زمان بهره برداری از نقب در بلندمدت است
حمله ایران به آرزوهای بن گوریون
دیپلماسی ایرانی: وقتی صحبت از اتفاقی می شود، می توان به آن از سه منظر نگاه کرد: تاریخ یا date، تاریخچه یا history و تاریخی یا historic. اولین نگاه در این دسته بندی همان تاریخ است که اتفاقی روی می دهد و آن را در ابتدایی ترین حالت با اعداد ثبت می کنیم. برای مثال، انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ رخ داد. این تاریخ به خودی خود چیزی به ما نمی گوید و تنها یک رقم است. در دومین مرحله از دسته بندی اما به تاریخچه یا history می رویم. در اینجا افراد به مطالعه رقم می پردازند. برای مثال، افراد تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را نه به عنوان یک اتفاق در تقویم بلکه به عنوان یک برهه در تاریخ مطالعه می کنند و سعی می کنند تا حوادث را توصیف و تحلیل کنند. سومین مرحله از دسته بندی اما مهم ترین مرحله است. در مرحله تاریخی یا historic، افراد سعی می کنند تا آن اتفاق را فراتر از یک عدد و فراتر از یک برهه زنده نگه دارند. تنها در این مرحله است که تاریخ در تاریخچه نمی ماند و تاریخی می شود.
مرحله اول بیش تر مربوط به همه افراد است. هر فردی می تواند بر روی تقویم خود تاریخ را به یاد داشته باشد. مرحله دوم به تاریخ دانان، نویسندگان و اندیشمندان مربوط می شود که با تحلیل امور سعی می کنند اهمیت یک اتفاق در تاریخ را بررسی کنند. مرحله سوم اما مرحله ایست که آن واقعه را از تاریخ و تاریخچه بیرون می آورد و زنده نگه می دارد. تنها در این مرحله است که شعرها سروده می شود، نمایش ها به صحنه می رود و پرده های نقاشی کشیده می شود. اما تنها هنرمندان نیستند که در این مرحله وظیفه زنده نگه داشتن آن واقعه در قلوب و اذهان را دارند. دیپلمات ها، سیاستمداران و فعالان اجتماعی را هم باید بخشی از افرادی دانست که وظیفه رساندن پیام آن اتفاق و انعکاس صدای تاریخ در زیر گنبد آسمان را دارند.
حمله تلافی جویانه ایران به اراضی اشغالی در تاریخ خاصی اتفاق افتاد. حالا وظیفه اندیشمندان این است که آن تاریخ را به صورت تاریخچه مطالعه کنند و از (هنرمندان و) دیپلمات های کشورمان برای تاریخی کردن این اتفاق حمایت کنند. مقاله حاضر تلاشی کوچک در راستای بررسی ابعاد حمله ایران فقط به صحرای نقب است (باید در نظر داشت که ایران به شمال اراضی اشغالی هم حمله کرد، اگرچه به آن حمله در این مقاله پرداخته نخواهد شد). ابعادی که باید به درستی و خوبی درک و بهره برداری شوند تا دسترنج نیروهای سرفراز مسلح و مردم مقاوم و شریف ایران را به شکوفایی تاریخی برسانند و باعث افزایش اعتبار کشور عزیزمان در برابر دشمنان و در میان همپیمانان شوند.
نقب ناآرام: چرا «تنها یک دختر بادیه نشین در حملات ایران مجروح شد»؟
صحرای نقب که از اسدود (اشدود) تا ام الرشراش (ایلات) را فرا می گیرد حدود ۱۴ هزار کیلومتر مربع یعنی معادل ۶۰ درصد از اراضی اشغالی را شامل می شود. با اینکه این صحرا بیش از نیمی از اراضی اشغالی را در بر می گیرد، اما تنها ۱۳ درصد از ساکنان آن یعنی حدود یک میلیون نفر را در خود جای داده است.
از طرفی، صهیونیست ها نقب را همواره بخشی از سرزمین تاریخی مورد ادعا خود می دانند و از طرفی هم به سبب منابع کم در این منطقه به دنبال جایگزینی آن با زمینهای مفیدتر برای پروژههای شهرک سازی یا طرحهایی برای جابجایی فلسطینیها در ازای زمین های حاصلخیز تر آن ها بوده اند (همان دلیلی که باعث طمع صهیونیست ها به زمین های حاصلخیز جنوب لبنان می شود).
در واقع، پیشنهاد معاوضه صحرای نقب در چارچوب طرح مبادله اراضی با کشورهای همسایه اراضی اشغالی یا با تشکیلات خودگردان فلسطین از دهه ۱۹۵۰ میلادی روی میز بوده است. برای اولین بار این طرح به جمال عبدالناصر رئیس جمهور سابق مصر ارائه شد و او آن را رد کرد. در سال ۲۰۰۰ میلادی بار دیگر پیشنهاد مبادله زمین در ازای واگذاری ۶۰۰ کیلومتر مربع از اراضی کرانه باختری برای توسعه شهرک های صهیونیستی به یاسر عرفات رئیس جمهور فقید فلسطین داده شد، اما وی این طرح را نپذیرفت.
نقب برای صهیونیست ها مشکلات دیگری هم دارد! در آغاز دهه ۱۹۷۰ میلادی بود که سردمداران صهیونیستی به ساکنان نقب دستور دادند تا زمین های خود را در اداره ثبت اسناد و املاک ثبت کنند. این رژیم به خوبی می دانست که در آن زمان بسیاری از خانواده های بادیه نشین در نقب که ساکنان بومی آن بوده اند مدارک مناسبی برای اثبات مالکیت خود بر زمین نداشتند. این وضعیت به ویژه به در مناطق اطراف بئر السبع (بئرشبع) که پایتخت منطقه به حساب می آید بیش تر به چشم می خورد.
رژیم صهیونیستی هم در عوض طی سال ها تلاش کرده تا با تخریب خانهها و از بین بردن محصولات کشاورزی از طریق سمپاشی شیمیایی با هواپیما و مصادره دام و گله، مردم نقب را از خانه و کاشانه خود آواره کند. همچنین گفته می شود که این رژیم در جهت تضعیف و تکه تکه کردن جامعه بادیه نشینان راه را برای جنایات و فروش سلاح باز کرده تا بدین ترتیب ساکنان منطقه را خسته و زندگی را برای آن ها غیر ممکن کند.
از طرفی، جامعه صهیونیستی در مقابله با بادیه نشینان ناکام بوده و حتی در مواردی هم «راهکار» های این رژیم باعث ضربه به خود آن شده است. در مقاله ای که در سال ۲۰۲۲ میلادی در جروزالم پست منتشر شد، از رشد سریع جمعیت بادیه نشینان انتقاد شده بود به طوری که این روزنامه بادیه نشینان را «سریع ترین جمعیت در حال رشد در جهان» توصیف کرده بود که با فرزندآوری زیاد و همچنین چندهمسری هر ۱۵ سال یک بار جمعیت خود را دو برابر می کنند و امروزه هم به بیش از سیصد هزار نفر رسیده اند.
این انتقادات و شکایات حتی تا جایی پیش رفته که صهیونیست ها این منطقه را «بادیه ستان» توصیف می کنند چرا که به گفته آن ها باندهای تبهکار قبیله های بدوی تقریبا هر چیزی را که حرکت می کند یا می خواهد در نقب حرکت کند کنترل می کنند و همچنین بر تخصیص زمین و حتی بر وضعیت تپه های شنی نظارت می کنند. به گفت منابع صهیونیستی، حتی شرکت های راه آهن، برق، آب و تلفن همراه مجبور به پرداخت حق حساب به بادیه نشینان برای محافظت از تجهیزات خود هستند.
آن چه در این میان بی تردید واضح است وضعیت ناپایدار منطقه نقب است. در سال ۲۰۲۲ میلادی حتی دو عملیات حمله با چاقو در این منطقه صورت گرفت که زنگ خطر را برای رژیم صهیونیستی به صدا در آورد. جوامع بدوی قصد تمکین به خواسته های مقامات رژیم صهیونیستی برای ثبت نشانی خود در خانه های فراهم شده ندارند. بادیه نشینان سبک زندگی مخصوص به خود را دارند و قصد ندارند تا این سبک را به دست نابودی توسط اشغالگران بسپارند. بر اساس گزارش سازمان ملل در سال ۲۰۱۷ میلادی، بادیه نشینان نیز مانند دیگر غیر یهودیان از پیامدهای اشغالگری رنج می برند و نه به قانون برابر و نه به امکانات لازم دسترسی ندارند. شاید معروف ترین مورد از مقابله میان بادیه نشینان و صهیونیست ها داستان روستای العراقیب است که بیش از ۲۰۰ بار به دست سربازان اشغالگر تخریب و توسط بادیه نشینان بازسازی شده است!
اشغالگران همواره سعی کرده اند تا بادیه نشینان را به مکان و خانه های جدید منتقل کنند. گزارش هایی مبنی بر کشته شدن چند بادیه نشین در حملات راکتی از غزه و حتی در حمله ۷ اکتبر وجود دارد و صحت و سقم این گزارش ها چندان مشخص نیست. آیا رژیم صهیونیستی می خواهد با این کار بادیه نشینان را از فلسطینیان جدا کند؟ نه تنها این حربه دشمن سازی می تواند بادیه نشینان را در مقابل فلسطینیان قرار دهد بلکه می تواند انگیزه ای برای انتقال ساکنان صحرا به خانه های جدید باشد که «دارای پناهگاه هستند» و بدین ترتیب جامعه آن ها را نابود کند. نابودی سبک زندگی این جوامع به صهیونیست ها کمک می کند تا با این راه سیاست های کنترل جمعیتی به نفع یهودیان را اعمال کنند. هرچه باشد، بیش از نیمی از جمعیت بادیه نشینان جوان است و نرخ زاد و ولد در اراضی اشغالی تنها در برخی محلات یهودیان ارتدوکس بالاتر است. شاید حالا بتوان متوجه شد که چرا رژیم صهیونیستی بعد از حملات تلافی جویانه ایران ادعا کرد که تنها یک دختر خردسال بادیه نشین مجروح شده است!
در حالی که این رژیم سعی می کند تا بادیه نشینان را به سمت خود بیاورد و از اتحاد آن ها با فلسطینیان و محور مقاومت جلوگیری کند، ایران می تواند این پیام را به بادیه نشینان و دیگر ساکنان نقب برساند که رژیم صهیونیستی ناتوان از محافظت آن هاست و باعث ایجاد ناامنی برای این مردمان شده است. حتی می توان به بادیه نشینان این پیام را هم رساند که رژیم صهیونیستی اهمیتی به محافظت از آن ها نمی دهد و در صورت وقوع جنگ این رژیم به وعده های خود عمل نخواهد کرد. بعلاوه، با استفاده از ناآرامی ها در این منطقه در درازمدت، ایران می تواند وضعیت متزلزل در داخل اراضی اشغالی را بیش تر هم به زیان صهیونیست ها متزلزل کند و اگر امکان داشته باشد، می توان از این منطقه به عنوان یکی از جبهه های داخلی دیگر علیه صهیونیست ها استفاده کرد.
بمباران رویای صهیونیستی
دیوید بن گوریون، اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی گفته بود: «در نقب است که خلاقیت و نیروی پیشگام اسرائیل آزمایش خواهد شد». اگرچه برخلاف تصور در آن زمان مشخص شد که نقب دارای ذخایر نفت و گاز و مواد معدنی نیست (تنها کمی مواد معدنی دارد)، اما این منطقه همیشه بخشی از رویای صهیونیست ها برای نشان دادن پیشگامی خود بوده است. شاید خلاف واقع نباشد اگر بگوییم که رژیم صهیونیستی رویای یک دره سیلیکون در غرب آسیا و در نقب را در سر می پروراند. غلبه بر شرایط سخت صحرا و تبدیل آن به مرکز پیشرفت و توسعه فناوری همیشه یکی از آرزوی صهیونیست ها بوده است.
بن گوریون در باور خود مصمم بود که نقب، همانطور که اشعیا نبی در دوران باستان پیشگویی کرده، روزی شکوفا خواهد شد و در شادی خواهد بود. این پیشگویی حتی در تورات کنونی و در کتاب اشعیا هم خوانده می شود: «صحرا و بیابان برای آن ها شادی خواهند کرد و صحرا مانند گل سرخ شاد خواهد بود و شکوفه خواهد کرد. بسیار شکوفا خواهد شد و شادی خواهد کرد، حتی با شادی و آواز…» حتی یکی از دلایلی که رژیم صهیونیستی برای درختکاری و آبیاری در این منطقه تلاش می کند پایه توراتی دارد که در آن می گوید: «زیرا در بیابان آب ها و در بیابان نهرها فوران خواهند کرد. زمین خشک شده به حوض تبدیل می شود و زمین تشنه به چشمه های آب تبدیل می شود...»
به رغم جمعیت کم در نقب و مشکلات فراوان، صهیونیست های بسیاری یا به این منطقه کوچ کرده و یا به آن کوچانده شده اند تا به عنوان دامدار، کشاورز، سرمایه دار و محقق در این منطقه فعالیت کنند. جالب است بدانید که حتی بخشی از صهیونیست ها مثل سربازان ارتش به این منطقه برای زندگی گمارده شده اند. سال ها پیش بود که عراقی های یهودی که به اراضی اشغالی رفته بودند شبانه به این منطقه برده شدند تا حتی متوجه وضعیت بی آب و علف آن نشوند و اعتراض نکنند. از آن زمان تاکنون، رژیم صهیونیستی تلاش بسیاری برای تغییر کلی صحرای نقب و عرضه آن به عنوان موفقیت اعتقادی و عملی به جهان کرده است. صهیونیست ها همواره به دنبال عملی کردن پیشگویی های توراتی و امیدهای بن گوریون هستند که گفته بود: «نقب یکی از پناهگاه های امن ملت یهود است».
حمله ایران به عنوان یک کشور مسلمان به نقب می تواند در جنگ تبلیغاتی استفاده شود. صهیونیست هایی که بسیار به پیشگویی های توراتی دلبسته هستند و حتی متحدان اوانجلیست مسیحی آنها که پیشگویی های تورات و انجیل از پایه های اعتقادی شان محسوب می شود قطعا با این بحران اعتقادی روبرو خواهند شد که چرا به جای گل و باغ، نقب شاهد بمباران موشک و پهپاد آن هم از سوی مسلمانان بوده است. در حالی که قرار بود فریاد شادی و آواز از نقب سربرآورد، شاهد بودیم که فریاد گریه، اندوه و بی قراری از این صحرا به بیرون مخابره شد. نشان دادن تصاویر باقی مانده موشک ها که پس از جدا شدن کلاهک ها در صحرا افتاده اند می تواند این نکته را یادآوری کند که قرار نیست تا گل و شکوفه ای در این صحرا و به دست صهیونیست ها بروید و تا زمانی که اشغالگری ادامه داشته باشد زمین آن در معرض موشک خواهد بود. تاکید بر این نکته می تواند اثرات روحی وخیمی بر صهیونیست ها داشته باشد که به طور مداوم سعی می کنند تا خود را ملت برگزیده از طرف خدا بدانند.
همچنین، نباید فراموش کرد که بمباران نقب به معنای بمباران آرزوهای بن گوریون، موسس رژیم صهیونیستی و رویای پیشگامی صنعت و فناوری این رژیم است. در حالی که موشک های نسل قبل تر ایران به سمت نقب شلیک می شد، رژیم صهیونیستی با پیشرفته ترین سامانه های دفاعی به همراه متحدان غربی-عربی خود در برابر سلاح های ایرانی کاملا عاجز بود. بنابراین، نه تنها پیشگویی توراتی صهیونیست ها تا این لحظه به خطا رفته بلکه پیشگویی سیاسی آن ها هم نادرست از آب درآمده است. صحبت از این مسئله می تواند باعث افزایش ناامیدی صهیونیست ها و افزایش امید در میان مسلمانان شود.
اجلاس نقب: حکام عرب به دنبال صهیونیست ها نباشند
بن گوریون که سال های بعد از نخست وزیری خود را در صحرای اشغالی نقب گذراند می دانست که کشورهای عرب به مخالفت خود با رژیم صهیونیستی ادامه خواهند داد. بنابراین، وی تصمیم گرفت تا با توسعه روابط با ترکیه و ایران و همچنین سرمایه گذاری در نقب این رژیم را تقویت کند تا جایی که کشورهای عربی با دیدن شکوفایی توراتی نقب به سمت دوستی با رژیم صهیونیستی بروند.
سال ها بعد و در سال ۲۰۲۲ میلادی بود که اجلاس دو روزه نقب با حضور وزرای خارجه مصر، امارات متحده عربی، بحرین، مراکش، همچنین ایالات متحده آمریکا در سدی بوکر، اقامتگاه بن گوریون برگزار شد تا شکوفایی سیاسی این صحرا امید توراتی صهیونیست ها را زنده کند. شرکت وزرای خارجه عرب در نشستی که توسط رژیم صهیونیستی تشکیل شده بود قرار بود تا بر این موضوع تاکید کند که همکاری اعراب با صهیونیست ها دیگر به توافقنامه صلح بین این رژیم و فلسطین و راه حل پیشنهادی دو دولتی مرتبط نیست. شرکت کنندگان عرب در اجلاس نقب حالا قرار بود تا به رژیم صهیونیستی از چند جهت نگاه کنند: به عنوان یک متحد بالقوه در ترتیبات امنیتی منطقه ای، به عنوان یک متحد در جهت مهار درگیری های موجود و مبارزه با نفوذ فزاینده ایران در پس زمینه کاهش نقش منطقه ای ایالات متحده و همچنین به عنوان یک شریک در اولویت دادن به توسعه روابط قوی اقتصادی، تجاری و فناوری با رژیم صهیونیستی. شرکت کنندگان در این اجلاس که نگران کاهش حضور ایالات متحده در منطقه غرب آسیا بودند (و هستند) سعی داشتند تا با برگزاری این نشست و حضور وزیر خارجه ایالات متحده توجه واشنگتن را دوباره به این منطقه معطوف کنند. این اجلاس که تاکنون در سه دوره در نقب، بحرین و امارات متحده عربی برگزار شده به سبب اختلافات میان شرکت کنندگان آن موفق به برگزاری چهارمین دوره خود نشده است.
برگزاری این نشست در نقب و در خارج از بیت المقدس که هنوز محل مناقشه است پیام های مختلف سیاسی داشت. این نشست در جایی برگزار شد که اقامتگاه اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی در آنجا قرار دارد. رژیم صهیونیستی با این کار قصد داشت تا موجودیت خود را به امیرنشین های حاشیه خلیج فارس و مراکش بقبولاند. بعلاوه اینکه، شکوفایی سیاسی در نقب به زعم صهیونیست ها نوعی موفقیت اعتقادی در پروژه صهیونیسم و شکست اعراب و مسلمانان به حساب می آمد که با ناکارآمدی حکام عرب ممکن شده بود. در آخر اینکه نقب، بر خلاف تل آویو یا بیت المقدس به دور از حاشیه بود و همین هم نشان از قصد شرکت کنندگان آن برای عبور از مسائل سیاسی و حیثیتی به سمت همکاری های چندجانبه در دیگر زمینه ها داشت. (این سیاست غیرسیاسی سازی را می توان در تلاش صهیونیست ها برای نفوذ با استفاده از موضوع آب و فناوری تصفیه و آب شیرین کن ها هم در آسیای میانه و هم ایران مشاهده کرد که قصد دارد تا چهره ای غیر سیاسی از اشغالگران به نمایش بگذارد).
حمله ایران به نقب می تواند و باید پیامی به سازشکاران منطقه ای باشد که قصد همکاری با صهیونیست ها دارند. فخرفروشی صهیونیست ها نسبت به فن آوری برتر به زعم آن ها با شکست مواجه شد و نشان داد که این رژیم نمی تواند نقطه اتکا محکمی برای اعراب باشد که چشم امید به فناوری خارجی دارند و تصور می کنند که می توانند در زیر چتر حمایتی صهیونیست ها خود را تقویت کنند. تاکید بر ین موضوع که ایران با وجود استفاده از موشک ها و پهپادهای نسل قبلی در برابر فناوری به روز صهیونیست توانست اهداف خود را با موفقیت مورد اصابت قرار دهد و یادآوری شکست رژیم صهیونیستی و متحدان آن در برابر بخش بسیار کوچکی از توان صنعتی کشورمان باعث خواهد شد تا اعراب هم تمرکز خود را به سمت دیگری معطوف کنند. ضمن اینکه، حمله به قلب نقب و بهره برداری مناسب از آن باعث خواهد شد تا تلاش رژیم صهیونیستی برای اتحاد داخلی با کنترل بادیه نشینان و ادغام آن ها در جامعه صهیونیست و همچنین اتحاد با اعراب در خارج بی نتیجه بماند. نقب دیگر قادر به ایفای نقش به عنوان یک منطقه متحد کننده نخواهد بود. با حمله از طرف ایران، نقب مانند آهن ربایی خواهد بود که قدرت مغناطیسی خود را از دست داده و به سختی امکان استفاده از آن به عنوان قدرتی متحد کننده خواهد بود.
خط لوله: مقاومت، جریان انرژی را کنترل می کند
خط لوله ایلات-عسقلان (با نام های اصلی شهرهای فلسطینی: ام الرشراش-المجدل) یا همان خط لوله معروف «ایران-اسرائیل» است که به طول ۲۵۴ کیلومتر و در سال ۱۹۶۹ میلادی با همکاری دولت شاهنشاهی ایران و رژیم صهیونیستی ساخته شد. طرح این لوله بعد از تصمیم سال ۱۹۵۶ میلادی جمال عبدالناصر، رئیس جمهور مصر برای اعمال محدودیت کشتی ها از کانال سوئز ریخته شد که موجب حمله رژیم صهیونیستی، انگلیس و فرانسه به مصر و در نهایت مداخله ایالات متحده برای خروج نیروهای متجاوز ریخته شد.
در آن زمان، ایران بیش ترین سهم در میزان نفت این خط لوله را داشت که نفت ایران را به اروپا منتقل می کرد. مارک ریچر، تاجر معروف هم نقش مهمی در جریان نفت در این خط لوله داشت. این همان خط لوله ای است که در سال ۲۰۱۵ میلادی دادگاهی در سوئیس حکم به پرداخت مبلغ ۱/۱ میلیارد دلار به عنوان غرامت از طرف رژیم صهیونیستی به ایران داد که این رژیم از پرداخت آن سر باز زد.
اگرچه ابتدا قرار بود که این خط لوله نفت ایران را از بخش جنوبی سرزمینهای اشغالی به سمت شمال منتقل کند، اما اکنون بیش تر به صورت معکوس عمل میکند و نفتی که از آذربایجان و قزاقستان به بندر عسقلان منتقل میشود را به خلیج عقبه در دریای سرخ انتقال می دهد تا از آنجا به سمت چین، کره جنوبی و سایر کشورهای آسیایی حمل شود.
پایانههای عسقلان و ایلات برتری بزرگی نسبت به کانال سوئز دارند زیرا ابرنفتکشها که امروزه در حمل و نقل نفت نقش مهمی دارند، از این پایانه ها برای پهلوگیری استفاده می کنند. این ابر نفتکش ها میتوانند حداکثر ۲ میلیون بشکه نفت را حمل کنند، در حالی که کانال سوئز تنها برای عبور کشتیهای «سوئز مکس» مناسب است که ظرفیت آن ها نصف این مقدار است. به علاوه، با توجه به افزایش تعرفه عبور از کانال سوئز به میزان ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار دلار، خط لوله کنونی این امکان تخفیف قابل توجهی برای انتقال انرژی را فراهم می کند.
تا قبل از عادی سازی میان چند کشور عربی و رژیم صهیونیستی، نفتکشهایی که به بنادر اشغالی وارد می شدند، تحت تحریم کشورهای عربی تولیدکننده نفت در حاشیه خلیج فارس قرار داشتند و با مشکلات فراوانی مواجه بودند. به همین دلیل، در بسیاری از موارد هویت این کشتیها مخفی نگه داشته می شد. با این حال، با برقراری توافقات با امارات و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس، نیاز به این مخفی کاریها از میان رفت و امیدها برای کاهش هزینه انتقال نفت به رژیم صهیونیستی و استفاده از این خط لوله افزایش یافت. با این وجود، صهیونیست ها به این مسئله آگاه هستند که افزایش سهم این خط لوله میتواند منجر به کاهش درآمد مصر از طریق کانال سوئز شود و مصر را که اولین کشور عربی بود که با رژیم صهیونیستی عادی سازی کرد را ناخشنود کند.
حمله ایران به نقب این منطقه را ناامن جلوه داد. طرح های اتصال امارات به اروپا و تلاش برای انتقال نفت از این خط لوله آنچنان که این امیرنشین و رژیم صهیونیستی می خواهند پیش نخواهد رفت. در بازار انرژی که امنیت روانی حرف اول را می زند، حمله موشکی و پهپادی و عبور از پیشرفته ترین سامانه های غربی و صهیونیستی باعث خواهد شد تا خریداران اروپایی برای کم کردن نقش روسیه در بازار انرژی این قاره از راه خط لوله در سرزمین های اشغالی بیش تر فکر کنند.
همچنین، تلاش برای بی توجهی به جایگاه ایران از راه همکاری با رژیم صهیونیستی و نیز انتقال نفت به اروپا بی ثمر خواهد بود چرا که ایران نشان داد نه تنها می تواند به قلب این طرح ها ضربه بزند، بلکه قادر است تا با ضبط کشتی هایی که به مقصد اراضی اشغالی در حرکت هستند هم به امیرنشین ها حاشیه خلیج فارس، هم به رژیم صهیونیستی و هم به اروپا فشار وارد آورد.
از طرفی، حملات نظامی مقاومت را هم نباید دست کم گرفت. در سال ۲۰۲۱ میلادی بود که تصاویر انفجار قوی در این خط لوله بعد از حملات راکتی فلسطینی ها منتشر شد که باعث ایجاد نگرانی های جدی در میان مقامات صهیونیستی شد. در این میان، یمن نیز با سیاستی که هدف آن فشار اقتصادی بر رژیم صهیونیستی و ضربه به منافع اقتصادی آن است توانسته تا بندر ام الرشراش را عملا از فعالیت خارج کند. حتی به نظر می رسد از نظر انرژی، این کار بیش تر باعث ناراحتی کشتی های نفت کش حامل نفت اعراب شود چرا که برخلاف کشتی های دیگر به مقصد اروپا که رنج سفر به دور قاره آفریقا را به جان می خرند، اساسا امکان و دلیلی برای انجام این کار توسط نفتکش های حامل نفت اعراب به ام الرشراش وجود ندارد! از طرفی، باید به این نکته هم اشاره کرد که اگرچه حملات یمنی ها باعث شده تا درآمد مصر از کانال سوئز هم کاهش یابد، اما به نظر می رسد تا حدودی باعث خشنودی مصر هم شده که از رونق خط لوله ایلات-عسقلان بعد از عادی سازی میان امیرنشین های حاشیه خلیج فارس ناخشنود شده بود.
در آخر باید این نکته را هم در بهره برداری از ضربات به نقب و جنوب سرزمین های اشغالی یادآوری کرد که هیچ رژیم یا دولتی نمی تواند بدون مجازات حق مردم ایران را زیر پا بگذارد. اخیرا شاهد بوده ایم که نیروهای سرفراز ایرانی یک کشتی آمریکایی را در خلیج فارس به نفع بیماران پروانه ای که از تبعات تحریم رنج می برند مصادره کرد. عدم پرداخت غرامت به ایران از سوی رژیم صهیونیستی برای خط لوله «ایران-اسرائیل» و ایجاد هزینه برای این رژیم با از کار انداختن جریان نفت می تواند پیامی به رژیم ها و دولت هایی باشد که قصد تجاوز به حقوق مردم ایران را دارند.
یک تیر و دو نشان: حمله به صهیونیست ها و ایالات متحده
سایت ۵۱۲ در حدود ۳۰ کیلومتری نوار غزه قرار گرفته است. این سایت که رادارهای پیشرفته را در خود قرار داد در جریان حمله ۷ اکتبر توسط حماس فعالیتی از خود نشان نداد. دلیل آن چه بود؟ دلیل عدم فعالیت این سایت ۳۶ میلیون دلاری این بود که مقامات آمریکایی و صهیونیستی آن را به خصوص برای مقابله با حملات ایران تدارک دیده اند. مقامات آمریکایی حتی سعی کرده اند تا وجود این سایت راداری و نظامی را مخفی نگه دارند تا جایی که در اسناد وزارت دفاع آمریکا از این سایت با عنوان یکی از طرح های «مخفی در سراسر جهان» یاد شده است. همچنین، در اسناد اولیه وزارت دفاع ایالات متحده که مبلغ و نوع قرارداد را مشخص می کند از این سایت با عنوان یک خوابگاه برای سربازان یاد شده است! گفته می شود این مکان نظامی قادر به گنجایش هزار سرباز در خود را دارد و هدف آن شرکت در عملیات های نظامی در سطح غرب آسیا و با مشارکت رژیم صهیونیستی است. طرح این سایت نظامی بعد از آن ریخته شد که رژیم صهیونیستی شاهد حملات فزاینده مقاومت یمن به بخش جنوبی اراضی اشغالی و صحرای نقب بود و هدف اصلی آن فرستادن هشدار سریع در صورت وقوع حملات بالستیک است. سامانه های دفاعی این سایت هم در شبکه نظامی ایالات متحده حاضر در دریای مدیترانه و دریای سرخ و همچنین با سامانه دفاعی پیکان رژیم صهیونیستی که ساخت مشترک شرکت رافائل صهیونیستی و شرکت بوئینگ آمریکایی است ادغام شده است. همچنین، این سایت علاوه بر مجهزترین سامانه های دفاعی در خود مجهزترین دستگاه های اطلاعاتی مورد استفاده سی آی ای و وزارت دفاع ایالات متحده را هم جای داده که با توجه به شرایط کوهستانی در برخی مناطق نقب به خوبی می تواند به جمع آوری اطلاعات کمک کند.
پایگاه ۵۱۲ در واقع ادامه و توسعه سامانه راداری ایالات متحده در کوه کرن در نقب است. در مقاله سال ۲۰۱۲ خود در نشریه تایم و در بحبوحه صحبت ها از حمله ایالات متحده و رژیم صهیونیستی به ایران، این نشریه می نویسد که سامانه راداری متعلق به ایالات متحده بر روی این کوه آنچنان دقیق «و حساس است که می تواند حرکت یک توپ بیسبال از فاصله ۲۹۰۰ مایلی [حدود ۴۷۰۰ کیلومتر] را ببیند». نشریه تایم همچنین می نویسد که این سامانه می تواند به رژیم صهیونیستی کمک کند تا از پرتاب یک موشک شهاب ۳ ایرانی به مدت شش تا هفت دقیقه زودتر باخبر شود.
علاوه بر این پایگاه و دیگر پایگاه ها و تاسیسات آمریکایی در سرتاسر اراضی اشغالی، نباید سایت ۸۸۳ یا LSA/883 را هم از قلم انداخت. این سایت که در نقب ساخته شده، قرار است تا به سایت ۵۱۲ در همین منطقه کمک کند تا با حملات ایران با استفاده از موشک های بالستیک مقابله کند. اگرچه از سایت ۸۸۳ اطلاعات چندانی در دست نیست، اما گفته می شود که حملات موشکی علیه داعش از خاک ایران باعث شده تا ایالات متحده برای حفاظت از رژیم صهیونیستی وارد عمل شود و تمهیدات لازم را، آن قدر که ظرفیت آن را دارد، در نظر بگیرد. اگرچه این را هم باید در نظر داشت که چندین سال است صحبت از این می شود که ایران به دنبال ساخت تاسیسات تولید موشک های بالستیک در سوریه برای تجهیز این کشور و نیروهای حزب الله است که می تواند تهدید مستقیم و کشنده ای برای رژیم صهیونیستی باشد و به نوعی با سامانه های هشدار زودهنگام آمریکایی که برای موشک های پرتابی از ایران تعبیه شده اند مقابله کند.
شلیک ایران به قلب نقب را نه تنها باید پایان تمام تبلیغات جنگی ایالات متحده و متحد آن یعنی رژیم صهیونیستی دانست بلکه باید پایان برتری نظامی آمریکا در غرب آسیا برشمرد. سال هاست که غرب آسیا تبدیل به محل آزمایش و نمایشگاه دولت های غربی برای سلاح های ساخت آن ها شده است. سلاح هایی که بر روی مردمان این منطقه آزمایش می شوند و بعد به خود همین مردمان فروخته می شوند. رادارهایی که به ادعای غربی ها می توانست حتی حرکت یک توپ کوچک بیسبال را هم ببیند حالا چون چشمانی هستند که حرکت موشک های ایرانی را تماشا می کنند! قطعا این شکست نه تنها می تواند باعث دلسردی و ناامیدی رژیم صهیونیستی از ایالات متحده شود که ناتوان در دفاع از این رژیم تنها مجبور به تماشا فرود موشک های ایرانی به منطقه نقب، منطقه ای که محل پایگاه های سری و پیشرفته ترین تجهیزات آمریکایی است شود، بلکه باعث خواهد شد تا حکام عرب (و حتی دیگر دولت ها) هم در خرید تجهیزات آمریکایی بیش تر فکر کنند. حمله به نقب نه تنها هشداری به رژیم صهیونیستی بود بلکه نمایش قدرتی از سوی ایران بود که اگر اراده کند می تواند پیشرفته ترین تجهیزات آمریکایی را هم هدف قرار دهد که قرار بود تا به رژیم صهیونیستی کمک کند. بهره برداری مناسب و درست از این موضوع هم می تواند به منافع کشورمان هم در سطح منطقه ای و هم در سطح جهانی کمک کند.
نظر شما :