باید فکری جدی برای برزخ خود کنیم
لزوم بازگشت نفوذ ایران به مرزهای ایرانشهر ساسانی
نویسنده: محمدرضا لشینی، کارشناس ارشد روابط بین الملل
دیپلماسی ایرانی: فلات ایران از رشته کوه سلیمان در انتهای شرقی تا برخورد و پیچش و در هم آمیختن البرز شمال و زاگرس غرب، در شمال غربی و قفقاز، ناحیه ای بسیار خاص است که با نام ایران بزرگ، ایرانشهر یا ایران فرهنگی شناخته می شود.
در پس این کوه ها جنگل های حاصلخیز اند و سپس مناطق کوهستانی و سرد، به طرف مرکز که می آییم به سوزان ترین آفتاب در دل بیابان های وسیع می رسیم. این آب و هوای متنوع، جنگل های حاصلخیز، کوه های سر به فلک کشیده و بیابان های وسیع به زندگی این مردم شکل خاصی داده است.
این کوه ها و بیابان ها همواره سدی محکم در مقابل مهاجمان بوده اند. سپاه خلیفه ی عثمانی بارها در این بیابان های وسیع به دام افتاده است. کوهستان های مرتفع بارها تار و مار شدن مهاجمان روم، اعراب و یونانیان را شاهد بوده اند. ایران هیچگاه بدون جنگ تسلیم نشده، جالب اینجاست که مهاجمین به ایران در طول تاریخ محو شده اند، اما ایران زمین همیشه بوده و خواهد بود.
نکته ی مهمی که ابتدا به ساکن باید به آن اشاره کرد این است که برخی واژگان در سپهر سیاسی ایران به اشتباه ترجمه شده اند. به عنوان مثال واژه ی «مردم» یا «people» و واژه ی ملت یا «nation». یکی از بزرگترین اشتباهات رایج در بین ایرانیان هم معنی دانستن این دو واژه است. ملت مفهومی فراتر دارد که شامل مردم یک منطقه و جغرافیای آنها (کشور)، فرهنگ و جهان بینی و تمدنشان، خط و زبانشان، دولت مستقر، ارتباط شهروندان با یکدیگر و با دولت به طور متقابل و در روابط بینالملل آنان است. اما متأسفانه در ادبیات محاوره ای و بعضاً آکادمیک تعریف ملت را محدود به مردم می کنند. به عنوان مثال فرانسه یک واحد سیاسی و جغرافیایی دارد، زبان و ادبیات ملی دارد، مردمانش با یکدیگر ارتباط مستمر دارند، سیاست خارجی مستقل دارد و تاریخی دارد که با تمامی فراز و نشیب هایش به آن می بالد و افتخار می کند. پس می توان آن را یک ملت دانست. همچنین این توانایی را دارد که مردم غیر فرانسوی تبار را در خودش آسیمیله کند. فرانسه در نهایت پس از ملت شدن تبدیل به یک امپراتوری نیز شد.
امپراتوری فرهنگی زبانی ایران و جغرافیای نوروز هیچ تضادی با دولت – ملت بودن ندارد. به عنوان مثال ژاپن، بریتانیا، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و سوئد در عین دولت ملت بودن، امپراتوری نیز بوده اند.
نقشه های ایران در دوره های تاریخی مختلف متشکل از دو بخش ایران و انیران هستند، که انیران بخش های خارج از محدوده ی ایران فرهنگی اما تحت سلطه ی ایران در بخش هایی از تاریخ شامل بوده است.
فلات ایران به طور طبیعی همواره همچون یک سنگر مثلثی، سرحدات ایران زمین را مشخص می کرده است. به طوری که حتی وقتی مغولان بر ما پیروز شدند و سپس تقسیم متصرفاتشان میان وارثان چنگیز، این ناحیه را به یک وارث دادند.
ایران امروز بخش اعظم فلات ایران را در بر گرفته است، اما این جغرافیای خاص علاوه بر ویژگی های خاص یک سری مصائب و مشکلاتی را نیز داراست. اولین و به عبارتی مهمترین مشکل ما بحران کم آبی است. البته لازم به ذکر است که این مسئله که این مشکل در کنار تنوع جغرافیایی ایران موجب شده است که به عنوان مثال اصفهان بدون زاگرس و بالعکس زاگرس صعب العبور بدون اصفهان توان زیستن نداشته باشند و در واقع ادامه ی حیاتشان وابسته به یکدیگر باشد. این ویژگی در قاره سبز دقیقا برعکس است و به تکه تکه شدن امپراتوری روم کمک کرد. به زبان ساده در عین نزدیکی زبانی و تباری، اغلب کشورهای اروپایی واحد سیاسی مستقل تشکیل دادند.
اگر به نقشه ی افغانستان کمی دقیقتر نگاه کنید، به این نکته پی می برید که این کشور به تنهایی توانایی تشکیل یک کشور را ندارد. بسیار بسیار صعب العبور است، راه آهن ندارد و به عنوان بخش شرقی فلات ایران، مجموع این عوامل موجب می شوند که نه چین، نه روسیه و نه هیچ کشور دیگری جز ایران نمی توانند به توسعه ی این کشور کمک کنند. به جز ایران از جای دیگری امکان کشیدن راه آهن به افغانستان عملا به سادگی ممکن نیست، لذا عملا تجارت بین شرق و غرب و احیای جاده ی ابریشم وابسته به همگرایی ایران و افغانستان است. در افغانستان پشتون های جنوب و تاجیک های شمال هرگز به درک متقابل و همزیستی به عنوان یک ملت واحد نرسیده اند و نیز زندگی پشتون ها هنوز به دلیل عدم توسعه ی این کشور به صورت اکثرا قبیله ای و گریز از مرکز است.
مشابه همین مشکلات را می توان در ارمنستان نیز مشاهده کرد به اضافه ی این که ارمنستان عملا توسط باکو و ترکیه محاصره شده، روسیه و اروپا عملا هیچ کمکی به ارمنستان نمی کنند و برایشان آینده ی ارمنستان به نوعی بی اهمیت است. اما تنها کشوری که منافعش و تاریخش به ارمنستان گره خورده و به نوعی هر دو به هم نیاز دارند ایران است.
به طور کلی مناطقی که از ایرانشهر یا ایران بزرگ جدا شده اند نه تنها خودشان نتوانسته اند به طور مستقل توسعه پیدا کنند بلکه از طرفی بر عدم توسعه ی ایران نیز تأثیر گذاشته اند.
احیای ایران فرهنگی و اتحاد مجدد مردمان ایرانی تبار هرگز جاه طلبی نیست بلکه در آینده ی ما به تدریج یک نیاز و اجبار است. سرچشمه بسیاری از رودخانه های پر آب ما همچون هیرمند که روزگاری موجب رونق کشاورزی سیستان بود، اکنون در خارج از مرزهای سیاسی ایران قرار دارند و این باعث شده است که در گرفتن حق آبه دچار مشکل شویم. ما بدون آب، حمل و نقل پیشرفته، عمق استراتژیک و تا زمانی که حاصلخیزترین بخش هایمان (قفقاز) را در اختیار نداریم، در یک برزخ بین المللی و ژیوپولتیک خواهیم ماند. این برزخ به معنای آن که نه کشوری کوچک و کاملا وابسته خواهیم بود و نه در میان ابرقدرت ها جایی خواهیم داشت.
به زبان ساده تر برزخ جغرافیای سیاسی ایران گربه ای شکل امروزی را این گونه می توان تشریح کرد که، ما نه آنقدر کوچک از نظر وسعت سرزمین هستیم که همچون سنگاپور، امارات متحده عربی، کویت، مالزی و آفریقای جنوبی، لذا هر زمانی که به حدی از توسعه می رسیم طبیعتا سعی در به چالش کشیدن ابرقدرت ها و نظم جهانی خواهیم داشت. از طرفی دیگر نه آنچنان دارای وسعت بزرگ هستیم همچون چین، هند، ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا و به طور کلی پیروزان جنگ دوم بین المللی که بقیه را به راحتی به چالش بکشیم، بحران سازی کنیم تا با حل آن به امتیازی بزرگتر برسیم و نقشی در میان ابرقدرت ها داشته باشیم تا در نهایت بقیه ی کشور ها تلاش کنند بر وفق مراد ما عمل کنند.
در شرایط فعلی متاسفانه ما همچون مصر، ترکیه و عربستان در این برزخ گرفتار شده ایم که نه مستعمره شویم و نه به طور کامل خودیار و بازیگر اصلی و درجه یک جهانی، نه توانسته ایم کمونیست و شرقی محض شویم و نه توانسته ایم غربی شویم و ذوب در نظام سرمایه داری و سرمایه گذاری و حمایت مطلق غرب. در هر دو جنگ جهانی در عین بی طرفی اشغال شدیم، بریتانیا هر چه تلاش کرد نتوانست قرارداد ۱۹۱۹ را فارغ از بد و خوب بودنش در نهایت به ما تحمیل و اجرایی کند، هنوز در غم زمین های از دست رفته مان هستیم، نتوانستیم سهام ۵۱ درصدی دولت بریتانیا بر شرکت نفت ایران و انگلیس را تحمل کنیم و در نهایت دو قرن است به دنبال تجدد هستیم بدون اینکه بدانیم دقیقا کجا هستیم و چه می خواهیم. در این کشورها تغییرات سیاسی و سیاست گذاری نیز سریع تر اتفاق میافتند. به گمانم اکنون بهتر بتوان اردوغان اصالتا گرجی را درک کرد که چرا به دنبال احیای امپراتوری مغولان، تیموریان و عثمانی است، مخصوصا بعد از آن کودتای نافرجام.
اما در نهایت ما با برزخیان دیگر فرق داریم، ما متعلق به این برزخ نیستیم، نزدیک سه قرن پیش از اسب افتاده ایم اما هرگز از اصل نیفتاده ایم. گربه نبوده ایم و گربه نخواهیم ماند، این ققنوس همواره از خاکستر خویش برخاسته است، همچون حکیم فردوسی بزرگ که در اوج سیاهی همچون نور بر پیکر این خاک اهورایی تابید و سخن به پارسی زنده کرد.
برای نتیجه گیری نهایی باید بار دیگر خاطرنشان کرد که ما برای قدرت و تعادل بیشتر باید در جهان، ابتدا به ساکن در جغرافیای تاریخی ایران بوم، ایران فرهنگی، ایرانشهر، ایران بزرگ، سرزمین نوروز و یا اسامی دیگری که به این پهنه ی جغرافیایی تاریخی اتلاق می شود و در اسناد مختلف همچون کتیبه ی کرتیر یا نقل حمدالله مستوفی آمده است، هر چه بیشتر همگرایی ایجاد کنیم.
نظر شما :