میان «سرمایهگذاری» و «شرط بندی» در سیاست خارجی تفاوت بسیار است
آموزههای جنگ غزه
دیپلماسی ایرانی: تجربه جنگ غزه؛ حتی در همین نیمه راه، برای بسیاری ایدهآلگرایان انتزاعی که با ساختار حاکم بر نظام بینالمللی سر ستیز دارند، آموزنده میتواند باشد. آرمانگرایی در سیاست خارجی متضمن داشتن سه ظرفیت کلیدی است: خواستن، توانستن و اراده لازم برای تحقق اهدافی که تجدیدنظر طلبی را در ساختار قدرت نظام بین الملل ممکن کند.
تجربه جنگ کنونی بار دیگر این واقعیت را به رخ کشید که در مواجهه با جامعه بین المللی، داشتن ایدههای بزرگ و جذاب به جای خود و واقعیتهای حاکم نیز جای خود را دارند. از این روست که تهران به درستی و در رویکردی واقعگرایانه، موضعی را در پیامد جنگ نامتوازن کنونی دنبال کرد که شاید تا پیش از این، اعلام آن نزد بسیاری از ایدهآلگرایان تندخو، قابل پذیرش نبود. تهران در بزنگاه حادثه و در رویکردی واقعگرایانه تشخیص داد که مصلحت کدام است: به جای انتخاب واکنش دفعی، لازم است از بروز چه وضعی پرهیز کند. تهران به درستی دریافت که اگر ابتکار اقدام هرچند مقدس نزد تصمیم سازان - مانند دفاع فیزیکی از مظلومیت مردم غزه _ در اختیار ایدهآلگرایان تندخو قرار گیرد، نتایجی گران را به دنبال خواهد آورد. از همینرو یکی از مهمترین آموزههای جنگ غزه، در دستور کار قرار گرفتن واقعیتهای جاری به جای ترجیحات ذهنی پرورش یافته در گرایشهای انتزاعی در سیاست خارجی بوده است.
مشکل بزرگ ایده آلگرایان انتزاعیاندیش در روابط خارجی این است که در کنشگریهای خود هرگز اهل شمردن هزینههای آن نبوده و نیستند. جالبتر این که هرکس و هر جریان فکری نیز که اهل چنین برآوردی بوده، مورد سختترین اتهامها و شماتتها قرار گرفته است. این وضع اگرچه هنوز ادامه دارد، اما خوشبختانه در اوضاع حاضر و در مواجهه با فرایند جنگ کنونی در غزه، به گونهای مهارپذیر نشان داده شده است. البته نباید از نظر دور داشت که بسیاری از تندخویان و نسخه نویسان افراطی برای سیاست خارجی در بزنگاهها، شخصیتی از خود بروز دادهاند که شبیه کسی است که نه میایستد، نه میجنگد و نه تسلیم میشود. با این حال همچنان بر خصومت منفعلانه ادامه میدهد.
تجربه جنگ غزه و آنچه ممکن است پس از این برای خاورمیانه رقم بخورد، این آموزه را با خود دارد که سیاست، هنر متناسب کردن آرزوها با واقعیتهایی است که علیرغم میل آرمانخواهان، نمیتوان از آن چشم پوشید. در سیاست خارجی نمیتوان بیمهابا قمار کرد؛ زیرا روی دیگر قمار، باخت است. بنابراین ایدهآلها را باید با امکانات در اختیار، سنجید. در این صورت است که سیاست خارجی هدف معلوم و قابل دسترس میشود. بیهدفی در سیاست خارجی توأم با احساسگرایی و ناتوانی در تعریف اهداف است. تهران در هنگامهای که بسیاری از دشمنان بزرگی ایران فرصت را برای زدن ضربه به آن غنیمت شمردهاند، به درستی دریافته که میان «سرمایهگذاری» و «شرط بندی» در سیاست خارجی تفاوت بسیار است. بنابراین کوشش برای «مشارکت در مدیریت حل بحران» را در دستور کار قرار داده است.
تجربه جنگ غزه اگرچه تلخ و ناگوار اما یک آموزه ارزشمند را با خود داشته است؛ این که به قول کیسینجر، آنان که مدام از پایان دیپلماسی و رو آوردن به افراطیگری دم میزنند، ماجراجویانی هستند که منافع خود را در آشفته بازار طلب میکنند. تهران به درستی مرز خود را با جنگ غزه، میان «هواخواهی اخلاقی _ ارزشی» با «دخالت مستقیم » در آن، برجسته کرده است./ ابتکار
نظر شما :