فرصت ها را باید دریافت
محیط جدید بینالملل و عصر «برابری اقتصاد و امنیت»
نویسنده: فرشاد عادل، پژوهشگر مطالعات استراتژیک
دیپلماسی ایرانی: رقابت میان قدرتهای بزرگ یکی از مهمترین عوامل اثرگذار بر امنیت بینالملل است. در برههای از تاریخ معاصر، یعنی زمانی که آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به عنوان ابرقدرتهای جهان شناخته میشدند، شاهد بودیم که اصل و اساس رقابتهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی میان قدرتها از بنمایههای ایدئولوژیک نشات میگرفت؛ چرا که با سایه افکندن شبح کمونیسم بر جهان، به عنوان اندیشهای جذاب برای تودهها طبیعی بود که ایالات متحده آمریکا هم به عنوان بزرگترین رقیب اتحاد جماهیر شوروی خود را نماینده و مأمن تفکرات مخالف چپ بداند و اصلی ترین هدف خود را مقابله با نفوذ اندیشههای کمونیستی در جهان تعریف کند.
با بیانی دیگر، میتوان مدعی بود که در گذشته و بهخصوص در دوران جنگ سرد، عمده تحولات پیش آمده، حاصل نزاعهای فکری میان بلوکهای قدرت شرق و غرب جهان بودند و در اصل این بلوکهای قدرت نمایندگان جهانبینیهای حاصل از اندیشههای خاص و آرمانگراییهای فلسفی شناخته میشدند و این اندیشه و ایدئولوژی بود که را به عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی تسری داده بود و باعث شکلگیری رقابتی بزرگ تحت عنوان جنگ سرده شده و منشا بسیاری از تحولات در حوزههای امنیتی نیز بود.
اما در دوران پس از جنگ سرد که جهان به عصر تک قطبی بودن گذار میکند و آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی تثبیت میشود، فضای بینالملل نیز به آرامی با تغییراتی روبرو میشود. بر اثر فقدان رقابت میان ابرقدرتها، این قدرتهای منطقه ای هستند که به آرامی مسیر رشد را در پیش میگیرند و کشورهای در حال توسعهای بسیاری به خصوص در آسیا، با خارج شدن از سایه سنگین جنگ سرد فرصت نقش آفرینی در عرصههایی جدید تر را پیدا میکنند.
با آغاز هزاره جدید، جهان شاهد ظهور نیروهای تازهای بود که پس از گذشت دو دهه، به یکی از مهمترین پایههای شکل دادن به وضعیت جدید بینالمللی تبدیل شده اند؛ بازیگرانی که از آنها به عنوان قدرتهای نوظهور یاد میشود و در راس آنها به چین میتوان اشاره کرد. جمهوری خلق چین را میتوان کشوری دانست که در اوایل دهه دوم قرن حاضر به شکلی رسمی جهان را وارد فضایی جدید کرد. چرا که بار دیگر بازیگری از شرق در عرصهی بینالملل قدرت آمریکا را به چالش کشید اما این بازیگر جدید، بر خلاف اتحاد جماهیر شوروی، هرگز تلاش نداشت که خود را به عنوان حریفی ایدئولوژیک در برابر آمریکا تعریف کند. چین به عنوان پرجمعیت ترین کشور جهان با اعلام پایبندی کامل به نظم مسلط بینالملل، خود را به عنوان کشوری در حال توسعه به جهان معرفی کرد که در پی خیزشی مسالمت آمیز به منظور بهبود وضعیت رفاهی جمعیت یک و نیم میلیاردی خود از مسیر توسعه اقتصادی است و در طی چند دهه مسیری را پیمود که آن را تبدیل به دومین اقتصاد برتر بینالمللی کرد و علیرغم رقابت با آمریکا، به عنوان یکی از مهمترین شرکای تجاری این کشور نیز به شمار میرود.
حاکم شدن چنین شرایطی در فضای بینالملل موجب ایجاد پیچیدگیهایی در عرصه امنیت بینالملل شده است. در وضعیت جدید علیرغم پابرجا بودن رقابتهای طبیعی میان کشورهای مختلف، شاهد گره خوردگی اقتصادی گسترده ای هستیم که میتواند بر رقابتهای قدرت نیز اثر گذار باشد. در این شرایط «چسبندگی اقتصادی» میان کشورهای مختلف عاملی اثر گذار بر روندهای امنیتی است. وضعیت جدید را میتوان به عنوان وضعیت«برابری اقتصاد و امنیت» توصیف کرد چرا که با استقبال آمریکا از روندهای زمینهساز جهانی شدن، به عنوان تنها ابرقدرت جهان پس از جنگ سرد، شرایط لازم به منظور گره خوردگی بازارها به یکدیگر و ایجاد جامعه اقتصادی به هم پیوستهی بین المللی را فراهم شد. این شرایط مترادف بود با افزایش حجم جریانهای مالی بینالمللی و درهم پیچیدن زنجیرههای تامین و ارزش در سطح جهان که در نهایت اقتصاد و واکنش بازارها را به امری غیر قابل چشمپوشی برای قدرتهای بزرگ بینالمللی تبدیل کرد.
در شرایط کنونی استراتژیهای قدرتهای جهانی به هیچ وجه امری جدا از مسائل اقتصادی تعریف نمیشوند و آینده جهان چشم اندازی را به ما عرضه میکند در آن توسعه اقتصادی ارتباطی معنا دار با توسعه فناوریهای نوین نظیر«ریزتراشهها، هوش مصنوعی، باطریها و انرژیهای تجدید پذیر» دارد. به بیان دیگر امروزه دسترسی کشورها به صنایع هایتک و تکنولوژیهای برتر اصلی غیرقابل انکار برای تضمین نقشآفرینی قدرتمند در عرصه اقتصادی است. این مساله به معنای ورود جهان به وضعیتی جدید است که بازیگرانش به میزان برخورداری سهمی مناسب از قدرت اقتصادی، از ظرفیت بازیگری در عرصه امنیت بینالملل نیز برخوردار میشوند.
بر همین اساس میتوان مدعی بود که قرار گیری و تثبیت نقش کشورها در «زنجیرههای ارزش بینالمللی» و اتحادیههای اقتصادی میتواند به اندازه حضور آنها در پیمانهای امنیتی و نظامی بینالمللی کارکرد داشته باشد و این مساله برای ایران به عنوان کشوری برخوردار از ظرفیتهای چشمگیر جغرافیایی، صنعتی، معدنی و ... میتواند فرصتی تاریخی برای گسترش نقشآفرینی در اقتصاد و امنیت بینالملل فراهم کند.
بدیهی است که فرصتها همیشگی نیستند و در چنین شرایطی باید به تعریف نقشی درخور برای ایران، متناسب با محیط جدید بینالملل پرداخت. ایران به عنوان کشوری با 15 همسایه و ظرفیتهای طبیعی و انسانی مختلف میتواند بازیگر اصلی منطقه غرب آسیا در عصر «برابری اقتصاد و امنیت» باشد اما در صورت عدم توجه کافی به اهمیت قرار گرفتن در زنجیرههای ارزش بینالمللی و بی اثر شدن نقش ایران در اقتصاد بینالملل و حذف از بازارها، شرایط جدید میتواند در بلند مدت ایران را دچار چالشهای جدی امنیتی کند.
به همین منظور نیاز است تا ایران با رصد دقیق فرصتهای در دسترس، به تعریف نقش خود بپردازد و با شکل دادن به همکاری مختلف اقتصادی، صنعتی و تکنولوژیک با شرکای خود و همچنین تطبیق کلان راهبردهای ملی با ابتکارات بینالمللی ای نظیر ابتکار پهنه و راه چین که در نهایت هدف شکل دادن به یک زنجیره ارزش بینالمللی را دنبال میکنند، به بالفعل کردن کردن ظرفیتهای خود بپردازد. این امر با برنامهریزی دقیق و هدفمند و با توجه به پتانسیلهای بالقوه طبیعی و انسانی ایران، زمینهساز تولید ثروت و توسعه نقشآفرینی ایران در سطح بینالمللی میشود اما چشمپوشی از آن نهتنها مسیر توسعه اقتصادی را دور تر میکند، بلکه میتواند به چالشهای امنیتی جدی نیز منجر شود.
نظر شما :