چالشهای سیاست خارجی اوباما
اوباما با برنامههای گستردهای که طراحی کرده، تلاش دارد تا حداکثر تواناییهای خود را در اولویتهای ملی مانند رابطه با ایران و کره شمالی همراه با مسائل همه جانبه جهانی هماهنگ کند. اوباما با یک فرصت استثنایی قدم به کاخ سفید گذاشته است. بحران اقتصادی همه انرژی قدرتهای بزرگ را به سمت خدمت جذب کرده به گونهای که آنها مجبورند تعریفهای متفاوتی برای مواجهههای بینالمللی ارائه دهند. چالشهای بزرگی نظیر مسئله انرژی و محیط زیست آنها را در سطح بسیار بالایی درگیر کرده و مشکلات همسو با آنان نیز رو به افزایش است. راههای حل فراگیر این مشکلات نیز به طور بیسابقهای محدود شده است.
باراک اوباما مذاکرات فشردهای در سطوح فوق العاده و بر سر همین موضوعها آغاز کرده است. هر شیوه سیاسی یک استراتژی مرتبطی را میطلبد که هر کدام جزئیات و مطالبات ویژه خود را دارند. هر حرکتی برای مقابله با مخاطرات موانع ذاتی خود را دارد که میتواند نتایج نهایی پیشبینی نشدهای در بر داشته باشد یا این که ممکن است مذاکرات را از هدف اصلی خود منحرف کند. اما این چالشها ارتباط نزدیکی نیز با هم دارند. برای مثال مذاکرات برای کنترل تسلیحاتی روسیه میتواند بر نقش روسیه در تاثیرپذیری بر تلاش برای جلویگیری از گسترش تسلیحاتی ایران اثر بگذارد. استراتژی گفتوگو با چین کمک مشابهی را بر سر مذاکرات کره خواهد گذاشت. مذاکرات همچنین بر توازن منطقهای نیز تاثیرات مثبتی دارد. شرکای کلیدی روسیه خصوصا در آسیای میانه که با فضای سوسیالیستی همراه هستند برای چین و ایالات متحده که ساختار سیاسی شمال آسیا و اقیانوس آرام را پذیرفتهاند، میتواند بر روند مذاکرات تاثیر بگذارد.
این حقیقت نیازمند ترجمهای از برخی تدابیر فعال جهانی دارد. به نظر میرسد نگرش مشاوران سیاسی باید به این سمت سوق داده شود که دیپلماسی فشرده تفاهمی و توافقی را مد نظر داشته باشند تا بتوانند از جنگهای ناپلئونی دو دهه اخیر خارج شوند تا هر کدام از گروههای سیاسی وابسته به قدرتهای بزرگ با یکدیگر کار کرده و هنجارهای بینالمللی را به اجرا برسانند. با این نگاه، رهبران ایالات متحده باید به پیامدهای قطعی که از سوی مشاورانشان پیشبینی میشود با رضایت کامل گوش فرا دهند. اقدام مشترک محکومیت مشترک را به دنبال خواهد داشت. آنگاه قدرتی پدیدار میشود که حاصل یک احساس جمعی است و چون منافع کشورها با یکدیگر مرتبط خواهند بود، همه را مسئولپذیر میکند. این نوعی از یک حرکت جهانی برای همکاری نزدیک بدون وجود یک قدرت حاکم یا قدرت غیر مقبول بالفعل است که خویشتنداری هر کدام از شرکا را در بر خواهد داشت.
در بحران اقتصادی این رویکرد مشاهده میشود اگرچه نمونههایی وجود دارد که نشان میدهد عملیات رسیدن به این توافقات را نیز تقویت میکند. نوعا اعضای هر گروه به دلیل وجود مخاطرات ناچار به توزیع نابرابر شدهاند که در نتیجه ممکن است برای نمایندگی از نظم جهانی به رهبری نابرابر متمایل شود. این جا است که ممکن است به حق وتو کشورهای قدرتمند نیز به دیده تردید نگریسته میشود. مشاوران اوباما نیازمند آن چیزی هستند که هنوز انتخاب نشده است یعنی اتکا به اجماع و اعتدال عمومی. از این رو خوب است آهنگ ساختار آن در شورای عالی امنیت ملی مورد قضاوت قرار گیرد تا مطابق بر آن اجماعی در این استراتژی به دست آید.
وظیفه دولت به ویژه در مورد ایران و کره مذاکرات گسترده ای خواهد بود که توسط افراد پرانرژی مدیریت میشوند تا به سمت یک هدف مشترک برسند. در این پروسه، باید بین دو گروه از فشارهای عمومی در حوزه دیپلماسی بومی راهیابی شود. هر دوی این گروهها میخواهند که از دیپلماسی کلاسیک پیروی کنند تا در مقابل آنچه میدهند چیزی به دست آورند. اولین گروه از اینکه با جوامعی که ارزشها و دیدگاههای ما را باز نمی تابانند مذاکره کنیم، متنفرند. آنها تلاشهای گروه دیگر برای مذاکره را رد میکنند. این مسئله مصالحه و مماشات را به خطر میاندازد و اوضاع را برمیگردانند. منتقدان این دیدگاه که به گروه دوم تعلق دارند تمرکز خود را بر روانشناسی قرار دادهاند. آنها بر این باورند که باز شدن باب مذاکره را تغییری اساسی میدانند.
تکثر سلاحهای هستهای بدون شک بیواسطهترین نمونهای بین دیپلماسی و دستور دادن است. اگر کره شمالی و ایران بتوانند با وجود مخالفتهای شورای امنیت سازمان ملل و کشورهای خارج از این سازمان به سلاحهای هستهای دست پیدا کنند مسلما یکدستی دستورهای بینالمللی کاملا برهم میریزد. در جهانی که کشورهای دارای سلاحهای هستهای بازی دوگانهای انجام میدهند دلیلی ندارد که انتظار داشته باشیم این سلاحها هرگز استفاده نشوند و یا هرگز به دست سازمانهای پست فطرت نیفتد. یک مدیریت جدید جهانی برای نزدیکی بیشتر در جهان نیازمندیم. چند سال آینده آخرین فرصت برای ممانعت از گسترش سلاحهای هستهای است. اگر امریکا، چین، ژاپن، کره جنوبی و روسیه نتوانند به چنین هدفی برسند جامعه جهانی تهی خواهد شد. کره شمالی از تمام مذاکراتی که در 6 سال گذشته انجام شده بود سرباز زده است. کره نمیتواند این روند را مدام ادامه دهد. مذاکرات گروه 6 تنها زمانی دوباره آغاز میشود که پیونگیانگ از مواضع خود عقب نشینی کند و جامعه جهانی را به سمت خود جذب کند.
از انجا که تاثیرات کره شمالی هستهای همسایهای این کشور را بیشتر تحت تاثیر قرار میدهد و از انجا که برنامههای هستهای کره آنها را بیشتر از امریکاییها تهدید میکند، آنها نیز تلاش بیشتری میکنند تا مذاکرات دوجانبه بین کره و امریکا به واقعیت بپیوندد تا اینکه امریکا بخواهد کره را منزوی کند.
ایران مسلما کشور پیچیدهتری است چراکه تاثیر مستقیم و زیادی بر روی تمام منطقه دارد. آغاز یک پروسه دیپلماتیک با ایران تازه آغاز راه است. آنچه از این مذاکرات عاید میشود مسلما به این بستگی دارد که بتوان یک تعادل ژئواستراتژیک در میان کشورهای منطقه با حضور ایران بدون تسلط و چیرگی کشوری خاص ایجاد کرد. برای رسیدن به این هدف مذاکره بین ایران و امریکا بسیار ضروری است. هر گونه مذاکرهای با ایران به شدت ثبات در عراق را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
مسئله گسترش سلاحهای هستهای مسئلهای چند جانبه است. بریتانیا، فرانسه، آلمان، روسیه و امروز امریکا از بعد عقیده همگرا شده اند. مسائلی که انها هزینههای هنگفت پرداخت کردهاست هنوز حل نشدهاند.
درحالی که دولت به دنبال این است تا بتواند ایران را وارد گفتوگو کند باید با تمام انرژی به حل عدم توافقهای موجود درگروههای دیگر نیز اقدام کند. این تنها راه دیپلماسی دوجانبه است. اگر نتوانیم به توافق برسیم هیچ مذاکرهای پایان خوشی نخواهد داشت.
دولت باید با پشتکار دیپلماسی خود را ادامه دهد. امروز زمانی است که دیدگاه های خود را با برنامههای دیپلماسی به انجام برساند.
نظر شما :