فردا برای ایران دیر است
سیستان و بلوچستان را دریابیم
دیپلماسی ایرانی: همزمان با حمله اسرائیل به نمایندگی سیاسی ایران در دمشق، عملیات جیش العلل در شهرهای راسک و چابهار نشان از آن دارد که پرداخت به عمق راهبردی بیرون از خاک وطن، ما را از توجه به عمق راهبردی در درون ایران غافل کرده است.
دردی بزرگتر از این نیست که دلمشغولی هایی که قرار بود تضمین کننده امنیت داخلی شوند، آنقدر بزرگ شدند که خود بسترساز خطری شوند که تمامیت ارضی و امنیت ملی ایران را با خطر مواجه کنند.
اگر شهادت سرداران و فرماندهان آسیب و تهدید جدی و بزرگ برای ایران بود، تهدید بزرگتر مانور گروه تروریستی جیش العلل در استان استراتژیک سیستان و بلوچستان است.
ایجاد تعادل در در سیاست های داخلی و خارجی و برقراری نوعی توازن در ابزارها و اهرم های آن باید تضمین کننده امنیت ملی باشد. به نظر می رسد مهمترین گام و اولویت اول ساختارهای تصمیم ساز کشور پس از حوادث دمشق، راسک و چابهار باید توجه به این نکته باشد که یک حمله تروریستی در دمشق اگر می تواند در راسک و چابهار عامل و مشوق عملیات تروریستی شود، درگیر شدن کشور در یک جنگ خواسته و یا ناخواسته چه تبعاتی می تواند در اقصا نقاط کشور و خصوصا مناطق مرزی داشته باشد.
از نگاه بسیاری از ناظران داخلی و خارجی حملات دمشق، راسک و چابهار تهدید و ضربه به ایران تلقی شده است. با این وجود این تهدید می تواند به فرصتی تبدیل شود که خود عامل هوشیاری و باز تعریفی سیاست هایی شود که از یک سو عامل ارتقای کیفیت و سطح امنیت ملی کشور شود و از سوی دیگر امنیت ملی به گونه ای نهادینه و بیمه شود که با کوچکترین حادثه ای به چالش کشیده نشود.
غفلت از استان سیستان و بلوچستان اگرچه ریشه در گذشته دارد اما این غفلت در چهار دهه پس از انقلاب در همه ابعاد وسیعتر و در نتیجه منتهی به خطراتی شده که اینک ایران و ایرانی با آن مواجه است.
حملات تروریستی در سیستان و بلوچستان اگر عامل هوشیاری نشود، فاجعه برای ایران نزدیک خواهد بود. این عملیات تروریستی ابعاد پیچیده و چند وجهی دارد که باید نسبت به ابعاد و چرایی آن اندیشید و برای هر یک از ابعاد آن راهکارهای خاص خود را یافت.
در عملیات تروریستی سیستان و بلوچستان در کنار توجه خاص به دخالت و همکاری سرویس های منطقه ای و فرامنطقهای و عوامل داخلی، باید به چرایی آن توجه ویژه کرد و با از بین بردن دلایل آن، بستر چالش داخلی آن را خشک کرد.
اگر توجه به جنوب ایران و خصوصا جنوب شرقی به یکی از نقاط کانونی در حوزه امنیت ملی تبدیل نشود، بهواسطه بافت خاص مرزی، فرهنگی، مذهبی و بهخصوص جمعیت انبوهی که در این استان هویتی مبهم دارند، زمینه ای بیشتر برای چالش های جدی برای ایران فراهم خواهد شد.
البته این امر در مرزهای غربی کشور نیز صادق است لیکن شدت و نوع معضلات آن متفاوت و به یک اندازه نیست.
اگر تا کنون جمهوری اسلامی بهواسطه چالش هایی که با نظام بین المللی و.... داشته و دارد کم و بیش از کشور غفلت کرده باشد، غفلت از سیستان و بلوچستان مضاعف بوده است. با اصلاح سیاست ها باید کوچکترین بستر مساعد اجتماعی برای سربازگیری دشمنان را نیز از بین برد.
در این میان طنز تلخ آنکه مولوی طرفدار جنبش “زن، زندگی و آزادی” که دیروز به طالبان مرتجع ضد زن تبریگ گفته و به استقبال حکومت آنان رفته بود، امروز در واکنش به عملیات تروریستی، خواستار گفت وگو با گروهی شده که هدفش تجزیه ایران است.
صحنه چند ضلعی سیاست و اهداف چند وجهی پنهان و آشکار بازیگران آن را دریابیم و بدانیم که فردا برای ایران دیر است و امروز باید به فریاد ایران و ایرانیان رسید.
با درک پیچیدگی های حاکم بر نظام بین المللی و تاثیرات آن بر داخل کشور، رویکردهای شکست خورده خود را تغییر دهیم و با اولویت دادن به عمق راهبردی در داخل کشور، نگذاریم قامت بلند ایران قربانی بی تدبیری شود.
نظر شما :