به یاد زنده یاد دکتر جواد طباطبایی
ایران همین نزدیکیست
نویسنده: سعید ابواسحقی، نویسنده و روزنامه نگار
دیپلماسی ایرانی: دکتر سید جواد طباطبایی که روانش قرین آرامش باد که سیما و ستیهندگی اش را با زوال و ممات هیچ میانه نبود و به سروان استاده در میانه ی زمستان می مانست... برخی را با فتادن و تبر به دستی زمانه میانه نیست و ناگاه نیست می شوند تا باور ترد ما را دربند تردید سازند... محور اندیشه ی این استاد و پژوهنده ی علوم سیاسی مفهوم ایرانشهری و زوال و برآمدن اندیشه در ایران بود و نمود یک تمدن را در نسبت وثیق با کیفیت و محورهای اندیشگی آن می شمرد. بر سر مفهوم ایران و شمول و وجوب آن در اندیشه و زبان طباطبایی گفت و شنود های بسیار و دشوار شکل گرفت و هر کس از نگاه و رواقی به آن آمیخت یابا آن درآویخت. این نوشتار بر آن است تا به این بهانه بر این مفهوم چرخی بزند و باورش را درباه مفهوم ایران، وطن و ایرانی بودن قلمی نماید.
وطن ناگزیر با جغرافیا میانه دارد و باید خاکی و آبی و نیز امکان بود و نمود برای انسان مهیا باشد تا زیستن و آیین مرواده با همگنان و نیز حماسه رزم و ستیزش با انیران و آن دیگران یک ذهنیت جمعی بنام وطن بسازد. وطن اما تنها آب و خاک و کوه نیست، و فلات و جلگه را به ذات ارزش و اصالتی نیست هم. هیچ کوهی در هیچ کجای دنیا بر کوهسار دیگر رجحان و فروتری ندارد و نداشته اس تو این حضور و کردار تاریخ و خاطره شده ی نوع بشر و نیز قدرت تکلم و کتابت برآمده از اندیشه ی اوست که به این احجام مفهوم و معنا و نیز خاطره و حرمان حمایل و حرز می کند. تا پیش از تمدن ما کوه و ابر و رود هیچ نامی نداشتند و بی تفاوت به کردار تا همیشه ی خود اشتغال داشتند. پس هیچ جغرافیا و جامدی بی انسان واجد اصالت و معنا نیست. آدم وحضورش خاک را کیمیا و کمیاب می کند.
جغرافیا اما آدم ها را برای برآوردن حوائج و در امان ماندن از بیداد و دد گرد می آورد و نعمت می بخشد. گاه هم با خشم و خست عتاب و درگیر می کند و نیز در خود می کشد و نیست می نماید. خاطه ی رنج و نیست شده های خفته در خاک و نیز بناهای برآمده و غنا و آوهای متناسب جغرافیا را در خیال آدم جاندار می کند و معنای بلند سرزمین ساخته می شود.
آدم برای شکل دادن به یک کلیت با ستیز با آن دیگران و دشمن غدار و نیروهای هول انگیز و نیز اهرمنی نیاز دارد تا هم معنای خود را در نفی و نهی و منکوب جماعتی دیگر به تمامی و عریان و عیان بیابد و هم شرح دلاوری و جانبازی برای مفهوم ساخته شده اشک در چشمش کند و حماسه بسراید و بخواند و تندیس بر معبر برفرازد. می شود پاسدار دلاوری های رفته و خونخواه در خاک خفتگان. احساس می کند کسانی برای افراشتن بیرق زندگی و همرهانش جان داده اند و در دلاوری و دلبری ها سهیم و جزئی از نهایت بوده است. در تیر آرش و تیغ آریوبرزن خود را همراه می بیند و در کلام حافظ و نیز خون سیاووش.. پس اشتراک و آن دیگر چیزها همبسته و همراه می نماید تا سرزمین زاده شود.
به گاه ضعف و زوال در روزگاران پسین، آدم همان ذهنیت ابایی پرشکوه و هیمنه را پیش چشم می آورد و دریغاگوی روزهای رفته می شود و می خواند "شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار/ مهربانی کی سرآمد، شهریاران را چه شد؟"
در روزگار امروز و فارغ از سخنان درشت و درهم باید به معنایی سرراست از خیابان ایران رسید و خواند تا هیمنه و نفی وانکا و درشتی آدم ها را نراند و نرماند و النهایه نیابیم که هیاهت ها برای نهان داشتن "هیچ در پس همه هیاهوهاست"
ایران چیست؟
ایران فراتر از جغرافیا ی باور و هویتیست که با شعر و عرفان در نحله های کوناگونش و نیز آیین ، باور و نماد و بود و باش درازدامن آدمهایش معنا می گیرد. سرزمین هویت و نمایه و تصویر ذهنی ست که مبتنی بر باورها، تاریخ،فرهنگ و همزیستی همه ی باشندگان و دلبستگان آن است. مجموعه ای از این ذهنیت ها یک ملت و کشور را می سازد. صرف اندیشه نمی تواند معنای برآمدن یا افتادن و از میان رفتن یک سرزمین و مردمانش باشد. آدم جهان نو که از وادی بندگی برای امیر و اوهام دیگر رسته است خود را شهروندی یافته که صاحب حق است و می خواهد در حد ممکمنات و مقدورات زیست برخوردار و محترمی داشته باشد. ایران جایی ست که کف زندگی شرافتمندانه و قانونمدار را برای هر شهروند این سرزمین فراهم می نامید. از سوی دیگر نگاهداشت جانب دیگر ایرانیان با احترام به قانون و وظیفه شناسی در اشکال گوناگون زیست مدنی نشانگر مهر و عرق بر وطن است و نه عرق بر روی و شریان های ضخیم در گردن.
ایران دوستی و تفاخر به افتخار ابایی هرگز راه بر نفی، انکار و استهزا آن دیگران نخواهد برد که "همه چیز را همگان دانند" و مردمان در هر جغرافیا بسته به الزامات و القائات و نیز شرایط بخشی از هنر،باور و ادبیان وانسایات را کم و بیش دارند و هیچ رجحان و چیرگی معنا نمی یابد و خود امر معنوی هم برای زدودن این ترهات و شطحیان بر ضمیر زمردین آدم عارض گشته یا از پی چهد و کوششی به دست آمده است.
ایران زمین و زمانه ایست که تصویر قدیم و حلیم از خود در خاطر دلبستگانس قلمی نموده و ام بر فخر ابایی نمانده و تاریخ را تا ابد نمی فروشد و در سوی دیگر هلیم هم نیست که هر طمع کار خشک گلویی بتواند بر آن طمع کند! اندیشه را محل تضارب و دانایی می شمرد و نه دشنه ای برای دشنام بر خیال و چوب الف در دست گرفتن و تقسیم خلق به ایرانی و آن دیگرانی...این جا با برآوردن حوائج و حقوق آدمیان خاطره مشترک مطلوب برای آدمها ساخته می شود تا خوان و نان پدری و نیز جان باهم یگانه و در خاک شده و تربت به سان پاره ای از خاطر و خاطره ی ایران نسل های بع تر را نیز معتمد به میراث سرزمینی و نیز دلبسته ی زنگی،احترام و شرافتش نماید. همین.
نظر شما :