آیا ریاضیات در اقتصد لازم است؟ (بخش سوم)
معقول بودن و سلیقه
نویسنده: محمد طبیبیان، استاد سابق دانشگاه صنعتی اصفهان و موسسه عالی پژوهش در برنامهریزی و توسعه
دیپلماسی ایرانی: از واژه معقول بودن در افواه عمومی چه میفهمیم؟ در این مورد مفاهیم متعدد و مختلفی مورد نظر است. اگر رفتار کسی کم و بیش طبق انتظار ما باشد یا طبق پسند ما عمل کند میگوییم فرد معقولی است. یا این که اگر با احتیاط عمل کند و خودش را به زحمت نیندازد میگوییم فرد معقولی است. اگر طبق هنجارهای قبیله و گروه عمل کند میگوییم فرد معقولی است. اگر کسی محاسبهگر بود اما رعایت طرف مقابل را هم کرد میگوئیم فرد معقولی است، اگر یک نفر در ماه قبل طلا خریده و اکنون قیمت نقره افزایش یافته، در سایه اطلاعات موجود از نتیجه تصمیم قبلی تصور میکند تصمیم او غیر معقول بوده است. یعنی معقول بودن بعضاً به نتیجه تصادفی تصمیم هم بر میگردد.
میگویند در لشگر کشی نادرشاه به هند در زمان رویارویی با سپاه هند، افراد او خمره های سفالی دو طرف شترها بستند و هیزم در آنها بر افروختند و شترهای وحشت زده را به طرف نیروهای هند راندند که سبب شد با هجوم شترهایی که از آنها دود و آتش بلند بود فیلها وحشت کنند و نظم ارتش هند بهم ریخت و سپاه نادرشاه پیروز شد. گفته میشود تصمیم نادر معقول بوده است. اما اگر شترها به طرف نیروهای خودی فرار میکردند و نادر شکست میخورد گفته میشد تصمیم غیر معقول بوده است.
معمولاً درک عمومی در مورد معقول بودن در این زمینهها بوده. اگر در تاریخ مطلبی در مورد معقول بودن می نوشتهاند بیشتر پیرامون این برداشتها بوده است.
اما توجه کردیم که درک نظریه اقتصاد خرد از معقول بودن بسیار پایه ای و عام و کموبیش بر اساس ضابطههای با شمول عمومی و بری از قضاوت است. یعنی این که معقول بودن بر اساس چند اصل یا فرض که به صورت مبنای کلی برای ساختار رجحانها مطرح میشود بیان میگردد. این شروط هم به نحو کافی و رسا با ابزار منطق ریاضی بیان میشوند. این اصول سه اصلی بود که عبارتند از اصل یا فرض تکمیل بودن رجحان ها، انعکاسی بودن رجحان ها و انتقالی بودن رجحانها. که در دو بحث قبلی مطرح شدند. رسیدن از آن مفاهیم متعارف در مورد معقول بودن که استاندارد و عام نیستند، به این مبانی ساختار ذهنی دویست سال کار فکری در بر داشته و دست آورد بسیار با ارزشی است.
منظور از سلیقه چیست؟
یک خانم ممکن است از لباس صورتی خوشش بیاید یکی از لباس بنفش، یک فرد ممکن است از یک نوع خمیردندان و نفر دیگری از خمیردندان دیگر، یک خانواده رنگ اطاقها را سفید و دیگری استخوانی میپسندد یک فرد برای صبحانه از نان سنگک و دیگری نان بربری خوشش میآید. علاقه یک نفر متمایل به کتاب خواندن و دیگری متمایل به مهمانی رفتن است… اینها برداشت های متعارف از مفهوم سلیقه است. این نوع سلیقه افراد در طی مراحل زندگی، تغییر سن، تغییر در قیمتهای نسبی، تغییر در سطح درآمد، تغییر در جو و حال و هوای اجتماعی یا بدون هیچ دلیل مشخصی تغییر میکند. چگونه میتوانیم مطلب سلیقه را الگو سازی کنیم بدون این که لازم باشد خانم فلان یا آقای فلان یا افراد این محل یا آن محل را در نظر داشته باشیم، و بدون این که لازم باشد دقت کنیم که آیا در مورد پاریسیها صحبت میکنیم یا لندنیها؟ قاعدتاً باید ابزار الگو سازی ما برای شناخت به نحوی عام باشد که کم و بیش اکثر مردم را در بر بگیرد.
این ملاحظه در پس ذهنمان بود که گفتیم به آن سه شرط معقول بودن، دو شراط دیگر هم اضافه میکنیم که عبارت بود از شرط محدب بودن و شرط غیر قاموسی بودن رجحانها. سپس گفتیم که همین پنج اصل عام و کلی که اکثریت بنی بشر و شاید بسیاری حیوانات را هم در بر بگیرد میتوان یک تابع مطلبوبیت معرفی کرد. یک تابع مطلوبیت یک تابع ریاضی است که رجحانهای فرد را در انتخاب سبدهای کالا نمایندگی میکند. یعنی سلیقه در مورد انتخاب سبدهای کالا و خدمات را نشان میدهد. ما رفتار مصرف کننده را چنین میفهمیم که او با توجه به محدودیت بودجه، منابع خود را بین سبد های کالا به نوعی تقسیم میکند که مطلوبیت او یا خانوار او بیشینه شود. بدون زحمت زیاد این نوع حل مسئله یک دستگاه معادلات تقاضا بدست میدهد که میگوید بر حسب قیمتها و سطوح درآمد و یا ویژگیهای سنی و دموگرافی خانوار انتخابهایخانوارها چگونه خواهد بود. به این ترتیب مطلب سلیقه و نمایان شدن آن نیز روشنگری شد و ابزار نظری آن در اقتصاد فراه شد. در این باب بعدا توضیح بیشتری ارائه خواه شد.
ادامه دارد
نظر شما :