به مسائل داخلی شبه جزیره هم جلب شده است. عفو بین الملل در تازه ترین واکنش خود به این تحولات داخلی خواهان آزادی برخی زندانیان سیاسی شده است. همزمان اندیشکده آمریکایی ˈبروکینگزˈ نیز در یک گزارش راهبردی حاوی توصیه هایی برای باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا هشدار داد که برای اولین بار انقلاب در عربستان سعودی محتمل شده است.در این گزارش با عنوان ˈانقلاب در ریاضˈ تاکید شده است که عربستان سعودی آخرین پادشاهی مطلقه جهان است. ملک عبدالله همانند لویی چهاردهم اختیارات کامل دارد. وقوع انقلاب در عربستان همچنان بعید است اما برای اولین بار و به دلیل بیداری عربی ، وقوع چنین انقلابی محتمل شده است. وضعیت اعتراض ها در عربستان، اهداف ملک عبدالله از انتصاب های اخیر ، میزان کارآیی این مانورهای سیاسی و نقش امریکا در حرکت های اخیر به اصطلاح اصلاحاتی در عربستان را با حسین رویوران، تحلیل گر مسائل خاورمیانه در میان گذاشتیم :
ارزیابی شما از اعتراض های داخلی در عربستان چیست؟ آیا امکان تبدیل این اعتراض های پراکنده به جریان اپوزیسیون منسجم وجود دارد؟
عربستان سعودی در حال حاضر با مجموعه ای از اعتراض ها رو به رو است. بخشی از این اعتراض ها مذهبی است. این اعتراضات عمدتا در قطیف، عوامیه و عموما در شرق عربستان صورت می گیرد. بخش دیگری از این اعتراضات سیاسی است که در ریاض، جده، مکه و مدینه اتفاق افتاده است. عمدتا این اعتراضات مربوط به بازداشت های افراد است و این که دولت بدون محاکمه افرادی را بازداشت می کند. بخش دیگری از اعتراضات هم به مسائل صنفی بر می گردد. برای مثال زنان برای دستیابی به حقوق اولیه خود اعتراضاتی کرده اند. این ها نشان می دهد که در جامعه عربستان زمینه های مخالفت با دولت متعدد است. این می تواند پتانسیلی را ایجاد کند که قابلیت تبدیل به یک جریان سیاسی جامع داشته باشد. اگر یک جریان سیاسی ایجاد شود که بتواند همه این مطالبات را در یک کاسه قرار دهد، می تواند تبدیل به یک جریان براندازی علیه نظام شود.
اصلاحات اخیر دولتی در عربستان چه هدفی را دنبال می کند؟
هدفی که امروزه نظام عربستان سعودی با تغییر استانداران در پی آن است این است که با این تغییرات میزان اعتراضات را کاهش و میزان رضایتمندی را افزایش دهد. اما به نظر می رسد عمده محور اعتراض مردم در عربستان متوجه ساختار است. در حالی که این تغییرات رو بنایی است و این تغییرات رو بنایی نمی تواند پاسخگوی زمینه های اعتراض باشد.
با توجه به این که بیشتر شیعیان در منطقه الشرقیه ساکن هستند، این تغییرات تا چه اندازه ممکن است منجر به بهبود شرایط شیعیان در این منطقه شود؟
من تصور نمی کنم این نوع تغییرات منجر به بهبود شرایط شیعه شود. به دلیل این که متاسفانه نظام عربستان تصمیم قطعی در جهت تغییر رفتار ندارد. یعنی شیعیان امروزه بخشی از جامعه هستند که دچار محرومیت های زیادی هستند؛ از جمله عدم به کارگیری آن ها در بسیاری از نهادهای دولتی عربستان. برداشتن این تبعیض تنها راه حل از بین رفتن اعتراضات است. در حالی که تعویض امیر منطقه به معنای آن نیست که تبعیض به پایان رسیده است. چون باید در مورد رفع تبعیض ساختاری در چارچوب ملی تصمیم گیری شود. در حالی که این امیر، اختیارات محدود و بخشی دارد. لذا این مسائل باید در یک تفاهم ملی حل و فصل شود که قبلا آقای عبدالله حدود ده سال پیش چنین کاری را انجام داد و یک شورای مشورتی تشکیل داد و تعدادی از سران شیعه از جمله شیخ صفار را عضو این شورا قرار داد و قرار بر این بود که تبعیض ها را بررسی کنند و آن ها را در چارچوب های سیاست آشتی ملی از بین ببرند، اما چنین اتفاقی نیفتاد و شرایط گذشته استمرار پیدا کرد. دلیل عدم موفقیت این تلاش نیز این است که ساختار بسیار متصلب است.
چون ساختار عربستان یک ساختار دو گانه شامل ساختار سیاسی و ساختار مذهبی یا به عبارت دیگر آل سعود و آل شیخ است، هر یک دیگری را کنترل می کند. آل شیخ فرزندان عبدالوهاب هستند که حامیان مکتب و نگاه سنتی هستند. اگر آل سعود هم در جهت تغییر شرایط تصمیم بگیرد، به هر حال شریک آن ها آل شیخ است و آن ها مخالف تغییر هستند. در نهایت این گونه تلاش ها تا کنون ناکام بوده و بعید به نظر می رسد در حال حاضر در چنین شرایطی زمینه متفاوتی پیش آمده باشد.
با توجه به تحولات منطقه، برخی معتقدند که عربستان دچار فرسودگی مواضع سیاست خارجی در منطقه شده است. به نظر شما آیا این عزل و نصب ها می تواند نمایانگر تلاشی برای پوست انداختن عربستان برای ایفای نقش جدیدی در منطقه باشد؟
ببینید یک شکاف نسلی در دستگاه حاکمیتی عربستان وجود دارد. به عبارتی عبدالعزیز فوت کرده و وصیت کرده که فرزندان ذکور او باید یکی یکی پادشاه شود تا آخرین آن ها و بعد از آخرین آن ها به نسل بعدی منتقل شود. تا کنون فیصل، خالد، فهد و عبدالله به پادشاهی رسیده اند. برخی هم ناکام از دنیا رفتند مانند نایف و برخی هم در نوبت هستند. آیا این افراد می توانند پاسخگوی نیازهای فعلی باشند؟ خیر؛ به دلیل سنتی بودن و تغییر شرایط زندگی و سیاسی و اجتماعی بعید به نظر می رسد بتوانند پاسخگو باشند.
لذا این ضرورت مطرح شده است که نسل بعد از فرزندان عبدالعزیز یا به عبارت دیگر نوادگان او به قدرت برسند و اداره کشور را در دست بگیرند. اما چنین نگاهی تا کنون زمینه اجرایی پیدا نکرده است. دو ولیعهد در دو سال گذشته از دنیا رفتند و بسیاری از فشارها در جهت تغییر وجود داشته اما منجر به تغییر نشده است. این نشان می دهد که شرایط در عربستان در حال حاضر برای تغییر آماده نیست. گرچه ضرورت پوست اندازی در عربستان محرز است.
اقدامی که در رابطه با نقش دادن به زنان در شورای مشورتی انجام شده، تا چه حد نشان دهنده حرکت عربستان به سمت نوعی دموکراتیزاسیون است؟
این شاخص نمی تواند نشان دهنده تغییر باشد. چرا که شورای مشورتی انتصابی است و قادر به تصمیم گیری نیست. تنها نقش مشورتی دارد و هیچ قدرت اجرایی ندارد. لذا وجود این شورا به معنای تغییر نیست. بلکه به معنای نوعی تقلید از کشورهای دیگر و نمایش این است که عربستان شورا دارد. اما این که این شورا تا چه حد اختیارات دارد و چه کارهایی می تواند انجام دهد محل سوال است. لذا به نظر می رسد عربستان با این اقدامات تلاش می کند با نمادهای پوچ و بدون محتوا و اختیار تنها رونمایی از دموکراسی را به نمایش گذارد.
برخی معتقدند مسئله عزل و نصب ها و نیز مسئله مشارکت دادن زنان در شورای مشورتی از سوی هیئت حاکمه عربستان، تحت تاثیر فشار امریکا برای اصلاحات در ساختار سیاست عربستان است. به نظر شما آیا اراده دموکراتیک کردن عربستان در امریکایی ها وجود دارد؟
از دهه شصت تا کنون، یعنی حدود نیم قرن، دکترین های امریکا مبتنی بر دو پایه بوده است. پایه اول امنیت اسرائیل و پایه دوم امنیت انتقال نفت ارزان از خاورمیانه. محور پایه دوم عربستان است چون روزانه دوازده میلیون بشکه نفت تولید می کند. لذا امریکا تمام برنامه های خود را بر اساس استمرار فروش نفت سامان داده است. یعنی اگر امریکا با حفظ فروش و سلطه بر نفت بتواند اصلاحات انجام دهد، این کار را انجام می دهد اما اگر احتمال دهد که این اصلاحات ممکن است شرایط نفت را تحت تاثیر قرار دهد، طرفدار دیکتاتوری کنونی و استمرار وضع فعلی است. لذا آن چه برای امریکا اصالت دارد بحث نفت است و آن چه برای امریکا اصالت ندارد بحث دموکراسی است. لذا امریکا با دموکراسی یک برخورد کاملا تاکتیکی دارد در حالی که با نفت یک برخورد استراتژیک و کاملا اصولی دارد و حاضر به واگذاری این منافع به هیچ احدی از جمله مردم عربستان نیست.
صحبتی که آقای هنری کیسینجر وزیر خارجه اسبق می کند را باید در این خصوص مورد توجه قرار داد. او می گوید نفت مال امریکا است ولی در سرزمین عربستان پیدا شده است. امریکا باید آن را استخراج و به کشور مادر برگرداند. بنابراین نوع نگاه امریکا این گونه است که این نفت مال امریکا است و تنها بر حسب اتفاق در عربستان پیدا شده است. تا این نوع نگاه تغییر نکند، بعید به نظر می رسد امریکا موافق اصلاحات واقعی در عربستان باشد./12
انتشار اولیه: سه شنبه 3 بهمن 1391 / باز انتشار : شنبه 7 بهمن 1391
نظر شما :