انتخابات عراق ثابت کرد که عراقى ها به دنبال حکومت دينى نيستند
به نظر میرسد که بحث نخستوزیری تا حدودی روشن است همه پذیرفتهاند که نخستوزیر شیعه باشد اما بحث بر سر ریاست جمهوری همچنان باقی است. آقای طارق الهاشمی رسما خود را برای رقابت با جلال طالبانی مطرح کرده است. در این میان کردها هم اعلام کردهاند که حاضرند بر سر برخی پستها دست به معامله بزنند. این به نظر شما چه معنایی می دهد؟
فرازمند: در هیچ جای قانون اساسی عراق نیامده است که رئیس جمهور باید کرد یا سنی باشد یا نخست وزیر را به شیعیان دهند. آنچه اکنون شاهدیم توافقاتی است که بر اساس صحنه واقعیات موجود در عراق در سال 2005 به دست آمد. فعلا واقعیت بر این است که به دلیل ثقل شیعه و اهمیت پست نخست وزیری این سمت به شیعیان برسد. پست ریاست جمهوری بیشتر پست سمبولیک و تشریفاتی است. شاید دلیل کردها هم برای معامله احتمالی بر سر این پست سمبولیک بودن پست ریاست جمهوری است. چرا برای سنیها گرفتن پست ریاست جمهوری مهم است؛ برای این که سنیها سر هویت عربی با غیر عربی عراق بسیار حساسند. نه تنها سنیها بلکه کشورهای عربی نیز بر سر هویت عربی عراق حرف دارند. زمانی که قانون اساسی عراق در حال تصویب بود، هم اتحادیه عرب و هم کشورهای عربی خیلی نگران بودند که عراق کشوری عربی تعریف نشود. این همیشه دغدغه کشورهای عربی و سنیان عراق است. در قانون اساسی عراق این گونه تعریف شده که عراق کشوری با قومیتهای مختلف و عضو کشورهای اسلامی و اتحادیه عرب است. این موضوع اعتراض همیشگی اعراب را به دنبال داشته است.
ریاست جمهوری مانند بسیاری از کشورهای جهان سمبول هویت آن کشور محسوب میشود. از این رو اعراب بر کردی یا سنی عربی بودن این پست و حتی وزارت امور خارجه حساسیت دارند. در گذشته برای اعراب در اختیار قرار داشتن این دو پست در دست کردها بسیار سنگین بود. مشکل هم ایجاد شد. مثلا آقای طالبانی در اجلاس اخیر اتحادیه عرب دعوت نشد چرا که میگویند او عرب نیست. از این رو سنیها میخواهند پست ریاست جمهوری در اختیارشان باشد تا یک گام نزدیکتر به هویت عربیشان باشند.
از سوی دیگر آقای جلال طالبانی نیز خود را مسن و بازنشسته میداند و علاقهای به در دست گرفتن یک پست اجرایی ندارد.
باز از سوی دیگر عراقیها یک دوره را با رئیس جمهوری کرد آزمایش کردند که خیلی مورد استقبال کشورهای عربی قرار نگرفت؛ خصوصا این که کردها هم فهمیدند پست ریاست جمهوری پست چندان مهمی نیست. شاید از همین منظر حاضر به معامله بر سر این پست هستند و میخواهند پستهای کلیدیتری داشته باشند.
از سال 2005 دو پست معاون رئیس جمهوری تعیین شد که اختیاراتشان در حد رئیس جمهوری است و از حق وتو برخوردارند. البته در قانون اساسی عراق انتخاب دو معاون برای رئیس جمهور تعیین نشده است و فقط وجود یک معاون آمده است. به هر حال قوانین عراق پس از مجلس به شورای ریاست جمهوری میآمد و این سه تن قوانین را بررسی و دستور به اجرا میدادند. علت اصلی این کار شرکت دادن همه گروههای سیاسی در نظام و ترکیبهای سیاسی عراق است.
ایرانی: با وضعیتی که در عراق پیش آمده در این ترکیب بندی جدید کردها نسبت به انتخابات گذشته بسیار آسیب دیدند. گرچه در این طرف بحث ایران بود و رابطه با ایران ولی کردها چنین مسئلهای نداشتند. اگر این را بپذیریم کردها در ترکیب جدید دولت دیگر نمیتوانند پست ریاست جمهوری و وزارت امور خارجه را همزمان داشته باشند. این که کردها میگویند حاضر به معامله بر سر این پستها هستند به این معنا است که میخواهند یکی را فدای دیگری کنند. اگر پست ریاست جمهوری نداشته باشند قطعا میخواهند پست معاونت ریاست جمهوری را در اختیار بگیرند. البته یک سری پستهای حساس دیگر را همچنان ادعا خواهند کرد.
کردها همیشه یک تنش داخلی بین خودشان داشتند. همزمان هم نیم نگاهی به آینده برای استقلال خود متصور بودهاند. به هر حال یک طیفی که طیف تندروی کردها به حساب میآید اعتقاد دارند که هر چقدر کردها از دولت مرکزی فاصله بگیرند و نقش مستقلتری ایفا کنند، میتوانند به قدرت دادن استان مستقل کردستان کمک کنند. بنابر این میتوان چندان هم خوشبین بود که این کاهش آرا و تقاضای کردها برای دریافت پست از دولت مرکزی مثبت است. اگر طرفهای عراقی به این مسئله توجه داشته باشند که دارند همیشه تلاش میکنند به کردها نقشی بدهند تا این ذهنیت ضعیف شود و به فکر استقلال نیفتند.
آقای مالکی در طول چهار سالی که نخستوزیر بودند چندان اهمیتی به منافع ایران نمیدادند. مثلا جریان فکه به راه افتاد. دستور به بازگشت 20 هزار بعثی به قدرت داد و اتفاقات بسیاری که شاهدش بودیم. بدین ترتیب چگونه میتوانیم تصور کنیم که آقای مالکی در آینده با ایران رابطه حسنه داشته باشد و ایران بتواند بر روی او به عنوان یک شریک منطقهای حساب کند؟ و این که چه باید کرد به طور کل حزب الدعوه علیه منافع ایران عمل نکند؟
فرازمند: به نظر من هم جمهوری اسلامی ایران و هم بقیه کشورهای همسایه عراق باید یک باز تعریفی در منافع خود در عراق داشته باشند. این که هر کشوری در داخل عراق سهمخواهی بکند این نه با موازین اسلامی سازگار است و نه با عدالت سازگار است و نه این که مردم عراق میپذیرند. این که جمهوری اسلامی در صدر منافعش سهم حداکثری شیعیان را بطلبد این مشکلساز خواهد بود. در طرف مقابل کشورهای عربی نیز با همین سیاست وارد میشوند و این مشکل ایجاد میکند و این باعث میشود عراق وارد یک بیثباتی شود.
به نظر من آنچه باید ایران به بیشتر دنبالش باشد پیگیری منافعی است که هم با منافع شیعیان عراق سازگار تر باشد و هم نزدیکتر به معیارهای بینالمللی. آن این است که ثبات و آرامش در عراق را محور اصلی سیاست خودمان قرار دهیم. چرا که عراق این پتانسیل را دارد که هم ناامنی برای سایر کشورها و هم برای جمهوری اسلامی ایران تولید کند. این محوری است که همه از آن منتفع خواهند شد.
دموکراسی در عراق برای ما خطرناک نیست. جمهوری اسلامی از دموکراسی در عراق آسیبی نخواهد دید. دموکراسی در عراق میتواند مقدمهای برای گسترش سیستمهای مردمسالار در منطقه باشد. به دلیل این که عراق کشوری بود که همیشه موجب ناامنی برای همسایگانش میشده است دموکراسی در عراق باعث خواهد شد که این روحیه تعدیل شود. به دلیل این که کشورهای دموکراتیک کمتر توسعه طلب هستند. همیشه توتالیتر و رژیمهای تمرکزگرا دست به توسعه طلبی میزنند. از این رو دموکراسی در این کشور به نفع همه خواهد بود.
دادن نقش به عراق برای تامین امنیت منطقه در آینده، باید یکی از اولویتها ما در تامین منافعمان باشد. عادلانهترین نقشی که عراق میتواند ایفا بکند که هم منافع خود و هم منافع دیگران را تامین کند نقش مشارکتی عراق در تامین ثبات و امنیت منطقه است. نقش عراق هميشه به عنوان وزنهای میان ایران و رقبای ایران تعریف میشده است. اگر عراق به سمت ایران بغلطد موازنه به سمت ایران تغییر خواهد کرد و اگر به سمت کشورهای عربی بغلطد موازنه به آن سمت حرکت خواهد کرد. آنچه میتواند به ثبات و استقرار عراق کمک کند این است که عراق نقش خود را به عنوان دو قطب منطقهای ایفا کند. از این زاویه اگر نگاه کنیم آن موقع سهمخواهی در عراق پررنگ نخواهد شد. دیگر این که بگوییم آقای مالکی عضو حزب الدعوه است و آقای علاوی العراقیه را دارد دیگر برای ما مهم نخواهند بود.
این را هم بدانیم که عراق به یک تئوکراسی تبدیل نخواهد شد. اگر ما منافع خود را بر روی یک حکومت دینی در عراق تعریف کنیم این هدف تحقق پیدا نخواهد کرد. این که میگوییم در عراق سکولارها برنده شدند این یک بحث انفرادی است. در عراق همه سکولار هستند. به دلیل این که هیچ کس در عراق خواهان تشکیل یک حکومت تئوکراسی دینی نیست. حتی آقای سیستانی هم به دنبال حکومت دینی نیست. هم آقای مالکی و هم آقای علاوی نمیخواهند در عراق حکومت دینی تشکیل دهند. در عراق انتخابات طائفهای است. علی رغم این که گفته میشود مردم عراق در انتخابات طائفهای رای ندادند نگاه مردم عراق به نتایج انتخابات در استانها نشان دهنده خط و ربطهای بسیار تند و تیز طائفهای است. در تمامی استانهای شیعه دو لیست شیعی بیشترین رای آوردند. آقای علاوی تک و توک رای آورد. در تمام استانهای سنی آقای علاوی در راس بوده چرا که ایشان لیست اصلی اهل سنت را تشکیل داد.
نکته حائز اهمیت کرکوک است. جدال در کرکوک دعوا بین کردها و غیر کردها است. در انتخابات کرکوک کردها و ضد کردها رای آوردند، وسط هیچ کس رای نیاورد. شش کرسی را کردها رای آوردند و شش کرسی را فهرست آقای ایاد علاوی که معروف بود که ضد کرد است رای آورد. در وسط هیچ کس رای نیاورد. نه دولت قانون رای آورد و نه ائتلاف ملی. این واقعیات عرصه سیاسی عراق است. لذا اگر بخواهیم سکولاریسم را در برابر طایفهگرایی قرار دهیم، کماکان مردم عراق به صورت طایفهگرایی رای میدهند.
با توجه به اتفاقاتی که در گذشته در عراق افتاد اعم از شیعه کشی و سنی کشیای که افتاد و با توجه به اختلافاتی که ایران و امریکا در عراق داشتند و آن مسائل در گذشته در این کشور پیش آمد، اگر بخواهیم رو به آینده داشته باشیم، ایران، امریکا و کشورهای عربی که در راس آنها عربستان قرار دارد باید چه نوعی تعاملی با یکدیگر داشته باشند که اولا امنیت در این کشور تامین شود و ثانیا منافع هر سه کشور تامین شود؟
ایرانی: ما از سال 2003 تا کنون پنهان و آشکار رقابتی با امریکا و کشورهای عربی داشتیم. در این چارچوب هم کشورهای عربی و هم امریکاییها تلاششان بر این بوده که نفوذ ایران را در عراق محدودتر کنند. البته هر دو از روشهای مختلف استفاده میکردند و تعریفشان هم برای نفوذ در عراق نیز با یکدیگر متفاوت بوده است. اما با این حال بر سر محدود کردن نفوذ ایران در عراق نظر مشترکی داشتند.
واقعیت این است که امریکاییها اواخر سال آینده نیروهای خود را از عراق خارج خواهند کرد. به طور طبیعی باید دولتی روی کار باشد که در این چارچوب همکاری کند. یعنی وضعیت را طوری نکند که خروج نیروهای امریکایی را مشکلساز کند. یعنی نباید این دولت با کشورهای منطقهای بیش از اندازه همگرایی داشته باشد. این بدان معنا است که امریکاییها میخواهند دولتی روی کار بیاید که با ایران فاصله داشته باشد. امریکاییها به رغم دقتی که داشتند هیچ گاه نفوذ ایران تا این اندازه در عراق را پیشبینی نمیکردند. آنها نتوانستند دست ایرانیها را در عراق بخواند.
اگر ما اعتقاد داشته باشیم تنها کشوری که در عراق از استقرار امنیت در عراق بیش از بقیه بهره خواهد برد، جمهوری اسلامی است، باید برویم به این سمت که طرفهای مختلف در عراق به توافق برسند. که این توافق به ثبات در عراق هم منجر خواهد شد. بدین ترتیب باید دولتی تشکیل شود که همه در آن مشارکت داشته باشند. حال این ترکیب چگونه است هر کسی عقیدهای دارد که آن را هم باید بر اساس واقعیت موجود سنجید.
مشکل ما در عراق نادیده گرفتن حوزه نفوذ یا حیاط خلوت کشورهای عربی است که توانستهاند به واسطه آن رابطه خاص خود را در عراق داشته باشند. آنها با نفوذ ایران احساس کردند که موقعیتشان در عراق به خطر افتاده است. در راس آنها عربستان سعودی قرار دارد. ما اگر بخواهیم تعریفی از روابطمان با کشورهای عربی داشته باشیم بخشی از آنها در منطقه با منافع آنها تلاقی میکند. یکی از آنها عراق است، یکی دیگر لبنان است و یکی هم فلسطین است. این حوزهها حوزههایی است که ما و عربستان سعودی را در چالش قرار داده است. اگر قرار است با عربستانیها همکاری داشته باشیم بهترین کار این است که بپذیریم عربستان هم در عراق نقشی داشته باشد. بهترین استراتژی استفاده از تجربه لبنان است. در لبنان هم چنین وضعیتی پیش آمد اگر چه در بسیاری از موارد عراق و لبنان با هم متفاوتند. اما حداقل عربستان سعودی در آنجا با استفاده از سنیها و سعد حریری توانست دولت را به دست گیرد. این میبایست برای ما تجربهای میشد اگرچه وضعیت متفاوت است اما در دورههای فعلی باید به نحوی رقبای ما در واقع نقششان در مناطقی که نفوذ داشتیم باز تعریف شود.
آیا الگوی لبنان را میتوان برای عراق متصور بود؟
فرازمند: اتفاقا این موضوع یکی از موضوعاتی است که من علاقه داشتم به آن بپردازم. مدل لبنان به نظر من به هیچ وجه مناسب عراق نیست. به دلیل در لبنان بحث اقلیت و اکثریت قابل جابهجایی است اما در عراق نه. در همین انتخابات اخیر لبنان حزب الله و همپیمانانش تصور میکردند که بتوانند اکثریت را جذب کنند گرچه نشد. در عراق چنین تصوری محال است. حداقل در کوتاه مدت و میان مدت که اکثریت جای اقلیت و اقلیت جای اکثریت را بگیرد امکان پذیر نیست. یکی از مشکلات و چالشهای دموکراسی در عراق این است که قانون و قانونگذاران عراقی چنین مسائلی را در ذهنشان داشتند. آنها نمیخواستند سهم اکثریت را بدهند چرا که نمیخواستند که این حق منجر به دیکتاتوری اکثریت شود. نمیخواستند طوایف را حذف کنند چرا که حذف هر کدام منجر به ناامنی گسترده میشود. راهکارهایی را پیشبینی کردند که نهایتا به همین وضعیت فعلی در انتخابات پس از 2010 میرسد. یعنی گروههای که دستور کار واحدی ندارند و نگاههای سیاسی متفاویت دارند باید بنشینند و دولت واحدی تشکیل دهند.
این مسئله و این نوع حکومت کردن را آقای مالکی طی چهار سال گذشته تجربه کرد. شاید هم یکی از دلایل این که آقای مالکی خط خود را از لیست شیعیان جدا کرد همین تجربه بود. آقای مالکی به این نتیجه رسید که با چنین دولتی نمیتواند کاری صورت دهد. چنین دولتی در ارائه خدمات و توسعه و رفاه مردم دچار شکست خواهد شد. چرا که چنین دولتی صرف درگیریهای داخل دولت میشود. بسیاری از وزرای دولت پیش از آن که از نخستوزیر خط بگیرند از گروهها و احزاب تابعهشان که نقش معارض را دارند دستور میگیرند. به همین دلیل آقای مالکی از انتخابات استانی سال 2009 شعار جدیدی را انتخاب کرد و به جای این که در قالب طائفی خود را محدود کند سعی کرد ائتلافهایی در سطح ملی شکل دهد. ولو به صورت محدود سنیها، کردها و عشایر را در لیست خود گنجاند و نتایج نسبتا خوبی هم به دست آورد. این دستور کاری بود که در انتخابات استانداریها به دست آورد. از همان جا هم تصمیم گرفت که همین راهکار برای انتخابات مجلس اتخاذ کند که در این جا هم موفق شد.
اما مشکلی که آقای مالکی با آن رو به رو شد، این بود که درست است که شعارهای فراطائفی داد اما رای دهنده عراقی همچنان طائفی رای داد. آقای مالکی در استانهای شیعه آرای اکثریت را به دست آورد. راهکاری که آقای مالکی پیشبینی کرده بود شاید درست باشد اما نحوه رای دادن مردم عراق و نحوه شکلگیری ائتلافها نشان داد که با آنچه ایدهآل آقای مالکی فاصله بسیاری وجود دارد. آقای مالکی نظرش این است که به جای تشکیل ائتلافهایی که رنگ و بو و صبغه قومی و طائفهای دارند ائتلافهایی شکل گیرد که سبقه سیاسی داشته باشند. آقای مالکی معتقد است که باید فارغ از تمام گرایشها طائفهای حزب سیاسی تشکیل شود. این حزب سیاسی وقتی که شکل گرفت اگر انتخابات حائز اکثریت شد این حزب دولت را تشکیل خواهد داد. آنهایی هم که حائز اکثریت نشدند به داخل مجلس یا خارج آن بروند و نقش اپوزسیون را بازی کنند. او میگفت دولت و نخستوزیر نباید مجبور باشد با معارض خودش دست به ائتلاف بزند. این اتفاق وقتی تحقق پیدا میکند که اکثریت و اقلیت قابل جا به جایی باشند. این در صورتی خواهد بود که احزاب سیاسی به جای احزاب قومی در عراق شکل بگیرند.
چرا در این انتخابات آنچه مورد انتظار جمهوری اسلامی ایران بود رخ نداد؟ چرا ایران به آنچه میخواست نرسید؟
ایرانی: یکی از دلایل این بود که امریکایی ها برای این که بتوانند در سال آینده از عراق خارج شوند نیاز به یک مهندسی جدید داشتند که در این رابطه خوب هم کار کردند. از یک سال گذشته اتاق عملیاتی در اردن ایجاد شده بود که در آن هم امریکاییها، هم اردنیها، هم عربستانیها و حتی ترکها فعالیت داشتند. یعنی کشورهایی که نمیخواستند نفوذ ایران در عراق بیش از این گسترش یابد در این اتاق فکر تصمیم به تشکیل ائتلافی گرفتند که بتواند دولت آینده را در دست بگیرد. این اتاق فکر را امریکاییها هدایت میکردند و این پایهای شد که این مهندسی در آنجا صورت بگیرد. در نهایت نرمافزاری بیرون آمد که بسیار پیچیده است و با یک یا دو رای هر چه باشد به نتیجه رسید.
در این میان دو نکته دیگر هم وجود دارد. یکی عملکردهای دولت موجود عراق بود که باعث بروز این زمینه شد و دیگری هم بحث ایران. طرف خودی ایرانی در عراق با بروز مشکلات نتوانست آن آرای دل به خواهش را کسب کند. به طور طبیعی اگر بخواهیم مشکل طرف مقابل را بگوییم باید به این طرف نیز بپردازیم. سهمخواهی ما از صحنه عراق دقیق نبود و ما تصور صحیحی از این کشور نداشتیم. خیلیها وقتی به عراق سفر میکردند در طرف خودیشان نوعی نگرانی را میدیدند. این را به وضوح در عراق میتوانستیم ببینیم. کافی بود به عراق سفر میکردید و گلایهها را مشاهده میکردید. نمیخواهم به حق یا ناحق بودن این گلایهها اشاره کنم ولی در صحنه این مسئله وجود داشت. یعنی نسبت به حضور ما در عراق گلایگیهایی وجود داشت. تمام تصور ایرانیها هم این بود که تا 90 درصد قضیه را پیش رفتهایم و میماند تا روز انتخابات که بر اساس تبلیغاتی که صورت گرفت موفق خواهیم شد؛ اما موفق نشدند.
دیگری تحریکی بود که در زمان قدرت دولت آقای مالکی برای تحقق شعارهای فراطائفی در جنوب صورت گرفت. آقای مالکی برای از بین بردن مشکلاتی که طرفداران آقای صدر ایجاد کرده بودند با حضور نظامی شکافی ایجاد کرد که نظیرش را پیش از آن نداشتیم. الآن هم در اظهار نظرهای طرف صدر دلخوری از این موضوع را میبینیم. آقای مالکی میگفت این یک فتنه بود که باید خاموش میشد ولی مسئله این است که این فتنهها را از راههای دیگر نیز میشد حلش کرد. این از یک سو دستاوردی برای آقای مالکی محسوب میشد ولی چون عراق یک وضعیت طایفهای شیعی دارد در نهایت میتوان گفت که بسیاری از شیعیان جنوب نسبت به آقای مالکی بدبین شدند. بنابراین جریان رفت به سمت این که جنبش دیگری شکل بگیرد...
شما میگویید نسبت به آقای مالکی در جنوب بدبینی ایجاد شد ولی آقای مالکی بیشترین رای را در جنوب و در بصره به دست آورد؟
ایرانی: منظور من کل استان بصره است. جاهایی مثل دیوانیه و جاهای دیگر بود....
فرازمند: در بصره 14 کرسی از 24 کرسی را آقای مالکی به دست آورد.
ایرانی: درست است، بصره پس از بغداد دومین شهر عراق است اما اگر کرسیهایی که آقای مالکی از کل کرسیهای بصره به دست آورد را با گذشته مقایسه کنید الآن تعداد آن کرسیها کمتر است. میزان آرای طرفداران آقای مقتدی بیشتر است. به هر حال میخواهم بگویم اگر روند به سمتی پیش میرفت که به جای دو ائتلاف یک ائتلاف شکل میگرفت، مطمئنا مجموعه آرای این دو میتوانست تعیینکننده باشد و فضایی را برای رقیب ایجاد نمیکرد. به هر حال این عوامل باعث شد که یکپارچگی برای شیعیان در عراق شکل نگیرد و سنیان قویتر به میدان بیایند. نکته بعدی هم این است که امر برای خود آقای مالکی هم مشتبه شده بود...
فرازمند: ولی حقیقت چیز دیگری را نشان میدهد. آقای مالکی با کسب 89 کرسی بیش از 50 درصد کرسیهای شیعیان را به دست آورده است. یک چیزی را باید در نظر گرفت و آن این که روحیه عراقی صدام پسند و دیکتاتور پسند است. آن چه شما میگویید زیاد باعث ریزش آرای آقای مالکی نشد. بله باعث جدایی و انشقاق در میان شیعیان شد. آقای مقتدی صدر بیش از دو هزار زندانی نزد آقای مالکی دارد. با این حال آنچه واقعیت میگوید این است که آقای مالکی محبوبیت بالایی در شهرهای نجف و کربلا و شهرهای شیعه نشین دارد...
ایرانی: در این تردید نیست. به هر حال ایشان زمانی که قدرت را در دست داشته است خیلی کارها کرده است. اما پدیدهای که حادث شد و منجر به تفکیک شیعه شد باید آسیبشناسی شود...
فرازمند: یک عده میخواهند همه چیز را به گردن مالکی بیندازند. از آن طرف آنها هم حاضر نشدند سهم مالکی را بدهند. به هر حال مالکی برنده انتخابات استانداریها شده بود.
ایرانی: به هر حال من تصور میکنم که آقای مالکی در داخل ضربه سنگینی خورد. به هر حال کسی که ذهنیتش این باشد که بعد از تحولات انتخابات استانداری که ایشان همه چیز را برد به فاصله کوتاهی وضعیت این گونه شود تعجب آور است. این شکست به این دلیل بود که آقای مالکی خیال میکرد نفر اول کشور است و حرف اول را میزند. مثلا در بحث مربوط به ائتلاف تلاشهای بسیاری برای اتحاد مالکی و حکیم شد اما مالکی نپذیرفت. ممکن است بخشی به تنگنظریهای جریانهای عراقی طرفدار ما باشد اما همه چیز به این خلاصه نمیشد. همه میدانستند که آقای سیستانی و مرجعیت هم میخواستند یک لیست از شیعیان خارج شود ولی این نشد. آنچه اکنون عراقیها میگویند این است که عامل جدایی این عدم شکلگیری یک لیست خود آقای مالکی است. ولی به هر حال اگر این احتمالها از قبل دیده میشد، قطعا به اینجا منتهی نمیشد.
سئوال آخر این که شیوه انتخاب مردم عراق را چگونه ارزیابی میکنید به خصوص این که اگر با انتخابات سال 2005 مقایسه کنیم تفاوتهای بسیاری در آن میبینیم. به خصوص این که اتفاقاتی افتاد که قابل پیشبینی نبود. این را چگونه ارزیابی میکنید؟
فرازمند: یک تفاوت که این انتخابات با انتخابات قبلی داشت این بود که این انتخابات باز بود ولی انتخابات 2005 بسته بود. این باعث شد صلاحیت رایدهندگان در برابر نامزدها بالا رود. در گذشته مردم به لیست رای میدادند و احزاب لیست به ترتیب بیشترین کرسیهایی که هر حزب میآورد کرسیها را تقسیم میکردند ولی این بار این گونه نبود. در آن انتخابات نقش مردم چندان بارز نبود ولی این بار چون مردم خود شخصا افراد را انتخاب کردند نقش مردم بارز بود. این انتخابات همچنین توانست نظرات مردم را بیشتر منعکس کند. بر همین مبنا اگر بخواهیم نوع رای دادن مردم را تجزیه و تحلیل کنیم لیست العراقیه در استانهای سنی اکثریت آرا را به خود اختصاص داد که این نشان میدهد مردم لیستی را انتخاب کردند که در راس آن یک شیعه سکولار قرار دارد. در استانهای سنی نشین کردها به هیچ وجه رای نیاوردند. به خصوص در الانبار که از 14 کرسی 11 کرسی را العراقیه کسب کرده است.
در استانهای شیعه مثل بابل در راس همه لیست دولت قانون و بعد از آن ملی رای آوردند. لیست العراقیه نیز به ندرت از جایی از استانهای شیعه نشین رای آورده است. این نشان میدهد که مردم عراق کماکان پایبند به مسائل طائفهای هستند. بین تئوکراسی و طائفهگرایی هم فرق هست. ممکن است کسی مذهبی هم نباشد اما خودش را پایبند به طائفه میداند و میخواهد منافع طایفه خود را در آینده عراق تضمین کند. در عراق حتی مذهبیها هم طرفدار تشکیل دولت مذهبی نیستند. با آنچه در انتخابات در سال 2010 رخ داد آن ایدهآل آقای مالکی یعنی تشکیل احزاب سیاسی به جای احزاب طایفهای، به نظر میرسد که عراق هنوز فاصله بسیاری با آن دارد. هنوز رای دهنده عراقی نپذیرفته است که به برنامه سیاسی رای دهد. رای دهنده سیاسی به طایفه خودش رای میدهد.
این وضعیت را در کردستان هم میبینیم. در آنجا مسئله کرد و عرب به جای مسئله شیعه و سنی مطرح است که سنیها همچنان به سنی و کردها هم همچنان به کردها رای میدهند. مثلا در اربیل از 14 کرسی 10 کرسی پیمان کردستان رای آورده است و یک کرسی به حزب تغییر رسیده و احزاب کوچکتر نیز مابقی کرسیها را گرفتهاند. در حقیقت هیچ سنیای از آنجا رای نیاورده است. این واقعیت صحنه عراق است و به نظر میرسد عمده بحث دموکراسی عراق همین بحث طائفهای است که میتواند در داخل مجلس و دولت هم منعکس خواهد شد.
ایرانی: این که گفته میشود ایران نقش تعیین کننده در عراق دارد آن هم از سوی سنیها و حتی غرب یک تیغ دو دمی است که اگر ما با آن درست برخورد نکنیم به جای این که به سود ما باشد به ضرر ما خواهد بود. بسیاری از خودیها متاسفانه تصور میکنند که وقتی میگوییم ایران جایگاه ویژهای در عراق دارد این یک جنبه بسیار مثبتی است و ذوقزده میشوند. اما غافل از این هستند که کشورهای عربی با استفاده از این حقیقت به دنبال این خواهد رفتند که یک حس بدبینی علیه ایران تبیلغ کنند و بگویند همه مشکلات منشا آن ایران است در صورتی که ممکن است در بسیاری از موارد ربطی به ایران هم نداشته باشد. شرایط هم در عراق به تدریج به سمتی متمایل شده که مردم عراق تصور میکنند هر چه در این کشور رخ میدهد دست ایرانیها است. پس بنابراین به نظر من تبلیغ بیش از اندازه و اغراق در قدرت و نفوذ ایران در عراق میتواند از یک سو به ضرر ما هم باشد.
نکته دیگر این است که ما خودمان حتی در مواضع رسمیمان متاسفانه مواضع درستی را اتخاذ نمیکنیم. نباید ما ایجاد شبهه کنیم که رقبا و دشمنان ما سوء استفاده کنند.
نکته آخر هم این است که عراقیها بسیار سنجیده عمل کردند. آنها از یک سو برای ورود ایرانیها به عراق محدودیت ایجاد کردند در حالی که امکان ورود آزادانه عراقیها به ایران را به وجود آوردند. در حالی که مشابه چنین خط قرمزهایی برای جاهای دیگر در نظر نگرفتند و همزمان به تبلیغ علیه ایران پرداختند.
نظر شما :